مایکل روبین
به تجزیه­ ایران، دل نبندید

۲۰ فروردین, ۱۴۰۳
به تجزیه­ ایران، دل نبندید

مایکل روبین، مترجم: مصیّب قره بیگی: گروهی از تحلیل­گران، از جمله مُردخای کیدار، استاد دانشگاه در تل­آویو، با ساده­ اندیشی معتقد است که «هر زمان که ناآرامی ­ها در کردستان ایران آغاز می‌شود، تهران به آذری‌ها مأموریت می‌دهد تا آن‌ها را به همان شکلی که ولادیمیر پوتین به چچن‌های وفادار تکیه می‌کند، سرکوب کنند». این تحلیل که اساس وفاداری به حکومت در ایران را مبتنی بر قومیت می­انگارد، ساده­اندیشی خام است.

کیدار، همچنین خاطرنشان می­سازد که «پس از کشته شدن مهسا امینی، اقوام ایرانی در جستجوی خودمختاری و آزادی بیشتر هستند». این تحلیل کیدار نیز، نادرست است؛ چراکه کیدار یک رخداد سیاسی-اجتماعی را به­جای تعصب قومیتی، قالب کرده است.

در ارتباط با محیط­زیست­ هم کیدار، نظریات مشابهی دارد. حال آنکه برخلاف دیدگاه وی، باید گفت که اعتراض به دریاچه­ی ارومیه که آذری‌ها و کردها را آزار میدهد، واکنشی علیه مدیریت ضعیف است و نه یک جنگ قومی. در همین راستا، زمانی که زاینده ­رود اصفهان خشکید، عده­ بسیاری در اعتراض به سدسازی­های غیرضروری که فجایع زیست­ محیطی را پدید آورده است، به خیابان آمدند. از این­ رو باید به تحلیل­گرانی مانند کیدار، یادآور شد که اگر نشانه­ ها به اشتباه تشخیص داده شوند، درمان پیشنهادی می­تواند نتیجه­ معکوس داشته باشد.

از سوی دیگر، تحلیل­ های مشابه کیدار، این پیام را به ایرانیان می­رساند که هدف نهایی غرب، از هم پاشاندن کشورشان است. شمار بسیار کمی از ایرانیان – به­جز مریم رجوی و مجاهدین خلق – از ایده­ی تجزیه­ی ایران و خیانت به کشورشان، استقبال خواهند کرد. فراموش نکنیم که زمانی که صدام در سال 1980 به ایران حمله کرد، ایرانیان بدون توجه به گرایش­بندی­های سیاسی و قومیتی، برای پاسداری از کشورشان به میدان آمدند.

دولت در ایران، پیشینه­ای هزاران ساله دارد. این پیشینه، برخلاف کشورهایی است که در خلال سده­ی نوزدهم و بیستم شکل گرفتند و اغلب حول محور «ناسیونالیسم قومی» سازماندهی شدند. در سال 1501 میلادی، شاه اسماعیل صفوی، تشیع را به­عنوان مذهب رسمی ایران اعلام کرد

مردخای کیدار، که یک دانشگاهی اسرائیلی است، در مقاله­ دیگری که در اورشلیم پست منشر کرده است، اظهار داشته که «طرفداران تغییر رژیم در ایران باید از جدایی­طلبی قومیت­ها حمایت کنند». کیدار در این مقاله، مدعی است که «پس از فروپاشی کشور چندقومیتی ایران و بیرون آمدن پنج تا شش کشور از درون آن (درست مانند آنچه در اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی و چکسلواکی رخ داد)، جهان به مکانی بهتر و امن­تر تبدیل خواهد شد». این تحلیل کیدار هم، سطحی و دم­دستی است. بر اساس دیدگاه کیدار، تجزیه­طلبی ایران، اگر به چیزی مانند جنگ میان کشورهای شوروی سابق و پاکسازی قومی مرتبط با فروپاشی یوگسلاوی نیز منتهی شد، استراتژی مناسبی است!

کیدار نیز مانند شماری دیگر از تحلیل­گران، تنوع قومیتی در ایران را کانون تجزیه ­طلبی قرار داده است. شماری از تحلیلگران با استناد به آمارهای خود، مدعی­اند که نیمی از جمعیت ایران، متشکل از فارس ­ها است و عرب‌ها، آذری‌ها، بلوچ‌ها، گیلکی‌ها، کردها، لرها، تالش‌ها و دیگران نیز نیم دیگر را تشکیل می‌دهند. برندا شفر، دیگر اسرائیلیِ متخصص آذربایجان، اظهار کرده که چنین ارقامی، دیگر دقیق نیستند. با باور شفر، «حکومت ایران درباره­ی جمعیت فارس اغراق می­کند و اندازه­ واقعی دیگر قومیت­ها را کم اهمیت جلوه می­دهد». صادقانه بگویم، دستیابی به آمارهای قابل اعتماد درباره­ قومیت­ها در ایران، دشوار است و از این­رو، تحلیل­ های مبتنی بر این آمارها، مخدوش می­نماید.

 تخت جمشید، پایتخت امپراتوری هخامنشی (559 تا 330 پیش از میلاد)، نه تنها نشانگر میراث ملّی، بلکه میراث قومی آذری­ها نیز محسوب می­شود. در همین راستا، بسیاری از کردها، به کتاب حماسه­ی ملی شاهنامه، اثر فردوسی، شاعر ایرانی سده دهم، تعلق خاطر دارند.

به این نکته نیز باید توجه داشت که قومیت، بنیاد اصلی هویت در ایران نیست. چرا که دولت در ایران، پیشینه ­ای هزاران ساله دارد. این پیشینه، برخلاف کشورهایی است که در خلال سده­ی نوزدهم و بیستم شکل گرفتند و اغلب حول محور «ناسیونالیسم قومی» سازماندهی شدند. در سال 1501 میلادی، شاه اسماعیل صفوی، تشیع را به­ عنوان مذهب رسمی ایران اعلام کرد. هدف شاه اسماعیل، هم سیاسی بود و هم مذهبی؛ وی با تکیه بر هویت مذهبی (و نه قومیتی)، تفاوتی میان جمعیت‌های دو طرف مرز عثمانی و ایران پدید آورد. این هویت، با گذشت زمان، خود را بر هویت از پیش موجود پیشا اسلامی استوار ساخت. به عبارت دیگر، امروزه، تخت جمشید، پایتخت امپراتوری هخامنشی (559 تا 330 پیش از میلاد)، نه تنها نشانگر میراث ملّی، بلکه میراث قومی آذری­ها نیز محسوب می­شود. در همین راستا، بسیاری از کردها، به کتاب حماسه­ ملی شاهنامه، اثر فردوسی، شاعر ایرانی سده­ی دهم، تعلق خاطر دارند.

در سال 1980، صدام حسین، با این باور که عرب­های ایرانی از حمله­ی وی به ایران و پیوستن به عراق، استقبال خواهند کرد، با هدف ضمیمه کردن خوزستان نفت­خیز (یا به قول صدام، عربستان)، به ایران یورش برد. اما عرب­های ایران به یاری صدام برنخاستند. ایرانیان (به استثنای مجاهدین خلق) از هر قومیتی که بودند، با مهاجمان عراقی جنگیدند. بسیاری از عرب­های ایرانی نیز به مقامات عالی در جمهوری اسلامی رسیدند؛ از جمله علی شمخانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی ایران از سال 2013 تا 2023.

اغراق درباره­  خواست جدایی ­طلبی در آذربایجان ایران نیز یک اشتباه مبتدیانه است. قفقاز جنوبی (از جمله جمهوری آذربایجان فعلی) سرزمین­هایی متعلق به ایران بود که به­ واسطه­ عهدنامه ترکمنچای در سال 1828 از ایران جدا شد. بیش از یک سده بعد که نیروهای شوروی در پی ایجاد یک کشور نیابتی در آذربایجانِ ایران بودند، آذری­های ایران با خشم و خون به این تجاوز پاسخ دادند.