نیما عظیمی: از بی لیاقتی و کم شهامتی مسئولی که به چنین عمل مشمئزکننده ای تن داده و لگام خود را به دست چندتن قبیله گرا و چند رسانه ی زرد داده است، هرچه بگویم کم است! اما به میزانی بسیاربالاتر، باید از حماقت و بی سوادی و بی شعوری مسببین این اتفاق سپاسگزاربود. تعجب نکنید! بایدسپاسگزاربود. هم از آن مسئول ترسو و هم از آن رسانه و همه ی افرادی که در جایگزین کردن نماد مقبره الشعرا کوشیدند و اکنون برطبل شادانه می کوبند و در مالیخولیای خود سرودفتح می خوانند که ما فاتحیم.
به هر روی، تبریزِ عزیز چندروز با سرباز هخامنشی و شیردال به استقبال هموطنان مان رفت و در ادامه نیز، بقیه ی نمادهای تخت جمشید-منهای مواردمذکور- نگه داشته شد.
اما سپاسگزاریم که به برکت حماقت شما، نمادی از «مقبره الشعرا» نیز به آن المان افزوده شد. مقبره الشعرا آرامگاه ایرانی ترین شاعران پارسی گوی و ایران پرست ترین مبارزانی ست که برای حفظ خاک میهن، غیورانه برای ایران جانسپاری کرده اند. از بلاهت شما در معرفی آرامگاه «ثقه الاسلام تبریزی» سپاسگزاریم. او از مبارزین مشروطه خواه و ملی ایران به شمار می آید که بین علما دارای بیشترین رای در انتخابات دوره ی اول مجلس ملی ایران بود. فراموش نکنید : «مجلس ملی ایران».
از بی سوادی شما سپاسی ویژه را داریم که علی رغم این رفتار ابلهانه ی خود، سودمندبودید و «اسدی طوسی»، شاعر پارسی گو و سراینده ی اثر حماسی «گرشاسپ نامه» را معرفی نمودید. آرامگاه این شاعر ملی ایران نیز در مقبره الشعراست.
اما این نکته نیز بگیرید و فراموش نکنید! که هستند جوانان و نوجوانان احساساتی و تندرویی که به «بی شعوریِ» شما، پاسخی متقابل از «سَرِشور» می دهند.
دیدید که پس از حمله ی شما به نمادهای تخت جمشید، طولی نکشید و عده ای در پاسخ به حرکت شما، تندیسِ «فضولی»، شاعر محبوبت تان را مخدوش کردند. برای اینان هیچ اهمیتی ندارد که آن شاعر را «فضولی» تلفظ کنید یا «فییضولی»! فقط خواستند به شماها بفهمانند که «زدی ضربتی؛ ضربتی نوش کن»!
طبق خطوط و نشانه های تازه درج شده روی تندیسِ«فضولی»، به نظر می رسد «سومکایی» های تندرو که ظاهرا خیلی هم اهل مماشات نیستند، خواسته اند پاسخی به آن حرکتِ نابخردانه ی شما بدهند! و تضمینی نیست که در آینده نیز چنین واکنش هایی تکرار نشود!
جنگ های قومی در عصر حاضر، شایسته ی هیچ انسانی نیست! نگارنده ی این سطور نیز، ستیزی با هیچ قومی ندارد! اما در ستیز با لاطائلات شما است که ما شمشیرِ تیز و برنده ی «استناد» را از نیامِ تاریخ و دانش بیرون می کشیم و روی شاهرگِ جعلیات و گزافه گویی های شما می گذاریم! شمایی که با زبان فارسی و تاریخ ایران و ملیت ایرانی، سرستیز دارید! شمایانی که به نظامی گنجوی تورکی یاد می دهید! و با شاهنامه و فردوسی، سرستیز دارید!
چراکه فردوسی از ایران دفاع می کند و شاهنامه از «آذرآبادگان» می گوید! شاهنامه از خِرَد می گوید! پس پُرواضح است که باآن دشمنی کنید! شمایانی که عمله ها و پس مانده های اربابان ریز و درشت تان هستید و با پیروی از تمام اهداف ایران ستیزانه، قصد دارید «همبستگی ملی ایرانیان» را تخریب و تکوینِ «دولت ملی ایران» را به تاخیر بیندازید! چراکه از این دو مفهومِ ایران ساز، بسیار هراسانید! پس با غرض و برای ایجادِ فاصله و شکاف در تارو پود «ملت ایران»، دست به دامان دروغید و با هدفی مشخص، مردمِ آذربایجان را جدای از ایران و «تورک میلتی» می نامید! اما کام تان تلخ خواهدشد اگر بخوانید از شاعر ایرانی، «قطران تبریزی» که ازقضا آرامگاهش در همین مقبره الشعرای تبریزاست، و هزارسال پیش، پاسخی به این حجم از بلاهت و شناعت شماها داده است :
«اگرچه داد ایران را، بلای ترک ویرانی/شود از عدلش آبادان، چو یزدانش کند یاری»!
همچنین می دانم که نام ارجمند «جواد آذر» به گوش نامبارک شما بی خردانِ قبیله گرا نخورده است که این چنین قرارگرفتنِ نمادمقبره الشعرا درآن المان را فتح الفتوحِ «تورک میلتی» می پندارید! اما با همین نام، خواب تان را بیشتر خواهم آشفت! «جواد آذر» که در مقبره الشعرا آرمیده است، از کوشاترین و موثرترین شاعران پارسی گوست که استادان بزرگی همچون «محمدرضاشجریان»، خسرو آوازِ ایران؛ و «شهرام ناظری» شوالیه ی آواز ایران، از مصاحبت و معاشرت با این شاعرِ معاصر و استفاده از اشعار او، در معرفی فرهنگ و هنر والای ایران زمین، بسیار از ایشان یاری گرفته اند.
باری! صحبت و جنگ ما برسر نژاد نیست! البته تاکیداین نکته نه برای شما، بلکه به احترام مخاطبان این یادداشت بود. چرا که پاسخ شمارا باید به سان و به زبانِ دیگر شاعرِ آرمیده در مقبره الشعرا داد؛ «خاقانی» هفتصد و پنجاه سال پیش، نه در مذمت نژادِ ترک، بلکه در پاسخ به اهرمن خویان زبان نفهمی چون شما، سروده است :
« نان ترکان مخور و بر سرِخوان/به ادب نان خور و ترکانه مخور»
باری! اگر بنابر این باشد که از تک تکِ مشاهیری که در مقبره الشعرا آرمیده اند و ستایشگر ایرانند بنویسم، بی تردید به برگ های سفید و فراوانی از دفتری قطور نیازمندم تا بنگارم هرآنچه را که مایه ی هذیان و دق کردنِ شماهاست!
پس با یادی از استادشهریار، همین تک برگ (یادداشت) را از برگ برگِ تمامْ ایرانیِ مقبره الشعرای تبریز به پایان می آورم. ایشان به درستی کانونِ زبان پهلوی را آذربایجان می دانند؛ اما عمله های پان ترکیسم از سر بی شعوری و کم سوادی، می خواهند استادشهریار را درتقابل با زبان فارسی و ایران قرار دهند! پس همچنان از حماقت محض شما سپاسگزاریم که با افزودن مقبره الشعرا به آن المان، درخیال خام و احمقانه ی خود، آنجا را منور به نمادهای تورک میلتی کرده اید! اما به راستی که استاد شهریار پاسخی شایان توجه به حماقت و سفاهت همه ی شماها داده اند :
« گرچه ترکی بس عزیزاست و زبان مادری/لیک اگر ایران نگوید، لال بادا این زبان»
مخلص کلام اینکه وقتی خواستند نمادی که با آن سر ستیز داشتند را بردارند و نمادی از تبریز یا آذربایجان جایگزین کنند، چیزی پیدا نکردند جز مقبره الشعرایی که مدفن دهها شاعر پارشی گوی چون خاقانی، اسدی توسی و شهریار است و از قضا لگوی سایت آذریها نیز از همین بنا الهام گرفته است. در این اقدام، درسی تاریخی نهفته است و برای درج در تاریخ باید همواره تکرار شود: جبر تاریخ و جغرافیا، بنیادگرایان قومی را اسیر کرده، آنها نه ایران را می شناسند، نه آذربایجان را. نمادهای تاریخی آذربایجان به مراتب مفاهیم ملی عمیق تری را منتقل میکنند و این درسی است که همه باید فراگیرند.