هومان دور اندیش پرسش هایی از مصطفی ملکیان در رابطه با مهرنامه کرده و پاسخ هایی بس شگفت از دهان استاد بیرون آمده است. نگارنده خود شاگرد ملکیان بوده ام و قدرت او در نقد را می شناسم و می دانم چه مقدار در نقد، دقیق و ریز بین به متن می نگرد اما از نقد او بر سید جواد سخت ناامید شدم چون اصلا متنی وجود ندارد و گویی سید جواد تا کنون کتابی و مقاله ای و یا حتا مصاحبه ای نداشته ،همه را رها کرده و بی آنکه سطری ارجاع دهد از نیات پنهان و اندیشه هایی که در نهانگاه های ذهن سید جواد لانه دارند سخن گفته.اگر از مصاحبه کننده که بشدت بی سواد است و مفاهیم علوم انسانی را نمی شناسد و روشن است مطالب و دیدگاه و نظرات سید جواد را درنیافته بگذریم از ملکیان انتظار چنین خبطی نمی رود.
ملکیان علاوه بر اینکه در این گفتگو ارجاع کلماتش روشن نیست بلکه با بی اخلاقی نسبت به سید جواد برخورد کرده.جالب است که اینها مدام بقیه را با حربه اخلاق و ضرورت خصال حمیده می زنند اما خود بر پهلوی یابوی بی سوادی و بی اخلاقی مهمیز می زنند و سودای معراج و اوج فضیلت دارند.
ملکیان می گوید:
« طباطبایی اصلا “مارکسیست است! مارکسیست آلتوسری است. آقای طباطبایی تا چند سال پیش که این بساط برایش فراهم نشده بود، افتخار میکرد که آلتوسری است. با افتخار میگفت من آلتوسریام. کدام بساط؟ همین که یک مجله آرای او را ترویج میکند. الان میداند اگر قرار باشد مجلۀ مهرنامه آرای او را ترویج کند، دیگر نباید بگوید مارکسیست است. اگر بگوید مارکسیست آلتوسری است، اینها دیگر نمیتوانند عقایدش را ترویج کنند” و ” این پدیده در ناحیۀ طباطبایی، برای من خیلی عجیب نیست. برای اینکه طباطباییِ مارکسیست، اولین قصد و غرضش قطع رگ و ریشههای هر نوع اندیشۀ لیبرالیستی است.
حالا چه خوب است که در این جهت یک عده مسلمان هم به نام اسلام، بدون اینکه خطری هم از بالا متوجه آنها شود، بیایند به روشنفکری دینی حمله کنند؛ چونکه روشنفکری دینی لیبرال است. طباطبایی با خودش میگوید چه خوب است که من بتوانم از قوچانیها استفاده کنم برای اینکه رگ و ریشۀ لیبرالیسم را قطع کنم؛ و این کار را به دست کسانی انجام دهم که حکومت هیچ وقت جلوی حملۀ آنها به روشنفکران دینی را نمیگیرد؛ بلکه تشویقشان هم میکند. بنابراین منِ طباطبایی، دشمن خودم را به دست یکی دیگر از دشمنانم سرکوب میکنم!»
ملکیان به این مقدار بسنده نکرده و از استالین قیاسی می سازد و از این حیث وجه شبهی دست و پا می کند و در پاسخ پرسش پرسشگر که سید جواد مدعی شده لیبرال است آیا شما باور نمی کنید می گوید:
« این ادعای جواد طباطبایی مثل ادعای استالین است که میگفت ما حکومت دموکراتیک داریم! استالین نمیتوانست چیزی را رد کند که عرف و ارزش شده بود. دموکراتیک بودن حکومت در آن زمان دیگر یک ارزش شده بود و استالین مجبور بود بگوید حکومتش دموکراتیک است. اما چه کسی این حرف او را باور میکرد؟»
آقای ملکیان باید بداند که استفاده از برخی آموزه های آلتوسر یک چیز است و تالی او بودن چیز دیگر. سید جواد هر چه باشد از درون پروژه اش مارکسیسم بیرون نمی تراود و نمی توان در ذیل بررسی مشروطه از استالین سخن گفت، مگر اینکه بجای منطق و رابطه علی و معلولی شعبده و سحر بگذاریم که معلول از علت تخطی کند ! بازخوانی پروژه سید جواد کار سختی برای ملکیان نبود که دست کم مبتنی بر این پروژه و گذاره ها و مدلول هایش سخن بگوید نه آنکه به شیوه سیستم استالینی و پلیس مخوف آن به انگ و رنگ رو بیاورد. به ویژه که یکی از کتاب های مهم طباطبایی را ملکیان بازبینی کرده پس قطعا می توانست فقراتی از نوشتار سید جواد را آورده و نقد کند نه نیات اعلام نشده او را.مساله پرسش «کجا ایستاده ایم» که راهنمای سید جواد در خوانش از مواد تاریخ ایران است و نیز «نظریه تصلب» او که از همین پرسش نخست برخاسته در ذیل دانش و نظر آلتوسر نمی گنجد و نیز نمی داند که امکان پرسش از سنت متصلب چون از ناحیه و درون خودش ممکن نیست امکانش از غرب فراهم شده و این امکان حتا می تواند شامل برخی آموزه های مارکس و یا شارحان او باشد اما نمی تواند مارکسیسم باشد!
اما پرسش گر بی سواد [هومان دوراندیش] پرسیده:
« سردبیر مهرنامه، به تبع جواد طباطبایی، معقتد است که سنت ما باید زایشی کند که از درون آن تجدد ایرانی برآید؛ و چون فقه اسلامی یکی از ارکان این سنت است، ما نباید از سنت فقهی عبور کنیم. در واقع طباطبایی و قوچانی پس از سالها نقد روشنفکری دینی، نهایتاً فرمولی شبیه روشنفکران دینی ارائه میدهند؛ یعنی میگویند تجدد ما باید از دل همین جامعۀ دینی بیرون آید. ضمناً معلوم نیست چرا در اندیشۀ جواد طباطبایی، رسیدن به «تجدد ایرانی» منوط به اجتهادات آخوند خراسانی است. آخوند خراسانی که خودش یک فقیه بود و ربطی به اندیشۀ ایرانشهری ندارد.»
سید جواد در هیچ کجا نگفته ما نباید از سنت فقهی عبورنکنیم! اتفاقا او می گوید با اتفاقی که در تدوین قانون و حکومت قانون رخ داد ، فقه به قانون تبدیل شد و این فقه بودکه توانست از حوزه ای از امکانات سنت امکان تدوین قانون مدرن را فراهم آورد که دیگر نمی شد با ارجاع به سنت و امکانات فقه فهمیدش. بلکه با کمک نظرات حقوقی باید تفسیر می شد و یا به عبارتی حیاتش در درون نظریات فلسفه جدید حقوق ممکن شد و این اصلا به معنای وفاداری به سنت فقاهتی نیست که اتفاقا آن هم دچار تصلب است و به همان میزان مضمحل.
اینکه رسیدن به تجدد ایرانی منوط به اجتهاد آخوند خراسانی شده نشان دهنده همان بیماری روشنفکری است که بر این مصاحبه کننده هم عارض شده. سید جواد نسخه پیشینی در مورد آخوند خراسانی و اجتهادش ندارد بلکه در خوانش مواد تاریخی و رخدادها چیزی به نام نظرات آخوند وجود دارد که نقش آن را در شکل گیری حکومت قانون برررسی کرده و سعی کرده این اتفاق را بفهمد و این را نیز متذکر شده که حکومت قانون در غرب یعنی موطنش از درون امکانی که الهیات فراهم کرد متولد شد؛ یعنی از تحولات موطن حکومت قانون به درون تحولات ما نوری انداخته. آخوند به عنوان یک اصولی که کفایه را نوشته که هنوز هم کفایت دارد و کتاب حوزه است به عنوان مجتهد طراز اول نظری دارد که مانعی را برطرف می کند، فقه و شریعت بعنوان جدیترین حوزه ای که می تواند در برابر نظر مشروطه بایستد ،با نظرات آخوند در جایی می ایستد که ظهور حکومت قانون را ممکن می کند.
اینکه پرسشگر از مفاهیم «امکان و امتناع» چیزی نداند و نتواند این را درک کند که در سیر تاریخی نمی شود مواد تاریخی که حکم «هیولی» دارند به شخم زد و بار کامیون کرد و برد جای دیگر خالی کرد و از جای دیگر مواد و هیولی آورد و مضمون دقیق این مفاهیم را تصور نمی کند نمی تواند چندان مهم باش اما اینکه ملکیان نتوانسته و یا نخواسته حداقل منصف باشد و مفاهیم را بشکافد و نقدی اگر دارد بگوید جای تاسف دارد.