اواسط هفته پیش در اتاق دبیران نشسته بودم. یکی از معلمان تاریخ مدرسه آشفته و عصبانی وارد اتاق شد و نشست و مجله آسمان را روی میز و جلوی من گذاشت. معلم ادبیات مدرسه هم کنار پنجره بود. گفت آقا اینها میخواد ممکلت را تجزیه کنند و ملت را به جان هم بیاندازند.
پرسیدم چه شده؟ گفت ببین مجله را، شده ایم اقلیت. آن هم اقلیت فعال.
مجله را باز کردم و به تیترها و سوتیترها نگاهی انداختم. معلم تاریخ گفت با دیدن این مسئله یاد یک دوره افتادم. زمانی که ارتش سرخ کشورها را اشغال کرده بود و دارو دسته پیشه وری زیر سایه این اشغال آن بی شرمیها را مرتکب شده بودند. اما روزنامه های مرکز که اکثرا توده ای و چپ بودند به جای حمایت از مردم اسیر شده خودشان از اشغالگران به عنوان نیروهای آزادی بخش دفاع می کردند و پیشه وری را قهرمان دموکراسی می نامیدند.
در اینجا در همین منطقه ما در پارس آباد، در خلخال و آستارا خیلی از نوامیس هتک شد، خیلی از مردان آزاده گردن خم نکردند، غلام یحیی و دارودسته فدائی های فرقه خیلی ها بی خود و جهت کشتند و مثله کردند اما روزنامه های چپ جای ظالم را با مظلوم عوض کردند.
معلم ادبیات گفت صداوسیما هم با این سریالهایی که می سازد، از توده ای ها و فرقه چی ها قهرمان ساخته. این هم وضعیت کابینه است. بیچاره معلم تاریخ صورتش سرخ شده بود به یک بار فریاد زد: آقا ما آریایی هستیم، این مملکت را ما درست کرده ایم الان چند تا بچه روزنامه چی به ما می گویند اقلیت. اقلیت پدرشان است که معلوم نبود از کجا آمده…
بقیه بحث را در اینجا نمی نویسم. اما تا اینجا را گفتم تا واکنش قشر فرهنگی و مردم این اطراف خودمان را نوشته باشم. برخی از روزنامه نویس ها یا سیاست مدار ها فکر می کنند این که به ما آذری ها یا کردها بگویند زبان مادری تان را تکریم می کنیم و بر اساس قومیت تان به شما حق می دهیم، خیلی شیرین کاری کرده اند. واقعیت این است که ما آذری ها خودمان حق تقسیم می کنیم و اصلا هم خوشمان نمی آید کسی برای ما تکلیف تعیین کند به تحمیر و تحمیق مان کند تا به آمال سیاسی اش برسد.
من آن روز مجله را به خانه بردم و خواندم. چیزی که نظرم را جلب کرد یکسو نگری این آقایان بود. گذشته از اینکه از هیچ کارشناس خبره ای استفاده نکرده بودند، حتی یک مصاحبه یا مقاله مخالف هم در بین آن همه مطلب دیده نمی شد. از همه بدتر یک تروریست را به جای استاد جا زده بودند و بدون اینکه بداند چه می گوید در خصوص ناسیونالیسم کردها صحبت می کرد.
اینطور شیرین کاریها در بین قشر فریخته ما نتیجه عکس دارد. ما پیشه وری و روس ها را دیده ایم. تجربه تاریخی ما به خوبی از بازیهای سیاسی برای کسب جاه و قدرت خبر دارد. اما پدران ما در مقابل همه این افراد ایستادگی کردند و مملکت را یکبار دیگر متحد ساختند. خبر دارم که در کرمان و یزد و تهران همه چیز پول و جاه و کرسی و … است. اما در مدرسه و کلاسهای درس مان به کودکان وطن دوستی و عشق به ایران و زبان فارسی یاد می دهیم نه وطن فروشی با پول های حرامی که از اینجا و آنجا می رسد.