اثری وزین از استاد شادروان یحیی ذکاء
واژگان آذری و فارسی در زبان مردم تبریز

۱ دی, ۱۴۰۰
واژگان آذری و فارسی در زبان مردم تبریز

دکتر یحیی ذکاء استاد و پژوهشگر ارزنده می‌گفت: «تبریز زادگاه من است، خانواده‌ام از بومیان این شهرند، تا آنجا که آگاهی دارم نیاکانم از پانصد سال پیش در این شهر زیسته و در خاک آن خفته‌اند، بخشی از زندگانیم در آن سپری شده است. از آغاز سال‌های جوانی بر آن بوده‌ام که آنجا را خوب بشناسم و از پیدایش و نام و سرگذشت و پیشامدهایش نیک آگاه گردم، در این راه هرچه بیشتر جسته‌ام، بیشتر دلبسته گشته‌ام»

کتاب «واژگان آذری و فارسی در زبان مردم تبریز»، ثمره نیم قرن جوشش و کوششِ ارزشمند «یحیی ذکاء» است،  ثمره‌ای که اما عمر استاد به دنیا نماند تا نسخه چاپ شده آن را ببیند و ورق بزند و لذت ببرد. کتاب او، سال گذشته، از پسِ نوزده سال از درگذشتش، در اختیار علاقمندان و خوانندگان قرار گرفت.

ژاله آموزگار که بر روند انتشار کتاب، در غیاب استاد، نظارت داشته است در بخشی از مقدمه خود بر کتاب آورده است: «یحیی ذکاء گردآورنده این مجموعه واژگان، بازمانده نسلی است که عشق به ایران در خونشان اندر شده بود و با جانشان به در می‌رفت… یحیی ذکاء هم تا آنجا که می‌توانست در پیشبرد فرهنگ ایرانی تلاش کرد. او آذربایجانیِ میهن‌دوستی بود که عشق به سرزمین مادری خود را در سایه ایران بزرگ جستجو می‌کرد. او به دلیل آشنایی به زبان ترکی و دلبستگی به زبان شیرین فارسی که رمز جاودانگی ایران است به جمع‌آوری این واژگان پرداخت.»

ذکاء را بهترین توصیف چنین می‌توانست باشد. او که نودوشش سال پیش در تبریز زاده شد. جدش از تجار تبریز بود و پدرش، ابتدا کارمند راه‌آهن و بعد، بانک ملی بود. ابتدایی را مدارس رشدیه تبریز و ترغیب تهران، متوسطه اول را در دبیرستان‌های تمدن تهران و پهلوی قزوین و متوسطه دوم را در دبیرستان فیروزبهرام گذراند و همین آخری هم بود که زندگی‌اش را جهتی دیگرگون داد و نزد کسانی چون پرویز ناتل خانلری، ذبیح‌االه صفا، محمدحسین مشایخ فریدنی و محمدجواد تربتی دیپلم ادبی را گرفت، در کلاسی که ایرج افشار و هوشنگ کاوسی هم حضور داشتند. وقتی در سال ۱۳۳۳ از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد، یکی از نخستین دانش‌آموختگان رشته باستان‌شناسی بود و البته که شاگرد اول شد. دو سال بعد، رسما به استخدام دولت درآمد. سال اول، در کنار ایرج افشار، محمدتقی دانش‌پژوه و محمد مشکوه، کتابدار کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود و بعد، به اداره هنرهای زیبای کشور رفت که در سال ۱۳۴۳ به وزارت فرهنگ و هنر تغییر نام داد. او تا ۵ شهریور ۱۳۵۷ که رسما بازنشسته شد، به‌ترتیب، کفالت اداره موزه‌ها و فرهنگ عامه، ریاست موزه هنرهای تزئینی، معاونت اداره کل موزه‌ها و فرهنگ عامه، ریاست موزه مردم‌شناسی، ریاست انتشارات ادارات کل باستان‌شناسی  و فرهنگ عامه و موزه‌ها و حفظ بناهای تاریخی، ریاست کتابخانه ملی ایران و مشاورت وزیر فرهنگ و هنر را تجربه کرد. او یک کارشناس خبره و زبده آثار هنری بود و آثار بسیاری از موزه‌های ایران ازجمله کاخ گلستان، آبگینه، فرش، رضا عباسی، هنرهای تزئینی و نگارستان با همت او گردآوری و کارشناسی شد و حتی در بازیافت یکی از ارزنده‌ترین آثار هنری ایران، یعنی شاهنامه طهماسب، نقشی فراموش‌نشدنی داشت. او در بسیاری از مجامع بین‌المللی ایران‌شناسی عضویت و شرکت داشت و برای شناساندن تمدن و فرهنگ ایران مسافرت‌های متعددی به کشورهای مختلف جهان کرد و به ایراد سخنرانی‌هایی در حوزه فرهنگ و هنر ایران پرداخت. او در طول حیات خود بیش از چهل  کتاب و حدود صدوچهل مقاله و رساله در زمینه‌های تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران نوشت که از آن میان، «تاریخ عکاسی و عکاسان پیشگام در ایرانِ» او، در سال ۱۳۷۸، برنده هفدهمین جایزه کتاب سال شد، و این جز مدال‌ها و نشان‌هایی بود که در زندگی دریافت کرده بود و سبب همه‌شان، شناساندن فرهنگ و هنر ایران بود. او که تا آخرین دم، با وجود کهولت و بیماری، خستگی‌ناپذیر فعالیت می‌کرد، ۲۸ دی ۱۳۷۹ به‌دلیل نارسایی کلیه دار فانی را وداع گفت، درحالی‌که برخی آثارش، ازجمله همین کتاب بر زمین مانده بود.

«تبریز زادگاه من است، خانواده‌ام از بومیان این شهرند، تا آنجا که آگاهی دارم نیاکانم از پانصد سال پیش در این شهر زیسته و در خاک آن خفته‌اند، بخشی از زندگانیم در آن سپری شده است. از آغاز سال‌های جوانی بر آن بوده‌ام که آنجا را خوب بشناسم و از پیدایش و نام و سرگذشت و پیشامدهایش نیک آگاه گردم، در این راه هرچه بیشتر جسته‌ام، بیشتر دلبسته گشته‌ام»

خود او هم، سه ماه پیش از وفاتش، مقدمه‌ای بر این کتاب، نوشت و به روشنی مقصودی را که در سر می‌پروراند، آورد: «این کتاب دستاورد نزدیک به پنجاه سال کار و کوشش و پژوهش متناوب است که در آن هر واژه‌ای که به دلایلی آذری یا فارسی شناخته شده، به ترتیب الفبایی گردآمده و نخست معنا و سپس مثالی آن‌چنان‌که بر زبان‌هاست نه آن‌چنان‌که نوشته می‌شود برای آن آورده شده است و کوشیده‌ام اگر مثل، اصطلاح، عبارت یا جمله‌ای در زبان مردم هست که واژه مورد نظر در آن به‌کار رفته است، نقل شود تا بدین‌سان مثل‌ها و اصطلاح‌های مردم شهر تبریز نیز گردآید و سودش دوچندان گردد. پس‌ از آن نمونه‌ای از واژه‌ها و معناهای آن در فرهنگ‌های گوناگون به‌ویژه برهان قاطع و متن‌های کهن و کتاب‌های مختلف به‌عنوان گواه یاد شده است. سرانجام از ریشه واژه و پیشینه‌ی آن در زبان‌های اوستایی و پارسی باستان و پهلوی سخن رفته است. این واژگان شامل سه‌هزارودویست واژه آذری یا فارسی دری است که همگی، هم‌اکنون در زبان مردم اصیل تبریز به‌کار می‌رود ولی نمی‌توانیم بگوییم که همه لغات این زبان را گردآوری کرده‌ایم، چه‌بسا هزاران واژه دیگر از این‌گونه در میان اهل حرفه و پیشه‌وران و صنعتگران و کشاورزان هست که نویسنده از آن‌ها ناآگاه است و چون کوشش مستقیم و پرس‌وجوهای میدانی با برنامه منظم برای گردآوری آن‌ها انجام نگرفته است، واژه‌های مذکور در این کتاب نیامده است.»

این کتاب را ایران عبدی که زبان‌شناس و از مدرسان دانشگاه همدان است، زیر نظر دکتر آموزگار، به صورتی فصیح فراهم آورده است و بنا بر توافق ذکاء، ابتدا قرار بود مرکز نشر دانشگاهی منتشر کند که اجل مهلتش نداد. به نوشته کاظم موسوی بجنوردی در آغاز کتاب، او که «نخستین مدیر بخش هنر و معماری (۱۳۶۷-۱۳۶۵ش) مرکز [دایره‌المعارف بزرگ اسلامی]» بوده، حتی «کار ویرایش و آماده‌سازی آن‌ را به فاضل محترم و همکار پیشین [این مرکز] جناب آقای حسین بنی‌آدم سپرد و ایشان با دلسوزی و دقت نظر و حوصله ویژه خود، توانست ویرایش چهار حرف: آ، الف، ب، پ را از نظر دکتر یحیی ذکاء بگذراند، اما در پی ضایعه درگذشت استاد ذکاء، متاسفانه کار متوقف شد.» و حالا این مرکز انتشار داده است. او برای این کتاب از عبارتِ «دیر به‌دست آمده» استفاده می‌کند و خاطرنشان می‌سازد: «ناگفته پیداست که انتشار این کتاب نوری بر تاریخ و فرهنگ ایرانی و زبان فارسی در خطه آذربایجان خواهد افکند و ارزش‌های آن در پژوهش‌های زبان‌شناسی بسی چشمگیر و قابل توجه خواهد بود.»

برای مثال، در اولین صفحه از بخش نخست کتاب، مداخل «آب‌آمبار»، «آباد»، «آبادانلخ»، «آب‌بَر»، «آبار»، «آّب‌خوری» و «آب‌دار» آمده است. از برای نمونه، مقابل آب‌بَر، «بهره و سهم آبی که کشاورز در حوزه قنات و نهر دارد. اصطلاح مقنی‌ها و میرآب‌های تبریز است.» نوشته شده یا توضیح  آبادانلخ را «آبادانی، آبادان. «آبادانلخ بابی دَییر»: مناسب زندگی متمدن نیست.» نوشته است.

پایان این معرفی کوتاه، شاید چه خوش باشد، فراز دیگری از مقدمه استاد بر کتاب خویش که عجیب دردمندانه و هوشیارانه است: «…از آن‌جا که متاسفانه، برخی از دانشمندان و زبان‌شناسان به‌اشتباه زبان مردم آذربایگان اران را در طول تاریخ این سرزمین‌ها همواره ترکی پنداشته‌اند، از این‌ رو توجه شایسته به واژگان مردم آن نکرده‌اند و به‌ناچار از این گنجینه پُربار زبان‌شناختی، بی‌بهره و غافل مانده‌اند؛ به‌ویژه که غرض‌ورزان و دشمنان فرهنگ و تاریخ ایران نیز از راه‌های گوناگون، خاک در چشم‌ها پاشیده، کوشیده‌اند و می‌کوشند که همه حقایق را وارونه جلوه دهد. پس وظیفه هر ایرانی شرافتمند و میهن‌دوست و خردمند است که در این زمینه بکوشد و حقایق تاریخی را روشن سازد و مشت‌های دانشی استوار بر دهان و پوزه یاوه‌سرایان ترفندباز و کج‌ندیشان و بدسگالان بکوبد…»

کتاب «واژگان آذری و فارسی در زبان مردم تبریز» در هزار نسخه ازسوی مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی) به طبع رسیده است.