فرشید باغشمال: 18 آوریل برابر با 29 فروردین، به نام «روز جهانی بناها و محوطههای تاریخی» نامگذاری شدهاست. نامگذاری این روز، به پیشنهاد «ایکوموس» (شورای بینالمللی بناها و محوطهها) و ابلاغ یونسکو از 40 سال پیش، نقش ارزندهای در ارتقای آگاهی عمومی جوامع از جایگاه مهم بناها و محوطههای تاریخی داشتهاست. به همین بهانه، با «حسین اسماعیلیعتیق» باستانشناس کهنهکار آذربایجانی، همسخن شدیم. آقای اسماعیلیعتیق، در سه دهه اخیر، نقش تاثیرگذار در بسیاری از رویدادهای باستانشناسی داشتهاست. وی فارغالتحصیل کارشناسیارشد باستانشناسی است و سال 1370 به استخدام ادارهکل میراث فرهنگی آذربایجانشرقی در آمدهاست. کاوشهای محوطه مسجد کبود تبریز، ربع رشیدی تبریز، قلعه ضحاک هشترود، گورستان سرند، شیرامین آذرشهر و دغدغان (ورزقان و هریس) از جمله خدمات آقای اسماعیلیعتیق در میراث فرهنگی است. گفتگو با این باستانشناس، حاوی نکات و ناگفتههای مهمی از باستانشناسی در آذربایجان است.
جناب اسماعیلیعتیق، در منابع مختلف تاریخی، روایتهای پراکندهای در مورد پیشینه تمدنی و تاریخی تبریز نقل شدهاست. برای مقدمه، لطفاً بفرمایید نخستینبار نام تبریز در کدام کتیبه تاریخی ذکر شدهاست؟
در خصوص تاریخ پیش از اسلامِ تبریز، اطلاعات دقیق و مدون آنچنانی در دست نیست. به طوریکه مورخان، نظرات مختلفی را در ارتباط با تاریخ بنای اولیه این شهر مطرح میکنند. به عنوان مثال، مورخان ارمنی، بنای اولیه این شهر را به «خسرو آرشاکی» حکمران ارمنستان نسبت میدهند و یا گروهی دیگر، بنای این شهر را به «خسرو کبیر» نسبت میدهند. تاریخنویسان اسلامی، بنای اولیه تبریز را به «زُبِیده خاتون» همسر هارونالروشید عباسی نسبت میدهند. اما این نظرات، چندان علمی و متقن نیست و بیشتر در متون عامیانه و بین اکثریت جامعه، طرفدار دارد. اما آنچه مسلم است، تبریز، یکی از شهرهای بسیار کهن بودهاست. «سارگن دوم» پادشاه آشور بنیپال در سال 714 قبل از میلاد، به قصد تصرف ممالک اورارتو، وارد شمالغربی ایران امروز شدهاست. طبق کتیبه او که الان در موزه ملی عراق نگهداری میشود، سارگندوم از سلیمانیه کنونی داخل کردستان شده و از پارسوا (پسوه کنونی) گذشته و از سوی شرق دریاچه ارومیه، به راه خود ادامه داده و پس از پشتسرگذاشتن اوشکایا (اسکوی کنونی)، قلعه «تاروی و ترماکیس» را گشوده است. به نظر اکثر صاحبنظران، تاروی و ترماکیس، همان تبریز کنونی است. لذا کتیبه سارگن دوم قدیمیترین سندی است که در آن، نامی از تبریز برده شدهاست.
«سارگن دوم» طبق کتیبهای که هم اکنون در موزه ملی عراق نگهداری میشود، در سال 714 قبل از میلاد، به ممالک اورارتو لشگرکشی کرده و قلعه «تاروی و ترماکیس» را گشوده است. به نظر اکثر صاحبنظران، تاروی و ترماکیس، همان تبریز کنونی است. لذا کتیبه سارگن دوم قدیمیترین سندی است که در آن، نامی از تبریز برده شدهاست.
آیا یافتههای باستانشناسی در چند دهه گذشته، توانسته با قدمت تاریخی تبریز در کتیبه سارگن دوم، مطابق باشد؟
ما در تجربهای که طی سالها کار باستانشناسی کسب کرده بودیم، یقین داشتیم که شهری با این موقعیت جغرافیایی که ارتباطدهنده شرق و غرب است و چنین شرایط آبوهوایی دارد، نمیتواند تاریخی 1200 ساله داشتهباشد، چراکه باستانشناسان معتقدند، هر جا آب و هست، آبادانی هم هست. پس حتماً باید رد پای یک تمدن قدیمی در این شهر پیدا شود. اما متاسفانه سرنخهایی از این موضوع نداشتیم. بنده به عنوان یک باستانشناس، معمولاً وقتی در داخل شهر تبریز، مخصوصاً در بافت تاریخی، پیاده به جایی میرفتم، هر کجا میدیدم که چاهی میکَنند یا زیرزمینی احداث میکنند و خاکبرداری میکنند، خود به خود به موضوع حساس میشوم و سعی میکنم که حداقل یک بررسی اولیه از لایههای پاییندست محل خاکبرداری داشته باشم. در یکی از روزهای بهاری سال 1376 از طریق یکی از کارگران سابق میراث که وارد شهرداری شده بود، با خبر شدیم که شهرداری تبریز، در نزدیکی مسجد کبود، مشغول حفاری و خاکبرداری است و مدعی است که یک سری آثار قدیمی پیدا شدهاست. من به سرعت خودم را به محل رساندم و در بررسیهای اولیه از خاکهای استحصالی، یک قطعه سفال خاکستریرنگ متعلق به هزاره اول قبل از میلاد پیدا کردم. با این حال ما در نتیجهگیری و تصمیمگیری عجله نکردیم، چرا که اولاً پیداشدن یک قطعه، نمیتوانست دلیل قوی باشد، ثانیاً از آنجا که شهر تبریز در مسیل دره لیقوان واقع شده، احتمال اینکه این قطعه، توسط سیل به اینجا آورده شود، وجود داشت. بنابراین برای اطمینان، یک ترانشه آزمایش به ابعاد یک در یک متر، در فاصله یکصد متری سردر مسجد کبود ایجاد و شروع به کاوش کردیم، به طوری که در همان روز اول، سه الی چهار ساعت پس از شروع کار، با اسکلت بچهای که به صورت چمباتمهای یا جنینی دفن شده بود، برخورد کردیم. از آنجا که این نوع تدفین متعلق به هزاره اول قبل از میلاد است، کشف این اسکلت کودک، یک دستاورد عظیم، برای باستانشناسی تبریز، آذربایجان و ایران به شمار میرفت. از خوشحالی سر از پا نمیشناختیم، چرا که گمشده تاریخیمان را پیدا کردهبودیم. با این کشف، تاریخ تبریز حداقل 2200 سال عقب رفت. با این حال، موضوع را رسانهای نکردیم و در سکوت خبری به حفاریهایمان ادامه دادیم. موضوع را به تهران انتقال دادیم و پس از چند روز، مجوز کاوش به سرپرستی «آقای نصرتالله معتمدی» صادر شد. بنده هم در کنار ایشان بودم. بعدها آقای معتمدی به دلایلی نتوانستند از تهران به تبریز بیایند و کارِ کاوش با بنده و تعدادی از دانشجویان زیرمجموعه ادامه یافت. در این فصل، تعداد 37 قبر متعلق به هزاره اول قبل از میلاد، در عمق هفتمتری از کف خیابان امام خمینی(ره) کشف و کاوش شد. در پایان فصل کاوش، یک نمونه از این قبرها، که مرد و زنی با هم تدفین شدهبودند، با کار کارشناسی، به موزه آذربایجان انتقال یافت و در ویترین تاریخ تبریز جای گرفت. به این ترتیب، تاریخ تبریز به طور دقیق و مطابق یافتههای باستانشناسی، به 3200 سال پیش بازگشت. گزیدهای از این قبور به همراه اشیای مکشوفه در «سایتموزه عصر آهن» در دسترس علاقهمندان است.
آیا به جز مسجد کبود، کاوش دیگری در یک نقطه دیگر از تبریز صورت گرفت؟ منظورم کاوشی است که نتیجه به دستآمده در محوطه مسجد کبود را تائید کند.
بله. من سال 1379 به کاوشهای قلعه ضحاک پیوستم و ادامه حفاریهای تبریز را «آقای دکتر علیرضا هژبرینوبری» استاد دانشگاه تربیت مدرس بر عهده گرفتند. ایشان سه سال سال کار را ادامه دادند و به نوعی، کاوشهای قبلی را تکمیل کردند. در ادامه، در سال 1385 کاوش دیگری در محدوده باغ گلستان (نزدیکی موزه کاریکاتور) به سرپرستی دکتر ابراهیمی، استاد دانشگاه هنر اسلامی تبریز صورت گرفت که بنده نیز حضور داشتم. نتیجه این کاوش، از نظر قدمت، دقیقاً با کتیبه لشگرکشی سارگن دوم برابری میکرد. این کتیبه در موزه ملی بغداد نگهداری میشود و تنها نشانه از نام تبریز در الواح باستانی است. نتیجه کاوشهای سال 76 و 85 دقیقاً همراستا است و یکدیگر را تائید میکند. این کاوشها هنوز هم میتواند ادامه پیدا کند، اما نیاز نیست.
چرا؟ به هر حال، تلقی عمومی این است که هر چه کاوش بیشتر باشد، آثار بیشتری کشف میشود و غنای تاریخی شهر، برجستهتر میشود.
چون خاک بهترین حافظ آثار تاریخی و باستانی است. تا وقتی یک لایه باستانی را از دل خاک بیرون نکشیدیم، در همزیستی خوب با فضای خاک قرار دارد. اما وقتی حفاری کردیم و آن لایه را بیرون کشیدیم، نحوه نگهداری از آن بافت، به یک مسئله مهم تبدیل میشوید. آیا منابع مادی، دانش تخصصی، تجهیزات فنی و شرایط مطلوب برای نگهداری یافتههای جدید را داریم؟ وقتی چنین امکاناتی نداریم، بهتر این است که لایههای باستانی و آثار تاریخی در فضای امنِ داخلِ خاک باقی بماند.
ما چطور باور کنیم که پروژه زیرگذر صاحبالامر تبریز که در قلب حکومت آق قویونلو حفاری و احداث شده، باعث تخریب لایههای تاریخی نشدهاست؟ قطعاً در دل این پروژه، آثار باستانی چشمگیری وجود داشتهاست. این حرفها سالها برچسب «شایعه و حرف عوام» خورده و هیچ پاسخی به آنها داده نشدهاست.
ببینید، شما وقتی در بافت زیرین یک شهر تاریخی حرکت میکنید، قطعاً با لایههای تاریخی مواجه میشوید، اما تفاوتهایی هست. ما بناهایی داریم که روی زمین هستند و باید مراقبت و محافظت شوند. بناهایی هم داریم که در زیرِ زمین از بین رفتهاند و بعضاً نشانههایی از آنها در حین حفاریهای عمرانی به چشم میخورد. شک نکیند که قطعاتی از سفال و کاشی در پروژه صاحبالامر استخراج شده، یا از بین رفتهاست. اما این موضوع، اصلاً عجیب نیست. تصمیمات حوزه میراث، نمیتواند تابع بحثهای احساسی باشد. باید واقعنگر باشیم و ارزش و قدمت اثر تاریخی، امکانات و منابع مادی میراث فرهنگی و نیازهای عمرانی شهر را در کنار هم مطالعه کنیم و بهترین تصمیم را بگیریم. بنای سالم را باید حفظ کرد، اما صرفنظر کردن از آثاری که در زیر زمین و در مسیر ضرورتها و نیازهای شهر است، اجتنابناپذیر است، به خصوص در شهر تاریخیی مثل تبریز که شما هر نقطه را حفر کنید، به احتمال زیاد به لایههای باستانی مواجه میشوید. ضمناً حساسیت بیشتر زمانی باید باشد که یک لایه تاریخی، بخشی از تاریخِ تاریک ما را نشان دهد، وگرنه یک شهر وقتی تاریخی است حتماً لایههای زیرین خواهد داشت و نمیشود تمام این لایهها را که تکرار در تکرار است، حفظ کرد.
شک نکیند که قطعاتی از سفال و کاشی در پروژه صاحبالامر استخراج شده، یا از بین رفتهاست. اما این موضوع، اصلاً عجیب نیست. تصمیمات حوزه میراث، نمیتواند تابع بحثهای احساسی باشد. باید واقعنگر باشیم و ارزش و قدمت اثر تاریخی، امکانات و منابع مادی میراث فرهنگی و نیازهای عمرانی شهر را در کنار هم مطالعه کنیم و بهترین تصمیم را بگیریم
نظیر اتفاقی که در بارونآواک افتاد و میراث فرهنگی، ارزش تاریخی آن لایه تاریخی را کلاً انکار کرد!
در قضیه بارونآواک خود بنده حضور داشتم. موضوع آنطور که در رسانهها فضاسازی شد، نبود. پدیدار شدن بخشی از یک سرداب قاجاری، در شهر تاریخی تبریز، اتفاق عجیبی نبود. .شما هر جای این شهر را حفر کنید، به یک لایه تاریخی میرسید. بافتی که در بارونآواک مشخص شده بود، سرداب یک خانه قاجاری بود و به دلایلی که عرض کردم، قابلیت احیا و حفاظت نداشت، از طرف دیگر، دهها نمونه سالم از آن سرداب قاجاری را در این شهر داریم.
به ربع رشیدی بپردازیم. این مجموعه، در روزگار ایلخانی، یکی از کانونهای دانش و تمدن در جهان بود. بنابراین، میتوانیم با اطمینان، از غنای باستانشناسی در این منطقه سخن بگوییم. چرا کاوش در این مجموعه، در طول سالهای سال، کُند صورت گرفته و چرا منجر به بهرهبرداری عمومی نشدهاست؟
اولین حفاری ربع رشیدی سال 1372 با مسئولیت استاد گرانقدرم «خانم فاطمه کریمی» آغاز شد که بنده نیز عضوی از هیئت بودم. سال 1380 خانم «لاله روحانگیز» فصل دوم حفاریها را انجام دادند. این فصل، بیشتر مربوط به تعیین حریم بود. در این دوره، با همکاری شهرداری تبریز، حریم مجموعه دیوارکشی شد. سال 1395 بنده به عنوان نماینده میراثفرهنگی آذربایجانشرقی، برای دفاع از ثبت مجموعه ربعرشیدی به عنوان «پایگاه» به تهران سفر کردم. خوشبختانه این طرح تصویب شد. به دنبال این مصوبه، تفاهمنامه ادامه کاوشها با همکاری یک هیئت آلمانی آغاز شد. مجموعه اعضای هیئت باستانشناسی ربع رشیدی، با حساب کاوشگران آلمانی و اساتید و دانشجویان تهران و تبریز، به 40 نفر میرسید. به این ترتیب، سه فصل کاوش در سالهای 96، 97 و 98 در ربع رشیدی انجام دادیم. سرپرستی کاوشها بر عهده «دکتر بهرام آجرلو» استاد دانشگاه هنر اسلامی تبریز بود و بنده نیز مدیر و ناظر پروژه بودم. متاسفانه ادامه کاوشها به ایام کرونا خورد و متوقف شد. با این حال نتایجی که در سه فصل پیش از آن به دست آوردیم، بسیار درخشان و ارزشمند است.
استاد فاطمه کریمی، باستانشناس پیشکسوت، مسئول اولین کاوشهای ربع رشیدی در سال 1372
دستاورد عینی و محسوس این کاوشها چه بوده و چرا به مرحله مطلوب برای بهرهبرداری عموم نرسیده است؟
مهمترین دستاورد این کاوشها، راهاندازی بانک سفال ربع رشیدی بود. با توجه به آثار تمدنی ایلخانی، یقین داشتیم که آثار سفال و کاشی زیادی از دل این مجموعه میتواند به دست بیاید. تمام آثار کشفشده را با لایهنگاری دقیق، طبقهبندی کردیم. وقتی لایه آثار مشخص باشد، دوره تاریخی آنها نیز مشخص میشود. همزمان، مرمت کاشیها را نیز ادامه دادیم. اما یک نتیجه پژوهشی بسیار مهم و ارزشمند نیز به دست آمد. تا پیش از این کاوشها، ترکیهایها در مجامع باستانشناسی مدعی میشدند که خاستگاه کاشی معرق، آناتولی ترکیه است، اما کاوشهای ما نشان داد که منبع اصلی طراحی و ساخت کاشیهای معرق مسجد کبود، کاشیهای ربع رشیدی بودهاست. با توجه به پایان وضعیت بحرانی کرونا، به زودی کاوشهای ربع رشیدی ادامه پیدا میکند و آثار و نتایج آن نیز در قالب یک سایتموزه ارزشمند در معرض بازدید و پژوهش علاقهمندان قرار میگیرد.
اجازه بدهید کمی از تبریز دور شویم. ما پنج کتیبه مهم در آذربایجان داریم که مربوط به تمدن اورارتویی است. از جمله، کتیبه بسیار مهمی که شادروان دکتر محمدجواد مشکور در دهه 30، در نزدیکی روستای سِقیندل، واقع در پنج کیلومتری شهرستان ورزقان آذربایجانشرقی کشف کردهاست. این اثر باستانی، نمونهای است از آثاری که امروز به جهت دوری از فضای شهر، در معرض تخریب یا حتی سرقت است. چرا چنین کتیبهای به یک موزه امن منتقل نمیشود؟
چون شناسنامه خاص خودش را دارد و با جغرافیای اورارتو در آن نقطه، ارتباط تاریخی است. بنابراین باید در همان محل، مطالعه و پژوهش شود، اما متاسفانه حفاظت آن، پیچیدگیهای خاص خود را دارد. حفاظت، هم از حیث حفاریهای غیرمجاز و عوامل انسانی و هم از نظر تاثیرات مخرب برف و باران. سال گذشته دو گروه حفار غیرمجاز در این منطقه (سقیندل) دستگیر شدند. آخرین باری که از کتیبه بازدید داشتم، جای یکی دو گلوله روی اثر به چشم میخورد! به خاطر همین مسائل، چند سال پیش طرحی ارائه دادیم برای انتقال کتیبه به یک مکان مطلوب و مطمئن. حالت مطلوبتر این است که محدوده کتیبه به عنوان یکی ازپایگاههای میراث ثبت شود. حتی فردی از اهالی این منطقه، از این طرح، اعلام حمایت کرده بود که متاسفانه موضوع، علیرغم پیگیریها، تا کنون به جایی نرسیدهاست.
تصویری از موزه عصر آهن تبریز
وقتی مکانی به «پایگاه میراث» تبدیل شود، چه مزایا و تاثیراتی دارد؟
مجموعهای که به عنوان پایگاه، تصویب میشود، از ردیف بودجه سالانه برخوردار میشود و سالانه 9 ماه فعالیت عمرانی در آن ایجاد میشود. دوربینها و تجهیزات نظارتی در پایگاه نصب میشود. یگان حفاظت از میراث نیزدر محل مستقر میشود. بعلاوه، از نظر برنامههای پژوهشی، مورد توجه اساتید و دانشجویان قرار میگیرد. پایگاه در برنامههای گردشگری نیز قرار میگیرد و میتواند به منشا بسیاری از موضوعات اقتصادی و سرمایهگذاری شود.
شما علاوه بر تبریز و آذربایجان، در کاوشهای سایر شهرهای تاریخی نیز حضور داشتهاید. از منظر باستانشناسی، چه نتیجه و وجه مشترکی میان یافتههای باستانشناسی آذربایجان و سایر نقاط کشور به دست آورد؟
آذربایجان به سبب موقعیت جغرافیایی و ارزش تاریخی، جواهر باستانشناسی فلات ایران است. اصلاً من از تبریز و آذربایجان نیز فراتر میروم. شما از آذربایجان و ارمنستان و گرجستان تا نقاط دور دست مرکز ایران، هر کاوشی که انجام دهید، ویژگیهایی از قبیل سفال و کاشی کشفشده، دقیقاً در محدوده یافتههای «فلات ایران» تعریف میشود. انگار این قطعات، حاصل ذوق و طراحی یک نفر بودهاست! البته طبیعی است که اقتضائات مربوط به طبیعت و ذوق افراد، در هر خطه اثرگذار است. اما ویژگی کلی یافتهها در این کشورها، تابع فرهنگ و هنر ایرانی است. این ویژگی، به ویژه در مورد آذربایجان، برجسته و مشخص است. آذربایجان، همواره بخش جداناپذیری از ایران بودهاست. سفالهای نخودی و خاکستری، کاشیهای معرق و انواع کتیبههای کوفی، میخی، ساسانی، پهلوی و اشکانی که از بخشهای مختلف آذربایجان کشف شده، نماد فرهنگ، تمدن و هنر ایرانی است.