درآمدی مختصر بر نقش ترکمن‌های آق قویونلو و قره قویونلو در تغییر و نابودی زبان آذربایجان

۱۳ دی, ۱۳۹۴
درآمدی مختصر بر نقش ترکمن‌های آق قویونلو و قره قویونلو در تغییر و نابودی زبان آذربایجان

برهه ‌ای از تاریخ، جایگزین زبان محلی آذربایجان که در متون عربی «آذری/ الآذریه» و در متون تاریخی فارسی/ایرانی «زبان آذربایجانی» نام داشت شده است. در این میان باید اشاره کرده که مانند سراسر قلمرو فلات ایران از خراسان بزرگ تا آناتولی که زبان فارسی در شئون ادبی و علمی جاری و ساری بوده است، در آذربایجان نیز زبان فارسی همواره موجودیت تاریخی و ادبی خود را حفظ کرده است. زبان محلی قدیم آذربایجان که زبان آذری پهلوی نامیده می‌شود به دلیل پیشینه مکتوب اندکش ناتوان بود.زیرا انسان آذربایجانی همواره به فارسی نوشته و خلق کرده است، این واقعیت از بدو تاریخ تا دوران استاد شهریار که نخستین اثر مهم به زبان محلی را آفرید مشهود بود.

 

پژوهش های مختلفی در خصوص چگونگی دگرگشت زبان در آذربایجان منتشر شده است. احمد کسروی نخستین کسی بود که برای اولین بار باب پژوهش در این خصوص را باز کرد. پس از وی دیگر نویسندگان و پژوهندگان آذری مانند ناصح ناطق،منوچهر مرتضوی،فیروز منصوری و محمد امین ریاحی خویی و رحیم رضازاده ملک این مسیر را پیمودند. این محققین و سایر نویسندگان هر یک به مراتب و لایه های جدیدتری از واقعیت تاریخی رسیدند و به حق باید گفت به جای نگاه ایدئولوژی زده سیاسی که بعدها در آثار محمدتقی زهتابی و به پشتیبانی حزب بعث دیده شد، توانستند کاری علمی به معنای دقیق کلمه را پیش ببرند.

 

محمدامین ریاحی خویی در آثار و پژوهش های خود گام‌هایی فراتر و مهم تر از احمد کسروی برداشت. هر چند کسروی نخستین پژوهنده مهم در مسیر زبان آذربایجان بود اما زنده یاد ریاحی، پژوهشی دامنه تر را آغاز کرد.

وی در آثارش به موضوع« قدرت و اقتدار سیاسی» اهمیت داده و دگرشت زبانی در آذربایجان را با موضوع حکومت سفیدگوسفندان (آق قویونلوها) و سیاه گوسفندان (قره قویونلوها) توضیح داد. می دانیم که این دو طایفه ترکمانی پس از یورش و تهاجم به آذربایجان زمانی که دولت مرکزی فراگیری در ایران وجود نداشت و صفویان نخستین دولت ملی ایران را تشکیل نداده بوده، بر مناطقی از قفقاز، آناتولی و آذربایجان حکمرانی می کردند. حکمرانی آق‌یونلوها که مقرشان در تبریز بود نزدیک به 130 سال طول کشید و تاثیر مهمی بر فرهنگ و زبان مردم ناحیه به ویژه تبریز گذاشت. تاثیری که بعدها با آمدن لشکریان قزلباش از آناتولی تکمیل شد.

 دکتر امین ریاحی که از علم سیاست نیز بهره ای داشت این تغییر زبان را با «رابطه سلطه» حاکمان بیگانه تُرک در همین عصر توصیح می‌دهد.

 از نظر وی مراودات مردم با حاکمان « سفید گوسفندان» و عمال آنها که بی‌شک تُرک بودند، نیازمند یادگیری زبان ترکی نیز بود. رابطه سلطه در اینجا مانعی بزرگی در یادگیری زبان آذری که زبانی محلی و کم توان بود از سوی حاکمان ظالم تُرک می شد. هر چند آنها نیز از فرهنگ ایرانی و فارسی تاثیر پذیرفتند. که نشانه‌های آن می بایست از سوی پژوهشگران و دانشجویان تاریخ بررسی شود. اما می دانیم که نام سه تن از حاکمان سفید گوسفندان پارسی بوده است به نام های جهانگیر، رستم و الوند.

قره قویونلوها و آق قویونلو ها هر دو از طوایف و ایلات ترکمن و سُنی بودند که علاوه بر تحمیل سیستماتیک زبان ترکی به مردم ، با مظاهر تشیع نیز مخالفت می‌کردند. ستم‌های مذهبی و ملی در اواخر این سلسله افزایش یافت و می توان انقلاب صفوی را پاسخی به این وضعیت سلطه تحلیل کرد. انقلابی که از یکسو زبان فارسی را تقویت می کرد و از سوی دیگر تشیع را مذهب ملی و رسمی ایران اعلام می نمود.

 

در حکومت ترکمن‌های آق قویونلو و قرا قویونلو، می‌توان حدس زد که پشتوانهء حکومتی زبـان ترکی و نیاز مردم بـه تـماس با عمّال حکومت، موجب آشنایی فهلوی زبانان بعضی شهرها با‌ زبان‌ نو رسیده و عقب نشینی تدریجی فهلوی شده باشد؛ درست به همان دلیل و به همان صورتی که در آسیای صغیر با ورود تـرکها و حکومت آنها به تدریج‌ بومیان«رومی»تبار ترک‌ زبان شدند.

                                                                                                        ***

زنده یاد ریاحی در اثری به نام ملاحظاتی درباره زبان کهن آذربایجان دگرگشت زبانی در این دوره چنین بررسی می کند:

این را می‌دانیم که نخستین بار با‌ رسیدن ترکمنهای سلجوقی در نیمه‌های قـرن پنـجم به آذربایجان،زبان ترکی به‌ گوش‌ مردم‌ فهلوی زبان شهرهایی که بر سر راه بودند،رسید.دویست سال بعد که به موجب همهء قرائن هنوز اکثریّت ‌‌مردم‌ آذربایجان به زبان کهن خود سخن مـی‌گفتند، حـمد اللّه مستوفی در«نـزهه القلوب»دربارهء خوی‌ نوشت:«مردمش‌ سفید‌ چهره و ختایی نژاد و خوب صورت‌اند،و بدین سبب خوی را ترکستان ایران خوانند».از اینجا‌ بـر می‌آید که شاید نخستین شهری که زبان کهن را از دست داده،خوی‌ بـوده،و دلیـلش روشـن است.خوی‌ بر‌ سر راه لشگر کشی و مهاجرت ترکمنها به آسیای صغیر قرار داشت و با وضع اقلیمی مساعد بـرای ‌ ‌تـوقّف کم و بیش از راه رسیدگان مناسب بود. در سالهای 456-454 مردم خوی‌ چندین بار با سپاه طـغرل سـلجوقی جـنگیدند15و در 463 الب ارسلان خوی را مرکز تجمّع سپاهیان برای حمله به روم قرار داد. بعدها سنجر خوی را با خاص گـرفت(یعنی خالصهء سلطنتی کرد).

بعدها‌ در حکومت ترکمن‌های آق قویونلو و قرا قویونلو، می‌توان حدس زد که پشتوانهء حکومتی زبـان ترکی و نیاز مردم بـه تـماس با عمّال حکومت، موجب آشنایی فهلوی زبانان بعضی شهرها با‌ زبان‌ نو رسیده و عقب نشینی تدریجی فهلوی شده باشد؛ درست به همان دلیل و به همان صورتی که در آسیای صغیر با ورود تـرکها و حکومت آنها به تدریج‌ بومیان«رومی»تبار،ترک‌ زبان شدند.

در خود تبریز،پایتخت ترکمنها،چنان که از منابع پیش گفته بر می‌آید و با بررسی اجمالی وضع شاعران آن شهر در«تذکرهء تحفهء سامی»بیان خواهیم کرد،تا اواخر قرن دهم هـنوز‌ زبـان‌ پیشین‌ تغییر نیافته بوده و احتمالا‌ دگر‌ گشت‌ قطعی در جنگهای پس از شاه تهماسب با عثمانیها،و اشغال بیست سالهء آن شهر پیش از شاه عباّس بزرگ انجام پذیرفته‌ است.

آنچه‌ از «روضات الجنان» حافظ حسین کربلایی تبریزی (متوفّی 997) و رسـالهء انـارجانی‌ (تألیف‌ شده در 994-985) بارها در مقالات محقّقان نقل شده،مؤیّد این نظر است که تا پایان قرن دهم هنوز زبان فهلوی‌ یا‌ آذری‌ در تبریز و بیشتر شهرهای آذربایجان،به کلّی از میان نرفته‌ بوده اسـت. اولیـا چلبی جهانگرد بسیار مشهور ترک هم که به گفتهء خود دو بار در سالهای 1051‌ و 1056‌ به آذربایجان آمده،به دوام زبان فهلوی در پاره‌ای نواحی اشاراتی دارد.دربارهء‌ مردم‌ تبریز می‌گوید:

دربارهء نخجوان گوید: « رعایا و ارباب معارف آن به فارسی(احتمالا یعنی فـهلوی) تـکلّم مـی کنند.»

می‌توان‌ حـدس‌ زد‌ کـه در دوران حـکومت ترکمنهای آق قویونلو و قرا قویونلو،پشتوانهء حکومتی زبان‌ ترکی‌ و نیاز مردم به تماس با عمّال حکومت،موجب آشنایی فهلوی زبانان بعضی شهرها با زبـان‌ نـو‌ رسـیده‌ و عقب نشینی تدریجی فهلوی شده باشد؛درست به هـمان دلیـل و به همان صورت‌ که‌ در آسیای صغیر با ورود ترک‌ها و حکومت آنها،به تدریج بومیان «رومی» تبار،ترک زبان‌ شدند.

بر پایهء‌ منابع معتبر می‌توان گـفت کـه در تـبریز، تا اواخر قرن دهم هنوز زبان پیشین‌ تغییر‌ نیافته بـوده و احتمالا دگر گشت زبان در تبریز را باید در همان‌ سالهای‌ جنگ‌ و هراس و گریز و ویرانی،و بیشتر مقارن با اشغال بیست سـالهء تـبریز از 993‌ تـا‌ 1012 و کشتار عام مردم شهر به دست عثمانیها جستجو کرد.

مردم‌ نخجوان‌ بـه‌ زبـان دهقانی حرف می‌زنند؛امّا عارفان و شاعران و ندیمان ظیفشان با ظرافت و نزاکت به‌ زبان‌ پهلوی‌ و مغولی که زبـانهای قـدیمی اسـت سخن می‌گویند.شهر نشینانشان هم به زبانهای‌ دهقانی،دری،فارسی،غازی‌[ظ:تاری؟]،‌ پهلوی حرف می‌زنند…ترکمنهایی که در نـواحی مـختلف آن سـاکنند،لهجه‌های مختلف مغولی دارند.»18دربارهء مراغه گوید:«اکثر زنان مراغه‌ به‌ زبان پهلوی گفت و گو می‌کنند».

سخن او دربـارهء زبـان زنـان مراغه،فصل‌ رسالهء‌ انارجانی را در«تواضعات اناث تبریز»به زبان کهن‌ به‌ یاد‌ می‌آورد و معلوم می‌شود کـه خـانه نشینی‌ زنان‌ و دوری آنها از اجتماع و بی‌نیازی آنها از گفتگوهای دیوانی و بازاری‌ سبب‌ شده که طـبعا دگـر گـشتهای‌ زبان‌ رد محاورات‌ آنها‌ کمتر‌ و دیرتر اثر بگذارد.

در میان‌ طبقات‌ و گروههای مختلف مردم هم زمان و تـاریخ تـغییر زبان یکسان نبوده‌ است.مثلا‌ می‌توان حدس زد که پس از‌ قیام شاه اسماعیل، بازماندگان‌ مردم‌ شـافعی،مدّتها زبـان کـهن را حفظ‌ کرده‌ و در مقابل،قزلباشها به زبان جدید سخن می‌گفته‌اند.چنان که گفتیم،واپسین منبع،از آخرین یادگارهای‌ زبان‌ کـهن در آذربـایجان،مسطورات جنگ مکتوب‌ در‌ 1125‌ است که دو‌ بیتی‌های‌ رازی«مهان کشفی»شاعر نمین آذربایجان‌ در‌ آن آمده،و از آنجا مـعلوم مـی‌شود کـه شعر فهلوی نجم رازی با پانصد سال‌ فاصلهء‌ زمانی و یک صد فرسنگ فاصلهء‌ مکانی،هنوز‌ در شمال‌ شـرق‌ آذربـایجان،به‌ زبـان مردم بوده است.

از مجموع آنچه گفتیم چنین نتیجه می‌شود که زبان ترکی ابـتدا در دروازهـء خروجی آذربایجان‌ در‌ خوی جا خوش کرد و نواحی‌ کوهستانی‌ شمال‌ شرقی‌ آذربایجان،همان‌ جاهایی که هنوز‌ بقایایی‌ از آذری بـر سـر زبانهاست،آخرین جاهایی بوده که ترکی در آنها راه یافته است.

این نکته‌ هم‌ گفتنی‌ اسـت کـه تا کنون در بررسی مسألهء‌ زبان‌ کهن‌ آذربـایجان،تنها‌ بـه‌ اشـارات‌ نویسندگان پیشین،یا دو بیتی‌ها و عبارات بازمانده در کتابها،یا بـه گـویش کهن مردم روستاهایی که هنوز آن را در محاوره به کار می‌برند توجّه شده است. آنـچه‌ مـانده و می‌تواند مسأله را از دیدگاه تازه‌ای مـطرح نـماید و نتایج تـازه‌تری بـه دسـت دهد،بررسی دقیق‌تر حوادث تاریخی و وضع اجـتماعی و نـیز تأمّل بیشتر در زندگی و آثار‌ شاعران‌ و نثر نویسان هر شهر در دوره‌های مختلف اسـت.به ایـن معنی که اصولا کثرت یا قـلّت شاعران پارسی گوی در هـر دوره در هـر شهر،روشنگر وضع زبان در آنجا،و‌ قـرینه‌ای‌ اسـت بر اینکه زبان محاورهء اکثریّت مردم آنجا یک زبان ایرانی بوده است.آذریها: در مورد زبان اصیل آذربایجان و دگرگشت آن به زبان امروز که آمیزه ای از فارسی، ترکی و پهلوی است بررسی های علمی- تاریخی بسیاری صورت گرفته است. مورخان و پژوهندگانی که همگی آذربایجانی بودند نشان داده اند که زبان ترکی در