جنبش پرومته: مهاجران قفقازي در جدال با شوروي، ۱۹۲۰-۱۹۴۰
یادداشت کاوه بیات بر کتاب جنبش پرومته

۵ اسفند, ۱۴۰۰
یادداشت کاوه بیات بر کتاب جنبش پرومته

قفقاز در دوره معاصر، لااقل از دوره چیرگی روسیه بر این حدود از اواسط قرن نوزدهم میلادی به بعد، بیشتر بخشی دورافتاده در حاشیه جنوبی امپراتوری روسیه محسوب می‌شد و تنها حوادث مهمی چون پیشامد دو جنگ جهانی و یا فروپاشی کوتاه‌مدت چیرگی روس‌ها بر آن سامان در سال‌های پایانی جنگ جهانی اول توانست بر این امر سکته‌ای وارد آورد. حتی حدود بیست‌سال بعد از فروپاشی روسیه شوروی و استقلال جماهیر قفقاز نیز این سرزمین هنوز بیشتر به عنوان بخشی از حوزه نفوذ مسکو محسوب می‌شد تا دور دوم جنگ قراباغ پیش آمد و روشن شد که مسکو دیگر مهمترین بازیگر قفقاز نیست. از یک‌منظر شاید بتوان گفت آن دو سده حکمروایی روسیه، لحظه‌ای گذرا بیش نبود و بار دیگر قفقاز در مقام نقطه التقای دو قاره آسیا و اروپا، به کانون تلاقی و رقابت مجموعه‌ای از قدرت‌های مختلف جهانی و منطقه‌ای تبدیل شده است. هرچند به گونه‌ای که ملاحظه خواهد شد قفقاز حتی در دوره اوج استبداد و انزوای اتحاد جماهیر شوروی در سال‌های بین دو جنگ جهانی نیز عرصه یک جنگ پنهان بزرگتر قرار داشت که در یک سوی آن، در خط مقدم جبهه دو قدرت منطقه‌ای لهستان و ترکیه قرار داشتند و در ردیف دوم، گروهی از قدرت‌های جهانی چون ژاپن و فرانسه. رکن اصلی این رویارویی را رکن دوم ارتش لهستان تشکیل می‌داد که به امید ایجاد تشکیلاتی تحت عنوان «پرومته» یا «پرومتئوس»، برگرفته از نام یکی از اساطیر یونان که در راه کمک به انسان‌ها آتش را از خدایان ربود و بدین جرم در کوه‌های قفقاز زنجیر شد، در مقام حمایت بسیاری از نیروهای ضد شوروی برآمد. اگرچه این نهضت طیف متنوعی از سران تبعیدی ملل و اقوام گرفتار در قید‌و‌بند حاکمیت مسکو را در حوزه‌های پیرامونی شوروی دربر‌می‌گرفت اما در این مجموعه تأکید بر وجه قفقازی آن است. نگارنده سال‌ها پیش در جریان آشنایی با کتاب ملیت و بلشویزم به کوشش محمدامین رسول‌زاده که در سال 1929 در خصوص مظالم بلشویک‌ها در قفقاز، در استانبول به زبان فارسی منتشر شده بود، آن را بخشی از تلاش‌های مطبوعاتی نهضت پرومته دانسته و در جریان تجدید چاپ آن به صورت عکسی، مقاله‌ای از اتی‌ین کوپو نیز در خصوص نهضت مزبور به عنوان فتح باب آمد که هنوز هم در مقام نوعی شرح و توضیح اولیه، مقاله ارزشمندی است و به همین جهت مقاله نخست این مجموعه را تشکیل می‌دهد. اگرچه در مراحل بعد، اسناد دیگری نیز شناسایی شد که بخشی از تحرکات مزبور به نظر می‌آمدند اما بحث اصلی در این حوزه در سال‌های اخیر، در چارچوب همکاری‌های علمی لهستان و جماهیر آزادشده از قید شوروی به ثمر نشسته است و بهره‌ای که به لطف و پیگیری دوست و پژوهشگر گرامی جناب آقای کالیراد از این گشایش علمی نصیب ایرانیان علاقه‌مند به این موضوع شده است. با آنکه قفقاز بنا به مجموعه ای از دلایل تاریخی و فرهنگی، پیوندهای ملی و زبانی بخش پیوسته‌ای از ایران زمین بوده و هست، اما بی‌اعتنایی و رویکرد انفعالی ایرانیان نسبت به تحولات آن حدود ـ لااقل در یکصد سال اخیر ـ نیز حیرت‌انگیز است و به گونه‌ای که از بررسی این مجموعه و مخصوصاً مقالات پایانی مرتبط با ایرانِ آن ملاحظه می‌شود این بی‌اعتنایی موضوعی نیست که فقط به رویکرد کنونی ما نسبت به قفقاز محدود و منحصر باشد، مسبوق به سابقه نیز می‌باشد. ایرانِ سال‌های میان دو جنگ اول و دوم جهانی میزبان انبوهی از خویشان و کسان ما بود که در برابر ظلم و ستم روس‌ها، از مرزهای شمال غربی و شمال شرقی، از قفقاز و وَرارود به کشور خود پناهنده شدند اما به رغم آنکه به بسیاری از آنها جای دادیم و در معدود مواردی نیز وسیله زیست و معاششان را هم فراهم کردیم، اما در مجموع آن‌چنانکه شاید و باید نسبت به آنچه اینک در قفقاز و آسیای میانه می‌گذشت، سرگذشت مردمان آن حدود و حال‌و‌روز آنهایی که از این سرزمین‌ها به ایران پناهنده شده بودند، توجهی نشان ندادیم. اگرچه میان دوره مورد بحث و دوره کنونی تفاوت‌ها بسیار است اما به نظر می‌آید در نوع رویکرد ما نسبت به قفقاز تفاوت چندانی ایجاد نشده است؛ حتی‌الامکان توجهی به تحولات آن حدود نداریم، اما عیب کار آن است که طرفین مقابل با ما کار دارند و هریک بنا بر ملاحظات و انگیزه‌هایی خاص تحولات ما را دنبال می‌کنند. با آنکه از بروز و بیان گاه‌به‌گاه این ملاحظات و انگیزه‌ها، غافلگیر و شگفت‌زده می‌شویم، اما هیچ‌یک بدیع و خلق‌الساعه نیستند، در همین دوره جهل و بی‌اعتنایی ما شکل گرفته و به صورت کنونی درآمده‌اند. باشد که این مرور کوتاه بر گوشه‌هایی از سرگذشت مردمان قفقاز و علاقه‌ای که از دیگر نقاط نسبت به حال و روز آنها نشان داده شد، تذکری تلقی گردد در اهمیت بحث و شاید آغاز رشته تلاش‌هایی برای جبران مافات.

 

فهرست مطالب کتاب: