شاه اسماعیل صفوی در رسانهها منتشر شد، مسئول وقت میراث فرهنگی این مسئله را بیاهمیت خواند. یک سال پس از آن در سال 2010 میلادی هنر فرشبافی ایرانی نیز مورد سرقت فرهنگی دولت باکو قرار گرفت و این روند در سکوت غیرقابل توجیه دستاندرکاران و رسانههای ایرانی ادامه یافت به گونهای که در سال 2012 منجر شد به تملک «شاه ساز» موسیقی سنتی ایران توسط دولتی که تا 199 سال پیش بخشی از خاک ایران بوده و هماکنون تحت شستوشوی مغزی روسها نهتنها تعلق تاریخی باکو به ایران را انکار میکند بلکه به انحای مختلف با ایران و ایرانی دشمنی میورزد.
اینگونه بود که مهمترین رکن موسیقی ایران و سازی که سیم ششم آن به نام درویش خان، استاد بزرگ تاریخ موسیقی ایران است نیز در فهرست میراث معنوی و ناملموس جهانی یونسکو بهنام دولت باکو ثبت شد. پس از اعلام این خبر، شوک و ناراحتی و واکنش همگانی فرهنگدوستان ایرانی و نیز اهالی موسیقی را به این اقدام غیراخلاقی و غیرفرهنگی شاهد بودهایم که البته نهتنها پاسخی شایسته به دنبال نداشته بلکه با بیانات اعجابآور مسئول میراث فرهنگی، حیرت توام با تاسف هر ایرانی میهندوست و همه اهالی فرهنگ و هنر را موجب شده است. «مسعود علویانصدر» دزدی میراث معنوی فرهنگ ایران زمین توسط دولت باکو را بهعنوان عملی فرازمینی و فرامکانی مورد تقدیر موکد قرار داده که «باید قدر آن را دانست و به آن بها داد»! متاسفانه روند سرقت میراث معنوی ایرانی توسط همسایگان کوچک تازه استقلالیافته همچنان رو به گسترش است به گونهای که میتوان به ثبت «آیین سماع مولانا» که ریشهای کاملا ایرانی دارد توسط ترکیه اشاره کرد و همینطور این روند با تلاش کشورک امارات برای تصاحب مالکیت بادگیرهای ایرانی بهنام خود و تلاشهای پیگیر کشور عمان برای تصاحب مالکیت معنوی «کاریزها یا قنات»های ایرانی بهنام خود و ارد مراحل بسیار حساسی شده است.
پیشینه دستدرازی دولت باکو به تاریخ، فرهنگ و هنر ایران
دزدی نام تاریخی آذربایجان و تغییر نام آران اشغالی
دولت باکو از آغاز شکلگیری در سال 1918 میلادی با اقدامی خصمانه و ضدایرانی با تغییر نام سرزمینهای اشغالشده قفقازی ایران در شمال ارس از آران به آذربایجان، اعتراضات توام با نگرانی دوراندیشانه قاطبه ملت ایران و بهویژه روشنفکران میهندوست ایرانی را برانگیخت. بزرگان ایرانی آن روز از جمله ملکالشعرای بهار، علامه دهخدا و بسیاری دیگر آشکارا ضمن اعتراض به اطلاق نام آذربایجان به شمال ارس این اقدام را گام نخست برای دستدرازی همسایه شمالی به تمامیت ارضی ایران و آذربایجان واقعی و تاریخی به مرکزیت تبریز اعلام میکردند. پیشبینی که 26 سال بعد و با روی کار آمدن فرقه دموکرات آذربایجان توسط روسها و اشغال و جدایی یکساله آذربایجان واقعی و تبریز (از آذر 1324 تا آذر 1325 خورشیدی) از ایران، درستی آن اثبات شد. بهانه این اشغال هم جدایی آذربایجان تاریخی از ایران (با نام جعلی آذربایجان جنوبی) و پیوستن به آران اشغالی یا همان آذربایجان جعلی (با عنوان جعلی آذربایجان شمالی) بود یعنی بر پایه همان نامگذاری
جعلی پیشین!
سران جمهوری تازهتاسیس ایرانیتبار تاریخ فراموش کرده، از همان آغاز شکلگیری در تلاش برای قلب تاریخ و هویت و فرهنگ ایرانی آن سامان اقدامهای گستردهای را بهکار گرفتند و رفتهرفته فرهنگ بومی و ملی و حتی هنر و شاعران پارسیگوی ایرانی را نیز بهنام خود جعل کردند.
تحریف هویت ایرانی نظامیگنجوی
یکی از اقدامات گسترده دولت باکو برای ایرانیزدایی از آران اشغالی تحریف هویت شاعران ایرانی آن سامان همچون نظامیگنجوی و خاقانیشروانی است. آذربایجانیخواندن نظامیگنجوی و ترکدانستن او توطئه روسها جهت هویتزدایی کامل از هر آنچه رنگ ایرانی دارد در منطقه قفقاز است. استالین در سوم آوریل 1939 میلادی در مصاحبهای، نظامی را آذربایجانی خواند و مدعی شد که قسمتی از آثار او نیز به ترکی است.
دولت باکو اخیرا در اقدام تبلیغی جاعلانه و ضدایرانی نسبت به هویت و اصالت شاعر پارسیگوی پرآوازه ایرانی نظامیگنجوی، با پرداخت 110هزار یورو به شهرداری رم مجسمه نظامی را با عنوان شاعر متعلق به جمهوری (جعلی) آذربایجان! در پایتخت ایتالیا نصب کرد که این اقدام ضدفرهنگی با اعتراض شهروندان ایرانی ساکن ایتالیا و همچنین دانشمندان و دانشجویان ایتالیایی علاقهمند به فرهنگ ایرانی همراه بود.
قابل توجه اینکه نظامیگنجوی براساس شعری که خود سروده است در شهر تفرش و روستای «تا» متولد شده است. این بیت از اشعار خود نظامی در اقبالنامه میباشد:
به تفرش دهی هست «تا» نامِ او
نظامی از آنجا شده نامجو
تفرشی بودن نظامی با شعری از شیخبهایی نیز قطعی شده است. آنجا که شیخبهایی درباره نظامی میگوید:
ز اهل تفرش است آن گوهر پاک
ولی در گنجه چون گنج است در خاک
نظامیگنجوی برخلاف ادعاهای هویتستیزان پان ترکیست، نهتنها ضدایرانی نبوده، بلکه به میهن خود، ایران، عشق میورزید که این مهر فزاینده به مام میهن در این ابیات سروده شده در هفت پیکر نمایان است:
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
مینگیز فتنه میفروز کین
خرابی میاور در ایران زمین
تو را ملکی آسوده بیداغ و رنج
مکن ناسپاسی در آن مال و گنج
به رغم اینکه خانه پدری و زادگاه این شاعر جهانی در روستای «تا» در تفرش هنوز به صورت نیمهمخروبه موجود است، به دلیل عدم اطلاعرسانی عمومی، زادگاه نظامی نهتنها در بین بسیاری از ایرانیان شناختهشده نیست بلکه حتی به حال خود رها شده و به دلیل عوامل طبیعی و انسانساخت کاملا مخروبه و نیمهویرانه شده و هیچگونه رسیدگی به آن صورت نپذیرفته است.
تلاش دولت باکو برای تصاحب شهریار و منظومه «حیدر بابایه سلام»
دولت باکو در طول دهههای اخیر تلاش بسیاری کرده که شخصیتهای معاصر ایرانی آذری را هم به مالکیت خود درآورد. استاد شهریار و منظومه سترگ او با نام «حیدر بابایه سلام» هدف بعدی سران باکو برای ثبت جهانی است که در این راه تبلیغات بسیاری را هم تدارک دیدهاند، امری که باید با هوشیاری ایرانیان نقش بر آب شود.
استاد شهریار (سیدمحمدحسین بهجتتبریزی) در دیوان سهجلدی خود با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا میداند و نسبت به اشاعه سخنان تفرقهانگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام میآید، هشدار میدهد و خطاب به آذربایجان میگوید:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
پور ایرانند و پاکآیین نژاد آریان
اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس
ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نئی
صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
(دیوان ـ ج 1 ـ ص 352)
تصاحب و ثبت جهانی موسیقی «عاشیقلار» آذربایجان تاریخی
بر پایه اظهارات اندیشمندان بینالمللی در حالی که عاشیقهای آذربایجان تاریخی به مرکزیت تبریز، وارث یکی از غنیترین بخشهای ادبیات و فرهنگ شفاهی آسیا هستند ولی دولت باکو نیز در سکوت حیرتانگیز دستاندرکاران فرهنگی وقت، عاشیقلار را هم با عنوان (El arte de los ashiqs de Azerbaiyán) در سال 2009 میلادی به تملک خود درآورد و به ثبت جهانی رساند.
این در حالی است که بر پایه نظر بسیاری از کارشناسان، فرهنگ عاشیقی متعلق به ایران بوده و یادگار شاه اسماعیل صفوی در فرهنگ ایرانی است. دربار شاه اسماعیل، محل پرورش عاشیقها بوده و «عاشیق قربانی» اولین عاشیقی بود که در این دربار فعالیت میکرد. در متون تاریخی آمده که آنان خنیاگرانی بودند که مردم از هرجهت تاییدشان میکردند.
دزدی ثبت جهانی هنر سنتی فرشبافی ایران، نمونهای دیگر از چپاول فرهنگی دولت باکو
دولت باکو با کمال گستاخی حتی هنر شناختهشده جهانی ایران، یعنی فرشبافی را هم از چپاول فرهنگی خود بینصیب نگذاشته و در سال 2010 میلادی و در سکوت غیرقابل توجیه رسانههای ایرانی، با عنوان (El arte tradicional del tejido de la alfombra azerbaiyana en la República de Azerbaiyán) بهنام جمهوری آذربایجان در یونسکو ثبت جهانی کرده است. این در حالی است که در مورد این تجاوز فرهنگی، علاوه بر دستاندرکاران، متاسفانه رسانههای دیداری، شنیداری و اینترنتی ایرانی نیز کمترین توجهی نکرده و کوچکترین اطلاعرسانی نداشتهاند.
فرجام سخن آن که
1- طبق قوانین و مقررات، یک کشور نمیتواند عنصر فرهنگی و سنتی که متعلق به کشوری دیگر است را بهنام خود به ثبت برساند. مسئولان دولتی عهدهدار میراث فرهنگی کشور باید نسبت به دزدی آشکار میراث ایرانی «تار» توسط دولت باکو و با همکاری یونسکو از حقوق فرهنگی ایران بهنحو شایسته دفاع کنند و از یونسکو جواب بخواهند که چرا یک عنصر فرهنگی و تاریخی را با پسوند ایرانی به نام کشور دیگری به ثبت رساندهاند و یونسکو نیز باید پاسخگو باشد که چرا این اتفاق رخ داده و سریعا نسبت به اصلاح این خطای بزرگ اقدام لازم به انجام برسد. به یقین ادامه سکوت و مماشات اهالی فرهنگ ایران، به این تصمیم نامیمون یونسکو جنبه رسمیتری خواهد بخشید.
2- افکار عمومی بهویژه جامعه فرهنگی و هنری ایران بر این اعتقادند همانگونه که ترکیه و آذربایجان با تلاشهای خود اجازه ندادند نوروز با نام ایران به ثبت برسد و سازمان جهانی میراث معنوی را مجبور کردند این آیین کهن ایرانی را به صورت مشترک بهنام دولت باکو، هند، قزاقستان، ازبکستان، پاکستان، ترکیه و ایران به ثبت برساند، این انتظار بهجا از دستاندرکاران فرهنگی دولت جمهوری اسلامی و نهادهای فرهنگی هنری داخل و خارج ایران از جمله خانه موسیقی وجود دارد که تلاشهای همهجانبهای برای احقاق حقوق معنوی و تاریخی ایران در دستکم ثبت مشترک جهانی نام ایران در ساخت و اجرای ساز ایرانی «تار» (که در سال 2012 میلادی بهنام دولت باکو ثبت جهانی شد)، هنر سنتی فرشبافی آذربایجان (که در سال 2010 میلادی بهنام دولت باکو ثبت جهانی شد)، موسیقی عاشیقلار (که در سال 2009 میلادی بهنام دولت باکو ثبت شد) و آیین سماع مولانا (که در سال 2008 میلادی به نام ترکیه ثبت جهانی شد) به انجام برسد.
3- بر پایه اطلاعات نگرانکننده رسیده از آران اشغالی، دولت باکو مدتها است در تدارک جمعآوری مستنداتی است که سایر سازهای موسیقی ایرانی از جمله کمانچه، سنتور، نی، دوتار، تنبور، قانون، سهتار، دف و دایره ایرانی را هم با نام خود به ثبت جهانی برساند. آذربایجان جعلی در این راه حتی برای تصاحب چهرههای تاریخی مشهور ایرانزمین از جمله بابک خرمدین و منظومه «حیدر بابایه سلام» استاد شهریار هم برنامههای مدونی را تدارک دیده است. لذا با توجه به اینکه هنرمندان و جامعهدوستدار فرهنگ ایرانی از قدرت اجرایی برای اعتراض و دفاع از فرهنگ و هویت ایرانی در مجامع بینالمللی و یونسکو برخوردار نیستند، این مسئولان فرهنگی دولت، سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری و بهویژه نمایندگی دائم ایران در یونسکو هستند که بر پایه مسئولیت رسمی خود ملزمند با یاری نهادهای فرهنگی غیردولتی داخل و خارج ایران و با فراهم کردن مستندات لازم، هرچه سریعتر هر یک از میراث معنوی گرانبار کهن زادبوممان، از جمله آلات موسیقی ایرانی را پیش از تصاحب توسط دیگران بهویژه دولت باکو، با نام ایران به ثبت برسانند.
4- بازنگری جدی در روابط دیپلماتیک با دولت باکو اولویتی اساسی برای ایران باید تلقی شود چراکه سالها مماشات یکسویه از سوی ایران، بهرهای جز ادعاهای ارضی علیه تمامیت سرزمینی ایران و دشمنی و کینهورزی و رفتارهای خصمانه در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و… علیه ایران از سوی باکو به دنبال نداشته است.
اقداماتی همچون تامین کامل هزینه زندگی روزمره حدود 40هزار شهروند دولت باکو توسط کمیته امداد امامخمینی ایران، برقرسانی و گازرسانی رایگان برای دولت باکو، باز گذاشتن ارتباط بین جادهای باکو با نخجوان (که توسط خاک ارمنستان مسدود است) از طریق خاک ایران، لغو روادید یکطرفه از سوی ایران برای شهروندان دولت باکو، ثابت کرده که این اقدامات بیش از اینکه سبب تعامل دوسویه شود، همانند نمونههای ذکرشده، سوءاستفاده و فرصتطلبی دولت ضدایرانی باکو را در عرصههای گوناگون سیاسی و فرهنگی به همراه داشته است.
5- افکار عمومی نسل حاضر و نسلهای آینده این انتظار بهجا را دارند که مسئول میراث فرهنگی کشور بهعنوان متولی میراث به یادگار مانده از هزاران سال تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی گام اساسی را برداشته و حق ایران را در مالکیت تار ایرانی، هنر فرشبافی و موسیقی عاشیقلار از یونسکو باز ستاند تا نام ایران نیز در پرونده جهانی این هنرها و بهویژه ثبت تار بهعنوان صاحبریشه این ساز متعلق به ایران بزرگ ثبت شود. همچنین زیبنده است خانه موسیقی ایران، کمکاری و سهلانگاری خود در ثبت تار را با پیگیری لازم برای احقاق حقوق فرهنگی ایران در ثبت با نام ایران برای این شاه ساز ایرانی، جبران کند. بیتردید اهالی موسیقی و افکار عمومی میهندوستان ایرانی همچنان پیگیر فرجام این ماجرا خواهند بود.
6- انتظار میرود آیینهای ملی ایران از جمله جشن مهرگان، جشن سده، آیین شبچله (یلدا)، چهارشنبهسوری و… که از پتانسیل بسیار ارزشمندی برای ثبت میراث معنوی جهانی با نام ایران برخوردارند، هرچه سریعتر با نام ایران ثبت جهانی شوند. گنجینه ارزشمند و گرانبار منظومههای شعری ایرانزمین نیز از میراث معنوی جهانی قابل ثبت جهانی ایرانیان است که از آن میان میتوان به شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی، منظومه آذری حیدر بابایه سلام شهریار، دیوان اشعار حافظ، پنج گنج نظامیگنجوی و گلستان و بوستان سعدی تاکید کرد. هر یک از این میراث گرانبهای فرهنگ ایرانی باید سریعا در دستور ثبت با نام ایران در سازمان میراث معنوی جهانی قرار گیرند چراکه در صورت دیرجنبیدن مسئولان ایرانی و از دست رفتن زمان، هر یک از آنها در آینده نزدیک، چونان موارد پیشین ذکر شده، در خطر تصاحب و تملک همسایگان قرار دارند.