ها و روایت های هیجانی که در جامعه شهرت پیدا کرده است انتقاد کرد و گفت نخبگان و توده قفقاز پس از جدایی از ایران تمایلی به الحاق نداشتند ، زیرا تجدد بیش از هر چیز برای شان اهمیت یافته بود و این با یک نظام سیاسی عقب مانده جذابیتی برای شان نداشت.
به گزارش آذری ها به نقل از هور استاد کاوه بیات با اشاره به برنامه ریزی جبهه خلق جهت گسیل کردن عده ای از مردم آران به سمت ارس و مرز ایران گفت، این حرکتی ، نمایشی بود که جبهه خلق به راه انداخت تا مسئله آذربایجان جنوبی را زنده کند.
مشروح سخنرانی بیات در این سمینار که توسط موسسه تحقیقاتی هور، بنیاد مطالعات قفقاز و موسسه ایراس برگزار می شد در ادامه می آید:
من طبق برنامه می بایست به موضوع تحولات سیاسی قفقاز در دوران اتحاد جماهیر شوروی می پرداختم اما چون امروز مباحثی در مورد جنگ جهانی اول و همچنین بحث الحاق مناطقی از قفقاز به ایران مطرح شد بهتر دیدم توضیحاتی در این خصوص ارائه کنم که شاید مفید تر واقع گردد.
موضوعی که به نظر می رسد ما در بحث های تاریخی خود تکرار می کنیم یک نوع بحث فراموشی است و مباحثی که جناب آقای دکتر شوری مطرح کردند و به نظر رسید جمهوری اسلامی ایران در منطقه قفقاز و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بدون تجربه سیاسی ورود کرده باید بگویم این تجربه فقط نادر و منحصر به جمهوری اسلامی ایران نبوده بلکه در گذشته نیز دستگاه دیپلماسی ما بدلیل عدم توجه و آشنایی به تاریخ ایران و منطقه با آن روبرو بوده است.
در گذشته و در پایان جنگ جهانی اول نیز ما با بی اطلاعی کامل از اوضاع سیاسی و تاریخی قفقاز وارد مباحث شدیم و همانطور که بصورت غیر مترقبه در سال 1917 میلادی امپراطوری تزاری روسیه فروپاشید و ما با خلاء روبرو شدیم همان اتفاق پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز نمود یافت.
در زمان انقلاب سال 1917 میلادی خصوصا پس از کودتای بلشویکها وعده هایی مبنی بر لغو تمامی معاهدات داده شد و این سوء تفاهم در ایران بوجود آمد که این وعده ها شامل عهدنامه های گلستان و ترکمنچای نیز می شود و یکسری مباحثی مطرح شد بر اینکه ما می توانیم قسمتی از قلمروهای از دست رفته خود در طی جنگهای ایران و روس را اعاده کنیم که در این خصوص و در مراحل نخست صحبت هایی نیز دال بر فرستادن نمایندگانی مانند محمد علی فروغی یا تقی زاده به روسیه شد ولی تنها به مکاتباتی در مورد عهدنامه های گلستان و ترکمنچای بسنده شد که بعدها نیز به دلیل دگرگونی اوضاع در روسیه و همچنین در ایران بدست فراموشی سپرده و به جایی نرسید، تا اینکه کنفرانس صلح پاریس فرا رسید.
در کنفرانس صلح پاریس بی خبری ایران از اوضاع قفقاز به شکل بسیار عجیبی نمود یافت،یعنی با توجه به کمیسیونی که در وزارت خارجه ایران تشکیل شده بود و توافق شده بود که ایران برای اعاده سرزمینهای از دست رفته در سه مرحله
1)مرحله حداقلی 2)مرحله حد متوسط 3)مرحله حداکثری اقدام کند
اما به کباره خواسته هایی مطرح شد که بسیار گزاف بودند و درخواستی به کنفرانس صلح پاریس ارائه شد که مرحله حداکثری یعنی اعاده کل منطقه قفقاز را در بر می گرفت. این موضوع باز می گردد به همان دلیل عمده یعنی بی اطلاعی کامل ایران از تحولات روی داده در منطقه قفقاز که در فاصله فروپاشی حاکمیت ایران برآن مناطق تا قفقاز شکل گرفته جدید وجود داشت.
البته در آن زمان تمایلاتی که عده ای به ایران ملحق شوند وجود داشت اما تنها محدود به اهالی مناطقی از قفقاز جنوبی مثل قسمتهایی از خانات نخجوان و گنجه می شد که تا حدودی دارای پیوندهای خویشاوندی با سلسله قاجاریه بودند. در حوزه منطقه نخجوان به غیر از خانواده کلبلی خان نخجوانی که با ارمنیان در نزاع بود و ترس از تشدید درگیری ها داشتند تمایل جدی جهت الحاق به ایران وجود نداشت زیرا در آن زمان شهرهایی مانند تفلیس ،ایروان و باکو و همچنین عشایر قفقازی دچار دگرگونی های بسیاری شده بودند و هیچکدام تمایلی به پیوستن به ایران که دارای یک نظام عقب افتاده سیاسی و بدون جذابیت بود نداشتند و بحث الحاق به ایران بحثی بود عطف به گذشته های تاریخی دور و تنها نزد یکسری از اهالی مناطق قفقاز جنوبی.که البته و خوشبختانه در کنفرانس صلح پاریس هیچ نزاعی بین فرستادگان ایرانی و ارمنی و حتی فرستاده باکو یعنی توپچی پاشایف رخ نداد زیرا این ماجرا جدی گرفته نشد.
ما عین همین رویداد را پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شاهد هستیم که باز در بی اطلاعی کامل به پیشواز آن رفتیم. من اینجا با آن بخش از سخنان دکتر شوری که فرمودند پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایران با سیل تقاضاهایی از سوی باکو جهت پیوند با ایران مواجه شد مخالفم و باید بگویم اصلا چنین چیزی وجود نداشت بلکه این عوامل جبهه خلق باکو بودند که اصرار داشتند ایران، آذربایجان جنوبی را متصرف شده و اعتقاد داشتند باید مرزها از نو ترسیم شود و (به اصطلاح) آذربایجان جنوبی به آذربایجان شمالی بپیوندد که ما متاسفانه در آن زمان تصور کردیم عده ای مسلمان و حق طلب خواهان الحاق به ایران هستند. خوشبختانه مواضع و سخنرانی های ابولفضل ایلچی بیگ رئیس جمهور وقت باکو به ایران ثابت کرد که آنها بدنبال چه اهدافی می باشند.
در آن زمان عده ای مانند شادروان عنایت الله رضا به درستی تاکید می کردند که ایران نباید این جمهوری را به اسم جمهوری آذربایجان به رسمیت بشناسد ولی عده ای نیز مانند مرحوم دکتر جواد هیئت که طرف مشورت بود گفتند که این جمهوری یک سیب رسیده اسلامی است و ما باید به رسمیت بشناسیم و این بزرگترین اشتباه جمهوری اسلامی بود که این کشور را با نام آذربایجان به رسمیت شناخت. زیرا اکنون و در این برهه از زمان ما با این کشور دارای مشکلات ساختاری عدیده ای هستیم که تنها می توانیم در مقابل تحریفات و جعلیات گسترده تاریخی به مقابله بپردازیم و اعاده حیثیت کنیم.
البته ما همین مشکلات را در پی عدم آشنایی با تاریخ در منطقه آسیای میانه هم داشته ایم زیرا آنچه امروز از سمرقند و بخارا باقی مانده با آن چیزی که بیش از هزار سال قبل وجود داشت کاملا متفاوت است و ما امروزه نمی توانیم تنها با ابزار پیوندهای ادبی و دینی گذشته به استقبال آنها برویم بلکه باید تفاوت هایی که صورت پذیرفته را به رسمیت بشناسیم و با نگاهی نو به استقبال آنها برویم.
من در انتها می خواهم تشکر ویژه ای داشته باشم از موسساتی که به این مباحث علاقه مندند که در این بین موسسه ترجمه و تحقیق هوراز قدیم و بصورت جدی پیگیر این مسائل است و اخیرا هم بخش مطالعات قفقاز دانشگاه تهران امیدواری های بسیاری ایجاد کرده که ما در آینده شاهد نسل جدیدی از پژوهشگران ایرانی باشیم زیرا معتقدم عدم فقدان دانش ما در حوزه قفقاز می تواند در آینده آسیب های جدی بدنبال داشته باشد.