نیما عظیمی: هفتصد وبیست و سومین شب از سلسله شبهای بخارا اختصاص یافت به گرامیداشتِ یاد و خاطره زندهیاد دکتر ابوالفضل خطیبی. این نشست از ساعت ۱۷ روز چهارشنبه ۲۰ دی ماه ۱۴۰۲ در محلِ تالار فردوسیِ خانهی اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. طی آن «یادنامهی ابوالفضل خطیبی» رونمایی شده و استادان: علی دهباشی، ژاله آموزگار، حسن انوری، علی اشرفصادقی، احمدرضا قائممقامی، سجاد آیدنلو و فریبا شکوهی به سخنرانی پرداختهاند.
در آغاز، استاد علی دهباشی مراتب تسلیت خود را به خاندان دکتر خطیبی، همسر ایشان سرکار خانم دکتر شکوهی و غزل شکوهی(دختر زندهیاد خطیبی)که او را یادگار دکترخطیبی خواند، رسانده و از همکاریهای افتخارآمیز روانشاد ابوالفضل خطیبی و مجلهی بخارا یاد نمودند. علی دهباشی، این پهلوان پهنهی فرهنگ ایرانزمین که بهتازگی دیوِ بیماری را رستمگون از پای درآورده، با حُزنی بسیار دلانگیز در صدای خود که مایهی تأثر تکتک حاضران در تالار شد، با همان استواری همیشگی سخنان خود را اینگونه ادامه دادند: «ما در بخارا پساز از دست دادنِ استادان بزرگی چون دکتر زرینکوب، ایرج افشار، دکتر تفضلی، دکتر غلامحسین یوسفی و بسیاری از بزرگان که از ستونهای ارزشمندِ زبان فارسی بودند، همیشه خوشحال بودیم که چهرههایی همچون ابوالفضل خطیبی در آن جایگاهی که کار میکردند باعث رونق علمی بخارا بودند؛ و آن کاستیها را نمیخواهم بگویم جبران میکردند، اما جایگاه خودشان را داشتند و مایهی پیشرفت علمی بخارا میشدند. انگیزه و کارنامهی درخشان دکتر خطیبی، ناشی از عشق وافر او به ایران و فرهنگ ایران بود».
علی دهباشی با آمیختنِ استادانهی اندوه و طنازی در کلام خود، از غیاب ابوالفضل خطیبی در برگزاری این نشست ابراز تأسف نموده و فرمودند: «همین الان هم فکر میکنم که او در این مجلس ایستاده و با همان لبخندهایش به ما میگوید: ‹خب! ببینم چه میخواهید در مورد من بگویید؟! هرچه دلخوری دارید بگویید›.»
امیر بخارا در پایان سخنان گوشنواز خود ابراز نمودند: « در بیمارستان آرزوی من این بود که باشم و در این جمع چند جملهای ادای دِین بکنم به الطاف بیکرانی که او به مجلهی بخارا داشت. نام خطیبی در کنار شاهنامه و فردوسی زنده خواهد بود.»
استاد ژاله آموزگار در آغاز روی به علی دهباشی نموده و چنین گفتند: «اولین خوشآمدِ من به آقای دهباشی است. دعای خیر همهی دوستان ازجمله من، شما را در اتاق عمل همراهی کرد.» سرکار خانم آموزگار گفتار خود را «به نام زندهیادان» نامیدند؛ و با سرودن بخشی از شعر یکیاز همان زندهیادان(هوشنگ ابتهاج) آهی ‹بر آن رفتگان بیبرگشت› کشیده و درگذشت زودهنگام دکتر ابوالفضل خطیبی را مایهی اندوه دانسته و گفتند: «امروز دوباره اینجا هستم تا همراه با شما یادی از این عزیز سفرکرده به میان آورم» و به همین بهانه اینگونه به مقولهی مرگ پرداختند: «این گفتار شاید خیلی جذاب نباشد، ولی بخشی از زندگی و سرنوشت محتوم همهی زندگان است.»
سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار -که درّ گرانبهای فرهنگ ایران و دانشنامهی زندهی زبانهای ایرانی و ادبیات مزدیسنی هستند-با بیان شیوا و گیرای خود بخشیاز اندرزنامهی بهزاد فرخپور در باب مرگ را برای حاضران خواندند؛ و سخنان خود را با اشاره به «استویهاد»، دیوی که مرگآفرین است، پیگیری نموده و گفتند: «مرگ همیشه تصویری دردناک در دلمان دارد. بیجا نیست که در فرهنگ ایران باستان ‹استویهاد› اینچنین ترسناک به جلوه درمیآید و چنین توصیف میشود که چون دست بر مردم زند خواب آورد، و چون سایه بر آنان افکند تب، و چون دیده بر آن دوزد، مرگ» افزودند: «حس گریز از مرگ همان است که ‹گیلگمیش› را برای دستیابی به معجون جاودانگی به سفری پرحادثه میکشاند.»
سپس ایشان با اعجازی استادانه و تسکین بخش، به معجزهی زندهمانی در برابر مرگ پرداختند: « یادمان باشد که وقتی زندهایم، مرگ نیست؛ و چون مرگ آمد، دیگر زنده نیستیم؛ چرا به پیشوازش برویم؟! غمِ عزیزان ازدسترفتهمان را با بازگشتشان تسکین میبخشیم، دلمان برایشان تنگ میشود؛ اما من با صدایی بلند به بازگشت این عزیزان میاندیشم. آنها در قالب آثارشان برمیگردند. آنها زندهاند. خطیبیِ عزیزِ ما زندهیاد است؛ هربار که آثارش را میخوانیم به میان ما بازمیگردد و امروز نیز او در میان ما هست. پس رفتگان ما بیبازگشت نیستند!»
استاد حسن انوری، سومین سخنران نیز با بیتی که مخاطب آن علی دهباشی بود « تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد/ وجود نازکت آزردهی گزند مباد» سخنان خود را آغازیدند و شادروان خطیبی را فرزند برومند ایران دانسته و اظهار داشتند: «او واقعا ایران را دوست داشت. شیفتهی ایران و شاهنامه بود.
در تحقیقاتی که دربارهی شاهنامه داشته، تنها به نسخه اکتفا نکرده؛ بلکه جوانب موضوع را از جهات مختلف بررسی میکرد.» استاد انوری برای این سخن خود، بیت معروف زن و اژدها را برای مثال بیان کردند اما به احترام بانوانِ حاضر، آن بیت را نخواندند و فقط به تشریح دقیق آن پرداخته و فرمودند: «فردوسی هرگز کسی نیست که چنین اهانتی از او تراوش کند. اگر چیزی درمورد زنان در شاهنامه یافته میشود، جا دارد مانند داستاننویسانی که حقایق را مینویسند، در مورد فردوسی نیز حقیقت کلام آورده شود. یک مورد دیگر از تحقیقات خطیبی در مورد کلمهی ‹سگزی› است. استاد خطیبی همچنین درمورد ‹هجویه ها› نیز تحقیق دقیقی کرده است. تحقیقات خطیبی در مورد شاهنامه، ازنوع درجهی اول است.»
جناب انوری در ادامه و با اشاره به دیدگاههای «حماسهشناس» اروپایی «جوئل ویزنر» از شکوه شاهنامه سخن گفتند که در گروهِ چهار اثرِ شکوهمند نبوغ بشری قرار دارد؛ و افزودند: «شاهنامه، ایلیاد هومر، کمدی الهی دانته و مجموعه آثار شکسپیر» در این ردیف هستند. سپس، ایشان، سخنان خود را اینگونه به پایان رساندند: «خطیبی دوستدار ایران و شاهنامه بود، من همکار او بودم و همیشه عاشقانه از شاهنامه و فردوسی صحبت میکرد.»
پس از ایشان نوبت به دیگر استاد این نشست، علی اشرفصادقی رسید. صادقی نیز با ذکر نگرانیهای خود و ستایشِ ارادهی علی دهباشی باب سخن را گشود. ایشان که از همکاران دیرینهی زندهیاد خطیبی هستند، ضمن اشاره به عضویت و کوششهای دکتر خطیبی در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، دو ویژگی از ایشان را برشمرده و گفتند: «از نظر اخلاقی، پاکدل و یکرو بود، و صفا و صمیمیت او زبانزد بود. نسبت به استادان خود بهویژه مرحوم «احمد تفضلی» بسیار قدرشناس بود. مرحوم خطیبی بود که مرا برانگیخت تا یادنامهی احمد تفضلی را فراهم کنم؛ خودِ زندهیاد نیز مقالهای خوب در آن دارد. آن شادروان در همان ابتدای کار به من گفت: ‹میخواهم فقط روی شاهنامه کار کنم. من عاشق شاهنامه هستم که مهمترین رکن ملی ما ایرانیهاست.› او یک ایراندوست واقعی بود. امیدوارم مقالات فراوانی که در دایرهالمعارف نوشته نیز، استخراج و چاپ شوند.
از وقتی که ایشان فوت کردهاند، همیشه او را در کنار خود میبینم و هیچ نمیخواهم بپذیرم که او رفته و در میان ما نیست.»
سپس دکتر احمدرضا قائممقامی در جایگاه قرار گرفته و با گفتنِ اینکه «من آقای خطیبی را دوست داشتم» با بیانِ خاطراتی چند به تصویرسازیِ چگونگیِ رابطهشان با روانشاد خطیبی پرداختند. ایشان آشنایی خود با دکتر خطیبی را «مدیون همکاری خود در فرهنگستان زبان و ادب پارسی» دانسته، به بیان خاطرات پرداختند، که «سخن جدی» میان ایشان همیشه «از شاهنامه بوده» و دکتر یکبار در حضور ایشان گفته بود: «عهد کردهام که تا پایان عمر از فردوسی بنویسم». پسازآن به چگونگیِ نوشته شدنِ مقالهی مشترکِ «رای و رأی در شاهنامه» پرداختند؛ که روزی دکتر از ایشان میپرسند: «قائم، رای عربی است یا پارسی» و ایشان گفته بودند: «در شاهنامه آن رای به فرّ و بُرز و مانند اینها، عطف شود البته فارسی است که درواقع همان ‹رایو› اوستایی است. ولی رای در متونِ دیگر عربیست» و دکتر پاسخ داده بودند: «ولی رای در شاهنامه معنایی نزدیک به خرد دارد و این معنا در متونِ مانوی دو-سه شاهد دارد»؛ و او قول به پژوهشِ بیشتر داده و هفتهی بعد مکتوبِ آنرا به دکتر تحویل داده بودند که دکتر با «کسر و جَرح و افزونی بر آن» آنرا به کمال رسانیده و مشترکاً در مجله بخارا به چاپ رسانیده بودند. دکتر قائممقامی با بیانِ چگونگیِ نوشته شدنِ دیگر مقالهی تخصصیِ مشترک بانامِ «به ماهِ سِپندارمز، روزِ اَرد» افسوس خوردند که چرا همکاری بیشتری با دکتر نداشتهاند و در مسیرِ کار همیشه دکتر را «به تأنی و شکیبایی» میخواندهاند؛ حال آنکه «مرگ شکیب و قرار و تأنی نمیداند». دکتر قائممقامی سخنان خود را با این جمله که «دکتر خطیبی پیش من گل بیخار بود. در شناختنِ شاهنامه استاد بود، زیاد مینوشت و در نوشتن شتاب داشت؛ میدانست که عمر است و شتابی دارد» پایان دادند.
سخنران بعدی دکتر سجاد آیدنلو، شاهنامهشناس برجستهی ایرانی که کارِ تدوین یادنامهی دکتر خطیبی را نیز برعهده داشتهاند، بودند. ایشان همچون همیشه سخن خود را با «به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد» آغازیده، به مناسبت سالگرد شادروان خطیبی شعر «مبادا یادت از جانم فراموش» را خوانده و اشاره به بیست سال دوستیِ صمیمانهی خود با دکتر که بهسبب اشتراکِ حوزهی کارِ علمی، پیوندی خاص میانِ ایشان ایجاد کرده بود، داشتند و یادآور شدند که بهسبب همین پیوند، دکتر «بنده را برادر کوچکتر خود و سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار را خواهر بزرگتر خود میدانستند»؛ و بهسبب همین نزدیکی دکتر آیدنلو بعد از فوتِ دکتر خطیبی پنج مقاله در بیانِ جایگاه علمی دکترخطیبی نوشتهاند که «چهارتا از آنها چاپ شده و یکی در دست چاپ است». سپس، دکتر به بیانِ کارنامهی علمیِ شادروان خطیبی پرداخته و فرمودند: «از سی سال مطالعهی رسمی و مستمر ایشان، بیستوهشت سال بهطور تخصصی و متمرکز در حوزه شاهنامه و ادب حماسی ایران بوده است» چنانکه «در حوزهی تألیف و تصحیح، همکاری با استاد خالقیمطلق در تصحیحِ دفتر هفتم شاهنامه داشتهاند، تصحیحِ سه منظومهی پهلوانیِ پیرو شاهنامه را با همکاری محققانِ دیگر داشتهاند و تألیف کتابی در مورد هجونامه منسوب به فردوسی را داشتهاند» سپس دکتر آیدنلو به بیان کتاب مهم دیگری از ایشان در حوزه «بررسی متنشناسی مربوط به نسخه ایلخانی» که در دست چاپ میباشد و نیز کاری که شادروان خطیبی «درمورد مجسمههای فردوسی» انجام دادهاند، پرداختند.
سپس افزودند: «در حوزهی مدخلها از حدود چهارصد مقاله و مدخل -که فهرست کامل آنها در یادنامه است- صدوسیوهفت مدخل از دکتر خطیبی درباره شاهنامه، چهلونُه یادداشت در ستونِ ادبی و تاریخی مجلهی بخارا و دو ترجمهی مدخل است»؛ ایشان «بدون مبالغه و تعارف» شادروان خطیبی را بهلحاظ کمیت و کیفیت کارها، یکی از برجستهترین شاهنامهشناسان دانسته و خواندند.
در چراییِ کارِ یادنامه، ایشان فرمودند، طی مکالمهای پساز فوت دکتر نحوی، دکتر خطیبی به ایشان گفته بودند: «سجاد، میدانم بعداز نحوی نوبت من است و تو در مورد من مفصل خواهی نوشت»؛ ازهمینرو ایشان، پساز درگذشت دکتر، آنرا وصیتی پنداشته و «با همکاری دوست گرامی سلمان ساکت (عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد) و دکتر رضا غفوری، اهل شیراز، (عضو هیأت علمی دانشگاه رفسنجان) کار تدوین شاهنامه را آغاز کردیم»، سپس افزودند: «از روز اول به این نیت که یادنامه در روز سالگرد چاپ و ارائه شود کار را آغاز کردیم و با استناد به مصرعی از شاهنامه ‹پژوهندهی نامهی باستان› نامیده شد که مبیّن شخصیت و زیستِ دکتر خطیبی است».
پسازآن، دکتر آیدنلو گرامی، به بیانِ چگونگیِ یادنامه پرداخته و بیان داشتند: «بعد از مقدمهی کوتاهِ مدوّنان، سالشمار زندگی و کتابشناسی دقیق دکتر است. بعد مصاحبهی کاملی که ایشان در سال ۱۳۹۷ با ایبنا داشتهاند و فقط در اینترنت بود را برای اولینبار در اینجا چاپ کردیم. بعد سیونُه مقاله در دوبخش است. بخش نخست، دربرگیرندهی چهار مقاله، مقالاتی درمورد شادروان است؛ و بخش دوم مقالات تحقیقی و یا ترجمه و تألیفی تقدیم به یاد و خاطرهی دکتر خطیبی است». سپس در زمینهی همکاران توضیح دادند که «اساتید پیشکسوت و اساتیدِ همدوره و همسال دکتر و نیز پژوهشگران خوبِ جوانی از سراسر ایران» و نیز پژوهشگرانِ ایرانیِ ساکن «ژاپن، سوئد، آلمان و آمریکا» هم مقاله دادهاند؛ و افزونبر آن «هفت یادداشت و مقالهی کوتاهِ شاهنامهشناختی چاپنشدهی دکتر خطیبی هم» در یادنامه افزوده شد «تا مصداقِ همان شعر معروفِ ‹ای وای مادرم› استاد شهریار باشد که ‹در ختم خویش هم بر سر کارِ خویش بود› یعنی دکتر در یادنامهی خودشان هم مقاله نوشتهاند». پساز بیانِ این سخنانِ لازم، دکتر آیدنلو گرامی به سپاسگزاری پرداخته و بیان کردند: «سپاسگزارم از مجید شمسالدین مدیر انتشارات خاموش که تلاش کردند تا یادنامه به سالگرد برسد؛ و این از موارد انگشتشمار است. از حضرت دهباشی بهخاطر عشقی که به ایران دارند؛ و از بیمارستان شخصاً برای ادارهی جلسه تشریف آورده و پذیرفتند که در شبِ سالگرد استاد خطیبی شبی از شبهای بخارا را به ایشان اختصاص بدهند. از بُن جان از ایشان سپاسگزارم». ایشان در پایانِ سخنانِ خود و با اشاره به اینکه «روح خطیبی حاضر و ناظر در این مجلس است»، شعرِ «در شبِ هجر تو شرمندهی احسانم کرد/ دیده ازبس گُهر اشک به دامانم کرد//سرگذشتِ غمِ هجران تو گفتم با شمع/ آنقَدَر سوخت که از گفته پشیمانم کرد» را حُسنخِتام سخنان خود قرار دادند.
در پایان بانو فریبا شکوهی، همسر شادروان خطیبی، در جایگاه قرار گرفته و با خواندن «اگر به دست من اُفتد فراق را بِکُشم» گفتند: «نمیدانم از چه سخن بگویم! از تلاشهای بیوقفه و کارهای علمی، ویژگیهای شخصیتی، آرزوها و آمال او یا سنتشکنانه سرودی عاشقانه سر دهم در فراق او که واقعیتی برخاسته از دل است». سپس افزودند: «ما سی سال همکار دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و فرهنگستان زبان و ادب فارسی و سیوسه سال همسر و همراه و همچراغ بودیم، که با رفتنِ او آزمونی سخت را زیسته و میزیام» ایشان، سپس در بیان کیستیِ شادروان خطیبی فرمودند: «مهم نیست زادهی کجا بود؛ مهم اینست که فرزند ایران بود… که به مردم و زمانهاش توجه میکرد و برای دردها گریه میکرد و با پیروزیها به خود میبالید» و چنان زیست که «عشق به وطن، تعصب و غیرت به زبان فارسی و فرهنگ و ادبیات پربار ایران و اعتقاد به یکدلی اقوامِ مختلف برای او شعار نبوده و باوری نهادینه در وجود او بود».
سپس در بیانِ دوستداشتنهای دکتر خطیبی «خانواده و ایران و شاهنامه» به سخنان خود افزودند که «شاهنامه برای او خودِ زندگی؛ و منشوری از آموزههای اخلاقی و راهنمایی برای درست زیستن و البته عبرتآموزی بود» پس «من اینک به ثمره زندگیمان، دخترم غزل، دلبستهام؛ و با خود پیمان بستهام که کارهای برجایمانده خطیبی را انجام بدهم».
در پایان سرکار خانم شکوهی از حضور و مهربانی و همراهیِ یکسالهی افرادی که در سالن بودند، سپاسگزاری کردند.