زبان آذری بعد از اسلام

۱۵ تیر, ۱۳۹۴
زبان آذری بعد از اسلام

بن البعیث» نام می‌برد که با متوکل عب‍ّاسی به جنگ پرداخته است؛ او می‌نویسد:
«حدث‍ّنی انه انشدنی بالمراغه جماعه من اشیاخها اشعاراً لا بن البعیث بالفارسیه و تذکرون ادبه و شجاعه و له اخباراً و احادیث»(طبری،‌ 1363، ج 7: وقایع 235ه‍ـ).
ترجمه: به من نقل کرد که در مراغه گروهی از بزرگان برای من اشعاری به زبان فارسی خواندند که مربوط به ابن‌البعیث بود و در آن ادب و شجاعت او را ذکر می‌کردند و اینکه او [بعیث] صاحب خبرها و احادیث بود.
در عبارت فوق طبری به صراحت زبان مردم آذربایجان را، در اوایل قرن سوم هجری فارسی برمی‌شمارد. کسروی هم با استناد به قول طبری می‌نویسد: «به نوشته طبری این مرد (محمدبن البعیث) شعرها نیز به زبان پارسی یا آذری داشته و میان آذربایجان معروف بوده است. اگر تا به امروز می‌ماند، از کهنه‌ترین شعرهای پارسی به‌شمار بوده و ارزش شایان در بازار ادبیات داشت»(کسروی، 2537: 157).
ابن ندیم (م 357 ه‍.ق) هم در کتاب «الفهرست» خود درباره زبان آذری مردم آذربایجان اشاراتی دارد که حاکی از رواج زبان آذری در قرن دوم آذربایجان است. او از قول ابن مقفّع نقل می‌کند: «فام‍ّا الفهلویه، زبانی است که مردم اصفهان، ری، هرات، ماه نهاوند و آذربایجان سخن می‌گویند» (ابن ندیم، 1381: 22).
دکتر پرویز ورجاوند نیز به این موضوع اشاره کرده و می‌نویسد: «پیش از آن‌ که محم‍ّد بن وصیف سگزی، نخستین شاعر دری‌گوی ایران، قصیده‌سرایی در سیستان را آغاز کند، به گفته طبری پیران مراغه اشعار فارسی (فهلوی) محمد بن بعیث بن جلس، فرمانروای مرند (متوفی 235 ه‍.ق) را می‌خوانده‌اند»(ورجاوند، 1378: 207).
علاوه بر محم‍ّد بعیث عربی، امرای تازی دیگری نیز پس از اقامت در آذربایجان فرهنگ و خوی ایرانی را پذیرفته و در آنجا به گونه‌ای مستقل از خلفای بغداد حکومت روادیان را تشکیل دادند. نوشته‌اند که همگی والیان و امرای تازی از همان آغاز، زبان فارسی را که زبان همه مردم آذربایجان بود، خوب می‌دانستند.
در قرون سوم و چهارم و به بعد نیز زبان آذری همچنان زبان رسمی و متداول مردم آذربایجان بود؛ این موضوع در فتوح‌البلدان بلاذری (تألیف 255 ه‍.ق) در فصل «فتح آذربایجان» اشاره شده است (بلاذری، 1364: 87 و 88).
یعقوبی در کتاب البلدان قدیمیترین کتاب جغرافیایی به زبان عربی که تاکنون به دست ما رسیده، در مورد مردم آذربایجان می‌گوید: «اهالی شهرها و استان‌های آذربایجان مردمی به هم آمیخته‌اند از عجم‌های کهن«آذریه» و «جاودانیه» خداوندان شهر(بذ) هستند که جایگاه بابک (خرمی) بود» (یعقوبی، 1343: 47).
مسالک و الممالک ابن خردابه (م حدود 300 ه‍..ق) نیز به آذری(فارسی) بودن زبان آذربایجان چنین اشاره می‌کند: «مردم جبال، آذربایجان، ری، همدان، ماهین، طبرستان و دماوند و ماسبذان و مهرجانقذف و حلوان و قومس ایرانی و فارسی‌زبان هستند» (کاتبی، 1369: 39).
اصطخری (م 346ه‍( در کتاب (صوره‌ الاقالیم) خود، ضمن اشاره به زبان ایرانی آذربایجان و ار‌ّان در قرن چهارم، بر غلبیت زبان عربی نیز در این نواحی اشاره می‌کند؛ مرحوم نفیسی از قول اصطخری می‌نویسد: «زبان آذربایجان و ارمنستان و ار‌ّان فارسی و تازی است بجز آن که مردم دبیل(2) و حوالی آن به زبان ارمنی سخن می‌گویند» (نفیسی، 1342: 34).
دانشمند و جهانگرد مشهور سده چهارم هجری، ابو عبدالله بشّاری مقدسی(م 375 ه‍.ق) در کتاب خود تحت عنوان «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، کشور ایران را به هشت اقلیم تقسیم کرده و پیرامون زبان مردم ایران می‌نویسد: «زبان مردم این هشت اقلیم عجمی (ایرانی) است. برخی از آنها دری و دیگران پیچیده‌ترند. همگی آنها فارسی نامیده می‌شوند» (مقدسی، 1361، ج 1: 377).
وی سپس هنگامی که از آذربایجان سخن می‌راند، چنین می‌نویسد: «زبانشان خوب نیست در ارمنستان به ارمنی و در ار‌ّان به ار‌ّانی سخن می‌گویند و پارسی آنها(آذربایجان) مفهوم و نزدیک به فارسی است در لهجه» (همان: ج 2: 562).
و در جای دیگر می‌گوید: «و اهل اِرمینیه و آذربایجان و ار‌ّان به پارسی و عربی سخن می‌گویند» (همان: 373).

 

ابوعبدالله محمد ابن احمد خوارزمی که در سده چهارم هجری می‌زیست، در کتاب «مفاتیح العلوم» زبان فارسی را منسوب به مردم فارس و زبان مؤبدان دانسته است. هم او زبان دری را زبان خاص دربار شمرده که اغلب لغات آن از میان زبان‌های مردم خاور و لغات زبان مردم … بلخ بوده است. وی پیرامون زبان پهلوی چنین اظهار می‌دارد: «فهلوی‌ (پهلوی) یکی از زبان‌های ایرانی است که پادشاهان در مجالس خود با آن سخن می‌گفته‌اند. این لغت به (پهلو) منسوب است و پهلو نامی است که بر پنج شهر(سرزمین) اطلاق می‌شود. اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربیجان»(خوارزمی، 1347: 112).
سخنان مسعودی در کتاب «التنبیه و الاشراف»، نیز قابل توج‍ّه است، او که کتاب خود را در نیمه او‌ّل قرن چهارم هجری تألیف کرده، ضمن بررسی ملل پیشین جهان، درباره ملّت ایران می‌نویسد: «مردم شهرهای ایران از جبال و ماهان و آذربایجان و ارمنستان و ایروان و بیلقان تا دربند، که باب‌الابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و جرجان و ابرشهر (که نیشابور است) و هرات و… زبان آنها هم یکی (ایرانی) بود. جز این که در چیزی اندک از لغاتشان با هم تفاوت داشتند… مانند پهلوی و دری و آذری و جز اینها از زبان ایرانی»(مسعودی، 1375: 67).
او لهجه‌های دری و آذری را از ریشه واحد و ترکیب کلمات آنها را یکی دانسته و همه آنها را از زمره زبان‌های فارسی نامیده است. وی در کتاب خود نکاتی آورده که خلاصه آنها چنین است: «ایران یک کشور است و یک پادشاه دارد و همه از یک نژادند. چند زبان در آنجا مرسوم است». مسعودی که همه آنها را برشمرده، معتقد است که این زبان با وجود اختلاف، طوری بر یکدیگر نزدیک هستند که همیشه این مردم زبان یکدیگر را کم و بیش می‌فهمند. در پایان گفته که «زبان‌های مه‍ّم ایران» عبارتست از: «سغدی، پهلوی، دری و آذری. او آذری را هم‌ردیف زبان‌های اصلی ایران شمرده است» (مسعودی، 1349: 73 و 74).
ابن حوقل در کتاب «صوره‌الارض» خود(قرن چهارم هجری) به زبان‌های مردم ارمنستان و ار‌ّان (شمال رود ارس) اشاره کرده و زبان آنها را نیز جزو زبان فارسی دانسته و در این باره می‌نویسد: «طوایفی از اِرمینیه و مانند آن به زبان‌های دیگری شبیه ارمنی سخن می‌گویند و همچنین است مردم دبیل و نشوی(نخجوان) و نواحی آنها؛ و زبان مردم بردعه ار‌ّانی است و کوه معروف به قبق(قفقاز) که در پیش از آن گفتگو کردیم، از آن ایشان است و در پیرامون آن کافران به زبان‌های گوناگون سخن می‌گویند»(ابن حوقل، 1366: 96).
ابن حوقل در صفحه 94 کتاب خود در بیان کوه سبلان و اردبیل می‌‌گوید که: «کوه سبلان، واقع در اردبیل را که قرای متعد‌ّد دارد، دیدم که هر قریه‌ای به زبان خاص،‌ جزو زبان فارسی و آذری سخن می‌گفتند» (همان: 94).
در صفحه 96 نیز می‌خوانیم:
«زبان مردم آذربایجان و بیش‌تر مردم اِرمینیه فارسی است و عربی نیز میان ایشان رواج دارد و از بازرگانان و صاحبان املاک کمتر کسی است که به فارسی سخن نمی‌گوید و عربی را نفهمد و بدین زبان فهیم تکلّم نکند و طوایفی از اِرمینیه و مانند آن به زبان‌های دیگر شبیه ارمنی سخن می‌گویند» (همان: 96).
علاّمه قزوینی در کتاب بیست مقاله خود، از قول مارکوارت، مستشرق مشهور آلمانی، که در کتاب ایرانشهر خود آورده می‌نویسد: «اصل زبان حقیقی پهلوی عبارت بوده است از آذربایجان، که زبان کتبی اشکانیان بوده است و چون مارکوارت از فضلا و مستشرقین و موّثقین آنهاست و لابد بی‌ماخذ و بدون دلیل سخن نمی‌گوید»(قزوینی، 1363: 183 و 184).
پروفسور اقرار علی اُّف در یک جمع‌بندی کلی در مورد زبان کهن آذربایجان، عنوان می‌کند که در دوره مؤلفان عرب مردم آذربایجان، به زبان آذری صحبت می‌کرده‌اند که بدون شک زبانی ایرانی بوده، زیرا این مؤلفان آن را در برابر دری و پهلوی، گاهگاه بنام فارسی یاد می‌کنند (علی‌اف، 1378: 52).

6-4- زبان آذری در قرن‌های پنجم و ششم هجری
اشعار و سروده‌های شاعران بزرگ آذربایجان در قرن پنجم و ششم مانند قطران، مجیر، فلکی، نظامی، خاقانی و دیگران نشان می‌دهد که زبان محلی آذربایجان آذری بوده و زبان ادبی آنها نیز فارسی بود. عشق و علاقه فراوان این دسته از شاعران به فرهنگ باستانی ایرانی و به کارگیری زبان اصیل ایرانی در سخنانشان که قلّت واژگان و نشانه‌های ترکی در زبان وسیع و گسترده آنها، همگی نشانه همین حقیقت است.
ناصرخسرو در سال 438 ه‍.ق در تبریز با قطران تبریزی، برخورد و ملاقات می‌کند. او می‌نویسد که «قطران شاعری بود که شعر نیک می‌گفت ام‍ّا زبان فارسی نیکو نمی‌دانست و مشکلاتی از دیوان دقیقی و منجیک را از من می‌پرسید» (ناصرخسرو، 1366: 8).
این امر نشان می‌دهد که قطران در آن روزگار به زبان فارسی یا آذری رایج در آذربایجان سخن می‌گفت و از برخی از واژه‌ها و اصطلاحات کهن دری مصطلح در نواحی شرق ایران آگاهی نداشت.
از طرفی دیوان نغز و شیرین قطران و شاعرانی چون نظامی، خاقانی، مجیرالدین، بیلقانی، فلکی و شیروانی و… نشان می‌دهد که زبان رایج و ادبی مردم آذربایجان در آن روزگار فارسی (زبان شعری قطران) بود و آن زمان هنوز زبان ترکی در منطقه آذربایجان حضور رسمی پیدا نکرده بود و نشانه خاصی از آن نیز در دیوان قطران یا دیگر شاعران آذربایجان مشاهده نمی‌شود.
مقد‍‌ّمه کوتاه اسدی طوسی در لغت‌نامه «فرس» خود نیز بیانگر این حقیقت است که مشکل فهم اشعار دقیقی یا دیگر شاعران شرق ایران، منحصر به قطران نبوده، بلکه همه شاعران معاصر اسدی طوسی در ار‌ّان و آذربایجان، همین مشکل را داشتند و لذا اسدی طوسی برای این که شاعران ار‌ّان و آذربایجان معاصر وی، اشعار شاعران خراسان و ماوراءالنهر را به‌طورکامل درک کنند، به خواهش اردشیر بن دیلمسپار، به تألیف کتاب «لغت فرس» خود پرداخته است (اسدی طوسی، 1319، مقدمه).
دکتر محم‍ّدجواد مشکور هم در خصوص ملاقات ناصرخسرو با قطران و زبان آذری آذربایجان می‌نویسد که در آن زمان مردم به زبان پهلوی آذری(فارسی) سخن می‌گفتند. ام‍ّا به فارسی دری نمی‌توانستند سخن بگویند.(3)
باید توج‍ّه داشت که در سده پنجم، با حضور بیشتر ترکان در آذربایجان، زبان ترکی نیز اندک‌اندک رو به گسترش نهاد. فخرالدین اسعد گرگانی در حدود 440 ه‍.ق قصه ویس و رامین را از پهلوی به فارسی معمول آن دوره در اصفهان ترجمه کرده و به نظم آورده است.
شایان ذکر است که چون ترکان بیشتر در روستاها و به دور از شهرها در مراتع و چراگاه‌های مجاور، اردوگاه برپا کرده بودند، زبان ترکی در روستاها بیش از شهرها رواج یافت. بنابراین اکنون نام بیشتر روستاها در آذربایجان ترکی است تا شهرها که بدون تغییر باقی مانده است.
در قرن ششم و در دوره سلجوقیان نیز، به‌رغم حضور فرمانروایان قبایل ترک زبان در آذربایجان، ام‍ّا زبان علمی و نوشتاری فارسی و عربی و هم زبان رایج این روزگار فارسی و یا آذری بود.
شاعران بزرگی نیز در این روزگار ظهور کردند و سبک تازه‌ای نیز در آن بنا نهادند معروف به سبک آذربایجانی.(4)
در بخش شمالی آذربایجان نیز شیروان شاهان ایرانی، به تشویق شعر و ادب پارسی می‌پرداختند. مجیرالدین بیلقانی، ابوالعلاء گنجه‌ای، خاقانی شیروانی، نظامی، فلکی شیروانی، قوامی گنجه‌ای از عنایات آنان بهره‌مند بودند.
علاوه برآنها، دهها شاعر فارسی‌گوی از این نواحی برخاسته‌اند؛ در نزهه‌المجالس، اثر جمال‌الدین خلیل شروانی، حدود 270 شاعر ذکر شده که بیش‌تر آنها آذربایجانی و از شمال این سرزمین یعنی گنجه و شروان هستند که همگی به زبان فارسی شعر سروده‌اند (خلیل شروانی، 1366: 55).
به‌رغم رواج زبان پارسی در آذربایجان، وجود واژه‌های ترکی در اشعار شاعرانی چون ابوالمعالی رازی، خاقانی، نظامی، جمال‌الدین عبدالرزاق گنجوی، نشان می‌دهد که زبان ترکی به آرامی گام در راه آفرینش ادبیات خود نهاده است(صفا، 1378، ج 2: 329). ام‍ّا هنوز زبان رسمی آذربایجان فارسی است و ترکی به‌صورت پراکنده در میان عشایر رایج بود و اندک اندک لغات ترکی به زبان عمومی فارسی وارد شده است.
در این میان، نیاز به آموزش زبان‌های عربی، فارسی و ترکی، نیز احساس می‌شد و لذا فرهنگ‌نویسی در این دوره رواج پیدا می‌کند. بیشتر فرهنگ‌هایی که تا قرن ششم نگاشته شده‌اند، فرهنگ‌های توصیفی هستند. از قرن ششم فرهنگ‌های دو زبانه به نگارش درمی‌آیند (شعردوست، 1378: 329)؛ از جمله طرح‌اللغه اثر جمال‌الدین قرشی و قاموس المحیط و قاموس‌الوسیط از فیروزآبادی در توضیح لغات عربی ـ فارسی نگاشته شدند.

6-5- زبان آذری در قرن‌های هفتم، هشتم و نهم هجری
از سده هفتم به بعد کتب معتبر قدیمی که به وسیله دانشمندان و نویسندگان ایرانی تألیف شده‌اند، از قبیل در‌ّه نادری، تاریخ م‍ُعجم، عالم آرای عباسی، تزجیه‌‌الامصار و صدها کتاب معتبر علمی و ادبی و تاریخی دیگر، که حاوی لغات خالص و مغلق ترکی می‌باشد(شعار، 1346:‌ 40). یاقوت حموی هم که در سده ششم و هفتم هجری می‌زیسته، ضمن اشاره به زبان مردم آذربایجان، که همان آذری پهلوی بوده، می‌نویسد: «آنها (مردم آذربایجان) زبانی دارند که آذری گویند و جز خودشان نفهمند» (حموی، 1866: 172).
این که ‌یاقوت به جهت عدم درک زبان آذری اشاره کرده، از این جهت است که زبان مکتوب و رسمی مردم فارسی و زبان بومی و محاوره‌ای نیز آذری پهلوی بوده است. همان طوری که امروزه مثلاً در مناطقی مانند گیلان و خلخال، مردم به زبان بومی صحبت می‌کنند و مکاتبات رسمی خود را نیز به زبان رسمی کشور انجام می‌دهند.
باید افزود مغولان در سال 629 هجری وارد آذربایجان شدند. بر اثر حملات آنان خرابی‌های زیادی در آن نواحی به وجود آمد. هرچند که مردم تبریز با دادن هدایایی، شهر را از گزند چپاول آنان رهایی دادند، ام‍ّا در برخی شهرها که مردم مقاومت کردند، ویرانی و خرابی زیادی حاصل شد؛ به گفته ابن اثیر:
«برخی از مغولان وارد آذربایجان و ار‌ّان شدند و در مد‌ّتی کم‌تر از یک سال، غارت و ویرانی برجای نهادند و بسیاری از مردم را نابود کردند و برخی نیز فرار کردند و جان خود را خلاص نمودند» (ریاحی، 1378: 64).
بیش از نصف سپاه مغولان را ترکان تشکیل می‌دادند. این امر به گسترش زبان ترکی کمک می‌کرد و رفته‌رفته نیز تألیف فرهنگ‌های ترکی به فارسی و فارسی به ترکی آغاز می‌شود.(5)
«و… مردمش سفید چهره و ختای‌نژاد و خوب صورتند و بدین سبب خوی را ترکستان ایران خوانند»(مستوفی، 1336: 92، 96 و 97).
همین سخنان نیز نشان می‌دهد که ترکان با مهاجرت خود و سکونت در شهرهای آذربایجان از جمله خوی زبان محلی را اندک‌اندک کنار زده و زبان خود را بر آنان غالب نمودند.
به‌رغم گسترش چشمگیر زبان ترکی در آذربایجان، ولی هنوز زبان ایرانی آذری و فارسی در آذربایجان با قدرت تمام در بین مردم و اهل دانش و هنر به حیات خود ادامه می‌داد. بنابر شواهد تاریخی و استنادات جغرافی‌نویسان قدیم، در قرن هشتم هجری هنوز زبان ترکان بر زبان اصلی و بومی آذربایجان غلبه نیافته بود. هرچند که آنان در شهرهای آذربایجان نفوذ کرده و زبانشان را نیز با زبان آذری آمیخته بودند.
حمدالله مستوفی(م 740 ه‍.ق)، هنگامی که از شهر مراغه صحبت می‌کند، می‌نویسد:
«(مراغه) مردمش سفید چهره و ترک‌وش می‌باشند و بیشتر بر مذهب حنفی هستند و زبانشان پهلوی مْغی‍ّر(6) است»(مستوفی، 1362: 100). روشن است که منظور مستوفی از واژه ترک وش زیبارویی آنها می‌باشد.
مستوفی در مورد مردم گیلان و نزدیکی آن با زبان پهلوی نیز اشاره در خور توج‍ّهی دارد؛ وی در وصف مردم تالش می‌گوید: «مردمش سفید چهره‌اند به مذهب امام شافعی؛ زبانشان پهلوی به جیلانی [گیلانی] باز بسته است» (همان: 107).
این سخن مستوفی مشابهت بین دو گویش آذری و گیلکی را نیز نشان می‌دهد.
بارتولد نیز معتقد است که «اطّلاعات ما درباره گسترش زبان ترکی در این منطقه (آذربایجان) محدود به اطّلاعات بعد از سلطه مغول‌هاست. به احتمال بسیار زبان ترکی پیش از سلطه مغولان و افزایش مجدد جمعیت ترک‌زبان ناشی از آن در این منطقه،‌ نمی‌توانست بر زبان‌های دیگر کاملاً غلبه کند»(بارتولد، 1376: 129).
ابن بطوطه (780-702 ه‍.ق) هم که در زمان ابوسعید بهادرخان به تبریز سفر کرده، معتقد است که در قرن هشتم در تبریز هنوز اکثر مردم آذری (فارسی) زبان بودند و تر‌ک‌های قلیل از تعداد کثیر و غالب آذری‌ها متمایز بود؛ او در وصف بازار تبریز به حضور زنان ترک که برخلاف دیگر زنان آزادانه در بازار به خرید می‌پرداختند اشاره می‌کند و می‌نویسد:
«در بازار گوهریان، بردگان زیبا (ترکان) با جامه‌های فاخر، دستمال‌های ابریشمین بر کمر بسته، در پیش خواجگان خود ایستاده بودند و جواهرات را به دست گرفته، به زنان ترک نشان می‌دادند و آن زنان جواهر بسیار می‌خریدند(7) و بر یکدیگر سبقت می‌جستند» (ابن بطوطه، 1361، ج 1: 253).

 در کتاب سفینه تبریز، که در حدود سال‌های 3-721 ه‍.ق تألیف یافته، نمونه‌های قابل توجّهی از فهلویات رایج در تبریز جمع‌آوری شده است؛ در اینجا نمونه‌هایی از آنها را ذکر می‌کنیم.

 

یخـوبـان تجـرنـی منـده اهـرو                ا ج دل رنگ و اج و انوشه بـو
هز بکی‌ ت چـو رام درو دشت                نه اوشله وزمی نه خوردمی شو
و یا
نـهـــرنــن دلــم نـــچ کـیــل دارو                نـه خـواوم منـده نـچ چنلــوان بــو
همی کـردان چو کیلان درو دشت                بــوک مشکیـن آلالـه بــدهـی بو
و نیز آورده:
هـام زال که دل تنگـم بویننـد                بسته بوسـون و نیـرنگم بوینند
بنالنـد ببـرمنـد اوبـی تمـورنـد                کـژ مـی مهـرته نکـم بـویننـد
گیرم ار راز ار اوا پوشم نوازم                بنالـم بشنـونـد رنگـم بـویننـد
همچنین آورده:
د دلـم ژنک و دوا شــامـه‌ام رنگ            وزف پوشم بواشا مه چه دل‌ ژنگ
وابـآن دوک وا شــامــه بــری واد            جما بیبا بشی هـم‌نـام و هـم‌رنگ
(سفینه تبریز، 1381: 523 و 525 و 527)

 

در کتاب تذکره شعرای آذربایجان نیز به معرفی تعدادی از شعرای فارسی‌‌سرای معاصر نویسنده و یا متعلق به سال‌های اخیر برمی‌خوریم. این شاعران اغلب از نواحی اردبیل، ارسباران و ارومیه برخاسته‌اند؛ از میان شاعران فارسی‌گوی آذربایجان در گذشته، می‌توان به این اسامی اشاره کرد:
– حسین بن الحسن الخطیبی ارموی(قرن پنجم هـ.)، احمد تبریزی (قرن هشتم)، آغازی تبریزی (قرن هشتم)، کشفی اردبیلی (قرن هشتم)، خلوتی تبریزی (قرن نهم)، امید تبریزی (قرن دهم)، مصطفی اردبیلی (قرن دهم)، روحی اُنارجانی (قرن دهم)، واله اردبیلی (قرن یازدهم)، چلبی تبریزی (قرن یازدهم)، خرم کردشتی (قرن دوازدهم)، بناتی قراچه‌داغی (قرن سیزدهم)؛ اینک نمونه‌ای از سروده‌های پهلوی کشفی بیان می‌شود:

 

– به در دریان و هـم بـورا و سـرم ما                روانـی مش کـه د پــا بــر مــرم مــا
یعنی: بر سرم‌بود که‌به‌دردت‌جان دهم              روان شــود تــا در پـایـت بمـیــرم
– چـو شیـرن نیـر لـوان اندیشه دیـر «م»            همیشـه‌ یــان شـیــرینــی پـــرورم مـــا
یعنی: چون لبان شیرین تو در اندیشه من است همیشـه جــان شـیــرینـی مـی‌پـــرورم
– چنین کیـن غـم چـن یان آو یاج                    عجب زانم که جین غـم یان برم ما
یعنی: چنین که‌این غم جان مـرا می‌گدازد        عجب دارم که از این جان بدر برم
– از بدیعـی دیـر چـون او کنـم چشـم                اجـم مـی چشـم دیمی چـون گـرم مـا
یعنی: من به‌روی دگرچگـونه نگـاه کنـم        و از این روی بی چشم چه گونه بگریم
(دیهیم، 1367، ج 1: 12)

 

در کتاب روضات‌الجنان و جنات‌الجنان (تألیف حافظ حسین کربلایی قرن 9) مؤل‍ّف هنگام توضیح درباره لشکرکشی میرزا شاهرخ برای سرکوبی آذربایجان که در سال 832 هجری اتّفاق افتاد، جمله‌ای آذری از قول یکی از اکابر صوفیه (پیرحاجی حسن زهتاب) که درباره کشته شدن فرزندش به دست اسکندر نامی سخن می‌گفته، آورده: «اسکندر، رودم راکشتی، رودت کشاد» (کربلایی، 1344، ج 1: 290). یعنی ای اسکندر، تو فرزندم را کشتی، فرزندت ترا بکشد.
به شهادت تاریخ و استنادات و تحقیقات متقن محقّقان، تا قرن 11 هجری هنوز زبان ترکی در آذربایجان رواج رسمی پیدا نکرده بود و تا این دوران، که حدود پنج قرن از آمدن قبایل ترک غزنوی، سلجوقی تا آمدن قبایل مغول و تیموری و سپس فرمانروایی قراقویونلوها و آق‌قویونلوها در آذربایجان، هیچ کدام از قبایل فوق نتوانستند زبان رسمی خود(ترکی) را در ناحیه‌ای از ایران، بخصوص آذربایجان رواج دهند.
ام‍ّا مردم برای ارتباط با آنان و رتق و فتق امور خود ناچار بودند که زبان ترکی آنها را بیاموزند و تنها اهل سواد و قلم بودند که تحریرات حکّام و مطالب دیوان و ثبت و دفتر اسناد رسمی به زبان فارسی را به عهده داشتند و چون زبان رایج عمومی (آذری) نه کتابت داشت و نه از طرف حاکمان حمایت می‌شد، با غلبیت زبان ترکی اندک‌اندک عقب‌نشینی می‌کرد.

6-6- زبان آذری در قرن دهم و یازدهم هجری
در تحفه سامی (تألیف 957 ه‍.ق) دهها شاعر تبریزی یاد شده که به زبان فارسی شعر سروده‌اند. در تذکره نصرآبادی (1083-1090 ه‍.ق) نیز در میان صدها شاعر که ذکر کرده، کم‌تر شاعر تبریزی به چشم می‌خورد و این امر بیانگر این حقیقت است که زبان ترکی در تبریز را باید از اوایل قرن یازدهم هجری به بعد جستجو کرد (زبان فارسی در آذربایجان، 1368، ج 2: 516-511)
بنابراین تا روزگار صفویان شاعر ترک در آذربایجان سراغ نداریم. از عهد مغول تا ظهور صفویان چند شاعر ترکی‌سرا در خراسان پیدا شد، ام‍ّا هیچ شاعر ترکی در آذربایجان پیدا نشد (کسروی، 1340: 19 و 18).
شاعرانی هم که در دوره صفویه پیدا شدند، چون ریشه تاریخی و بومی نداشتند، لذا اشعارشان لطیف و گیرا نیستند. هرچند که وجود چند شاعر را نیز نمی‌توان دلیلی بر رواج زبان ترکی در میان مردم آذربایجان دانست.
به شهادت «تذکره شعرای آذربایجان» در آذربایجان دوره صفویه و پس از آن، شعر ترکی چندانی به چشم نمی‌خورد. اکثر شاعران این کتاب به فارسی شعر گفته‌اند. آن کتاب از صائب تبریزی 2 غزل ترکی را یاد کرده است (دیهیم، 1367، ج 2: 337).
واحد هم (شاعر قرن 11 هجری) که اشعاری به زبان ترکی دارد، بیشتر آثار مثنوی و سروده‌هایش را به فارسی سروده است. در اشعار ترکی او نیز کلمات فارسی و عربی موج می‌زند.
بعد از روزگار صفوی و ترویج زبان ترکی به وسیله‌ آنان و قتل‌عام‌های مردم آذربایجان به دست ترکان متعصّب عثمانی، به تدریج زبان آذری از شهرها و نقاط جنگ‌زده رخت بربست و فقط در نقاط دور دست باقی ماند که در آن‌جا نیز به مرور زمان و با مراوده و ارتباط با شهرنشینان اندک اندک رو به اضمحلال و نابودی نهاد هرچند که هنوز هم هستند جاهایی که به همین لهجه‌ یا به لهجه‌های تاتی و هرزندی نیز تکلّم می‌کنند (کارنگ، 1332: 273).
به نوشته رحیم رضازاده ملک گویش آذری(فارسی) تا سال انجامین سده دهم و باشد که تا نیمه سده یازدهم در آذربایجان دوام آورد (رضازاده ملک، 1352: 14).
به هر حال در قرن 11 هجری، یعنی تا آخر دوره شاه عباس کبیر زبان آذری(فارسی) همچنان در میان مردم آذربایجان رایج و معمول بود. چنان‌که حتّی در تبریز، هنوز به شهادت رساله روحی اُنارجانی (تألیف قرن 11 هجری) به همین زبان یعنی زبان آذری پهلوی یا فارسی سخن می‌گفتند.
اولیا چلیی جهانگرد اهل عمثانی در سال 1050 هجری، که در زمان شاه صفی از تبریز دیدن کرده، در سیاحت‌نامه خود درباره مردم تبریز نوشته: «ارباب معارف در تبریز فارسی دری تکلّم می‌کنند. لیکن دیگران لهجه‌های مخصوص (پهلوی) دارند» (مشکور، 1349: 242).
فرهنگ برهان قاطع تألیف محم‍ّدحسین برهان خلف تبریزی(1063 ه‍.ق) و مطالعات، نوشته‌ها و تحقیقات اولئاریوس، منشی آلمانی دوره صفویه در ایران، نشان می‌دهد که در قرن یازدهم زبان ترکی و فارسی در اردبیل از هم جدا بود. ولی غلبه با زبان ترکی بود؛ او طی‌ّ مقایسه این دو زبان می‌نویسد:
«در بین مردم اردبیل، زبان ترکی بیشتر از فارسی متداول است». این تداول بیشتر ترکی تعج‍ّب و توج‍ّه اولئاریوس را برانگیخته که چگونه در این شهر، برخلاف شهرهای دیگر که مشاهده کرده، زبان ترکی متکلّم بیشتری دارد. او در سایر نوشته‌های خود، نشان می‌دهد که به‌رغم آن، مردم اردبیل در مراسم، آداب و مثل‌ها و نام‌گذاری‌های مختلف جغرافیایی و انسانی خود، واژه‌های فارسی را بیش‌تر به کار می‌برند(فیروزی، 1379: 286).
مطالعه سایر نوشته‌ها و تحقیقات این منشی آلمانی، نشان می‌دهد که مردم اردبیل در مراسم عزاداری، چهارشنبه سوری، آتش‌بازی، نام‌گذاری جغرافیایی، ضرب‌المثل‌ها و سایر امور اجتماعی بیشتر واژه‌های زبان فارسی را به کار می‌گرفتند از جمله‌ یاد می‌کند که:
1-    رودخانه‌های حومه اردبیل «بالارود» و «اعلی‌رود» نامیده می‌شود.
2-    در دامنه کوه سبلان محلّی به نام «سرتپه» وجود دارد.
3-    در سه فرسخی اردبیل چشمه‌ایست به نام «آب قطور».(8)
4-    در نیم فرسخی کنار جاده حوض بزرگی قرار دارد که روی آن را ورقه‌های نمک و شوره پوشانده است. آن‌جا را «شورگل» می‌نامند.
5-    مردم اردبیل درباره باد، گرد و خاک شهر ضرب‌المثلی دارند که می‌گویند: صبای اردبیل ـ نیم‌روز کرده بیل
6-    در مراسم عاشورا پرچم‌هایی حمل می‌کنند که در انتهای آن مارهای مقوایی بزرگ تعبیه شده مردم آن را «اژدر» می‌گفتند.
7-    «چاک چاکو»‌ها افرادی بودند که متشکّل از هفت نفر جوان درمراسم نوحه‌خوانی، بدن خود را از سر تا پا با نفت و خاک ذغال سیاه و براق کرده، سنگ‌هایی در دست داشتند و به‌ یکدیگر می‌کوبیدند و فریاد می‌کردند: حسین حسین (اولئارئوس، 1363: 112).
8-    مؤلف از چند نوع آتش‌بازی در اردبیل یاد می‌کند ازجمله:
الف) در بنده که نوعی روده پر(چرغند) بوده به کلفتی 6 اینچ و به طول 3 فوت که از یک یا دو طرف آن جرقه‌های آتش می‌جهید.
ب) فشفشه
ج) کمباره (خمپاره)
9- در اردبیل دست‌فروشان بی‌سرپناه را «آفتاب‌نشین» می‌نامند.
10- آب‌چر «علف‌چر» «چوبان بیگی»، از عوارض دولتی اردبیل یاد شده، به علاوه توصیف بازار قیصریه، خیابان تبار، کمبالان و کافر کوفته و… . (9)
علاوه بر اولئاریوس، تاورنیه هم در سفرنامه خود که دیدار خود از ایران را
(1078-1075 ه‍( در آن نوشته، زبان مردم ایران را فارسی معرفی کرده و زبان ترکی را زبان درباریان شمرده است؛ او می‌نویسد:
«زبان مملکت خاصّ خودش است (فارسی است). ولی زبان دربار تقریباً ترکی است و حتّی تمام بزرگان آن را می‌دانند»(تاورنیه، 1363: 598).
ایرانی‌ها زبان‌های مملکت خود را به چهار گروه تقسیم کرده‌اند: زبان ملاحت (فارسی)‌، زبان سیاست (ترکی)، زبان فصاحت (عربی)، زبان قباحت که مصطلح عوام و دهقانان است.
اولئاریوس در گفتار مربوط به زبان و آموزش ایرانیان آورده است: «ایرانیان زبان مخصوص خود را دارند که خیلی واژه‌های عربی دربردارد، ام‍ّا ترکی ابداً ندارد …».
خیلی از ایرانیان در ضمن زبان اصلی خودشان، ترکی هم یاد می‌گیرند. مخصوصاً در ایالاتی که مدت‌هایی تحت سلطه امپراطوری عثمانی بوده است؛ مانند: شروان، آذربایجان،‌ عراق، بغداد و ایروان (اولئاریوس، 1363: 304).
ژرژ تکتاندر فن (1603 م) در سفرنامه خود از نامه‌ها و خطابه‌هایی که استفان کاکاش، فرستاده رسمی امپراتوری آلمان به تزار روس نوشته، یاد می‌کند؛ کاکاش می‌نویسد:
«اعلیحضرت موافقت فرموده‌اند مترجمی که زبان فارسی را به خوبی بداند و مورد تقاضای من بوده است (در تبریز) فراهم شود» (تکتاندرفن، 1351: 106 و 107). در ادامه نیز می‌گوید:
«اعلیحضرت از راه لطف برای من همسفری که زبان فارسی را به خوبی بداند، تعیین خواهند فرمود»(همان: 107-101).
این سخنان بخوبی نشان می‌دهد که در اوایل قرن هفدهم (11 هجری) زبان مردم تبریز فارسی بوده نه ترکی. زیرا درخواست مترجم فارسی برای فرستاده رسمی آلمان، در جهت آشنایی با زبان رایج شهر (فارسی) است. و الّا فرستاده دولت آلمان قطعاً مترجم ترکی را طلب می‌کرد. و لذا می‌توان گفت که تا این روزگار هنوز زبان ترکی رسمیت و عمومیت پیدا نکرده بود.
آندره دولیه نیز از همراهان تاورنیه در ایران، در کتاب «زیبایی‌های ایران» می‌نویسد:
«زبان مملکت خاصّ خودش است. ولی زبان درباریان (صفویان) ترکی است و حتّی تمام بزرگان کشور آن را می‌دانند» (دولیه دلند، 1355: 7).
دولیه در جای دیگر سفرنامه خود در خصوص زبان مردم جلفا آورده:
«ارامنه جلفا این مزیت را دارند که طبیعتاً به سه زبان که اختلاف بسیار دارند، تکلّم می‌کنند: زبان فارسی که از آن مملکت است؛ ترکی که مختص بازرگانی است و زبان ارمنی که زبان مادری و زبان مذهبی آنان است» (همان: 49).
در سیاحتنامه شاردن نیز در خصوص زبان مردم ابهر آمده:‌
«در ابهر تکلّم زبان فارسی آغاز می‌شود. به طوری که در دیگر بلاد و دهات فقط به لسان مزبور حرف می‌زنند. تا حدود شهر مزبور زبان مردم ترکی است، ولی با لسان ترکی عثمانی اندکی مغایرت دارد» (شاردن، 1349، ج 3: 33).
براساس گفته شاردن،‌ زبان رسمی و عمومی شهرها و نواحی بزرگ آذربایجان فارسی است و زبان ترکی، که در اصل زبان ترکان مهاجر و ایلاتی بود،‌ در روستاها و نقاط دور افتاده ایلاتی رواج داشت.
گفته‌های سی‍ّاحان و جهان‌گردان خارجی نشان می‌دهد که در زمان صفویه زبان ترکی در تبریز و اردبیل و سایر شهرهای آذربایجان رونق و رواج عمومی پیدا نکرده بود. آنچه هم خارجیان نگاشته‌اند، کلاً‌ مربوط به دربار و امور نظامی بود و هرگونه نوشته‌ها و مکاتبات درباری نیز به زبان فارسی بوده و نوشتن ترکی مرسوم و معمول نبوده است.

-7- زبان آذری و فارسی آذربایجان در سده های اخیر
زبان اغلب مردم تبریز،‌ در قرن 12 هجری نیز فارسی بوده است؛ جان بل، پزشک اسکاتلندی در اواخر سلطنت سلطان حسین صفوی، پس از عبور از اهر، در سال 1716م در تبریز اقامت می‌کند. او در تحقیقات خود از اوضاع اجتماعی و اقتصادی تبریز که صحبت می‌کند، درخصوص زبان مردم تبریز نیز چنین اظهار می‌دارد:
«بیش‌ترین سکنه فارسی زبانند. گرچه در بین آنها ارمنی زبان هم زیاد است»(منصوری، 1379: 293).
یکی دیگر از نشانه‌ها و دلایلی که نشان می‌دهد زبان رسمی مردم تبریز در قرن دوازدهم و حتّی بعد از آن (دوره افشاریه) فارسی بود، مراجعه به عهدنامه‌ها، قولنامه‌ها و قراردادهای مالی و نیز اسناد ثبت و ضبط ازدواج و طلاق آنهاست. زیرا این‌گونه امور از مواردی هستند که قطعاً ضرورت دارد به زبان رسمی و ملی کشور نوشته و بیان شود. تا اعتبار و سندیّت عمومی و حتّی قانونی پیدا کند.
ما در اینجا تصویر چند نوع از این قراردادها را که به وسیله آقای دکتر رحیم نیکبخت، در اختیار ما قرار داده شده، ارائه می‌کنیم:

 

 

تشرّف‌نامه‌ای است به زبان فارسی، که در هنگام تشرف زوّار به کربلا یا بازگشت‌از آن، به‌وسیله چاووش‌خوانان، با آهنگ و
صدای دلنشینی خوانده می‌شد(قرن 12 هجری) * منبع: دکتر حسین نوین

 

 

 

نسخه‌ای از طلاق‌نامه‌ای است که در سال 1170 هجری قمری نوشته شده است. در زیر آن نیز صورت‌حساب
روزمره یک بازرگان ثبت شده است که همگی عبارات آنها به زبان فارسی است.

 

 

 

سند و گواهی اخذ پول از فردی به نام ملا ابوالحسن امیرقنبری نامی است که در آن تعهد طرف
مقابل و موعد پرداخت آن نیز ذکر شده است(تاریخ تحریر 1169 ه‍.ق) در زیر آن نیز تصویر قرارداد نوکری و
خدمتگزاری است که بین دو نفر در مقابل وجه مشخص به مدت یک سال منعقد شده و در آن شرح وظایف
خدمتگزار نیز مشخص شده است

 

 

: رونوشت طلاق‌نامه‌ای است مربوط به دوره افشاریه (در تبریز) که به زبان فارسی رسمی رایج زمان نگاشته شده است.

 

 

ادامه دارد

 
نمونه‌هایی از آثار باقی‌مانده از زبان آذری