در پی قتل نگهبان سفارت باکو، شاهد برخی موجسازیهای سیاسی در مملکت هستیم. ادبیات رسانهها و مقامات جمهوری شمال ارس در این خصوص سخیف و از موضع سوءنیت بوده است. حتی اکثر آنها این حادثه را یک اقدام تروریستی قلمداد کرده و مسئولیت آنرا متوجه دولت ایران و برخی نهادها کردهاند؛ در حالیکه چنین اتفاقاتی در جهان نادر نیست. قتل سفیر روسیه در ترکیه توسط یک افسر ارتش ترکیه در ۲٠۱۶، حمله به سفیر ایران در دانمارک در سال جاری، گروگانگیری در سفارت ایران در لندن در سال ۱۳۵۹ از جمله این موارد است.
اکنون قتل یک نگهبان سفارت باکو که نه دارای مزایای دیپلماتیک بود نه دارای پاسپورت دیپلماتیک، موجبات موج سازی سیاسی را فراهم کرده است. هر چند حفاظت از اماکن دیپلماتیک بهعهده کشور میزبان است، اما قصور سفارت باکو در حفظ امنیت خود، کاملا هویداست. این سفارت شئون دیپلماتیک و امنیتی را رعایت نکرده است؛ بهطوری که فاقد دربی مشخص و محکم است و هرکس بدون احراز هویت و وقت قبلی میتواند وارد آن شود. این سفارت حتی فاقد دوربین مدار بسته بیرونی و گیت امنیتی بود. همه این شئون، از سوی سفارت رها شده و نتیجه آن شد که دیدیم.
اکنون شاهد برخی رفتارهای غیر اصولی و شتابزده از سوی مقامات هستیم. برای مثال نایب رئیس مجلس با دبیر اول سفارت باکو دیدار کرده است که به هیچ روی، همرده او نیست.
دیدار وزیر امورخارجه از نگهبانهای زخمی در بیمارستان و اظهار نظر برخی نمایندهها نیز خالی از ایراد نیست. یکی از نمایندههای مجلس، بیانیه علیاف را در این خصوص، «عالمانه» نامیده است. بیانیهای که در آن این حادثه، چندینبار عملیات تروریستی نامیده شده بود. روشن است که این نماینده با بار سیاسی مفاهیم آشنایی ندارد.
این یک حادثه خشن با انگیزههای شخصی ناشی از مسائل کنسولی و حتی فاقد سویه سیاسی بود. بنابراین، شتابزدگی در اظهارنظر و رفتارهای ناشیانه، زیبنده دیپلماسی این مملکت نیست.
باید پرسید پیگیری خون شهدای حمله تروریستی شاهچراغ که با هدایت باکو صورت گرفت، به کجا رسیده است؟