گرفتهاند. اندیشه «ایرانشهری»، یعنی دولت و شهریاری آرمانی که در ادبیات سیاسی کشور تجسم یافته بود، عامل مهم رستاخیز سیاسی ایران و ظهور دولتهای محلی ایران پس از اسلام بود.
این اندیشه ایرانشهری و میراث سیاسی دولت و ساختارهای آن به گونهای نادرست در نظامهای خلافت و دولت پس از اسلام بنیامیه به بعد مورد تقلید قرار گرفت و سنگ بنای دولتهای اموی و عباسی شد.[1] در واقع چنانچه تاریخ و سرزمین ایران را دو پایه اساسی تداوم هویت ایرانی بدانیم، نهاد دولت و اندیشه ایرانشهری[2]، که درواقع به لحاظ فلسفی ـ سیاسی همان دولت آرمانی مبتنی بر عدالت و قدرت است، پایه سوم آن را تشکیل میدهد. در اندیشه سیاسی ایران باستان درواقع این دولت است که پاسداری اصل تداوم تاریخی و سرزمینی ایران را به عهده دارد، و هر چه میراث سیاسی ایران، یعنی اندیشه دولت مبتنی بر عدالت و قدرت بیشتر با اندیشه شهریاری آرمانی و ریشه مردمی آن تطابق یابد، تداوم تاریخ و سرزمین ایران آسانتر و مستحکمتر خواهد بود.
انحراف دولت و رهبران سیاسی از اندیشه عدالت موجب دور شدن فره ایزدی از آنها خواهد شد. [3] این مسأله، شکافی میان طبقه حاکم و مردم ایران به وجود خواهد آورد که گسستهای تاریخی و سرزمینی را به دنبال خواهد داشت.[4]
حضور میراث سیاسی، یعنی اندیشه دولت عادل و مقتدر ایرانی در تمامی آثار تاریخی مربوط به ایران چه بخشهای اسطورهای و چه تاریخی آن نمودار است. درواقع همین خاطره تاریخی از دولت ایرانی در عصر اساطیر و عصر تاریخیتر اشکانی و ساسانی بود که به نخبگان ایرانی پس از اسلام برای احیای اقتدار ایران انگیزه داد. بدون شک بنیانگذاران دودمانهای محلی ایرانی نظیر صفاریان، طاهریان، آلبویه، دیلمیان و سامانیان و دولتهای بعدی نظیر غزنویان و تمامی دولتهای ایرانی پس از حمله مغول از وجوه دولتهای مقتدر ایرانی پیش از اسلام آگاهی داشته و از آن انگیزه گرفتهاند. اظهارنظرها، موضعگیریها و سیاستهای این نخبگان حاکم، که در کتابهای تاریخی زمان خود آنها ثبت شده است، حاکی از این آگاهی تاریخی است. به علاوه، تلاشهای نخبگان محلی ایرانی برای احیای میراث سیاسی و تاریخی ایران از دوران اساطیری تا ظهور اسلام در قالب کتابهای نظم و نثر جدید، نظیر انواع شاهنامههای قبل از فردوسی[5] بازتاب یافته است. خود شاهنامه نشان از تأثیرگذاری میراث سیاسی ایران در تداوم دولت ایرانی و احیای سریع آن پس از گسستهای طولانی و یا کوتاه دارد. دولت ایرانی نه تنها عامل اصلی تداوم تاریخی و سرزمینی ایران بوده است، بلکه وظیفهای اساسی برای ارتقای میراث ادبی، تمدنی و دینی آن نیز داشته است.
[1]. در این زمینه، یعنی تأثیر تمدن و فرهنگ ایران باستان بر خلافت اسلامی، بنگرید به: کتاب معروف جرجی زیدان، پژوهشگر برجسته معاصر عرب، تاریخ تمدن اسلام (تهران، امیرکبیر، 1372)؛ درباره اشاره نویسندگان عربی ـ اسلامی به تأثیرپذیری دولتهای اموی و عباسی از ایران باستان بهویژه دولت ساسانی، بنگرید به:
– دکتر ذبیحالله صفا، دورنمایی از فرهنگ ایرانی و اثر جهانی آن (تهران: انتشارات هیرمند، 1375)، صص 101-34.
[2]. درباره اندیشه شاهی آرمانی و اندیشه سیاسی ایران باستان بنگرید به:
– Ronconi. Op.cit., 51-83.
– C.E. Bosworth, “The Heritage of Rulership in Early Islamic Iran and Search for Dynastic Connections with the Past”, in C.E. Bosworth, the Medieval History of Iran and Afghanistan and Central Asia (London: Variorum Reprints, 1977), 51.
– فرهنگ رجایی، تحول اندیشه سیاسی در شرق باستان (تهران: قومس، 1375)، صص 68-115.
[3]. درباره فره ایزدی بنگرید به:
– احسان یارشاطر، داستانهای ایران باستان، چاپ نهم (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1379)، صص 49-31.
[4]. در فلسفه سیاسی ایران باستان، خارجشدن پادشاه از عدالت باعث دور شدن فره ایزدی از او شده و اندک مدتی بعد آشوب و ناآرامی ایران را فرامیگرفت و یا مرگ پادشاه دورهای از آشوبها در پی میآمد و سرانجام سلسلهای به جای سلسله پیشین قدرت را به دست میگرفت. خارج شدن جمشید از عدل و فروتنی و نیز دورشدن فره ایزدی از اردوان پنجم اشکانی و تعلق آن به اردشیر بابکان به آن جمله است.
بنگرید به:
– صادق هدایت، زند و هومن یسن و کارنامه اردشیر پاپکان (تهران: انتشارات جاوید، 2537)؛
درباره خلاصه کارنامه اردشیر پاپکان بنگرید به:
– یارشاطر، پیشین، صص 137-107.
[5]. درباره شاهنامههای قبل از فردوسی بنگرید به:
– مرتضی ثاقبفر، شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران (تهران: انتشارات معین و نشر قطره، 1377)، صص 89-39)؛
– پرویز اتابکی، مقدمه شاهنامه فردوسی، به تصحیح پرویز اتابکی (تهران: نشر فروزان، 1378)؛
درباره ترجمههای گوناگون خدای نامههای دوره ساسانی از پهلوی به عربی که زمینه سرودن شاهنامه شد، بنگرید به:
– حمید احمدی، «هویت ملی ایران در گستره تاریخ».