حرکت سیاسی کردها در 19 جولای 2013 در کردستان سوریه، نخستین سالگرد انقلاب روژوا را جشن گرفت. روژوا در کردی به معنای غرب است و منظور از آن بخش بزرگی از نوار مرز ترکیه و سوریه است. رهبر بزرگترین حزب کردهای سوریه، یعنی صالح مسلم در حالی وارد ترکیه شد که سران دولت از چنین جشنهایی که حاکی از خودمختاری در آینده نزدیک بود، خوشحال نبودند.
در کنفرانس خبری که بعد از دیدار داوداغلو و مُسلم انجام شد، او اظهار کرد، ترکیه به وی وعده حمایت از طرح خودمختاری در قبال مبارزه فعال نیروهای کرد با ارتش سوریه را داده است. این اظهارات، یکبار دیگر این سوال را مطرح کرد که آیا یک دولت مستقل کُرد در حال شکلگیری است؟ کاوش در این که چرا کردها فاقد دولت هستند را میتوان از لحاظ تاریخی و در مسیر دولتسازی آنها در سه مقطع دنبال کرد:
فدراسیون کردستان شیخ محمد برزنجی
براساس معاهده سایکس پیکو که در اثنای جنگ جهانی اول بین فرانسه و بریتانیا با هدف تقسیم خاورمیانه منعقد شده بود راه حلهایی برای استقلال یا خودمختاری عربها و ارمنیها پیشبینی شد؛ اما کُردها خارج از این تقسیمبندیها قرار گرفتند. پس از جنگ، سیاستگذاران بریتانیا موضوع استقلال کُردها را مورد بحث و بررسی قرار دادند؛ اما به دلیل بافت عشیرهای و چندگانگی جغرافیایی و اجتماعی آنها، به این نتیجه رسیدند که کُردها امکان مدیریت بر سرنوشت خود یا خودمختاری را ندارند.
فرانسه نیز مخالف یک کشور مستقل کُردی بود؛ زیرا موصل و کرکوک را سهم خود میدانست. وقتی به اینها معضلات اقتصادی انگلستان، مسئله ارمنیها و موضوع کُردهای ایران اضافه میشد، سیاستگذاران انگلستان موضوع دولت کُردی را از دستور کار خارج کردند و گزینه مناطق خودمختار کُرد را مطرح کردند.
شورش برزنجی
در 1918 همراه با امضای متارکهنامه مُنُدرس ،«علی احسان پاشا» موصل را ترک و اداره منطقه به دست انگلستان افتاد. سپس سرهنگ «نوئل» ضمن عزیمت به سلیمانیه با سران عشایر کُرد و در رأس آنها شیخ محمود برزنجی در خصوص امکان تأسیس یک ناحیه خودمختار کُرد به توافق رسید. بر اساس این توافق انگلستان متعهد شد سلاح و مهمات لازم برای مدت یک ماه در اختیار عشایر قرار دهد؛ اما انگلیسیها با مشاهده تفرقه کُردها از منظر مذهبی و عشیرهای و درگیریهای داخلی ناشی از بافت قبیلهای دچار سرخوردگی شدند و به این نتیجه رسیدند که تأسیس ناحیه خودمختار با این رویه تا اندازه زیادی دشوار است. از طرف دیگر زمانی که متوجه شدند شیخ گوش چندان شنوایی از آنها ندارد اختیارات وی را محدود کردند.
در پی آن برزنجی در ٢١ می 1919 به کمک شماری از گروههای کُرد ایرانی اعلام جهاد کرد و با گروگان گرفتن نیروهای انگلیسی در سلیمانیه اعلام موجودیت نمود. واکنش بریتانیا به این حادثه با خشونت همراه بود. در ١٧ ژوئن 1919 نیروهای برزنجی شکست سختی را متحمل شدند. برزنجی دستگیر و محکوم به اعدام شد؛ اما با توجه به اینکه اعدام وی ممکن بود پیامدهایی در منطقه به دنبال داشته باشد در ماه آگوست به هند تبعید شد و روستاهایی که از وی حمایت کرده بودند به قصد تنبیه، بمباران شدند.
سرهنگ نوئل این بار شانس خود را در میان کُردهای عثمانی امتحان کرد؛ اما گزارش وی به دولت بریتانیا بر این حقیقت دلالت داشت که کُردهای عثمانی نیز به لحاظ ساختار قبیلهای فاقد روحیه ملی و حس ملیت هستند.
دومین فرصت برای کُردها در ١٠ آگوست 1920 با امضای معاهده سور (Sevr) پدید آمد. مواد 63-62 و 64 این معاهده متضمن تأسیس یک دولت مستقل کُرد بود؛ اما با عدم تصویب آن در مجالس کشورهای طرف معاهده، کلیت معاهده و محتوای آن از موضوعیت خارج شد.
سومین فرصت طی سیاستهای کمالیستها متولد شد. هنگامی که آنها توانستند عشایر کُرد را علیه انگلستان به نفع خود وارد جنگ کنند.
متعاقب آن در سپتامبر 1922 انگلیسیها محمود برزنجی را از هند بازگردانیده و در رأس منطقه خودمختار کُردی با مرکزیت سلیمانیه قرار دارند؛ اما شیخ این بار هم برحسب عادت به سیاستهای خود ادامه داد. از یک طرف با نماینده کمالیستها در منطقه ارتباط برقرار کرد و از طرف دیگر با رهبران شیعه در کربلا و نجف. به این وسیله مقدمات قیامی گسترده علیه بریتانیا را آماده ساخت. بر اساس روایت برخی مورخان وی نمایندهای به آنکارا فرستاد و طلب اسلحه و مهمات جهت مبارزه با انگلستان نمود. با وجود این، انگلیسیها موفق به کنترل شیخ شدند.
با معاهده صلح لوزان، ترکیه جدید از ادعای حاکمیت بر سلیمانیه اعراض نمود و قوای خود را از آن ناحیه تخلیه کرد. برزنجی در پی تمردهای چندباره در 1924 و 1927 در 1931 به بغداد تبعید شد و در 1956 در همان شهر درگذشت.
ارمغان لنین به کُردها: کردستان سرخ
دومین ناحیه خودمختار کُرد در بین سالهای 29-1923 در منطقهای که امروز محل اختلاف ارمنستان و جمهوری باکوست، یعنی لاچین، کلبجر و قبادلو و زنگیلان تأسیس شد. این ناحیه در دوران شوروی تحت نظارت یک «اویزد» قرار داشت. اویزد در شوروی به واحدی پایینتر از ناحیه خودمختار گفته میشد.
براساس برخی منابع، پیشینه حضور کُردها در این منطقه به سدههای 9-10 میلادی میرسد. برخی منابع دیگر نیز به کوچاندن کردها به منطقه در دوره صفویان توسط دولت ایران اشاره میکنند. در اوایل سده 1600 میلادی شاه عباس صفوی برای ایجاد منطقهای حایل بین ایران و عثمانی برخی عشایر کُرد را از خراسان و موصل به منطقه کوچ داده بود.
در سدههای ١٧ و ١٨ این ناحیه تحت فرمان خانات قراباغ و ایروان و البته اغلب تحت فرمان قراباغ قرار داشت. با الحاق منطقه به روسیه تزاری و الغای خاننشین قراباغ کُردهای منطقه نیز زیر سلطه روسها قرار گرفتند. از آن تاریخ، ایده اعطای خودمختاری به کُردها بعضاً مطرح میشد؛ اما عملی شدن آن چیزی بود که در دوران شوروی تجربه شد. در 20-1918 با به قدرت رسیدن حزب مساوات در باکو از کُردها برای مبارزه با ارمنیها استفاده شد. آنها سپس توانستند حمایت رهبر بلشویک آذربایجان، یعنی نریمان نریماناف را به دست آورند. در اوایل 1923 کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی تأسیس «اویزد کردستان سرخ» را اعلام کرد. این منطقه شامل لاچین، کَلبَجَر، زنگیلان، قبادلو و بخشی از جبرائیل میشد. گوجی قاجیاف متولد شوشا به رهبری این منطقه منصوب شد. این تصمیم از اینرو عجیب بود که نه کُردها چنین مطالبهای داشتند و نه جمعیت آنها قابل توجه بود. برخی دلیل آن را بیدار کردن خرده- ناسیونالیسم در این ناحیه نفتخیز توسط مسکو تحلیل میکردند. جمهوری سوسیالیستی آذربایجان از این سیاست استقبال نکرد؛ اما اعتراضی هم ننمود. جمهوری سوسیالیستی ارمنستان نیز به خاطر اینکه مجبور به واگذاری منطقه به آذربایجان شده بود، از این تصمیم خرسند بود؛ اما این وضعیت تداوم نیافت. ارمغان لنین به کُردها از سوی استالین بازپس گرفته شد. در 8 آوریل 1929 همراه با تغییر مدیریت اداری ـ سیاسی آذربایجان، کردستان سرخ ملغا و مناطق آن به قراباغ ملحق شدند.
در 25 می 1930 «اوکروگ» کردستان سرخ اعلام شد و زنگیلان و جبرالی به آن ملحق شد؛ اما در ٢٣ جولای 1930 یکبار دیگر تقسیمات کشوری شوروی تغییر کرد و تمامی نواحی خودگردان ملغا شدند. به این ترتیب تاریخچه ۶ ساله کردستان سرخ پایان یافت.
جمهوری مهاباد
سومین تجربه سیاسی کُردها در سال 47-1946 و جمهوری ١١ ماهه مهاباد بود. مهاباد نام شهری در جنوب دریاچه ارومیه و شمال غرب ایران است. در منطقه از دیرباز، جمعیت قابل توجه کُرد ساکن هستند.
در اثنای جنگ جهانی دوم، روسها و انگلیسیها دست به اشغال ایران زدند. رضاشاه در 1941 استعفا و به ژوهانسبورگ تبعید شد. در سالهای اشغال ایران، نیروهای ارتش شوروی با عشایر کُردی که در مرز ایران ـ ترکیه ساکن بودند ارتباط برقرار کرده و حتی در 1942 برخی از سران عشایر کُرد را به باکو دعوت کردند. در سایه این اقدامات، زمینه تحرک آسانتر ارتش سرخ در منطقه فراهم شد. تأسیس کومله ژ.ک در 1943 سرنوشت سیاسی کردستان را رقم زد. این سازمان که اعضای آن باید از والدین کُرد متولد میشدند به صورت زیرزمینی در سلیمانیه، اربیل، موصل و رواندوز فعالیت داشت. هر چند انگلستان که چشم به طمع به منابع نفتی کرکوک داشت از این فعالیتها ناخرسند بود؛ اما مسکو مصمم بود که با استفاده از ظرفیت اقلیتها در ایران (آذری ـ کُرد) یک کریدور امنیتی در برابر نازیها ایجاد نماید. سرهنگ جعفراف از افسران ک.گ.ب پس از مدتی ملبس به لباس کردی شد و آموزش نیروهای کرد از سوی ارتش سرخ آغاز شد.
نمایش اوپرا
چندی بعد روابط گسترش بیشتری پیدا کرد. تا جایی با درخواست مقامات کومله، شوروی اقدام به تأسیس یک خانه فرهنگ در منطقه نمود. در آوریل 1945 ساختمان جمعیت روابط فرهنگی طی یک آیین ویژه گشایش یافت که همراه با یک نمایش اوپرا بود. نقش اول نمایش زنی جوان بود که نماد مام میهن (کردستان) محسوب میشد و با سه دشمن عمده، یعنی ایران، عراق و ترکیه قهرمانانه مبارزه میکرد. در این مبارزه سه فرزند برومند وی به یاریاش شتافتند. تماشاگران اوپرا به شدت تحت تأثیر نمایش بودند. از آن جمله قاضی محمد از رهبران دینی و اجتماعی. وی تا آن تاریخ از خط مشی کومله مانند فعالیت زیرزمینی و گرایش به شوروی ناخرسند بود؛ اما از این تاریخ، روندها تغییر کرد و حوادث شتاب بیشتری گرفت. نیروهای امنیتی روس برای مذاکره و اقناع برخی رهبران کُرد جهت توافق با آذریها (فرقه دموکرات) آنها را به باکو بردند. رهبران کُرد در دیدار با میرجعفر باقرواف به شدت از حزب توده و کومله ژ.ک انتقاد کردند.
بعد از بازگشت از شوروی، قاضی محمد موجودیت حزب دموکرات کردستان را اعلام کرد. 105 تن از رهبران محلی کُرد بیانیه ١٢ مادهای حزب را امضا کردند که متضمن خودمختاری بود. بسیاری از اعضای کومله ژ.ک نیز به این حزب پیوستند. از طرف دیگر ورود نیروهای 3000 نفری ملامصطفی بارزانی توان سیاسی بارزانی را افزایش داد.
در دسامبر 1945 براساس برنامهریزیهای شوروی یک شورش همگانی در آذربایجان ایران ایجاد شد. فرقه دموکرات آذربایجان، مهمترین شهر منطقه، یعنی تبریز را تصرف کرد. در ١١ دسامبر 1945 جمهوری خودمختار آذربایجان اعلام موجودیت کرد. در ٢٢ ژانویه 1946 نیز اعلام مختاریت در مهاباد این فرآیند را تکمیل نمود.
قاضی محمد به عنوان رهبر جمهوری مهاباد منصوب شد و سرداران محلی کُرد با پوشیدن لباسهای نظامی ارتش سرخ مسلح شدند. شعر «ای رقیب» که «دلدار» از شعرای کُرد در زندان بغداد (1938) نوشته بود به عنوان سرود ملی انتخاب گردید و یک پرچم سرخ، سفید و سبز، با نشان ٢١ پره خورشید به عنوان نماد ملی انتخاب شد.
هر چند اوایل کار اوضاع بر وفق مراد بود؛ اما اندکاندک اختلافاتی میان پیشهوری و قاضی محمد پدیدار شد. انگلیسیها نیز مانع دیدار ملامصطفی از مهاباد میشدند. فرقه دموکرات نیز به هیچ عنوان نگاه صمیمانهای به جمهوری مهاباد نداشت. شوروی، قاضی محمد و پیشهوری را در 1946 گرد هم آورد و یک توافقنامه دوستی را به آنها قبولاند؛ اما این بار دولت ایران ناخرسند بود. با خروج نیروهای ارتش سرخ در می 1946 دولت ایران آخرین ضربه را به جمهوری مهاباد وارد کرد. در 15 دسامبر 1946 ارتش وارد مهاباد شد و تاریخچه 11 ماهه جمهوری مهاباد را به تاریخ سپرد. در ٣١ مارس 1947 قاضی محمد در همان میدانی که اعلام خودمختاری کرده بود به دار آویخته شد. تمام خوانین کُرد به غیر از ملامصطفی بارزانی پذیرفتند که زیر نظارت ارتش ایران باشند. قبیله بارزانی به عراق بازگشت و برخی از سران آن اعدام شدند. ملامصطفی نیز در ژوئن 1947 با خروج از عراق از رود ارس عبور کرد.
منبع اولیه: روزنامه رادیکال،
روزنامه قانون/ ترجمه : سالار سیف الدینی