نیما عظیمی
در باب تحریف نظامی گنجوی

۱۴ فروردین, ۱۴۰۲
در باب تحریف نظامی گنجوی

امروز با خیال پوچِ قبیله گرایانِ ایرانستیز در دزدی و به چنگ آوری غیرمجازِ چهره های فرهنگی و تاریخی ایران زمین و دست درازی در نام و نشانِ ملّی ایرانیان روبروایم؛ بی گمان همه ی این کُنش های ضدایرانی، ریشه در تاریخ دارد. امروز این پس ماندگانِ شورویِ کمونیستی، هیچ از تاریخ و ادب ایران زمین نمی دانند؛ جماعتی که عَقایدشان هرگز از دست عُقده هاشان درپناه نیست!

بی گمان هر پژوهنده ای که دارای عقلی سلیم و مشاعری درست است، برای شناخت «نظامی گنجوی»، سراغِ «شعبده بازان» را نخواهدگرفت! شیادانی که با شگردهای عوام فریبانه ی خود، درتلاش اند از داخلِ کلاهی آلوده به حیله و نیرنگ، یک «نظامی گنجوی» با هویت و زبان «تورکی» را بیرون آورده و به خورد تماشاگرانی دهند که همگی «ملغمه ای از بی سوادی و بی شعوری اند»

پرواضح است که هر پژوهنده ی اهلِ تفکر و دارای تاملی، برای شناخت «نظامی گنجوی» به سراغِ بزرگانِ صاحب قلم در پهنه ی بی کران ادبیات فارسی خواهد رفت.

«دکتر غلامحسین یوسفی» در اثر گرانبهای خود «چشمه ی روشن»، آورده اند : این که اشخاص یا وقایع تاریخی، خمیرمایه ی منظومه های تاریخی واقع شوند، در ادبیات شرق و غرب، نظایربسیار دارد. از این رو «مانزونی»، شاعر و رمان نویس معروف ایتالیایی، نوشته است : «همه ی آثار بزرگ شعری، پایه و بنیادشان، حوادثی ست که ” تاریخ ” به آنها ارزانی داشته است.» ۱

در پهنه ی شعرفارسی، نظامی گنجه ای در سرودن داستان های عاشقانه، هنر و توانایی بسیار به خرج داده است. راز تاثیر مثنوی های بزمی نظامی در طول قرن ها، در این بیان هنری، گرم و شورانگیزاست که «سرگذشت ها» و مضامین دلکش را درخود پرورانده است. منظومه ی «خسرو و شیرین» او درخششی ویژه دارد و اوج هنر نظامی گنجه ای است. این داستان، سرگذشت عشق «خسروپرویز» پادشاه سلسله ی ساسانی ایران زمین با «شیرین» شاهزاده ای ارمنی ست که بنابر دریافت «آرتورکریستین سن»، ظاهرا از داستانهای اواخر «عهد ساسانی» بوده است. به هر روی، چنین می نماید که بخش عمده ای از خسرو و شیرین نظامی، سرگذشتی ست عاشقانه در محیطی اشرافی. ۲

شیرین که در زیبایی، بی نظیر و در حسن و کمال معروف بود، خسرو پرویز را به سه چیز موجب شد؛ شیرین، اسب شبدیز و باربدِنوازنده و موسیقی دان. ۳

 

باری! بااین تفاصیل، قطعا حماقت درتاروپودِ آن نفرات فوران می کند که دست روی «تُرکیزه» کردن شاعری ایران پرست گذاشته اند که حتی نامِ اسب خسروپرویزساسانی،(شبدیز) را در منظومه ی خود آورده است.

نه از شیرین جدا می‌گشت پرویز

نه از گلگون گذر می‌کرد «شبدیز»

اینان با این حجم از لاطائلات بافی، به راحتیِ آب خوردن، حتی سلسله ی ساسانی ایران را انکار می کنند! چشم پوشی بر این حقایق محکم ادبی تاریخی، تنها و تنها مختص همان فرومایگانی ست که تلاش می کنند نظامی را سربازستایشگرِ «اغیار» معرفی کنند. اما این «شعبده بازان»، این بار نیز «ره به ترکستان برده اند» و درنهایتِ درماندگی، یک بیتِ جعلی و مضحک و سراسرایراد را دست و پا کرده اند و چسبانده اند به نظامی گنجوی :

پدر برپدر مرمرا ترک بود

به فرزانگی هریکی گرگ بود!

این در حالی ست که باتوجه به شیوه ی شاعری و قدرت نظامی گنجوی در آفرینش صنایع ادبیِ بی بدیل؛ انتساب این بیت به او، درحکم یک لطیفه است! این بیت، حتی قافیه ی درستی هم ندارد! بیتی که حتی تک بیت گویی هم نیست! شگفت آوراست که این کم مایگان، صفت فرزانگی را به گرگ نسبت می دهند! این چه آرایه ای ست؟! البته اگر «درندگی» می‌گفت، صفت درستی برای همه ی «گرگ» هایی بود که دندان و چنگال استعماری خود را روی «گربه»ی نازنین خاورمیانه تیز کرده اند!

درماندگان قبیله گرا به قصدِ تعرض و دزدی، جسارت کرده و قدم در پهنه ی شکوه مند ادبیات فارسی ایران زمین گذاشته اند؛ غافل از اینکه در همین تک بیتِ تمثیلی حضرت حافظ، مستحیل خواهندشد :

ای مگس! عرصه ی(حضرت) سیمرغ نه جولانگه توست/ عِرض خود می بری و زحمت ما می داری!

بابرنامه، دست روی شاعری گذاشته اند که الگوی شیادشان یعنی رژیم باکو  در اقدامی شرم آور و گستاخانه! در یکی از نسخ، دست در منظومه ی نظامی گنجوی برده و در ترجمه ی ترکیِ چاپ باکوی آن، ابیات طلایی این شاعر در ستایش ایران را حذف کرده اند!

همه عالم تن است و «ایران» دل

نیست گوینده زین قیاس خجل

چون که «ایران» دل زمین باشد

دل ز تن به بود یقین باشد

هم اینان وقتی موزه ی «مترو پولیتن» نیویورک با نمایش نسخِ خطی آثار نظامی گنجوی، از وی به عنوان یکی از پیشگامان زبان و ادب فارسی یادکرد، دچارآشفتگی و هذیان های روحیِ سرسام آوری شدند.

اما دچار سرسام های بیشتری نیز خواهندشد؛ اگر بشنوند که این شاعرپارسی گو در سبب نظم «خمسه» یا «پنج گنج» آورده است :

«ترکی صفت وفای ما نیست

ترکانه سخن، سزای ما نیست»

 

۱ غلامحسین یوسفی، چشمه ی روشن، چاپ اول، انتشارات علمی ۱۳۶۹. ص. ۱۷۳

۲ غلامحسین یوسفی، همان، ص. ۱۷۲

۳ غلامحسین یوسفی، همان، ص. ۱۷۵