و خاک مال خودتان و حاصل آن از آن ما. در مقابل ما هم از شما حمایت میکنیم تا همسایگان شما فکر بدی برای بلعیدن شما نکنند! رو سیه ما را از انگلستان میترساند و انگلستان از روسیه، آنان قفقاز را خورده اند و اینها بحرین و معادن جنوب را، شاید یک روز بگویند اینها مال خودتان بشرطی که نفت سنگ آهن و مس و موارد دیگر صنعتی اش مال ما باشد ما هم استقلال شما را تضمین میکنیم.”
سید حسن مدرس[1]
از ترکمن چای تا خانلقهای آران و نگاهی به رابطه هزار ساله ایران و روسیه –
پنجم شعبان یکهزار و دویست و چهل و سه مطابق 22 فوریه 1828( سوم اسفند). یکصد و هشتاد و چهار سال از قرار داد نگنین و خانمان برانداز ترکمن چای میگذرد. از آن زمان تا حال برای خانوادههای ایرانی دو سوی ارس چهها که نگذشته است؟ قبل از آنکه از جدا شدن خانوادههای ایرانی و بدبختیهای دو سوی ارس که گریبان گیر مردمان آزاده و مسلمان ایرانی شده صحبت شود و از جعل و تحریف تاریخی و فرهنگی و هویت تراشی که بوسیله مورخان جاعل و مزدور بحثی بشود نظری میاندازیم به رابطه هزار ساله ایران و روس. روابط ایران و همسایه شمالی را در هزار سال گذشته میتوان به سه دورهی مشخص تقسیم کرد. الف از بعد از اسلام تا قرارداد ننگین ترکمن چای. ب: از قرارداد ترکمن چای تا سال 1917 انقلاب اکتبر. ج: از 1917 به بعد و ….
اولین برخورد روسها با ایرانیان به سال 298 – 297 قمری که چهارمین سال سلطنت احمد ابن اسمعیل بن اسد دومین پادشاه سامانی بود اتفاق افتاد. در تاریخ طبرستان که توسط محمدبن حسن ابن اسفندیار تالیف شده آمده است: «در این سال شانزده پاره کشتی بدریا پدید آمد و از آن سال روسان به آبسکون شده که بعهد حسن بن زید روسان به آبسکون آمده بودند و حرب کرده بودن حسن زید لشکر فرستاد و جمله را کشتند و در این وقت به آبسکون و سواحل دریا بدان طرف خراب کرده و بتاراج داده بودند و بسیار مسلمانان را کشته و بغارت برده، ابوالضرغام احمد بن قاسم والی بود این حال به ابوالعباس نوشته مدد فرستاد و روسها به ماکاله آمده بودند و شبیخون بر سر ایشان برد و بسیاری را بکشت و اسیر گرفت و بنواحی طبرستان فرستاد. و تا سال دیگر روسان با عده ای انبوه بیامدند ساری و نواحی،
صحنه انعقاد قرارداد ترکمنچای
پنجاه هزار را سوخته و خلایق را اسیر برده و بتعجیل بدریا رفته تا بحد شهیرود و بدیلمان رسیده و بعضی بیرون رفته و بعضی بدریا بود. گیلان شاه فرمود که به شب بکنار دریا آمدند و کشتیها سوخته و آن جماعت را که بیرون بود کشته و دیگران که بدریا بودند گریخته اما شیروان شاه از ان حال خبر یافته بدریا کمین فرموده و تا آخر ایشان یکی را زنده نگذاشت و تردد روسان از این طرف منقطع شده»[2] از این متن تاریخی معلوم میشود که از سال 250 قمری تا سال 299 روسها سه بار به سواحل ایران در دریای خزر یورش برده و غارت کرده و کشت کشتار راه انداختند. 1- در آبسکون در عهد حسن بن زید علوی (270 – 250) هجری 2- در آبسکون در سال 298 هجری 3- در ساری و نواحی آن و کشتار نزدیک به 50000 نفر در سال 299 هجری. ابن اثیر در تاریخ کامل در وقایع سال 332 هجری چنین مینگارد و در آن سال طایفه ای از روسان از دریا به آذربایجان رفته و از رود کر که یک نهر عظیم است با کشتی به شهر بردعه رسیدند، و در آنجا نایب مرزبان در بردعه با گروهی از دیلمان بجنگ روس کمر بست، عده ای داوطلب هم همراه او آماده شدند که بیش از 5 هزارتن بودند چون مقابله بعمل آمد بیش از یک ساعت نشد که مسلمانان تاب نیاورده منهدم شدند، از آنها بسیار کشته شدند و دیلمیان همه تا آخرین سپاهی بقتل رسیدند، هرکه مرکبی داشت از شهر گریخت و روسیان شهر را فتح کردند، لشکرهای اسلام از هر طرف بدان شهر هجوم بردند روسیان با آنها جنگ نمودند و در هیچ یک از لشکریان اسلام پایداری نتوانست کردند و عموم اهالی هم از شهر خارج شدند و سپاهیان روس را سنگسار میکردند و فریاد میزدند ولی اوباش خودداری نمیکرد و چون آن حال دوام یافت منادی روس ندا داد که اهالی شهر باید از شهر خارج شوند هر کس چهارپا داشت که میتوانست بگریزد شهر را بدرود میگفت و هر که فاقد وسیله بود پس از انقضاء روسها آنها را از دم شمشیر میگذرانیدند و همه را تا آخرین کس کشتند و کسی نجات نیافت جز گریختگان، روسان همه اموال آنها را ربوده و هر زنی که پسندیده اسیر کرده بردند.
در همان سالها باز ابن اثیر مینویسد: چون روسها نسبت به اهالی بردعه حمله کردند و آن اعمال ناشایست را کردند مسلمین آن حمله را یک مصیبت عظمی دانستند و از هر جا برخواستند و شوریدند و آواز جهاد و آغاز بسیج نمودند مرزبان بن محمد هم مردم را دعوت کرد و برانگیخت عده سپاه او بالغ بر سی هزار بود، روسها پایداری کردند او نتوانست با آنها مقابله کند ناگزیر بطور غیر مستقیم بر آنها حمله میکرد و مغلوب میشد و با شکست باز میگشت، مدتی دراز بدین حال ماند روسها هم مراغه را قصد کردند و در آنجا میوه بسیار خوردند و دچار بیماری وبا شدند و مرگ در آنها کارگر افتاد. چون مدت جنگ و گریز بطول کشید چاره و حیله بکار برده برای نبرد آماده شدند و آنگاه خود با سپاه روسان حمله بردند اندک اندک عقب نشست تا دشمن را به کمین گاه کشیده. مردم عقب نشینی کردند مرزبان گوید: من فریاد زدم مردم را به ثبات و نبرد دعوت کردم ولی آنها از بیم و هیبت روسان نتوانستند پایداری کنند و یا بازگردند و دانستم اگر فرار دوام یابد مردم همه نابود میشوند و او گوید: من ناگزیر خودم برگشتم و برادرم و یکی از یاران من عتابعت و احراز شهادت تن دادیم و چون دیلمیان دیدند که بازگشتیم شرمنده شدند برگشتند و پایداری کردیم و بکمین علامت دادیم و از جهاتی درآمد و از پشت سر حمله کرد و ما به جنگ دلگرم و کوشا شدیم و عدهی بسیاری از آنها را کشتیم و امیرآنها را به خاک و خون کشدیم و بقیهی آنها اسراء زن و مرد را با خود بردند و هر چه توانسته مال غیره با خود بردند. و سوی رود کر رفتند و از آنجا سوار کشتیها شدند رفتند و مرزبان گوید از دنبال کردن آنان و گرفتن اموال عاجز و ناتوان شدیم و بحال خود گذاشتیم.[3]
علاوه بر این ابن اثیر مورخین دیگری نیز در سالهای فوق حملات روسها را به ایران در تاریخهای خودشان ثبت کرده اند از آن جمله ابن عبیر مینویسد: در سالی که المستنکف بالله در ماه صفر سال 333 هجری به خلافت رسید گروهی از آلانها و صقالبه بسوی آذربایجان روان شدند و بردحه را غارت کردند و قریب 20000 نفر را کشتند حافظ ابرو در زبده التواریخ مینویسد در سال 333 در این سال مَلِکِ روس از دربند گذشت و بلاد مغان را و بردعه را غارت کرد و بگرفت.[4]
نظامی گنجوی شاعر بزرگ ایران در اسکندرنامه شرح حملاتی را میدهد که در سالهای 570 – 550 روسها به ایران داشته اند. نظامی شرح غارت و تجاوزات ناجوانمردانه را به مردم بی دفاع ایران چنین شرح میدهد:
دوالی که سالار آبخاز بود به نیروی شه گردن افراز بود برآمد بر شاه نیکی سگال بنالید مانند کوس از دوال که فریاد شاها ز بیداد روس که از مهد آبخاز بستد عروس ستیزنده روسی ز آلان و ارک شبیخون درآورد همچون تگرگ به دربند آن ناحیت راه یافت به فراطها سوی دریا شتافت خروجی نه بروجه اندازه کرد در آن بقعه کین کهن تازه کرد به تاراج برد آن برو بوم را که ره بسته باد، آن پی شوم را جز از کشتگانی که نتوان شمرد خرابی بسی کرد و بسیار برد در انبار آکنده خوردی نماند همان در خزینه نوردی نماند ز گنجینهی ما تهی کرد رخت در اردج بربود و دیبا ز تخت ز چندان عروسان که دیدی بپای نماندند یک نازنین را بجای همه شهر و کشور بهم برزدند ده دوده را آتش اندر زدند اگر من در آن داوری بودمی از این به بکشتن بر آسودمی من اینجا بخدمت شده سربلند زن و بچه آنجا بزندان و بند ز روسی نجوید کسی مردمی که جز گوهری نیستش ز آدمی اگر بر خری بار گوهر بود به گوهر چه بینی، همان خر بود بتاراج بردند نوشابه را شکستند بر سنگ قرابه را مرا سوی ملک عجم بود رای که سازم در آن جای یک چند جای[5] |
بقیهی داستان جنایتها و غارت گری روسان را میتوانید در اسکندرنامه نظامی دنبال کنید.
در سالهای 570 هجری روسها با فرمان دهی سویا توسلف پسرایگور چهارمین پادشاه روسیه به اتفاق خاقان خزر به سواحل جنوبی دریای مازندران با غارت و چپاول به ایران یورش آوردند و بعد از دو سه سال به شیروان حمله ور شدند و در آن موقع حاکم شیروان، شیروان شاهان ابواسحق ابراهیم اخستان اول پسر ابوالمظفر منوچهر اخستان ابن کسری بود که تولدش در سال 500 هجری بود در موقع این هجوم مملکت روسیه بسیار درهم و برهم بود و از هر گوشه ای هر کسی ادعای سلطنت و سرکشی داشت چنانچه در زمان سلطنت اخستان مدت 50 سال بود 15 نفر در روسیه سلطنت نمودند تنها سندی که ار آن زمان درباره حملهها و یورش روسها مانده دو قصیده از خاقانی شیروانی است که در مدح اخستان سروده و در آن قصاید به هجوم روسها هم اشاره ای شده است در زیر به قسمتهایی از قصائد خاقانی شیروانی که مستقیماً به حملات روسها اشاره ای داشته است میآوریم.
صبح است کمانکش اختران را آتش زده آب بیکران را وز دُرّ دری نثار ساز است شروانشه نشد صاحب القران را باکو به بقاش باج خواهد خزران و ری و زره گران را صاحب غرضند، روس خزران منکر شده، صاحب افسران را فتح تو به جنگ لشکر روس تاریخ شد آسمان قران را رایات تو روس را علی روس صرصر شده ساق ضیمران را در زهرهی روس رانده زهر آب کانداخته یغلق پران را یک سهم تو خضروار بشکافت هفتاد و سه کشتی ابتران را [6] |
در یک قصیده دیگر با اشاره حملات روسها میگوید:
لشکری دیده شبیخون برده، بر دیوان روس از کمین غرشت، شیر سیستان انگیخته در جزیره رانده یک دریا ز خون روسیان موج از آن دریای خون، کوه کلان انگیخته از سر کنار روس، انگیخته گردی چنانک از سران روم، شاه الب ارسلان انگیخته سهم شاه انگیخته امروز، در دربند روس شورشی کان سگدلان، در شیرلان انگیخته[7] |
اطلاعاتی که خاقانی در این قصاید آورده معلوم میشود که این حملات بین سالهای 583 / 530 در زمان سلطنت شیروانشاه واخستان بوده است که روسها همراه خزران در سواحل جنوبی و غربی دریای خزر خروج نموده و حتی چند مدتی هم در شماخی اقامت داشته اند و تعداد کشتیهای آنها 72 عد بود که نزدیکی جزایر رونیاس لنگر انداخته بودند که توسط اخستان در فصل تابستان منهدم گردیده است. خاقانی از تعداد خزران و روسان صحبتی نمیکند اما با توجه به قصاید معلوم میشود دست غارتگر آنها تا لنکران دراز شده بود و این خود میرساند که عده روسها قابل توجه بوده اند. چنانچه در بالا ذکر گردید در مدت 50 سال سلطنت اخستان اغتشاشاتی در آن زمان در روسیه بوقوع پیوسته ممکن است عده ای از روسان با همکاری خزران و فراریهای بیکاره رود ولگا که در تاریخ، روسها به آنها برد نیکی میگویند یعنی آدمهای ولگرد و آواره.[8]
از سال 600 هجری حمله و یورش مهمی تا زمان صفویه از روسها در تاریخ ثبت نشده است.
در سال 1074 هجری قمری در آواخر سلطنت شاه عباس دوم الکسیس Alexis تزار روسیه هشتصد نفر به دربار صفویه فرستاد این الکسیس پدر همان پطر کبیر معروف است که وصیت نامه اش در تاریخ ماندگار شده است. شاه عباس ثانی بعادت مهمان نوازی ایرانیان ایشان را با احترام تمام پذیرفت و در یکی از قصرهای مجلل جا داد ولی بعداً معلوم شد که این آقایان تاجرهایی هستند که برای فرار از حقوق گمرکی عنوان سفارت یافته و هیج سمت رسمی ندارند و از این وضعیت شاه عباس متغییر شد و بدون هچگونه جوابی ایشان را برگردانید. الکسیس بعد از آن که از رفتار شاه عباس دوم به فرستادگان خود اطلاع یافت درصدد انتقام برآمد به قزاقان روس دستور داد که به سواحل جنوب دریای خزر حمله آوردند، قزاقان تافرح آباد پیش تاختند و کشتیهای آنها به جزیرهی آشوراده حمله برد، سپاهیان صفوی ایشان را به عقب راند. این ستیز و حمله مقدمه حملهی تزار روسیه بحدود ایران شد نقشههای شوم ایشان برای آینده در این مطلب گفته خواهد شد.[9]
در سال 1120 یعنی در عهد شاه سلطان حسین صفوی، پطر کبیر یک نفر ارمنی بنام اسرائیل اُریی Israelorii با 700 نفر همراه بعنوان سفارت عازم اصفهان میشود. این مرد ارمنی و همراهان او نیز مانند فرستادگان عهد شاه عباس دوم بیشتر تاجر پیشه بودند و برای نپرداختن حقوق گمرکی عنوان سفارت بخود بسته بودند. خاطره ای که در اذهان عمومی از فرستادگان تزار به دربار اصفهان بود پس از آمدن این هیئت تولیدبه سوء ظن کرد حتی چنین شهرت دادند که تزار روسیه درصدد حمله به گرجستان و ارمنستان و اران (خانلقهای
عباس میرزا
قفقاز) است. شاه سلطان حسین اگرچه سفیر پطر کبیر را با احترامات لازم پذیرفت لیکن چون دریافت که سفیران جنبهی تجاری شان بر مأموریت سیاسی شان میچربد و با آنان داخل مذاکره و قراردادی نشدند. هفت سال بعد سفیر دیگری از جانب پطر کبیر بنام آرتمین ولینسکی Artemin – volinsky بدربار اصفهان آمد و این درست موقعی بود که اوضاع دولت صفوی در نهایت درجه رو به انحطاط و اضمحلال بود. موقعی که میر ویس افغان از مکه به اصفهان برگشته بود احکامی از طرف علمای اهل سنت در وجوب قیام بر ضد شیعیان گرفته بود سفیر روس محرمانه از خیالات سوء او اطلاع داشت و به تقویت او پرداخت و به او فهماند که پطر کبیر درصدد حمله به گرجستان و ارمنسات و اران میباشد و گرگین خان حاکم گرجستان در این توطئه دخالت و با سفیر روس متحد شده است و با همین وعده میر ویس را در برگشتن به قندهار و طغیان بر علیه پادشاه صفوی اغوا کرد. در سال 1135 اصفهان در محاصره افغانها بود پطر کبیر تمام سواحل غربی و شرقی و جنوبی و خاک گیلان را به تصرف روسها در آمده بود. وقتی نادر شاه به اقتدار کامل رسید سفیری به سوی پطر کبیر روانه کرد و تخلیه تمام اراضی ایران را که بوسیله پطر کبیر به تصرف خود درآورده بود درخواست کرد. پطر کبیر به بهانهی بدی آب و هوا و مخارج زیاد بعد از دوازده سال تصمیم به تخلیه اراضی متعرضی ایران گردید. پطر کبیر در آخر شرط کرد که ایرانیها اجازه ندهند عثمانیها در قفقاز و آذربایجان مستقر شوند با این شرط پطر کبیر تمام نیروهای خود را از اراضی ایران خارج نمود. نادرشاه افشار با روسها صلح برقرار کرد و در ضمن اتحادی بر علیه عثمانی بر قرار گردید. چون روسها در تاریخ 1147 هنوز باکو و دربند را تخلیه نکرده بودند. بمحض اینکه روسها شنیدند که عثمانیها خیال دارند از راه شبه جزیره قرم (کریمه) به کمک یاغیان داغستان بیایند به جلوگیری ایشان شتافتند تا تخلیهی باکو و دربند و دادن آنها به ایران در همین سال در گنجه رسماً عهدنامهی اتحادی با ایران بستند و طرفین متعهد شدند که در صورت تعرض دولت ثالثی بیاری یکدیگر بشتابند. در لشکرکشی دوم نادرشاه بسال 1154 به داغستان و تصمیم او بساختن کشتی در دریای خزر روسها را از تصمیمات نادر بوحشت انداخت و از این ترسیدند که نادرشاه خیال تسخیر قفقاز شمالی و شبه جزیره قرم را داشته باشد، و بهمین جهت قریب به 42000 سواره در سر راه نادر جمع آوری کرده بود. اما تصمیم نادر به جنگ جدید با عثمانی و برگشتن از داغستان بتدریج از این وحشت روسها کاست.[10]
دریای آزاد و وصیت نامه پطر کبیر
«هرچه که ممکن است به استانبول نزدیک شوید کسی که در آن جا سلطنت کند سلطان حقیقی روی زمین است. جنگهای پیاپی و گاه گاهی علیه ترکها و زمانی بر علیه ایرانیها بر پا نمایند. در کنار دریای سیاه بنادری برای ساختن کشتی ایجاد نمائید و کم کم آنجا را به تصرف خود درآورید. هم چنان که دریای بالتیک را، چه این دو نقطه برای ظفر یافتن بمقصود لازم است. انحطاط ایران را تسریع نمائید. تا خلیج فارس نفوذ کنید و تا هندوستان جلو بروید که این سرزمین انبار دنیاست. همین که به آنجا رسیدید میتوانید خود را از طلای انگلیس بی نیاز نمائید.»[11]
پاراگراف بالا منصوب به وصیت پطر کبیر است، حالا این وصیت نامه چه منصوب به پطر کبیر باشد یا نباشد تزارهای روس از پطر کبیر تا به این طرف چه در حکومت تزارها و چه در حکومت بلشویکها اجحاف، تعدی، تجاوز، استعمار، استثمار و غارت نسبت به کشورهای ضعیف از اروپا شرقی گرفته و دور بر دریای سیاه و آسیای میانه و کشورهای غرب آسیا از جمله ایران و هندوستان با کشورهای قلدر و متجاوزی مثل انگلیس رقابت داشته است، هر زمانی که در اروپای شرقی و کنارههای دریای سیاه شکست میخورد برای تهاجم و غارت به آسیای میانه و در سر راه خود کشورهای ضعیف مثل ایران و هند را با قراردادهای اقتصادی و سیاسی در فکر غارت و چپاول مردم این کشورها بود.
وقتی پادشا جوانی مثل پطر کبیر در روسیه پا بعرصه گذاشت سلسله صفویان در ایران روبه اضمحلال و انحطاط و انقراض نهاد، همین که پطر کبیر وضع سلسله صفوی را مشاهده کرد موقع را برای اعمال سیاست استعمار شرقی برای دست یافتن به ایران و هندوستان را غنیمت شمرد و برای این کار اول لازم بود منطقه قفقاز و آسیای میانه را تسخیر کند در زمان صفویان گویا خسارت و صدماتی که توسط ایرانیا به اتباع روسیه شده بود در تعقیب این موضوع پطر کبیر سفیری به ایران فرستاد و مطالبه کرورها منات خسارت وارده را به اتباع روس از دولت ایران خواستار شد. وقتی نماینده ایران به اصفهان رسید افغانها سلسله صفویه را منقرض کرده بوند و خود آنها بجای صفویه حکومت میکردند. محمود افغان به نماینده پطر کبیر گفت که تسلطی بر اقوام قفقازی و ترکستان ندارد و خسارت وارده را از گردن خود ساقط کرد و از پرداخت خسارت امتناع نمود و این بهانه ای شد که روسها داغستان و قفقاز شمالی را در سال 1722 میلادی تصاحب کند. در این موقع شخص پطر کبیر به قفقاز آمد و بادکو به و شهرهای گیلان و استر آباد «گرگان» را در سال 1723 میلادی متصرف گردید و بنادر ترکمنستان در ساحل دریای خزر را اشغال کرده در این زمانها چون طهماسب میرزا پسر شاه سلطان حسین درصدد بدست آوردن تاج و تخت پدرس بود از پطر کبیر کمک خواست و معاهده ای بین او و پطر منعقد شد که بموجب آن شهرهای در بند و باکو و شیروان گیلان و مازندران و استر آباد را بروسیه اگذار کرد و در عوض پطر کبیر به او وعده میداد که افغانها را از ایران بیرون کند و سلسله صفویه را دوباره به سلطنت باز گرداند. عثمانیها که نسبت به ایرانیها کینهی دیرینه مذهبی و سیاسی داشتند مانند روسها چشم طمع بقسمتی از اراضی ایران دوخته بودند این موقعها که هرج و مرج در این سرزمین حکم فرما بود فرصت را غنیمت شمرده ایالات غربی ایران ارمنستان آذربایجان کردستان و همدان را به تصرف خود در آورده بود ولی پیشرفت روسها ترکان عثمانی را متوحش کرده بود از این زمان رقابت روسها و ترکان عثمانی در ایران شروع شد و تا اتمام جنگ اول جهانی ادامه داشت. در این گیردار حمله و هجوم روسها و عثمانیها سفیر فرانسه در استانبول واسطه شد و معاهده ای بین روسها و عثمانیها منعقد شود در این معاهده ولایات شمالی ایرن سهم روسیه و ایالات غربی تا همدان سهم عثمانیها گردید[12]،
بعداز چندی وقتی نادرشاه افشار به روی کار آمد تمام این معاهده را فسخ نمود و افاغنه را هم از ایران بیرون کرد و عثمانیها را هم از ایران بیرون انداخت و طی اولتیماتومی به روسیه خاطر نشان کرد که فوراً تمام نیروهای خود را از ایران بیرون ببرد، روسها از فتوحات نادر ترسیده و مجبور شدند شهرهای رشت و گنجه و شهرهایی که طی قرارداد با عثمانیها متصرف شده بودند بی درنگ تخلیه کنند و طی قرارداد جداگانه ای با روسها متصرفات رودخانه کر را به ایران مسترد نمایند. اقدامات نادرشاه به بیرون رندن روسها و عثمانیها تجاوزات پطر کبیر و جانشینان او را تا روی کار آمدن سلسله قاجارها به عقب انداخت فقط در سال 1776 کاترین ملکه روسیه شروع بساختن استحکاماتی در شمال قفقاز نمود بعد از کشته شدن نادرشاه در سال 1747 ایران باز به هرج و مرج افتاد. هراکلیوس والی گرجستان که تابع ایران بود خود را تحت الحمایگی روس از داشتن رابطه مستقیم با ایرن منع شد. روسها در مناطقی که مطامع سیاسی و اقتصادی داشتند مثل گرجستان ارمنستان و کشورهای بالکان خود را حامی عیسویان نشان میدادن و در کنگره وینه در سال 1815 و بعد از آن رسماً خود خواستار شده بودند که حمایت عیسویان شرق را به آنها (روسها) سپرده شود و در همان زمان که روسها گرجستان را تحت حمایت قرار دادند تجارت خانه ای در شهر اشرف (بهشهر) ساحل دریای خزر ایجاد کردند[13] و تمام این کارها معلوم میکرد که فرزندان پطر کبیر دنبال وصیت نامه هستند و فیلشان یاد هندوستان کرده است.
آقا محمد خان و روسها:
آقا محمدخان سر سلسله قاجار از اول حکومت اش بنای مخالفت با تجاوز روسها گرفته و از سال 1795 با حمله به گرجستان و شهر تفلیس را از متجاوزین روس پس گرفت، اما عملیات آزادی کل قفقاز و سواحل جنوبی خزر به اتمام نرسیده بود که کاترین ملکه روسیه در سال 1796 مرد و از بخت بد آقا محمدخان هم در همان زمان کشته گردید. پل اول که جانشین کاترین شده بود قشون روس را در سواحل خزر و منطقه قفقاز فرا خواند و بدون اینکه قرار مداری بسته شود در سال 1801 جنگهای ایران و روس باتمام رسید. بعد از اینکه الکساندر اول به سلطنت رسید روسیه در همان سال فرمانی صادر کرد الحاق گرجستان را به روسیه اعلام نمود. از بدو ورود روسها به گرجستان شروع کردند قوانین و تشکیلات و سازمانهای ملی و فرهنگی و محاکمان حقوقی را از میان بردند و سخن بزبان گرجی و تدریس را در مدارس منع کردند و تمام طبقات اجتماعی تحت ظلم فاحش روسها قرار گرفت و روسی کردن گرجستان را بشدت تعقیب نمودند. شورشهای محلی گرجستان با بدترین وضعی با وسائل ضربتی خاموش کردند و اشراف گرجستان را بطرف خود جلب و پستهای لشکری و کشوری را بین اشراف گرجستان تقسیم کردند.
عهد نامههای گلستان و ترکن چای
قبل از اینکه به عهدنامههای گلستان و ترکمن چای و زمینه سازی این عهدنامهها را بررسی کنیم قسمتهایی از نامهی پاسکویچ فرمانده روس در قفقاز را به عباس میرزا را میآوریم.
«… شاه معظم پدر شما میخواهد شروع بجنگ نماید. ولایات سرحدی ما جز ساخلوی قعله جات قشونی برای دفاع ندارد. پس شما میتوانید ماه ژوئن وارد مملکت بی دفاع ما بشوی و آنرا غارت کنید، ولی نمیتوانید استحکامات آن را تصرف نمائید پیش رفتن و از قفا گذاشتن این استحکامات خوفناک را هم نخواهید نمود …. در ماههای اکتبر وقتی که کوهها در زیر برف است من بطرف تبریز حمله خواهم برد آذربایجان را خواهم گرفت بدون اینکه هرگز آن را بشما پس بدهم دیگر امیدی برای رسیدن به تاج تخت و سلطنت از برای شما نخواهد ماند. سالی پیش نخواهد گذشت که سلسله قاجارها از سلطنت کردن محروم کردند. استقلال سیاسی شما در دست ماست، امیدواریهای شما باید بروسیه باشد و روسیه میتواند خرابی شما را تسریع کند. تنها روسیه میتواند شما را حمایت کند نه وعدههای انگلستان و نه بیانات عثمانی ها، هیچ کدام، را باور نکنید، انگلیس ها از شما دفاع نخواهد کرد. سیاست آنها جز مستملکات هندوستان چیزی را در نظر ندارند ما میتوانیم در آسیا مملکتی را مسخر کنیم و هیچ کس هم غمی بخود راه نخواهد داد. در فرنگستان هر گره زمین ممکن هست باعث جنگهای خونین شود، عثمانیها برای موازنه اروپا لازم است، ولی دول اروپا نگاه نمیکند ببینید در ایران چه کسی حکومت میکند»[14]
تمام شاهان سلسله قاجار تا زمانی که رضا خان تو مار این سلسله را در هم بپیچید حرف پاسکویچ را آویزهی گوش خود کردند. و تا آخر هم برای حفظ تاج تخت خودشان تا آخرین لحظه گوش بفرمان روسها بودند و دست روسها را برای غارت هر چه بیشتر در ایران باز گذاشته بودند. ظهور ناپلئون در فرانسه توام شد با زد و خوردهایی بین فرانسه و روسیه از یک طرف و از طرف دیگر هم ایران و فرانسه بطور ناخواسته و غیر مستقیم اتحادی بر علیه روسیه داشتند و دو دولت ایران و فرانسه یک اتحاد رسمی و قطعی بر علیه روسها تشکیل دادند.. ناپلئون در نظر داشت یک اتحاد مثلثی از فرانسه و عثمانی و ایرانیها بر علیه روسیه تشکیل دهد برای این منظور نمایندگانی به تهران و استانبول فرستاد و اما چون روابط ایرن و عثمانی خوب نبود و سر بین النهرین با هم اختلاف داشتند عثمانیها موانع و اشکالاتی در عبور هیئتهای فرانسوی به ایران را در خاک خودشان میتراشیدند. انتظار ناپلئون از اتحاد با ایران این بود که نیروهای ایرانی در پیشروی نیروهای روسی در قفقاز جلوگیری کند و نظردیگری هم داشت که بکمک ایران به هندوستان حمله کند انگلیسها را که بزرگترین دشمن خود میدانستند در هندوستان زمین گیر کد، برای این منظور معاهده ای در سال 1807 در فین کن اشتاین بین ایران و فرانسه منعقد شد و
آخرین نقشه از مرزهای امپراتوری ایران پیش از فروپاشی
توسط سفیر ایران امضاء گردید بموجب این عهدنامه ناپلئون ضمانت کرد که تمامیت ارضی ممالک ایران و گرجستان را از دست روسها گرفته و به ایران پس بدهد ولی بعد از چندی ناپلئون با الکساندر و تزار روسیه طرح دوستی ریخت و در ملاقات تیلیست که در آنجا وضع آسیا را مطرح میکردند ناپلئون اتحاد خود را با ایران فراموش کرد و معاهدهی تیلیست تمام قول قرار ناپلئون و فتح علی شاه را بی نتیجه نمود. بعد از قراداد تیلیست درگیری روسها و ایرانیها که متوقف شده بود باز شروع گردید. حملات روسها با محاصره شیروان آغاز گردید و نخجوان را گرفته و در سواحل جنوبی بحر خزر کشتیهای روسیه حمله آورده بود و حالا دیگر هیچ امیدی به فرانسه نبود. معاهده تیلیست باعث شده بود که احتیاجی به قشون روس در لهستان نباشد و این قشون را روسها برای ادامه جنگ با ایرانیها به قفقاز آوردند.[15] قشون ایرانیها از زمان درگیری با روسها در قفقاز و زدو خورد با نیروی روسها فرسوده شده بود و دیگر تاب و مقاومت دشمن قوی را نداشت متارکه جنگها گاهی مدت آنها کوتاه و گاهی و مدت آنها طولانی بود در سال 1804 سپاهی به سرکردگی عباس میرزا با کمک نیروهای خانات آران با روسها روبرو شد. عباس میرزا در آچمازدین شکست خورد و عقب نشینی کرد و در سال 1806 روسها در قره باغ و شکی که قبلاً خانهای آنها حاکمیت روسها را پذیرفته بودند، اما مردم آن خانات در مقابل روسها ایستادگی میکردند و تا سالهای 1812 با آهنگی کند چندین بار سایر خانات را از جمله خانات باکو و قوبا و تالش را سرکوب و آنها را مطیع ساختند و بالاخره در سال 1812 نبردهای روسیه بر علیه ایران کارساز گردید و در همان سال منجر به عهدنامه گلستان انجامید و در همان سال امضاء گردید و فتح علیشاه مالکیت خانات قره باغ، باکو، شکی، شیروان، قوبا و دربند را از خود سلب کرد. فتحعلیشاه به این بهانه که این خانات قبل از مالکیت روسها در اختیار ایران نبوده است بر عهدنامه گلستان صحه نهاد و بدین ترتیب طبق فصل سوم از قرارداد گلستان خان نشینهای قره باغ و گنجه که مرسوم به ایلی سابط بودست و الکای خوانین نشین شیروان و قبه و دربند و باد کو به و تمام داغستان و گرجستان و تمامی الکاء و اراضی که در میانهی قفقازیه و سرحدات معینه الحال بوده و نیز آنچه از اراضی وار بابی قفقازیه الی دریای خزر متصل است متعلق به ممالک امپریال روسیه میباشد.[16]
این اولین قرارداد مهمی بود که بین ایران و روسیه بسته شد اما این معاهده ای نبود که زیاد دوام بیاورد زیرا این معاهده نه دولت پیروز را راضی کرده بود و نه دولت مغلوب را، دولت غالب را به این جهت راضی نکرده بود که هنوز به مقصد خود یعنی به دریای آزاد جنوب سرزمین هندوستان فاصله ای بسیار بوده است. بعد از معاهده گلستان در سال 1813 ایران از نظر نظامی ضعیف شده بود در روسیه هم در اثر جنگهای طولانی با ناپلئون احتیاج به آرامش و تقویت نیروهای خود داشت. بعد از گذشت دوازده سال از قرارداد گلستان روسها برای تجاوز و تصاحب سرزمینهای دیگر ایرانی بنای بدرفتاری و بدنبال بهانه میگشتند و مدعی شدند که ناحیه شمال غربی دریاچه گن چای «سونگا» به آنها تعلق دارد و حال آنکه این ناحیه تعلق به ایران داشته است، و از طرفی افکار عمومی ایران بخاطر اجحافات بیش از اندازه که روسها در حق اهالی مسلمان ساکن قفقاز مینمودند برآشفته بودند. در سال 1825 الکساندر اول وفات یافت برادر او نیکلای اول معروف به تزار آهنین جانشین او شده بود، نیکلا نسبت به برادرش جدی و قوی الاراده بود و حادثه جو بود و طالب شهرت و افتخار و همین که به سلطنت رسید التیماتومی قوی به دولت عثمانی فرستاد و در جنوب قفقاز نیز با ایرانیها اختلافات سرحدی را دوباره تجدید کرد. عباس میرزا در این سیزده سال که مورد شماتت نخبگان و روحانیان و مردم ایران بود فکر میکرد اگر جنگی شروع شود پیشرفتهای حاصل خواهد شد حتی خواهند توانست سرزمینهای که طبق قرارداد گلستان از دست داده پس بگیرند، به همین منظور عباس میرزا از رودخانهی ارس گذشت و بطرف رود کروتا تفلیس پیش رفت و قسمتی از اراضی را که از دست داده بود پس گرفت، اما این پیروزیها موقتی بود طولی نکشید شکستهای پی در پی به قشون ایران وارد آمد. پاسکویچ سردار روس در سال 1826 در گنجه عباس میرزا را مغلوب و تا اکتبر سال 1827 ایروان را تصاحب کرد و تبریز هم به دست روسها افتاد. عباس میرزا متوجه شد که نمیتواند جلو پاسکویچ را بگیرد احتمال پیشرفت قشون روس تا تهران هم هست! عباس میرزا پیشنهاد صلح نمود و در دهخوارقان آذرشهر کنونی میان او و پاسکویچ ملاقات صلح انجام شد معاهده قطعی بعد از تعین سرحدات در 22 فوریه 1828 در ترکمن چای امضاء گردد.[17]
بدین وسیله معاهده ننگین ترکمن چای باعث شد فصل جدیدی در انحطاط ایران آغاز شود. از آن موقع قرارداد ترکمن چای وارد ضرب المثلهای محاوره ای مردم کوچه بازار ایران گردید. از آن موقع هر قراردادی یا هر معامله و داد و ستدی که یکی از طرفین معامله احساس غبن میکردند، آن معامله یا قرارداد را ترکمن چای اش مینامند. از قرارداد گلستان و ترکمن چای تا 1917 انقلاب اکتبر روابط روسیه با ایران شکل دیگری به خود گرفت، روسیه میخواست عوض تصاحب قسمتهای از ایران که قبل از آن سابقهی دیرینه داشت شانس استعماری خود را در فاز سیاسی و اقتصادی جامهی عمل بپوشاند و با تطمیع سران ایران بتواند جای پای اقتصادی محکمی در ایران پیدا کند و در آینده بتواند حضور خود را در جنوب ایران و هندوستان بشکل دیگری تعقیب کند. نیکلای اول میخواست خودش را در ایران بعنوان یک تزار صلح طلب به اروپائیها نشان دهد. در زمان ناصرالدین شاه نفوذ روسیه در ایران بیشتر از هر زمان دیگری گردید و نیاز شاه به پول جهت مسافرتهای پی در پی به اروپا با بهرههای بالا شاه و درباریان نیاز شدیدی به روسیه داشتند شاه بخاطر گرفتن وام تمام تاسیسات گمرکی و راههای ایران را بعنوان گروی قرضها در اختیار روسیه قرار داد. روسیه در زمان ناصرالدین شاه حتی به شاه و درباریان قانع نشده بود سعی کرد با احداث بیمارستانها و اعزام پزشکان روس به تمام نقاط ایران و با احداث مدارس مذهبی برای اقلیتهای ایرانی از قبیل آسوریها کلداینها دارمنیها در تهران تبریز و ارومیه نوعی از استعمار نوین را در ایران پایه گذاری کند.
دوران امتیازات تجاری و اقتصادی
یکی از موسساتی که مطامع سیاسی و اقتصادی و نظامی را در ایران دنبال میکرد و در نهایت بدست روس با پول ایرانیها تأسیس شد بریگارد قزاق بود. بریگارد قزاق در سال 1879 با اجازه ناصرالدین شاه تاسیس گردید و تعلیم و انتظام قشون ایران به صاحب منصبان روس محول گردید. کلنل کماندان اولین فرمانده بریگارد قزاق موظف بود که امور وزارت جنگ ایران را طبق دستورالعملها اجرا کند. اما کم کم صاحب منصبان بریگارد، خود را بکلی از وزارت جنگ ایران مستقل نمود، حقوق خود را مستقیما از بانگ استقراض روس که از عایدات گمرک شمال ایران تأسیس شده بود دریافت میکردند. به هرحال بریگارد قزاق یک امتیاز نظامی بود که روسها در ایران پایه گذاری کردند. بریگارد قزاق یک بازوی نیرومند گردید که تسلط کامل به دربار و شاه ایران داشته است. یکی از امتیازهای بیشمار دیگری که روسها در ایران پایه گذاری کردند بانک استقراض روس بود این بانک در سال 1891 توسط یک نفر فرانسوی تأسیس گردید در سال 1899 کلیه سهام آن توسط
نادرشاه
دولت روسیه خریداری کرد و این بانک به یک شعبهی بانک روسی در ایران تبدیل گردید. این بانک بیشتر برای آن تأسیس شده بود که به شاه و درباریان وام بدهد و با بانک شاهنشاهی که توسط انگلیس ایجاد شده بود رقابت کند و بانک انگلیس را از فعالیتهای اقتصادی در ایران بر کنار سازد، با اینکه فعالیت بانک استقراضی فعالیت اقتصادی بود اما با اعمال نفوذ به دربار و شاه امتیازات اقتصادی سیاسی زیادی نصیب خودشان میکردند.
روسها برای رواج تجارت خود در ایران و از اینکه میخواستند انگلیس را در معاملات تجاری با ایران ناکام بگذارند احتیاج به راههای ایران داشتند از جمله این راهها در ایران راه آهن جلفا – تبریز و کشتی رانی دریاچه ارومیه و راه شوسه انزلی – رشت – تهران بود که بتوانند کالاهای خود را به آسانی به دست مصرف کندگان برسانند، روسها امتیاز راه تبریز قزوین را گرفته بود و یک نقشهی راه آهن از رشت به تهران و اصفهان شیراز بندرعباس را به دولت ایران ارائه کرده بودند، غیر از امتیازات راههای آبی و خشکی امتیازات دیگری از قبیل معادن – جنگلها و خطوط تلگراف و شیلات را بدست آورده بودند، شهرهای عمده ایران مثل شهرهای تبریز تهران و مشهد به انبارهای مال التجاره روسها تبدیل شده بودند در سالهای 1890 تا 1913 صادرات روسیه به ایران معادل دو برابر صادرات انگلیس به ایران شده بود.
انقلاب مشروطه ایران و ادامه خشونتها و جنایتها
در دوره مظفرالدین شاه نفوذ سیاسی و اقتصادی روسیه در ایران به بالاترین سطح خود رسیده بود. روسها در آن زمانها هیچ موقع راضی نمیشدند که در همسایگی آنها کشوری با حکومت جمهوری یا مشروطه باشد و اعتقاد داشتند رژیمی که حکومت اش مشروطه یا جمهوری شد در بست در اختیار انگلیسها خواهد بود. بعد از صدور فرمان مشروطیت در سال 1907 روسها با انگلیسیها در پشت پرده نقشه ای برای تقسیم ایران را بین دو منطقه تحت نفوذ خود کشیده میخواستند ایران را طی قراردادی که بعدها به قرارداد 1907 معروف گردید بدو منطقه تقسیم کنند از این به بعد بود که روسها راه صلح و مسالمت را رها کرده و به خشونت رو آوردند و محمد علی شاه مستبد را تحت حمایت خود قرار داده رسماً با مشروطه خواهان سر به ستیز برداشتند.
کلنل لیاخوف و توپ بستن مجلس
بعد از قرارداد 1907 که بین انگلیسها و روسها بسته شده بود، روسها خود را محق میدانستند نفوذ خودشان را در مناطق شمالی ایران زیاد کنند و دست به هر کاری میزدند، محمدعلی شاه با کمک لیاخوف فرمانده بریگارد قزاق که مستقیماً از روسها دستور میگرفت مجلس شورای ملی را به توپ بست و بعد از کشتار و فرار نمایندههای ملت از مجلس در کشور وضعیت فوق العاده اعلام شد. از این به بعد آذربایجانیها رسماً بر ضد روسها و محمدعلی شاه بسیج شده و با آنها وارد جنگ شدند، شاه با کمک روسها تبریز را محاصره کرد و با توجه به قرارداد 1907 آذربایجان و شمال ایران را حق خودشان میدانستند، بعد از به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف روسها آذربایجان تصرف کرده و یک عده از خانهای ایلات و عشایر آذربایجان امثال رحیم خان چلبیانلو و صمدخان قراجه داغی که سر در آخور روسها داشتند بر ضد هم وطنان خود از هیچ نوع ظلمی دریغ نکردند. روسها با عوامل داخلی خود دمار از روزگار تبریزیها درآوردند و در آن روزها بر اثر محاصره، تبریزیها در قحط و غلا زندگی میکردند و بیشتر مردم بوسیله رُستنیها و گیاهان سد جوع میکردند و در دوران محاصره بیشتر صدمات از طرف روسها نصیب آذربایجانیها شد. روسیه شمال ایران به ویژه تصرف آذربایجان را حق قانونی و تاریخی خود میدانست. در ماه نوامبر سال 1911 روسیه درخواستهای خود را از دولت ایران بصورت التیماتوم یا اتمام حجت به دولت ایران ارسال کرد. و خاطر نشان کرده بود اگر تا 48 ساعت با التیماتوم موافقت نکند روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع خواهد کرد. در 29 نوامبر همان سال التیماتوم دومی را با درخواستهائی 1- اخراج مستر شوستر آمریکایی 2- دولت ایران تعهد کند که بدون اجازه روس و انگلیس اتباع خارجی را به خدمت خودش درنیاورد. 3- پرداخت خسارت قشون کشی روسیه به ایران. بی شرمی و بی حیایی ظالمانه را تماشا کنید. غارت گرها یک مملکت را اشغال کرده اند و هزینه آن را از کیسه خالی مردم بدبخت ایران طلب میکنند.
بطوریکه در اول این مطلب خاطرنشان گردید روابط روسها با ایرانیها توام بود با وحشی گریها و اجحاف و ظلم و استثمار و بیدادگری. ادوارد براون در رسالهی «سلطنت وحشت در تبریز» مینویسد این اقدامات از طرف روسها برای آن است که روح ملیت را در ایران بکشند و یکی از ملل لایق دنیا را بزیر اطاعت روسیه درآورد» روسها بعد از التیماتوم بوحشی گریهای خود در تهران تبریز افزودند و به این وسیله میخواستند ملت ایران را مرعوب سازند و در آن زمانها مرتکب فجایعی شدند که قلم مورخین از نوشتن آنها عاجز بوده است. در غالب نقاط ایران دارها به پا کردند و انواع و اقسام شکنجههای وحشیانه معمول گردید. به بیگناهان، زنها و اطفال به هیچ کس رحم نمیکردند.
عاشورا در عاشورا و کشتار در تبریز
در همان زمانها که دیپلماسی التیماتومی در تهران جریان داشت روسها به سگ دست آموز خود شجاع الدولهی معروف و دست نشانده دستور دادند که تبریز را محاصره کند راه آذوقه را بسوی شهر ببندد. با موافقت کنسول روس شجاع الدوله خود را حاکم شهر کرده بود. روسها مشغول خیانت و وحشیگری و مظالمی بود که قلم از وصف آنها عاجز است هزاران بیگناه را کشتار کردند. دهم محرم 1330 در روز عاشورا دارهای زیادی در تبریز بر پا کرده بودن و چوبهای آنها را با پرچم روس تزئین کرده بودند. مرحوم ثقه الاسلام که از علمای تراز اول آذربایجان و یکی از رهبران مشروطه بود با یک عدهی دیگری از مجاهدان جان بر کف مشروطه در روز عاشورا که با لبهای دوخته و نعل کوبیده به پاهایشان در بازار دوانیده و در شهر و کشور خودشان به جرم آزادی خواهی بدار کشیدند. بعد از ظهر یک روز عاشورا سالداتهای روس نُه تن از قهرمانان آزادی را ثقه الاسلام، شیخ سلیم، آقا کریم، ضیاء العلما، محمد قلی خان و دایی او صادق الملک، آقا محمد ابراهیم، حسن پسر 18 ساله علی مسیو و قدیر 15 ساله برادر او با رنگهای پژمرده، و ثقه السلام مشغول دعا بود. هنگامه دلگداز بسی سختی بود، مرگ سیاه از یک سو، غم درماندگی کشور از یک سو، خدا میداند چه دل سوخته ای در آن لحظهها میداشتند؟ ثقه الاسلام دلداری میداد و از هراس و غم ایشان میکاست، شیخ سلیم بی تابی میکرد ثقه الاسلام میگفت: این بی تابیها برای چیست؟ ما را چه بهتر از این که در چنین روزی در دست دشمنان کشته شویم. قدیر همچون بید میلرزید و سایرین هم، ثقه الاسلام آنها را دلداری میداد و میگفت (رنج ما فقط دو دقیقه است. پس از آن بیکبار خوش و آسوده خواهیم بود.) موقع دار زدن اول شیخ سلیم دوم ثقه الاسلام را هم چون سرو ایستاده دو رکعت نماز خواند بالای چهار پایه رفت سوم ضیاءالعلما و ……………….. نوبت به حسن که رسید جوان دلیر بالای چهارپایه رفت و با صدای بلند آواز در داد که زنده باد ایران زنده باد مشروطه و بعد از آن نوبت قدیر 15 ساله بود که دژخیمان روس طناب را بر گردن شان انداختند و برای اینکه دژخویی خودشان را بیشتر نشان دهند چشمان هیچ کدام را نبسته بودند و یا گره طناب دار را محکم نبسته بودند که زود و راحتشان کنند. دژخیمان گذشته از دار زدن عاشورائیان اهالی شهر را نیز به توپ بستند و گلولههای توپ بیشتر خانهها را خراب و ساکنان آنها را میکشت. باز پروفسور براون در رسالهی «سلطنت وحشت در تبریز مینویسد: «به نظر میرسید که دولت انگلیس از عواقب این کشتار نگران بود سفیر انگلیس در پطرزبوغ به وزیر خارجه روس گفته بود که کشتن این مجتهد بزرگ بنظر من واقعهی شوم و خطای بزرگ بود که مرتکب شدید»[18]
بمباردمان گنبد امام رضا (ع) در مشهد
وحشیگریها و ظلم و بیداد روسها در آن سالها تمامی نداشت در آذربایجان و گیلان و تهران ادامه داشت و در رشت هم جراید و آزادی خواهان را توقیف نمود و چند نفری را هم بدار آویخت. در خراسان هم شروع به بهانه گیری نمود و در 29 مارس 1912 گنبد حضرت رضا (ع) را گلوله باران کردند و سپس مرقد مطهر امام رضا (ع) را غارت نمودند و عدهی کثیری از بیگناهان و زوار آن حضرت را در آن روز کشتند. اعتراض دولت ایران بکلی بی فایده بود. اگر هم اعتراضی میکردند، روسها وحشیگری و قتل و غارتهایشان را بیشتر و خودشان جری تر میشدند، و اعتراض را نسبت به خودشان بی احترامی میدانستند و هیچ حاضر نبودند که یک دولت هر چند کوچک و ضعیف نیمه وحشی آسیائی (این لقب را روسها به ایرانیها داده بودند) به یک دولت معظم و قوی و متمدن اروپائی ایرادگیری یا اعتراض کند. سیاست و حکومت روسها در ایران همیشه با خشم و غضب همراه بود، همین که طوفانهای خشم و غضب فرو مینشست باز صحبت از امتیاز دهیها و از قرض و راه آهن و معاملات تجاری به میان میآمد. با تمام این اوضاع تا انقلاب اکتبر سال 1917 روسها خیال نداشتند بطور کامل ایران را تخلیه کنند و دست از امتیازات اقتصادی و تجاری بردارند و برای این منظور از هیچ گونه عمل شنیع و از هیچ گونه وسیله ناصحیح و خلاف اخلاق دروغگوئی ابا نداشتند.
انقلاب اکتبر و استعمار نو پرولتاریائی
انقلاب اکتبر روسیه باعث شد که کشور ما چهار پنج سالی از یورش و غارت یا اشغال گریها در امان باشد و نفسی تازه کند بعد از جنگ جهانی اول شوروی درصدد استحکام حکومت خود در اروپا در قفقاز و در آسیای میانه بود که یواش یواش استحکامات سابق روسیه را دوباره به کشور شوراها ضمیمه کند که کرد وقتی از مسائل داخلی تا اندازه ای فارغ البال شد. در سال 1921 میلادی مترادف 1299 شمسی درست بعد از 93 سال از قرارداد ترکمن چای میگذشت. کشور شوراها به قولی (حکومت کارگری) قرارداد دیگری را به ایرانیها تحمیل کرد و در سالهای بعد با دستاویز قراردادن قرار داد 1921 ، مدت 5 سال آذربایجان و قسمتی از خاک ایران را مورد تاخت و تاز قرار داد دوباره چه جنایتهایی که به اسم خلقهای مرتکب نشد.
در قسمتی از فصل اول قرار داد 1921 (معروف به معاهدهی مسکو) چنین آمده است:
«کلیه معاهدات و قراردادهائیکه دولت امپراتوری سابق (دولت تزاری) با دولت ایران منعقد نموده و استقلال و مختاریت کشور همسایه ایران را سلب نموده بدین وسیله کلیه معاهدات و مقاولات و قرادادهائیکه دولت امپراتوری سابق با دولت ایران منعقد نموده و حقوق حقه ملت ایران را تضییع کرده است بکلی لغو از درجه اعتبار ساقط است.»[19]
طبق فصل اول قرارداد مسکو (1921) باید اتحاد جماهیر شوری قراردادهای گلستان و ترکمن چای را لغو میکرد که نکرد! فقط ساختمانها و راهها و بندرهائیکه روسها با پول ایرانی از طریق استثمار ملت ایران آنها را تأسیس کرده بودند به ایران واگذار کردند. دولت شوری هم مثل روسها حرف آخر را درباره ایران در قرار داد 1921 طی فصل ششم به ایرانیها تحمیل کردند که بعدها از این فصل ششم قراداد استفاده کرده در سالهای بعد راه تجاوز و کشت و کشتار و راه غارت و چپاول را برای خودشان باز گذاشتند (در این باره بعداً نوشته خواهد شد).
برای توجیه این قرارداد یک عده زود باور در داخل مملکت از لنین و استالین تقدیرها کردند و قرارداد مسکو را بنفع ملت ایران جا زدند و تمام وزرا و اعضای دولت ایران از دولت شوروی و از لنین تعریفها و تمجیدها میکرد و لنین را بعنوان پیغمبر کارگران و زحمت کشان جهان میستودند. تنها کسی که از ایرانیها، این قرار داد را مثل قراردادهای سابق ایران و روسیه تشخیص داده بود و از آن انتقاد کرد سید حسن تقی زاده بود. آن زمان تقی زاده با یک عده از ایرانیها بصورت تبعید در آلمان و باتفاق دهخدا، محمدقزوینی و خلخالی … در آنجا مشغول انتشار روزنامه کاوه بودند. انتقاد اصلی تقی زاده در روزنامه کاوه به بعضی از فصول قرارداد 1921 بویژه به فصل ششم بوده است.[20] در فصل ششم قرارداد ایران و شوری آمده بود:
«طرفین متعاهدتین موافقت حاصل کردند که هر گاه ممالک ثالثی بخواهد بوسیله دخالت مسلحانه در خاک ایران مجری دارد در مرکز حملات نظامی بر ضد شوروی قرار دهد اگر خطری از سرحدات ایران متوجه اتحاد شوروی گردد اتحاد جماهیر شوروی حق خواهد داشت قشون خود را بخاک ایران وارد نماید تا اینکه برای دفاع اقدامات لازم را بعمل آورد.»
تقی زاده از وحشیگریها و تجاوزات روسها در آذربایجان در زمان مشروطیت خاطرهی خوشی ندانست و به همین سبب اعتراض اصلی اش به فصل ششم بود و حق هم داشت چون طبق پیش بینی تقی زاده بعد از 20 سال با دستاویز قراردادن فصل ششم در سال 1940 در جنگ جهانی دوم شوروی آذربایجان را اشغال کرد و دوباره ظلم و بیداد و قتل غارت را در آذربایجان مثل سابق بحد اعلا رسانید. اتحاد شوری در سالهای 20 و 30 قرن بیستم بعد از اینکه وضعیت سیاسی و امنیت داخلی را در اتحاد شوروی تثبت کرد، شروع کرد به استحال فرهنگی ملل غیر روس در داخل مرزهای خود. اتحاد شوروی در خارج از مرزهای خود مدافع سرسخت زبان و فرهنگ خلقهای تحت ستم بود و این موضوع را همیشه تبلیغ میکرد. اما در داخل مرزهای خودش کمر به نابودی فرهنگی و زبانی خلقهای دیگر گرفته بود و کمترین کاری که در این زمینه کرد تغییر الفبا و محو فرهنگ و نابودی ملتها بود و با این وسیله توانست تمام ملتها را با فرهنگ گذشته شان بیگانه کند. این مسئله بیشتر در ملتهای آسیای میانه و قفقاز نمود پیدا کرد و در منطقه قفقاز هم شاخص ترین ملتی که بواسطه تغییر الفبا از فرهنگ و هویت خودش دور افتاد آرانیها (آذربایجانیها؟) بودند که بیشترین صدمه جبران ناپذیر را بواسطه جعل هویت فرهنگی و تاریخی متحمل شدند. تبدیل کردن نام آران خان نشینیها به آذربایجان که توسط ترکان عثمانی در سال 1918 انجام گردید مزید بر این علت شد.
چگونه خان نشینیهای اران به آذربایجان تبدیل شد؟
اگر خواسته باشیم درباره قسمتی از سرزمینهای قفقاز که در تواریخ و کتابهای جغرافی و دواین شعرای ایرانی که بنام اران و یا خان نشین آمده مطلبی نوشته شود، باید چندین صفحه مطلب نوشت، اما باید بطور خلاصه اشاره شود که نام آران 34 بار در دیوان خاقانی 22 بار در خمسهی نظامی 24 بار در دیوان قطران 28 بار در در ویس ورامین فخرالدین اسعد گرگانی 42 بار در تاریخ مغول 18 بار در تاریخ ایلخانان 18 بار در تاریخ راحت الصدور و 42 بار در تاریخ مغول آمده است.[21]
طبق شواهد تاریخی و فرهنگی تا سال 1918 نام آذربایجان به آن طرف رود ارس اطلاق نمیشد. نام آذربایجان از سه هزار سال پیش بصورت آتورباتکان، آذربادگان، آذربایجان به محدوده آذربایجان فعلی (آذربایجان شرقی، غربی، استان اردبیل و زنجان) اطلاق میشد. باید توجه داشت کلمه آذربایجان حتی در مدارک دولتی مثل قرارداد گلستان و ترکمن چای به آن طرف رود ارس نامیده نمیشده است. از همه مهم تر در کتب و روزنامهها و مجلات که تا سال 1918 منتشر میشد از قبیل کتابهای عباسقلی حاج باکی خانف و یا زین العابدین شیروانی و یا حتی در روزنامه ملانصرالدین کلمه آذربایجان به سرزمینی از مناطق قفقاز کاربرد نداشته است. یک بدعت و نام گذاری جعلی که بعدها توسط روسها انجام شد اصطلاح جنوبی و شمالی که درباره آذربایجان ایران و آذربایجان روسیه بوده که بعدها از این کلمات سوء استفادههای زیادی شد. البته اصطلاحهای شمالی جنوبی شرقی و غربی را شوریها بعد از اینکه کشورهای آلمان – کره و .. و … را دو شقه کردند زیاد کاربرد پیدا کرد. مورخین جاعل و استالین ساخته هم این اصطلاح جنوبی و شمالی را درباره آذربایجان هم بکار بردند و چنین در تاریخهایشان آوردند که قبل از سال 1828 آذربایجان یک کشور مستقل بود و از آن تاریخ طبق قرارداد ترکمن چای، ایرانیها با روسها تبانی کرده و آذربایجان را تجزیه و بصورت شمالی و جنوبی در آوردند. قسمت شمالی را روسها صاحب شدند و قسمت جنوب را فارسهای شوونیست به تملک خود درآوردند.[22]
بعد از مصادره شدن نام آذربایجان ایران توسط مساوات چیها، با سیل اعتراض ملیون ایرانی و ایرانیان مقیم اروپا و استانبول مواجه شدند. یکی از اعتراض کنندگان در تبریز شیخ محمد خیابانی بود در این هنگامهها نام آذربایجان یک دشواری پدید آوده بود زیرا بعد از متلاشی شدن امپراتور روس مردمان ترک زبان قفقاز در باکو در آن پیرامونها جمهوری کوچکی پدید آورده را جمهوری آذربایجان نامیده بودند. آن سرزمین نامش در کتابها آران است ولی این نام از زبانها افتاده بود، از سوئی بنیاد گذاران جمهوری آذربایجان امید و آرزویشان همین بود که با کمک ترکهای عثمانی آذربایجان ایران را ضمیمهی جمهوری خود کنند و از این روی این نام را برای سرزمین خود برگزیدند. آذربایجان ایران به چنین یگانگی خرسندی نداد و هیچ موقع نمیخواست از ایرانیگری چشم بپوشد، و از آن نام گذاری مساوات چیها سخت رنجیده بود و میگفتند بهتر است که ما نام استان مان را برگردانیم تا با نام آنها[23] اشتباه نشود. شادروان خیابانی اسم آزادیستان را برای آذربایجان ایران پذیرفت. ایرانیان دیگری که در اروپا و استانبول بودند اعتراضهای گسترده خود را در مطبوعات اروپا و استانبول بازتاب میدادند. بیشترین اعتراض را در اروپا در مجله کاوه که در آلمان توسط تقی زاده چاپ و منتشر میشد. ملیون ایرانی در داخل ایران در مجلات و در روزنامههای ارشاد، ایران، کوکب ایران، رعد توسط امثال ملک الشعرای بهار و دیگران به ترههات آقای رسول زاده که در روزنامه آچیق سوز باکو منتشر میشد جواب میدادند یکی دیگر از معترضین یک افسر میهن پرست تبریزی بنام آقای حسن ملک زاده تبریزی که در آن زمان در استانبول بصورت تبعید زندگی میکرد مقاله ای در روزنامه ایران تحت عنوان «پان تورا نیزم آذربایجان قفقاز یا راه ترکستان» مینویسد: «…. از همان روز انور پاشا به خیال ناپلئون شرق و طلعت پاشا بیز مارکی و اتحاد عناصر پراکندهی ترک افتاد و پروژهی پان تورانیرم را جزء پروگرام حکومت قرار داد. انور پاشا ظاهراً طرفدار جدی اسلام شده و تقریباً تا آخر جنگ این لفظ مقدس را لفافه سیاست موهوم خود قرار داده بود ولی طلعت پاشا نعوذ بالله از خدا و زرتشت گرفته تا جائی که کلمهی سرسامی وی اجازه میداد همه را ترک مینامید و هیاهوی ترک بودن زرتشت را در جراید استانبول معروف است»[24]
ارثیهی شوم پروفسور «مار»
پروفسور نیکلای یاکولویچ مار زبان شناس و مورخ عضو آکادمی علمی شوروی و واضع تئوری زبان آفرینی است. طبق این تئوری همهی زبانهای موجود بشر از چهار عنصر ساده مشتق شده اند. وی در تحقیق ریشههای زبان گرجی و لاری و ترکی زبانهای یافثی را وضع کرد، موافق این فرضیه تمام زبانهای قفقازی و ایبری از یک ریشه مشتق شده اند پروفسور مار در کنار گروههای زبانهای سامی و حامی نام گروه یافثی را بر اساس نام یافث پسر سوم نوح نبی پس از سام و حام برای آنها اختراع کرد. چون در حکومت دیکتاتوری استالین تسلط و بینش مارکسیستی در تمام شئون اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مسلط شده بود و همه چیز را با مارکسیست منطبق میکردند و طبقاتی بودن و تکامل مارکسیستی را به زبان و فرهنگ هم تعمیم میدادند.
پروفسور مار در سال 1934 درگذشت و ارثیهی زیادی از تحریفات و جعلیات تاریخی و زبانی از خودش باقی گذاشت، شاگردان حضرت ایشان تمام موسسات فرهنگی و تاریخی را قبضه کردند. استالین هر کسی را که به چیزی غیر از معتقدات پروفسور مار در زبان شناسی و تاریخ معتقد میبود نه تنها از کار برکنار مینمود بلکه به اتهامات سیاسی متهم میساخت.[25]
در سالهای جنگ جهانی دوم ملی گرایی آذربایجان با چاشنی مارکسیستی در آران بشدت بالا گرفت در این دوره به سفارش آکادمی علوم جمهوری آذربایجان شوروی سوسیالیستی کتاب تاریخی بوسیله مورخین که در مکتب پروفسور مار تربیت شده بودند امثال اسماعیل اوف و افندی اف و قلی اوف و … نوشته میشود که سرشار از جعل و تحریف تاریخ و فرهنگ و بطور کلی وارونه نشان دادن هویت ارانیهاست.[26]
در این کتاب تاریخ، اران آذربایجان با آذربایجان ایران یک کشور واحد است که از شمال به داغستان محدود است و از جنوب به اصفهان و ایلام، در این تاریخ مادها که یک سلسله ایرانی است، بازماندگان سومریان که قدیمیترین ترکان جهان که از بین النهرین و ایران از مشرق تا سیبری و از غرب هم تا اروپا پراکنده بودند و آذربایجانیها هم فرزندان همان ترکان هستند که مدت 7000 سال است که در آذربایجان ساکن هستند،[27] و یا در دیگر صفحات این تاریخ آذربایجان سرزمین آتش است و آذربایجانیها، فرزندان آتش هستند و از طرفی این فرزندان آتش پرستان ترکان شمنی هستند که ریشه در آسیای میانه دارند؟ و یا در صفحات دیگر این تاریخ، تا زمانی که صفویان در آذربایجان بودند ترکان امپراتوری هم ردیف آتیلا و فرزندان اوغوز هستند و زمانی که صفویان اصفهان را به پایتختی خودشان برمیگزینند میشوند نوکر فارسهای شونیست![28] وقتی تاریخ و فرهنگ را با قلم ایده ئولوژی بنویسند و هویت یک ملت را بر پایههای سست ایده ئولوژی و سیاست نژادی بنا کنند، تاریخی بهتر از این نمیشود. چطوری میشود تاریخی نوشت که مطالب آن مجمع الاضداد نباشد؟
در میانهی سالهای 1324 – 1320 در جنگ دوم جهانی که آذربایجان در زیر چکمههای ارتش سرخ بود، یاد آور سالهای مشروطه را تداعی میکرد. یکی از دون کیشوتهای تجزیه طلب که پشتوانه معنوی اش همان جعلیات تاریخی و فرهنگی تاریخ سازان و هویت تراشان استالین بود، میرجعفر باقراوف صدر هیئت سوسیالیستی آذربایجان شوروی بود. در آن سالها حضرت ایشان با دستور استالین میخواهد با کمک یک عده بی وطن داخلی، آذربایجان ایران را ضمیمهی آذربایجان شوروی کند. باقراوف در سالهای فوق تعدادی مأمور برای تبلیغات و تهیه مقدمات تجزیه به ایران اعزام میدارد در سخنرانی که مورد آذربایجان میگوید: آذربایجان ایران وطن واقعی ماست و با اشاره به نقشه ای که روی دیوارها نصب شده بود میگفت خودمان را نباید گول بزنیم تا تهران سرزمین آذربایجان است. این سرزمینها: قزوین، ارومیه، همدان، انزلی، سلماس، خوی، تهران به طور عمده خاک سرزمین ما آذربایجان و سرزمین زادگاه پدران ماست. ما را به زور از هم دیگر جدا ساخته اند ما از رهبر خود رفیق استالین درخواست کردیم به زحمت کشان آذربایجان ایران کمک کند.[29]
بعد از متلاشی شدن اتحاد جماهیر شوروی امید میرفت مردمانی که سالها در سیطره فرهنگی و تاریخی و اجتماعی شوروی و روسها زندگی میکردند هویت و فرهنگ خودشان را باز یابند. اما این مسئله درباره آذربایجان (اران) قفقاز مصداق پیدا نکرد، علاوه بر اینکه ارانیها هویت و فرهنگ و تاریخ مستقل ملی خودشان را پیدا نکردند که هیچ، همان فرهنگ و هویت سابق را که در 200 سال گذشته دیگران برای آنها تعریف کرده بودند تداوم دادند. بعد از استقلال آذربایجان کسانی پیدا شدند که همان مسائل شوونیستی و خلقی و قومی را که ملهم از نظرات امثال محمد امین رسول زاده و میر جعفر باقراف بود را به نحو دیگری پی گیری میکردند و ایده ئولوژی تبلیغ میکنند که مخلوطی از ترک گرایی و آذرسیم است که متأسفانه از فرهنگ و هویت آذربایجانی (ارانی اصیل) تبعیت نمیکند. ارانیها به عوض اینکه به فرهنگ و هویت خود یعنی از فرهنگ نظامی، خاقانی، مهستی گنجوی، فتحعلی آخوندزادهها و یا صابر و جلیل محمد قلی زاده پیروی کنند. از 40 میلیون آذری ساکن ایران دم میزنند که اسیر دست شونیستهای فارس است و با نوشتههای دروغین و چاپ نقشههای جعلی در کتابهای مدارس و دانشگاهها تبلیغات زمان باقراوف و استالین را تبلیغ میکند و در فکر آزاد کردن آذربایجانیهای ایران هستند. [30]
آیا وقت آن نرسیده است که مورخین امروز آرانی وابستگی خوشان به فرهنگ و حکومت جعلی گذشته که توسط کمونیستها رقم زده شده قطع کنند؟ و تاریخ و هویت راستین ارانی خودشان را عرصه ظهور برسانند و از استعمال نامها و اصطلاحات امثال آذربایجانی و آذری و …. که مال خودشان نیست و از دیگران مصادره کردند دوری کنند. اگر کسانی هستند اسناد مدارکی چه بزبان روسی چه به زبان ترکی و چه به زبان فارسی دال بر آذربایجان بود اران (خانلقهای قفقاز) دارند ارائه کنند و هویت خودشان بیشتر معلوم دارند و در نهایت گفتنی است که هنوز هم پیرمردان ما در شهرها و دهات آذربایجان ایران این ضرب المثل را فراموش نکردند که: آران دان بوغدادان اولدوق، بغداد دان خورمادان!
پانوشتها
[1] – نامه ی ایران- جلد دوم- ص 345
[2] – تاریخ طبرستان ابن اسفندیار به تصحیح عباس اقبال ص 266
[3] – تاریخ کامل ابن اثیر جلد چهاردهم ترجمۀ عباس خلیلی صفحات 130/141 شرکت انتشار تهران
[4] – زبده التواریخ حافظ ابرو وقایع سالهای 333 هجری
[5] – شرفنامه (اسکندرنامه) نظامی گنجوی صفحات 421/420 به تصیح اسناد وحید دستگردی نشر علمی 1341
[6] – دیوان خاقانی شیروانی به تصیح استاد بدیع الزمان فروزان فر موسسه انتشارات نگاه صفحه 156
[7] – همان صفحه 276
[8] – از شهریور بیست تا فاجعه آذربایجان حسین کوهی کرمانی ص 17
[9] – تاریخ روابط ایران و روس سید محمدعلی جمال زاده چاپ برلین
[10] – همان
[11] – از شهریور بیست تا فاجعهی آذربایجان حسین کوهی کرمانی ص 21
[12] – جایگاه مناطق اطراف دریای خزر و جهان اسلام صفحه 139 واسیلی ولادمیر بارتولد ترجمه لیلا روبن شه.
[13] – همان ملاحظه صفحات 141/140
[14] – از شهریور بیست تا فاجعه آذربایجان صفحه 52.
[15] – از شهریور بیست تا فاجعهی آذربایجان حسین کوهی کرمانی صفحه 33
[16] – موثر سلطانیه عبدالرزاق مفتون دنبلی ص 584
[17] – همان ص 592
[18] – نقل از کتاب آبی شماره 17 ص 52
[19] – از شهرویر بیست تا فاجعهی آذربایجان ص 55
[20] – روزنامه کاوه سال دوم شماره هشتم
[21] – برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید آذربایجان و اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول نوشته دکتر عنایت اله رضا.
[22] – کتاب تاریخ آتایوردی (سرزمین پدری) صفحه 18 باکو نشر دولتی آذربایجان سال 2008
[23] – تاریخ 18 ساله آذربایجان احمد کسروی گفتار نهم
[24] – روزنامه ایران شماره 483 سال 1298 شمسی 28 شوال 1337 قمری
[25] – نگاهی به تاریخ ماد احسان طبری کیهان فرهنگی شماره 3 سال چهارم
[26] – تاریخ آذربایجان/ انیستیتو آکادمی علوم جمهوری سوسیالیستی آذربایجان باکو سال 1954 ترجمه 1.1.1افشار/ نشر معاصر
[27] – همان
[28] – همان
[29] – آذربایجان ایران و جنگ سرد جمیل حسنلی ترجمه منصور صفوتی خلاصه صفحات 13/15/16 نشر شیرازه
[30] – کتاب تاریخی آتایوردی سرزمین پدری نشریه 2008