و هنر و نوعاً مروج توحید و اخلاق بوده اند گفت: کورش و فرزندش با جهاد فرهنگی به ظاهر نظامی خود، توحید را در بین النهرین و سومر و مصر و آتن گسترش دادند.
ایران از زمان پیش از تاریخ یعنی قرن ها پیش از آنکه اولین تمدن ها درحوالی بین النهرین سر برآورند محل سکونت انسان ها بوده است.اولین بیانیه حقوق بشر در جهان متعلق به کوروش کبیر از پادشاهان ایرانی است. در طول دوره ساسانیان فرهنگ ایرانی،مناطقی بسیار فراترازمرزهای این امپراتوری را تحت تأثیر قرار داد.به طوری که این تأثیر به اروپای غربی، آفریقا، چین و هند می رسد و نقش برجسته ای را در شکل دادن به هنر قرون وسطایی هم در اروپا و هم در آسیا ایفا می کند.
بعد از ورود اسلام به ایران و آمیختن دو عنصر اسلامیت و ایرانیت، ادبیات، فلسفه، پزشکی و هنر ایرانی فرصت بروز و ظهور بیشتر یافتند و در طول این دوره، دانشمندان ایرانی یک عصر طلایی را به ایجاد کردند.
در همین راستا، خبرنگار ایرنا، گفت وگوی مفصلی با آیت الله سید محمد خامنه ای از مبارزین پیش از انقلاب، عضو شورای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، رئیس بنیاد ایران شناسی و رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا انجام داده است.
به عنوان رئیس بنیاد ایران شناسی که عهده دار معرفی ایران و بیان هویت ایرانی و ملی می باشد، تعریف شما از هویت ایرانی و ملی چیست؟
«سرزمین ایران یکی از چند سرزمین انگشت شماری است که پایه گذار تمدن بشری و موجب رشد و توسعه حکمت و اندیشه و علوم در سراسر جهان بوده اند و تمدن و دانش امروز جهان بویژه در غرب مرهون خدمات ایران و این چند کشور است و به همین دلیل ایران و این چند کشور که از جمله هند و عراق و مصر و چین می باشند، حق بزرگی بر دنیای دیروز و امروز و فردا دارند.
غربی ها درباره نقش همه این چند کشور کتاب ها نوشته اند و شرح ها داده اند و معرّفی ها کرده اند اما وقتی به ایران که به نظر ما نقش مادری همه تمدنهای قدیم را داشته، رسیدند به دلایلی سیاسی ـ که در واقع به سبب شناخت واقعی آنها از قدرت فرهنگ ایران و ترس از هویت پیچیده و توفان زای تاریخی آن است ـ سعی در سکوت و مخفی کاری کرده اند و به جز کارویا اعتراف چند محقق ایران شناس یا باستان شناس غربی عمدتاً اهمیت نقش ایران و ایرانی را پنهان کرده اند و این به دلیل همان شناختی است که از هویت و منش ملت ایران داشته اند و همیشه از ستیز و مقاومت و قدرت پنهان ملی این ملت بزرگ بیمناک بوده اند و بویژه در این یکصد ساله اخیر کوشیده اند که مردم ایران را از سابقه تاریخی با شکوهشان، چه در حوزه اسلام و چه پیش از اسلام، دور و غافل نگهدارند و به آنها تلقین کنند که هویت و فرهنگ ملی ندارند و باید از فرهنگ غربی پیروی کنند ومستعمره فکری و فرهنگی آنها باشند.
علاوه بر اینها، هویّت هر کس، واقعیت و حقیقت اوست که به سابقه تاریخی و نقش گذشته و امروزی او مربوط می شود، و اگرچه تعلق به سرزمین و مرزهای جغرافیایی هم در هویت ملل مؤثر است ولی عمده هویت انسان چه فردی و چه ملی، بسته به مرزها و قلمرو فرهنگی و اعتقادی او از یکطرف و از طرف دیگر کارکرد و نقش او در خدمت رسانی به بشریت و جوامع دیگر است.
مثلاً امروز به ظاهر، مردم ما علوم را از غرب فرامی گیرند ولی مایه اصلی این علوم را غرب (اروپا و بویژه ایتالیا و فرانسه قرون وسطی) از مسلمانان اندلس (اسپانیای کنونی) گرفته اند که طبق تحقیق، بیشتر آنها از شیعیان و باطنیه اهل ایران بودند (غربیها به عمد یا به اشتباه آنها را اَعراب وانمود می کنند).
در ایران قدیم هم، چه دولت های آریایی و چه دولتهای بومی ایرانی (مثل عیلامی ها یا کاسپین های شمال یا تمدن های مانائی و نواحی مرکزی در کاشان و کرمان) همه، پایه گذار فرهنگهای غنی و تولید علم و هنر و نوعاً مروج توحید و اخلاق بوده اند. مثلاً کورش و فرزندش با جهاد فرهنگی به ظاهر نظامی خود، توحید را در بین النهرین و سومر و مصر و آتن (یونان) گسترش دادند و روحانیون آن زمان هم بزرگترین دانشمندان علوم مختلف و فیلسوفان عصر خود بودند.
همه این سوابق در هویت ملی هر ایرانی ثبت شده و وجود دارد و می شود به آنها افتخار کرد. نسبت فکری و روحی و فرهنگی ملت ایران همه به آن سوابق برمی گردد و از این روست که شناسنامه تاریخی هر ایرانی، هزاران سال فرهنگ و سابقه درخشان را در خود دارد. در کشفیاتی که اخیراً در حفاری های زاگرس مرکزی انجام شد آثاری یافت شد که متعلق به دوازده هزار سال پیش بود. پیش از شهر سوخته و ناحیه سیلک و نقاط دیگر را که تا نزدیک 10 هزار سال حدس میزدند، در آنجا تمدن وجود داشته و مردمی ساکن بوده اند و کشاورزی داشته اند.
این تاریخ را اگر با به اصطلاح قدیمی ترین تمدن ها مثل مصر پنج هزار سال، بین النهرین شش هزار تا شش هزار و پانصد سال و هند آریایی حدود چهارهزار تا چهار هزار و پانصد سال مقایسه کنید، سابقه تمدن ایرانی روشن تر می شود.
ملت ایران به دلیل همین رشد فکری ایرانی و فرهنگ و هوش مثبتی که داشت، زودتر از ملل دیگر اسلام را شناخت و حتی پیش از نفوذ لشگر مسلمین به ایران، اسلام را پذیرا شد و جای شگفتی ندارد اگر روحانیون زرتشتی آن زمان زودتر از مردم دیگر به اسلام روی آوردند که مشهورترین آنها سلمان (روزبه) فارسی است که خود او از طایفه مغان و از روحانیون بزرگ بود.
فرهنگ و معارف اسلامی، شتاب و رشد شعور عالی ایرانی ها را بیشتر کرد و اتفاقی نیست اگر می بینیم بزرگترین فیلسوفان و دانشمندان و پزشکان و منجمان تاریخ اسلام همه ایرانی هستند وبیشترین قرآن شناسان و حدیث شناسان و پایه گذاران ادبیات عرب هم ایرانی می باشند.»
نقش ایرانیان در گسترش مکتب حقه تشیع را تا چه حد موثر می دانید؟
«مردم هوشمند و فرهنگ مدار ایرانی در برخورد با اسلام از یک طرف و با جریانهای اجتماعی سیاسی بعد از پیامبر از طرف دیگر، به این نتیجه رسیدند که بر اساس نص و اشارات قرآنی، اطاعت از پیامبر، اطاعت از خداست و پیروی از آن حضرت واجب است و جانشینی پیامبر بعد از او باید با نصب و تعیین پیغمبر باشد و مراجعه به آراء اشراف شهر مدینه و حتی مراجعه به افکار عمومی و رفراندوم تمام مسلمین هم درانتخاب و نصب جانشینی غیر آنچه که پیامبر منصوب کرده مؤثر و جایز نیست.
از اینرو تقریباً تا دوران امویها و حکومت اعراب اموی و عباسی در ایران تا عمق خراسان و نواحی شرقی،مردم ایران تشیع رابه عنوان اسلام اصل یا ارتدوکس پذیرفتند و پیرو اهل بیت(ع) شدند و بعد از آنکه حکومتهای اموی و عباسی برای جلوگیری از تحرکات سیاسی-نظامی پنهانی شیعه (اسماعیلیه و غیر اسماعیلیه) به شدت به تبلیغ علیه شیعه پرداختند؛ در سراسر ایران، طوایف و گروه های مخالف حکومت، جسته گریخته با حکومتهای محلی اعراب به معارضه و جنگ پرداختند که به غلط به آنها «شعوبیه» نام داده اند و گر چه شیعه بعدها به مصر و شمال آفریقا و یمن رفت ولی ایران همچنان پایگاه شیعه و مقاومت در برابر خلفای اموی و عباسی باقی ماند و حتی آنرا به شبه قاره و نقاط دیگر هم گسترش داد.»
ایرانیت و اسلام هر دو، متقابلاً خدمات و تأثیرات قابل توجهی بر یکدیگر داشتند. ضمن تشریح این خدمات، به نظر شما حذف ایرانیت از اسلام و بالعکس، به توسعه و گسترش جریانهای افراطی و تک بعدی کمک نمی کند؟
«ایرانی بودن» یعنی آلیاژی از «میراث فرهنگ و تاریخ ایران، با عقیده و فرهنگ اسلامی» و درهم جوشیده اند و این ترکیب، یک فرهنگ غیر قابل تجزیه بوجود آورده که تفکیک آنها قطعاً به هویت ایرانی صدمه میزند و جای پایی برای نفوذ و دخالت دشمنان سیاسی اسلام و ایران باز می کند و در این باره باید مراقب بود.
اسلام همه کمالات را چه از جهت جهان بینی و چه در ابعاد حقوقی و مدیریت اجتماعی و چه در جنبه اخلاقی و تربیتی با خود داشت و حتی یک جامعه نیمه وحشی اعراب حجاز و اطراف آنرا توانست در مدت کوتاهی جهل زدایی کند و به مدارج عالی فرهنگی و اعتقادی برساند. اما همین اسلام وقتی به ایران رسید، اوج فرهنگ باستانی ایرانی به قدری بود که توانست ضمن استفاده شایان از اسلام و فرهنگ آن، پیرایه هایی در زمینه های مختلف به آن بیافزاید و به تفسیر مجملات فرهنگ اسلامی و گسترش عرفان و معارف آن بپردازد و معارف اسلامی را با جان و دل خود بیامیزد؛ توجه ایرانیان به اهل بیت (ع) هم بدلیل سرچشمه و پر فیض بودن آنها برای ایرانیان هوشمند و پرسشگر بود.
بنابرین، نه به نفع مردم ایران دوست و وطن دوست است که فرهنگ و تاریخ خود را مستقل از اسلام بجویند و نه به سود طرفداران اسلام است که به توهم دفاع از اسلام، به سوابق پر مجد و عظمت و توحیدی و اخلاقی غنی ایران باستان حمله کنند. هر یک از ایندو برداشت غلط است و افراط و تفریط در این باب، سبب آسیب رسانی به هویت ایرانی و اسلامی امروز ما خواهد شد و به نفع دشمنان تمام می شود. یکی از ابزارهای دوران سلطه انگلیس و رضا شاه برای نفوذ در ایران و سلب و خلع هویت ملی مردم، دور کردن آنها از اسلام بود به صورت تبلیغ یک طرفه تاریخ و فرهنگ ایران باستان و حتی وارث او یعنی شاه منفور هم خود را وارث کورش معرفی کرد تا اثر عمیق اسلام در ایران را کمرنگ نشان دهد.»
نقش و جایگاه بنیاد ایران شناسی را در شناخت بیشتر ابعاد مجهول تاریخ و هویت ایرانی چگونه می بینید و برنامه شما در این راستا چیست؟
«تا زمان تأسیس بنیاد ایران شناسی، فعالیت هایی که برای معرفی ایران بویژه در دوره باستان انجام میشد پراکنده و در مراکز مختلف بود و گاهی کارهای موازی و مکرر هم در دو مرکز مختلف انجام میشد. از این رو،تأسیس یک مرکز تخصصی به شرط آنکه فعال و پیشرو باشد و در جا نزند،ضروری می نمود و ابتکار مرحوم آقای حسن حبیبی در تأسیس این بنیاد بجا و قابل تحسین است.
ایران شناسی را نباید همان تاریخ ایران و تاریخ نگاری محض دانست بلکه باید علاوه بر آن، همه ابعاد فرهنگی و تمدن ساز آنرا هم موضوع و محور معرفی ایران قرار داد، از جمله تاریخ هنر، زبان شناسی، باستان شناسی و دین شناسی و حتی نژادشناسی و بوم شناسی و یا حتی بخشی از مطالعات باید درباره روانشناسی اجتماعی ملل قدیم و شناخت شکل جوامع و علل جنگهای آن دوران باشد تا شناخت ما از ایران قدیم کامل شود.
در تاریخ تمدن ایران، زوایای مبهمی وجود دارد که بخشی از آن مربوط به حکومت های بومی ما قبل ورود آریاییها به ایران و هند است و بخشی مربوط به نحوه و تأثیرهای آریایی ها در فرهنگ و تمدن قدیم ایران و هند است. دین شناسی تطبیقی هم از یکطرف و مطالعات دقیقتر در دین و فلسفه زرتشت از طرف دیگر جزء نیازهای تحقیقاتی امروز ایران است که خوشبختانه بنیاد حکمت اسلامی صدرا در یک دهه اخیر به بخشی از این تحقیقات پرداخته که در آینده در دسترس محققان قرار خواهد داد.
یکی از بخش های مهم ایران شناسی، شناخت و پژوهش و معرفی تاریخ فلسفه و علوم در ایران قدیم است که چندان به آن توجه عمیق نشده بود و متأسفانه بیشتر ـ اگر نگوییم همه ـ تحقیقاتی که در ایران شناسی شده و یا درباره تاریخ تفکر فلسفی یا شناخت علوم یا هنر و ادبیات حتی فناوری در دوران باستان نوشته شده متعلق به بیگانگان است و با وجود بها دادن به فعالیتهای ذی قیمت باستان شناسان ایرانی در دهه های اخیر، عمده اطلاعات باستان شناسی ما هم توسط بیگانگان گردآوری شده است.
بنیاد حکمت اسلامی صدرا نزدیک به هشت سال است که با همکاری استادان محترم تاریخ و فلسفه و باستان شناسان و پژوهشگران تاریخ تمدن و فرهنگ ایران به شناخت ریشه های تمدن ایران قدیم و تأثیر آن در تمدنها و حکومتهای مجاور (تا برسد به یونان قدیم) پرداخته و همت گماشته و امیدوار است که با روش جدید و ابتکاری و علمی خود بتواند زوایای مبهم تاریخ در این زمینه ها را روشن سازد و در محافل ایران شناسی جهان حرف تازه و نکته جدیدی عرضه کند و با تکیه بر داده ها و داشته های ما، تمام مجهولات مربوط را که برخی از آنها حتی مورد سؤال و تحقیق هم قرار نگرفته، کشف و معرفی کند.
البته این کاوشها منحصر به تاریخ ایران قدیم نیست، مجهولات بسیاری هم در تاریخ ایران بعد از اسلام هست که از نظرها پنهان مانده و بنیاد حکمت اسلامی صدرا بدنبال تحقیق و شرح آنهاست.
اگر خداوند متعال توفیق عطا فرماید و پشتیبانیهای دولتی مادی و معنوی ادامه یابد. امیدوار هستیم، پدیده جدید و چشمگیری در عرصه تاریخ تمدن و تفکر ایران حاصل شود و هویت تاریخی ایران و ایرانی را معرفی نماید. ان شاء الله.»