برای بسیاری به امری فراموش شده یا در سایه ضرورتهای خصوصی قرار گرفته باشد؛ بنابراین، بر شهروندان هرجی نیست که پرداختن به مسأله فرهنگ و هویت ملی را در اولویت پایینتری قرار دهند.
اما بر مدیران و شهریاران فرض است که فارغ از علایق خصوصی و گروهی، از خود بپرسند که پیرامون «احباب کهن» و «اصحاب جوان» چه کردهاند و دخل و خرجشان در بازار فرهنگ و هویت ملی چگونه بوده است، زیرا پیداست فرهنگ ملی نیز ظرفیتها و امکانات مشخصی دارد و نمیتوان به تنهایی از حساب آن خرج کرد و به آن چیزی نیفزود.
رفت و برگشت تندیس فردوسی در شهر سلماس و انتشار گستره تصاویر آن، اشارات و معناهای ویژهای برداشت و برای بسیاری بهانهای شده تا به مقداری بیش از آنکه به خیال خود پرداختهاند، هویت اندیشی را جدی بگیرند. پیرامون این رخداد نکاتی را خواهیم آورد؛ اما پیش از آن به چند نکته که آوردگاه هویت ایرانی در سال ۱۳۹۳ بودهاند، اشاراتی مینمایم؛
۱ـ نخستین نکته اینکه پدیداری ایده و کنش داعش ـ که در نوع خود در هر دو عرصه ایده و عمل تازگی ندارد ـ در منطقه آسیای جنوب غربی، مهمترین تهدیدی است که در سال ۱۳۹۳ تمامیت ارکان هویت ملی ایرانی را نشانه گرفته است. واقعیت آنکه جهان اسلام همیشه درگیر دو نوع «جامعه تصوری» یا ملت گرایی مذهبی سنی و شیعه بوده و هست و ایران و عربستان کانون اصلی این دو روایتاند و کشورهایی چون ترکیه، امارات، قطر نیز گاهی بر جریانی سوارند و گاهی نیز بر حسب منافع سیاسی و اقتصادی خود از پیادهرو به این نزاع مینگرند. پیداست این نزاع تا هنگامهای که خوانش سیاسی از مذهب وجود دارد (و نه خوانش مذهبی از سیاست) و علایق شخصی و اقتصادی در تفسیر آن دخیلاند، ادامه خواهد داشت و تحقق نوعی امت گرایی اسلامی جز در عالم معنا میسر نخواهد شد.
داعش از آن رو جدیترین تهدید هویت ملی ایرانی است که تمامی ارکان هویت ایرانی (سرزمین، زبان، مذهب و حکومت) را نشانه گرفته و «دگر» خود را (بر خلاف جریانات تکفیری دیگر چون القاعده) نه در خارج جهان اسلام، بلکه در درون جهان اسلام و ایران تعریف کرده است؛ بنابراین، تلاش برای نابودی این جریان از رقه تا صلاح الدین و جرف الصخره و القلمون، رسالتی ملی است که دولت ایران باید آن را پیگیری کند و درست به همین دلیل است که نماینده ایران در این جنگ، یعنی سردار قاسم سلیمانی، امروزه یکی از محبوبترین چهرههای ملی در ایران محسوب میشود.
۲ـ نکته دوم آنکه به موازات فرسایش مرزهای سیاسی و سرزمینی نشانگان و میراث هویتی ـ معنوی جوامع اهمیتی روزافزون یافته و این مسأله قابل فهم شده است که چرا دولت ترکیه در پی جعل هویتی برای مولوی بلخی است یا امارات در صدد تغییر نامهای تاریخی است. همه دولتها به ویژه آنهایی که از جهت میراث تاریخی و نمادین کم بهرهاند و از طرفی هم برخورداری از اصالت تاریخی و یا نمادهای ملی فراوردهای نیست که به یاری آزمایشگاه یا تجارت میسر شود، ناگزیر جز جعل تاریخ و هویت سازی مصنوعی، راهبرد دیگری نمیماند تا مبانی و ارکان هویت مدرن خود را بر آن استوار سازند. در این راستاست که یکی در پی هویت زدایی از گنجه و تخریب چند تکه کاشی مقبره نظامی برمیآید و به خیال خود، هویت جدیدی به آن بخشیده است، ولی در اساس به این نمیاندیشند آنچه هویت گنجه و نظامی را جاودانه کرده، نه کاشیهای مقبرهاش، که بیش از ۲۰ هزار مثنوی اوست که برای همیشه او را از سرهنگان سخن ادبیات و حکمت جهان کرده است.
تاریخ جهان شاهد است که با فراز و فرودهای سیاسی مقبرهها و منابر بیشماری ساخته و برانداخته شدهاند و اقدام داعش در برانداختن قبر حجربن عدی و سایر بزرگان اسلام یا دولت بادکوبه در تخریب مقبره نظامی امر غریبی نیست. نه با انهدام قبر حجربن عدی، مقام وی تنزل یافت و نه با تخریب مقبره نظامی، نقش و یاد وی در پاسداری از هویت ایرانی به ویژه در آران به فراموشی سپرده میشود، زیرا همگان بیش از قبر نظامی وی را با مثنویها و رباعی مشهورش که؛
«همه عالم تن است و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد دل ز تن به بود یقین باشد»
میشناسند.
چه بسا دور نباشد که چرخشی در سیاست فرهنگی دولت باکو به وجود آید و هویت حقیقی خود را از نظامی بگیرد و بازسازی مقبره را بخشی از تکلیف ملی خود قلمداد کند. سخن من این است که سیاستهای هویتی که مبتنی بر خودشناسی نیستند، با اینکه اسباب زحمت دیگران میشوند، بیش از آن «عرض خود میبرند» و به جای بازنمایی فرهنگ حقیقی و بومی، درصدد هویت سازی نوینی از مجرای تبلیغات محیطی و فوتبالی بر «پیراهن تیمهای مطرح فوتبال جهان» میشود.
۳ـ نکته سومی که بهانه این یادداشت بوده، اخباری است که پیرامون پیکره فردوسی در یکی از میدانهای شهر سلماس در خبرها منتشر شده است. این نکته که هدف واقعی مجموعه شهرداری یا شورای شهر از برداشتن تندیس فردوسی چه بوده است، برای نگارنده اهمیت زیادی ندارد، حتی این مسأله هم اهمیت کمتری دارد که در اساس پیکره فردوسی در میدان مرکزی این شهر باشد یا نباشد. مسأله مهم این است که این رخداد و تحولات پیرامون آن، معنا و پیامهای زیادی به همراه داشته که باید مورد توجه و تفسیر قرار گیرند.
نکته نخست اینکه در شهرهایی که ماهیت دورگهای یا چند رگهای (چند تیرهای) (آذری ـ کرد / عرب ـ لر و…) دارند، به صورت طبیعی ـ و گاه غیر طبیعی ـ برخی گروهها و بازیگران محلی، تمایلی به ناب سازی هویت شهر و منطقه خود دارند؛ مثلا برخی آنقدر بر لر، عرب یا فارس بودن مردمان اهواز یا در شمالغرب، برخی آنقدر در آذری/کرد بودن هویت ارومیه یا سلماس و…. تاکید میکنند که گویی هیچ غیر آذری یا غیر کردی در این شهرها زندگی نمیکند.
یکی از ثمرات نامیمون چنین چالشهایی به فراموشی یا در سایه قرار گرفتن هویت ملی و جمعی است. شوربختی و تأسف زمانی بیشتر میشود که چنین بازیگران کوتهنظری ـ که به بیماری «فراموشی تاریخ» دچارند ـ در مناصب عالی ملی و محلی قرار گیرند و منابع و سرمایههای ملی و عمومی را صرف آرمانهای شخص و گروهی خود نمایند. در همه جای دنیا کم نیستند سیاستمدارانی که برای به دست آوردن کرسیهای سبز پارلمان و مناصب اجرایی، حاضرند هر کاری انجام دهند تا بتوانند آرای گروهی خاص را به دست آورند و یا منابع مالی و سرمایهای برخی بنگاهها را با خود همراه سازند.
این مسأله تنها چالش دولتهای جهان سوم نیست، بلکه در دولتهای توسعه یافته نیز امر شناخته شدهای است، به گونهای که هانتینگتون این رویکرد را از جمله چالشهای هویت ملی آمریکایی به شمار آورده و پل براس این دسته از بازیگران سیاسی را بازیگران ابزاری/ابزارگرا نامیده که حاضرند «به خاطر یک دستمال، قیصریهای را به آتش بکشند» و از هر بهانه و تنوع اجتماعی (زبان، مذهب،نژاد و…) به مثابه ابزار در جهت منافع خود بهره بگیرند.
نکته دوم آنکه آیا تندیس فردوسی گرفتار چنین بازی ابزار گرایانهای قرار گرفته، موضوع داوری این یادداشت نیست، بلکه بر آنیم این امر نشانهای معنادار (آگاهانه یا ناآگاهانه) مبنی بر اینکه اهمیت هویت ملی وبه ویژه ابعاد نمادین آن در عرصه سیاسی کاهش یافته است، وگرنه چگونه یک سیاست مدار ممکن است تصمیمی بگیرد که نه تنها به هویت بخشی شهر و منطقه یاری نمیرساند، بلکه خود معنایی ضد هویت ملی و تاریخی از آن مستفاد میشود؟
به عبارت دیگر یا تصمیمگیران این رخداد به این سخن مهم فردوسی گوش نسپردهاند که «خرد افسر شهریاران بود» یا آنکه اطمینان داشتهاند با برداشتن پیکره فردوسی و نامیدن آن جایگاه به نام «میدان انقلاب» در ایام دههٔ فجر، نه تنها از جانب حاکمیت و سیاست رسمی نکوهش نمیشوند، بلکه مورد تشویش و تمجید قرار میگیرند؛ بر خلاف تصور بخش اصلی ایده آنها درست بوده و نخستین و اصلیترین اعتراضها و نکوهشها نه از جانب دستگاه سیاسی و مدیران ملی بلکه از جانب نخبگان و هویت اندیشان آذری و ملی صورت گرفته و پس از آن است که برخی مدیران سیاسی هم همراهی کردهاند و چارهای جز برگرداندن پیکره فردوسی این بار با ابهت و شکوه بیشتری نداشتهاند.
همان طور که پیشتر بیان نمودم، برداشتن یا واگذاشتن پیکره فردوسی و کتاب همراهش در میدان مرکزی سلماس، توفیر چندانی در هویت این شهر نخواهد داشت، زیرا فردوسی بیش از تندیسش یک «امپراتوری اندیشه» است که در زندگی همهٔ ایرانیان جاری است و حتی به صورت نمادین در بازارها، قهوه خانهها، کاخها، نامها، نقالیها و رستم نامههای فارسی و آذری – ترکی و… حضور دارد و به تعبیر داریوش شایگان، یکی از اقالیم حضور ایرانیان است.
اگر عصر کنونی، عصر تعامل و رویایی هویتهاست، پس بیش از آنکه فردوسی برای ماندن پیکرهاش در میادین شهرها به ما نیازمند باشد، همهٔ ما مردمان دوشنبه، تهران، خجند، سنندج، سلماس، سیستان، کابل و بادکوبه به وی و آرمانهایش نیازمندتریم و البته یادآوری این امر هم ضروری است که این فردوسی نیست که با زبان ما سخن میگوید، بلکه این ماییم که به زبان فردوسی سخن میگوییم.
در عصر جهانگرایی اندیشهها کدام ایدهها و اندیشهها چون پیام حکیم توساند که پهلوانانش همه حکیماند و پیامش مهرورزی و ایدهاش برای زیستی آرمانی در دنیا و آخرت این است که؛
اگر بار خار است خود کشته ای اگر پرنیان است خود رشتهای
در کتب مختلف منقول است، امام احمد غزالی که از بزرگترین واعظان و قشریون جهان اسلام است پس از چهل سال بر سر منبر ندا سر داد که هر چه گفتهام در این دو بیت فردوسی نهفته است که؛
ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدن دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس ره رستگاری همین است و بس
در ادامه مشتاقم این پرسش را از تصمیم گیران این رخداد داشته باشم که گیرم توانستید پیکره فردوسی و آرمانهایش را با کامیون از شهر سلماس بردارید؛ پس از آن کدام اسطورهها و اندیشهها را جایگزین میکردید؟ از فردوسی و آرمانهایش چه تفسیری داشتهاید که پنداشتهاید در مقابل آرمانهای اسلامی یا هرچیزی شبیه به آن قرار دارد.
نگارنده تردید ندارد اگر فردوسی توسی، شاعر و حکیم قرن بیست ویکم یعنی عصر سیاه نئولیبرالیسم (عصر استعمار بانکی) بود، همه همتش صرف این میشد که؛
دل و پشت بیدادگر بشکنید همه بیخ وشاخش ز بن برکنید
نکته پایانی اینکه سهمی که نخبگان آذری زبان ایرانی به پاسداری از هویت ملی ایرانی و زبان فارسی داشتهاند، خود بزرگترین و روشنترین سندی است که نشان میدهد جریان غالب پاسدار هویت ایرانی از دیرگاه تاریخ تا کنون از حوزه آذربایجان بودهاند. شهر نه چندان وسیعی چون خوی طی یکصد ساله اخیر نقشی بیمانند در دفاع از نام فردوسی و زبان فارسی ایفا کرده و نامآورانی چون عباس زریاب خویی ـ که همچنان آثارش در زمینه فردوسی مرجع ادبا و حکماست ـ امین ریاحی خویی، ژاله آموزگار و… را به خود دیده است.
سایر شهرهای بزرگ و کوچک آذربایجان و نقش آفرینی فرزانگان آن خود حکایت پر معنای دیگری است که؛
گر بگویم شرح این بیحد شود مثنوی هفتاد من کاغذ شود
به قول استاد حسن انوری تکابی نزدیک به 70 درصد استادان زبان فارسی آذریاند، به گونهای که به جرأت میتوان گفت، در دوران معاصر بیشترین پژوهشها در ادب فاخر فارسی، شاهنامه و فرهنگ ایرانی توسط محققان تبریزی چون تقیزاده، یحیی ذکاء، منوچهر مرتضوی، محمد علی موحد، حسن قاضی طباطبایی، صمد موحد، توفیق سبحانی، سلیم نیساری، جواد طباطبایی و…. صورت گرفته است.
محمدحسین شهریار نیز که جای خود دارد و این مسئولیت ملی را به گونهای بیمانند به انجام رسانده و در نهایت کرنش در برابر فردوسی بر آن شده که «ملت ما رهین منت اوست» و خود تا زنده است قدردان این منت است؛
عجم تا زنده باشد نام تو ورد زبان دارد به جان منت پذیر توست این جان تا که جان دارد
در پایان شایان ذکر است، هرچند این بار به بهانه فردوسی سلماس جهانی شد و فرهنگدوستان ایرانی از برلین و نیویورک و پاریس و کلن تا تبریز و تهران، دلنگران پیکره فردوسی و هویت ملی در سیاست گذاری هویتی این شهر شدند، مهمترین نقشآفرینی نخبگان این شهر تاریخی و خوشنام در انقلاب مشروطیت بوده که یکی از آوردگاههای ملی و مشترک همه ایرانیان است و این خود از شگفتیهای تاریخ است که آنقدر تعداد روشنفکران و مبارزان آذری در انقلاب مشروطه زیاداند که شاعر و مبارز پرشور و وطن پرستی چون میرزا سعید سلماسی ـ که خود نیز در نهایت سر را «فدای نگاه ملول وطن» کرد ـ به فراموشی سپرده شده و در سایه ستارخان و باقرخان قرار گرفته است.
* عضو هیأت علمی دانشگاه تهران