سالار سیف الدینی:
منطق تحلیل سیاسی پیرامون فرقه دموکرات پس از هفت دهه

منطق تحلیل سیاسی پیرامون فرقه دموکرات پس از هفت دهه

هفت دهه پس از ظهور و سقوط فرقه دموکرات، حوادث آذربایجان را چگونه می توان توضیح داد؟ شاید بتوان از زاویه روشنفکرانه با حالت بی مسئولیتی به آن نگریست یا مانند یرواند آبرامیان در مقام تاریخ نویس توده، سوگیرانه به آن پرداخت و حتی اطلاعات غلطی به خواننده داد. شاید بتوان با نگاه سرسری آن را یک واقعه در گذشته دید.
اما اگر از نگاه یک «دولت» یا کارگزار «امر عام» و مطلق این مسئله را توضیح دهیم، بیش از یک زاویه دید پیشرو نداریم.

تحلیل کلی درباره حوادث آذربایجان در فاصله ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵ از دیدگاه دولت و دولتمرد، تابع یک منطق کلی است و آن چیزی نیست جز «منطق جنگ» و همکاری فرقه با قوای نظامی دشمن، حین اشغال کشور.

دولت نه روشنفکر است، نه شاعر، نه عارف، بلکه نماینده مصلحت عمومی است و نمیتواند جز از زاویه مصحلت ملی به چنین چشم اندازهایی حین بزرگترین تضاد ژئواستراتژیک تاریخ بشر ظاهر شده بود، بنگرد.

ایران از شهریور ۱۳۲٠ تا فروردین ۱۳۲۴ تحت اشغال متفقین بود، فرقه دموکرات نیز با ارتش خارجی در حین اشغال کشور همکاری کرد و حتی اعضایش یونیفورم ارتش سرخ را بر تن داشتند. بحران خلیل ملکی در حزب توده، بر سر مخالفت او با نصب تصویر استالین (رئیس دولت اشغالگر) در مراکز فرقه بود که نشان میدهد این دو گروه صرفا پراکسی شوروی بودند نه بیشتر.

اکنون باید پرسید که پس از جنگ دوم جهانی، با نیروهای بومی که با ارتش اشغالگر همکاری کرده بودند، از فرانسه تا هلند چه برخوردی صورت گرفت و اصولا حکم یا جنس داوری درباره چنین نیروی سیاسی باید تابع چه منطقی باشد به جز منطق جنگ؟

مجازات اعضای حکومت ویشی در فرانسه تحت اشغال نازی و سپس مشابه همان نیروها در هلند به جرم همکاری با نازیها، دیگر نمونه ای روشن حرکت هایی از این دست است.

ولی مجلس و دولت ایران با تصویب دو قانون عفو عمومی، رفتار مرحمت آمیزی با گروههایی داشتند که علی الاصول و طبق هر قانونی، چه قانون کیفری عادی و چه دادگاه زمان جنگ، خائن به شمار می رفتند. همین امروز در امریکا مجازات جرم خیانت به کشور تا مرز اعدام دامنه دارد و این جرم در قانون امریکا، تعریف بسیار موسعی دارد که شامل همکاری یا سکوت در مقابل توطئه خیانت آمیز نیز میشود.

نوع رفتار مهربانانه دولت ایران با فرقه، شاید امروز مقدار زیادی قابل انتقاد باشد و بسیاری بر این باور باشند که «آنها مستحق این تخفیف نبودند.» از یاد نبریم که نیمی از اعضای کابینه پیشه وری در ایران ماندند و به راحتی زیستند. حتی سلام الله جاوید و میرزا علی شبستری به زندگی عادی ادامه دادند و به مرگ طبیعی مردند. اما بسیاری از کسانیکه گریختند مانند خود پیشه وری یا به قتل رسیدند یا مانند بی ریا به سیبری تبعید شدند.

در داخل، مردم آذربایجان در فاصله فرار پیشه وری و رسیدن ارتش، صدها تن از فرقوی ها را اعدام صحرایی کردند، با ورود ارتش مجازات های صحرایی مردم متوقف شد و دادگاه نظامی برای محاکمات آغاز شد. دادگاه و اجرای حکم فریدون ابراهیمی که به جلاد فرقه شهرت داشت یکسال طول کشید.

اگرچه در ساحت نظر، «منطق جنگ» چشم انداز وقایع چند ماهه آذربایجان را مشخص کرد اما متاسفانه یا خوشبختانه دولت ایران در ۱۳۲۵ عملا با این منطق به موضوع نزدیک نشد. از طرف دیگر این رویکرد نسل های بعدی را وارث برخی از مشکلات ناشی از بقایای فرقه کرده و بسیاری را به زحمت انداخت.

بقایای فرقه نیز پس از فروپاشی شوروی، فورا صاحب عوض کردند و از نوکری اردوگاه سوسیالیسم به خدمت اربابان کاپیتالیست درآمده، علیه کشور شوریدند و رفتار پدرانه دولت ایران را نه تنها فراموش کردند، بلکه منکر آن نیز شدند و اکنون با وقاحت مدعی قتل عام ۲۵٠٠٠ تن هستند که نه نامی از آنها است نه قبرستانی.

قضاوت قطعی در خصوص رفتار دولت دشوار است و تاریخ داور نهایی است اما مسلم این است اگر همان حوادث یکبار دیگر تکرار شود، با توجه به تجربه ناسپاسی فرقوی ها، احتمالا این بار رفتاری سنجیده تر و آینده نگرانه تری با نیرویی که حین اشغال مملکت با ارتش خارجی متحد میشود، صورت خواهد گرفت.

تاریخ نشان داد که رفتار مردم آذربایجان با فرقوی ها دقیقتر و ناشی از شناخت بومی از ذات آنان بود.

درس تاریخ برای ما پیروی بی قید و شرط از الزامات منطق جنگ، در شرایطی جنگی است، زیرا سیاست اصولا حوزه اضطرار و داوری در باب وضع استثنایی است. دولت نهادی است که در باب وضع اضطراری تصمیم میگیرد وگرنه پیوسته در شرایط عادی، منطق مدنی یا غیرنظامی حکمفرماست.

بدیهی است که سرشت این منطق با احساسات شاعرانه متفاوت باشد زیرا سیاست حوزه «مصلحت عمومی» است نه اخلاق خصوصی یا عرفان پس دولت/حاکم کسیست که قدرت تصمیمات دشوار را نیز دارد.