رییس جمهور و همچنین مذاکرات اعضای فرهنگستان ادب فارسی مطرح شده، ولی باید توجه داشت که این گونه مباحث، چه در ایران و چه در دیگر کشورها، قدیمی و دارای سوابق طولانی است.
به نظر نگارنده بسیاری از کسانی که اخیرا چه در تایید و یا رد مساله “زبان مادری” گفته و نوشتهاند، اولا، دو بحث “آموزش زبان مادری” و”آموزش به زبان مادری” را با یکدیگر درآمیخته و یک سان پنداشتهاند. دوم اینکه این افراد ضمن اصرار به سیاسی، تبلیغاتی و احساسی کردن فضای بحث، کمتر توجهی به دانش و تجربه دیگر ملل و اقوام در این مسیر کردهاند. ایران اولین تنها کشوری نیست که فرهنگها، اقوام و زبانهای مختلفی را در داخل یک قلمرو مشترک و مقدس ملی و تاریخی گرد هم آورده است.
نگارنده سوای بیش از دو دهه زندگی در غربت و بزرگ کردن دو فرزند در محیطی که زبان رسمی و رایج آن فارسی نبوده، به مساله آموزش زبان مادری و بحث اقلیتهای قومی و فرهنگی و زبانهای غیررسمی توجه کرده و به ضرورت ارزش علمی و ضرورت شخصی در آن بررسی و دقت نظر داشته است.
به نظر من، در جهان امروز و به خصوص بر اساس تجربیات صد سال اخیر، اهمیت آموزش زبان مادری بر کمتر کسی پوشیده است. مکرر و به درستی گفته شده که معمولا کودکانی که با بیش از یک زبان بزرگ میشوند، در مقایسه با دیگر کودکان، در آینده زندگی آموزشی و حرفهای خود بخت بیشتری برای موفقیت دارند.
از سوی دیگر، باز گذاشتن دست مهاجران و شهروندانی که زبان مادری آنان با زبان اصلی و رسمی کشور تفاوت دارد برای آموزش زبان مادری به نسل بعدی، تا حد قابل توجهی به همگرایی بیشتر و رشد حس وفاداری به کشور و منافع ملی آن کمک میکند. اگر به تجربههای دهههای اخیر کشورهای غربی در این مورد توجه کنیم، در مییابیم که در کشورهایی مثل آمریکا، کانادا و بریتانیا به دلیل تشویق و آزاد گذاشتن والدین به آموزش زبان مادری به کودکان، به ظور نسبی، مشکلات اجتماعی، امنیتی، سیاسی و فرهنگی کمتری در ارتباط با نسل جوان مهاجر یا متکلم به دیگر زبانها، نسبت به برخی دیگر از کشورهای غربی که حساسیت و محدودیت نسبی برای این نوع آموزش دارند مشاهده میشود.
به یاد میآورم، وقتی کودکان من به سن مدرسه رفتن در لندن رسیدند، با احتیاط از معلم کلاس پیش دبستانی آنان پرسیدم که آیا ضرورت دارد که برای بهبود زبان انگلیسی کودکان، در خانه نیز با آنها انگلیسی صحبت کنیم؟ آموزگار به تندی پاسخ منفی داد و تاکید کرد که در منزل با کودکان به زبان مادری صحبت شود، چون در هر شکل زبان اصلی و رسمی کشور از طریق آموزش مدرسه و رسانه ها و در ارتباطات کودکان با هم یاد داده خواهد شد و انصاف نیست که زبان مادری را به کودکان آموزش ندهیم.
تا این جا مشکل و اختلاف چندانی وجود ندارد. ولی مسالهای که در این جا معمولا مشکل آفرین میشود، بحث آموزش به زبان مادری است. شاید از این جهت نیز بریتانیا و آمریکا تا حد زیادی پیشگام ترویج و تبیین بحث آموزش به زبان مادری باشند. تجربهای که در بسیاری زمینهها با مشکل مواجه شده و حتی در موارد زیادی، از جمله اخیرا در ولز، آموزش و پرورش را دچار بحران و دردسر اساسی کرده است.
در دو دهه اخیر، در منطقه ولز (یکی از مناطق چهارگانه اصلی تشکیل دهنده کشور بریتانیا به همراه انگلستان، اسکاتلند و ایرلند شمالی) تاکید جدی بر آموزش همه دروس در مدارس به زبان ولزی (ولش) وجود دارد. دولت مرکزی در لندن نیز ضمن تایید این سیاست، همه توان خود را برای ترویج این زبان در اختیار نهادها و دولت محلی گذاشته است. با این همه اکنون در کشوری که پیشاهنگ آموزش به زبان مادری است، نتایج منفی بسیاری از این سیاست گرفته شده و جامعه ناگزیر به بازنگری در این سیاست میاندیشد.
در چند سال گذشته، تردید و عدم علاقه عمومی بیشتر کودکان و بسیاری از والدین آنان به یاد دادن همه دروس در مدارس به زبان ولش، بیش از پیش آشکار شده است. کودکان نیز ضمن احترام به زبان مادری و علاقه به یادگیری آن، علاقهای به جدا ماندن از جریان اصلی آموزشی و فرهنگی کشور نداشته و بسیاری از والدین نیز به این نتیجه رسیدهاند که عدم آموزش دروس مختلف به زبان اصلی و رسمی کشور موجب بروز موانع جدی در توفیقات آینده علمی، اجتماعی و حرفهای کودکان آنها شده است.
در همین ارتباط، انتشار جدول اخیر دستاوردها و موفقیتهای علمی و آموزشی کودکان اروپایی نیز نشان داده که تقریبا در همه دروس، به خصوص در سه درس پایه ادبیات، ریاضی و علوم، کودکان ولزی در مقاطع مختلف تحصیلی، به تدریج در پایینترین رتبه کشورهای اروپایی و حتی در بسیاری از موارد پایینتر از هم نسلان خود در کشورهای فقیر اروپای شرقی تازه پیوسته به اتحادیه اروپا قرار گرفتهاند.
مسئولان آموزش وپرورش ولز در دفاع از سیاستهای اجرایی فرهنگی خود اعلام کردهاند که فقدان معلم کارآمد دوزبانه در دروس مختلف، عدم انگیزه جدی والدین و کودکان به آموختن همه دروس به زبان مادری غیرفارگیر در سطح کشور و همچنین ترس از عدم همگرایی ملی، منطقهای و جهانی به دلیل ضعف در آموختن زبان ملی، موجب ناکارآمدی این شیوه و بروز تردیدهای جدی در سیاست بریتانیا برای تداوم فراگیر کردن آموزش به زبان مادری شده است. این تجربه، در کنار دیگر تجربیات قبلی و کنونی موجود در جهان، مثلا در کنیا و کشورهای مختلف اسکاندیناوی و اروپای شمالی، نشانگر پیچدگی و چند وجهی بودن مشکلات و تبعات آموزش به زبان مادری است.
همین تجربه در مدارس ایرانی در بریتانیا نیز وجود دارد. ضمن آن که مدارس آموزش زبان فارسی در روزهای آخر هفته در بریتانیا با استقبال نسبتا مناسبی مواجه است، کمتر خانوده مقیم ایرانی (سوای دانشجویان وکارمندان اعزامی رسمی) رغبتی به ثبت نام فرزندان خود در مدارسی که همه دروس آن کشور را به فارسی آموزش میدهند نشان میدهند. چرا که بر اساس تجربه، این انتخاب، مستقیما در همگرایی کودکان در جامعه محل اقامت و توفیق آنان در آینده علمی و حرفهای خود تاثیر منفی خواهد گذارد.
تردیدی نیست که افراد یا جریانهایی آگاهانه یا ناآگاهانه از مقابله با موضوع آموزش زبان مادری در جهت بی توجهی به حقوق بدیهی و ضروری مدنی اقوام سوءاستفاده میکنند. ولی ضمنا تردیدی هم نباید داشت که سر و صدا و جنجال در موضوع آموزش به زبان مادری نیز برای جمعی دیگر بهانهای برای طرح دعاوی تجزیه طلبانه و قومگرایی افراطی و ایجاد خلل و گسست در وحدت ملی ایران است.
ضمنا در باره عملیاتی شدن پیشنهاد آموزش به زبان مادری، چند نکته وجود دارد. نخست اینکه اجرایی شدن چنین طرحی با توجه به تنوع بالای زبان های محلی در ایران با دشواری بسیاری روبرو است و در صورتی هم که به تمامی اینها پرداخته نشود میتواند منجر به احساس تبعیض بین گروههای زبانی مختلف شود. مثلاً در کردستان چندین تیره زبانی کردی وجود دارد، کدام یک باید ملاک باشد؟ و یا روستای ابیانه را در نظر بگیرید که زبان مخصوص خود را دارند و حتی برای روستاهای اطراف هم فهم آن دشوار است، آنجا هم باید زبان ابیانهای از سوی آموزش و پرورش آموزش داده شود؟ نکته بعد مسأله پراکندگی گروههای زبانی در برخی مناطق است. برای مثال در ارومیه با اقوام مختلفی روبرو هستیم که هر کدام زبان خود را دارند، کردها، ارمنی ها، آشوری ها و البته ترک زبان ها. آموزش زبان مادری به چه صورت قرار است در آنجا اجرایی شود؟ در هر مدرسهای یک یا چند زبان آموزش داده شود یا مدارس بر اساس اقوام مختلف تفکیک شوند؟ آیا چنین تفکیکی خود مشکل آفرین نیست؟ این ها مشکلاتی است که وجود دارد و موجب مطرح شدن نکته سوم میشود؛ اساساً چه دلیلی وجود دارد که دولت متولی این اقدام شود؟تجربیات مختلف جهانی نشان داده که ورود دولتها به تعیین ساز و کار نامتعارف و متفاوت آموزش زبان در مناطق مختلف به جای آن که حل کننده مشکل شود، خود به بخشی از مشکل تبدیل خواهد شد.
موضوعاتی چون آموزش زبان مادری یا آموزش به زبان مادری، مباحثی جدی، علمی و ملی بوده که دیگر کشورها سالهاست درباره آن تحقیق کرده و آن را تجربه کردهاند. ایران نخستین و تنها کشوری نیست که با این گونه مسایل مواجه است. بیاییم با این مسایل برخورد علمی و کارشناسی و جدی کرده و با اهمیت دادن به آینده علمی و شغلی فرزندانمان، از تبدیل آنها به ابزار فوتبال سیاسی داخلی خودداری کنیم.
من شخصا هیچ تردیدی در اهمیت و ضرورت آموزش و ترویج زبانها و لهجههای دیگر نداشته و این موضوع را از مبانی فرهنگی قوام اجتماع و فرهنگ ایرانی میدانم. ولی ضمنا باید توجه داشت که زبان فارسی از ارکان مهم و بنیادین هویت و وحدت ملی ایران در داخل کشور، منطقه و جهان امروز است.