به: افندی ایشیق سونمز و نفرت پراکنان قومی

۳۰ دی, ۱۳۹۲
به: افندی ایشیق سونمز و نفرت پراکنان قومی

هویتی که از پدران و آبا و اجدادشان برای آنها رسیده، خواهند شد و با این کار با هر ترفندی که شده دوست دارند هویت را از بیگانگان و اجنبی‌ها، طلب کنند و برای بدست آوردن یک هویت پوشالی دستشان را به طرف هر خس و خاشاکی دراز می‌کنند تا بقول خودشان صاحب یک هویت جدید بشوند.
 قبل از اینکه به موضوعات اصلی بپردازیم از افندیم ایشیق سونمز به بخشید رحیم بیگ خواهش می‌کنم از آن نور بی فروغشان کورسوئی به تاریک خانه‌های مغز منجمد قرن نوزدهمی خود و رفقایشان بیاندازند تا بلکه آنها را از خواب صد ساله بیدارشان کند.
بخاطر اینکه افندیم ایشیق سونمز را از حال هوای قرن نوزدهمی آگاه کنم همین قدر کافی است که بداند قرن نوزدهم قرن جعل‌ها و سر برآوردن هویت‌های کاذب پان ترکسیم، پان عربیسم و پان اسلامیسم بود. اروپائی‌ها تخم این هویت‌های جعلی را در قرن نوزدهم کاشتند و محصول‌اش را در اوائل قرن ییستم همزمان با جنگ جهانی اول با موفقیت برداشت کردند. استعمار اروپائی در قرن نوزدهم توسط تاریخ سازان و فرهنگ سازان جعلی با استفاده از زبان شناسان و جامعه شناسان یهودی مثل لئون کاهون و آرمینوس وامبری (تا آن زمان ترکان کوچکترین اطلاع از فرهنگ و هویت خود نداشتند) و علم کردن چند نفر نژادپرست ترک خارج از امپراتوری عثمانی که توسط کمیته‌ی اتحاد و ترقی ساخته پرداخته‌ی دونمه‌های یهودی در سالونیک بود، به ترکان چنین القا کرده بودند که شما باید صاحب کشور آبا و اجدادی خود، ترکستان بزرگ از بالکان تاچین (از دریا به دریا) شوید و از این طرف در سال 1914 شروع جنگ جهانی اول باعث شد «سکنجبین صفرا فزود» استعمار اروپائی، کشورهای اروپای شرقی، بالکان، و کشورهای عربی از خلیج فارس تا شمال آفریقا از چنگ ترکان عثمانی بدر آورد و از آن طرف بعد از انقلاب اکتبر در اوایل دهه بیست قرن بیستم تمام کشورها و خانات آسیای میانه و قفقاز را اتحاد جماهیر شوروی تصاحب کرد، در این میان سر ترکان بی‌کلاه ماند در حالی که وعده‌ی ترکستان بزرگ را به آنها داده بودند. ملی گرایان ترک که به دنبال هویت و ترکستان بزرگ بودند یک دفعه از خواب بیدار شدند و دیدند که در این وانفسای تقسیم جهانی هیچ چیزی گیرشان نیامد، هر آن چه هم در داشتند استعمار انگلیس از چنگ‌شان در آورده است و علی مانده حوض‌اش، هویت طلبان از امپراتوری عثمانی عبورکرده و صاحب ترکستان بزرگ هم نشدند فقط به آسیای صغیر صغیر صغیر قناعت کرده مدت صد سال به لاف‌های ملی گرائی از نوع هویتی و تاریخی و فرهنگی جعلی در چهارچوب ترکیه پرداختند. در نهایت یکی از این ابداع کنندگان هویت و فرهنگ ترکی که خودش را یک ترک دو آتشه قلمداد می‌کرد بعد از برگشت از خانات آسیای میانه و با تحمل رنج سفر که می‌خواست هویت خود را در آسیای میانه پیدا کند، ترکان آسیای میانه را وحشیانی خواند که اصلاح پذیر نیستند و در آخر سفرنامه‌اش نوشت که: «من قیومیت انگلیس را برای ترکان آسیا بهتر از روس‌ها یافتم» 1
چون افندیم ایشیق سونمز از عزیزانی مثل ارانی‌ها، کسروی‌ها، تقی‌زاده‌ها، خیابانی‌ها، ایرانشهرها و ستارخان‌ها نام برده و وطن پرستی آنها را به استعمار فارس‌ها نسبت داده، من هم چاره‌ای ندارم جز اینکه تقریباً صد سال به عقب برگردم و داستان واقعی و بی کسی و بی پناهی آذربایجان را در مقابل هویت طلبان آن روز بازگو کنم.
وقتی در تابستان سال 1919 قوای عثمانی دوباره به آذربایجان بازگشت با خودش قحطی و غلا به آذربایجان آورد در آن روزهای روزانه چندین نفر از هموطنان من از گرسنگی و قحطی که قوای جبهه‌ی پان ترکیست‌ها بوجود آورده بودند تلف می‌شدند، در این وضعیت نابسامان رهبران آذربایجان را از جمله خیابانی، نوبری، بادامچی توسط پان ترکیست‌ها دستگیر و تبعید کردند. گناه شیخ محمد خیابانی این بود که رضایت نداده بود آذربایجان جزء جمهوری نیم بند مساواتی‌ها و ضمیمه سرزمین ترک ادعائی هویت طلبان شوند.2 از آن طرف در همان روزها در استانبول کمیته‌ی اتحاد و ترقی بدنبال هویت ترکانه بود و امپراتوری عثمانی نفس‌های آخری را می‌کشید، و بر خلاف قوانین بین‌المللی کسبه و تجار ایرانی مقیم عثمانی را و محصلین ایرانی را دستگیر و از خانه و از حجره‌هایشان بیرون کشید و با یک وضع فجیع سرپا برهنه در زیر شلاق به اردوگاه می‌فرستادند. روزنامه قره گوز استانبول این خبر را به خوانندگان مژده داد که خرهای عجم را از استانبول جمع‌آوری کردند.3
باز در همان روزها در استانبول دو نفر از نوچه‌های هویت طلبان ترک مثل سلیمان نظیف و روشنی بیگ در ضمن توهین به حیثیت ایرانی‌ها در روزنامه‌ی طنین تحریکات خود را درباره آذربایجان به نهایت رسانیده آذربایجان، خراسان، کردستان، اصفهان ایران را جزء سرزمین‌های ترکستان آورده و حیا هم نمی‌کردند زرتشت پیغمبر ایرانی را که زاده‌ی آذربایجان بود را به ترکان و چنگیزیان نسبت می‌دادند و در همان روزنامه طنین نوشته بود که ایرانی‌ها زرتشت ترک را مجبور کردند که کتاب اوستا را بزبان فارسی بنویسد و با تحریف تاریخ، چه تهمت‌ها و ناسزارها به شاهان صفوی نمی‌کردند.4
بد نیست به دو نفر از هویت طلبان آن روزها که زندگی غم باری در تبعید آوارگی داشته اشاره‌ای بشود که درس عبرتی برای هویت طلبان آواره‌ی امروز می‌شود.
1- محمد امین رسول زاده که سال‌ها نون نمک ایرانی‌ها را خورده بود و در ایران مدت ده سال روزنامه ایران را منتشر می‌کرد و یار غار تقی زاده بود. و در آخر از ایران گرائی و مسلمانی و ترک چلیک، عبور کرد و هم در آخر عمرش در وانفسای آواره‌گی و تبعید از محمدعلی علی فروغی سفیر ایران در ترکیه (در زمان اتاتورک) خواهش می‌کند که از رضا شاه تابعیت ایرانی برایش بگیرد و تا باقی مانده عمرش در ایران سپری کند. 5
2- احمد آقایف فرزند خاک پاک قره باغ (آن کسانیکه در آن طرف رود ارس بدروغ خود را آذربایجانی می‌نامند عوض اینکه قره باغ را از چنگ ارمنی‌ها آزاد کنند کارشاسان شده ودکای روسی خوردن و گوش کردن به قره باغ شکسته سی ما که بخیلی نیستیم حال‌اش را ببرید فقط از قره باغ، قره باغ شکسته‌ی برایشان، مانده است.) احمد آقایف در اوائل یک ایران گرای دو آتشه بود و پایان نامه دانشگاهی‌اش تعریف و تمجید از ایران باستان، و بعد یک مسلمان متعصب که در مجلات اسلامی قلم می‌زد و بعدها یک ملی گرایی ترک که با اسلام گرایان مجادله‌ها داشت و در آخر جزء حلقه کمیته اتحاد و ترقی که با یهودی‌ها دمخور شده بود و در مجلات ژون ترک که توسط صهیونیست‌ها منتشر می‌شد قلم فرساقی می‌کرد و تمام عمرش را تصویر ناقصی از ایران گرائی و اسلام گرائی و ملی گرائی ترک و غرب گرای کمالیست در حیات فکری خود داشت و در آخر فیل‌اش یاد ایران کرد و می‌خواست از دیوان حافظ برای آخر عاقبت پان ترکیست‌ها تفال بزند به گفته دوستش حسین زاده وقتی دیوان حافظ گیرش نیامد عوض‌اش از کتاب «قدس آزاد شده» اثر تاسون یهودی تفال زد که …………. «در ظلمانی ترین ایام مشرق زمین قهرمانی با موهای طلائی ظهور می‌کند ملت‌اش را گرد می‌آورد و به سوی آزادی و پیروزی رهنمون می‌کند …..» چندی بعد مصطفی کمال بعنوان آتاترک از صندوق کمیته‌ی اتحاد و ترقی بیرون می‌جهد6
افندیم ایشیق سونمز ملاحظه می‌فرمائید حالا هم با صد سال پیش هیچ فرقی نکرده همان مغزهای منجمد قرن نوزدهمی برای گدائی هویت از اجانب، بعضی‌ها شب و روز دوربر نمایندگان مجالس اروپا و آمریکا می‌پلکند و موس موس می‌کنند و از هر نوع خوش خدمتی به بیگانگان فروگذار نمی‌‌کنند منتظر هستند. بیگانگان یک کلمه‌ای یک جمله‌ای درباره هویت بعضی‌ها تره‌هاتی ببافند که از آن کلمات خوشانشان بشود. دست بر قضا روزی روزگاری یکی از نمایندگان بخاطر اینکه جواب خوش خدماتی‌های بعضی‌ها را داده باشد، پنجره‌ی یکی از اطاق‌های مجلس نمایندگان آمریکا را باز کرد و گفت که «آذربایجان ایران نیست» هویت طلبان سر از پا نشاخته این جمله را که ثمره‌ی سال‌های خوش خدمتی‌شان بود، مثل کاغذ زر بریدند و از بالای هر دَر و دروازه‌ای آویزانش کردند و در تلویزیون‌ها به نمایش گذاشتند از آن طرف یک ایرانی وطن پرست تورج دریائی استاد تاریخ در آمریکا طی جوابیه‌ای که در روزنامه‌ی نیویورک تایمز چاپ کردند و توی دهن آن نماینده زد و گفت که بشما نیامده از این غلط‌ها، درباره‌ی آذربایجان بکنید آذربایجان صاحب دارد.
در جوابی که به آقای بیات نوشته بودم متذکر شده بودم که شما و هویت چی‌های عزیز سعی نکنید برای آذربایجان تاریخ و فرهنگ و زبان جعل کنید و با آن جعلیات خودتان را مضحکه خاص و عام نکنید . باز این دفعه هم افندیم ایشیق سونمز می گویم که با کلمات اختراعی  همچون، شونیزم فارس، فارس استعمار چیلق، که در هیچ فرهنگ، دائره المعارف و لغت نامه نمی‌توانید پیدایش کنید. ما بیشتر در لغت نامه‌ها و فرهنگ‌های سیاسی، کلمات استعمار سرخ، استعمار سیاه، استعمار انگلیس و … برخورد داشته‌ام این کلمات اختراعی ایشان در توبره‌ی هیچ عطاری یافت نمی‌شود.
یکی از این کلماتی که افندیم ایشیق سونمز زیاد مورد استفاده قرار داده کلمه‌ی «ممالک محروسه» است مثل اینکه هویت چی‌های عزیز معنی این کلمه را اشتباهی فهمیده‌اند، مثلاً این کلمه را مترادف ممالک امپراتوری، یا اتحاد جماهیر یا فدراسیون‌های کشورها و …… حالی‌شان شده است. کلمه محروسه بمعنی حراست شده و حفظ شده معنی می‌دهد واین اصطلاحی بود که فقط از زمان جد بزرگوارشان فتح علی شاه خاقان ابی خاقان در ایران متداول شد و قبل از آن هیچ گونه کاربردی نداشت. آنها ادعا می‌کردند که: فقط ما هستیم که از مملکت حراست و محافظت می‌کنیم و بر عکس آن گنده‌گوئی‌ها دیدیم که همان جد بزرگوارتان (قاجاریه‌ها) هر یکی از شهرهای قفقاز را به خال سیاه ماهروئی می‌بخشید که تعداد حرم سرایش را زیاد کند و 17 شهر قفقاز را با ماه رویان گرجی، ارمنی‌، قره باغی تاخت می‌زد که شما هویت چی‌ها ننگین نامه ترکمان چای و گلستان را قلب ماهیت کنید تقسیم نامه‌اش بخوانید. (واقعاً شرم آور است)، این همه دروغ، و من حتم دارم که شما می‌خواهید ننگین نامه‌‌های جد بزرگوارتان را ماست مالی کنید.
آخرین توصیه‌ی دوستانه‌ ای که به افندیم ایشیق سونمز دارم، این است اگر روزی روزگاری طرف صحبت تان یک نفر آذربایجانی باشد سعی کنید با زبان آذربایجانی یا حداقل‌اش با زبان بچه‌های دهات آذربایجان و یا به زبان بچه شهرهای آذربایجان با آنها صحبت کنید و یا با زبان بچه‌های آخر خیابان طالقانی تبریز با زبان بچه‌های سیلاب اگر آن زبان را هم بلد نبودید با زبان بچه‌های خیابان شهناز تبریز و یا در آخر سعی کنید با زبان ماندگار حیدر بابای آذربایجانی‌ها اختلاط کنید و از استعمال لغات و اصطلاحات واحه‌های اورال آلتائیک و یا کلمات تاتاری و استفاده نفرمائید، یک دفعه دیدید که بچه‌های آذربایجان از کوره در می‌روند «آزقین لاشماق  می‌کنند و می‌گویند «گده اوزدیلیوی دانش» یا حداقل با زبان پدر مادرت صبحت کن.7
والسلام
توضیحات
1- زندگی و سفرهای آرمینوس وامبری ترجمه محمدحسن آریا، ص 8/319، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1372.
2- تاریخ هیجده ساله آذربایجان، احمد کسروی، بخش قیام خیابانی.
3- مجله ایرانشهر، سال 3 شماره 3 ص 139.
4- نگاه کنید به همان.
5- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید جمهوری آذربایجان چگونگی و شکل‌گیری، محمدامین رسول زاده، ترجمه تقی سلام زاده، و مقالات سیدحسن تقی زاده، جلد اول، تحت نظر ایرج افشار.
6- برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به از جامعه ایرانی تا میهن ترکی زندگی احمد آقایف علی کالیراد، نشر پردیس، سال 1392.
7- زبان نوشتاری افندیم ایشیق سونمز به تمام زبان‌ها شبیه است جز زبان آذربایجانی، نوشته‌ی ایشان را به یکی از دوستانی که دستی در ادبیات آذربایجان دارد و چندین کتاب درباره آذربایجان به زبان آذربایجانی نوشته نشان دادم راسته حسینی ایشان هم از نوشته‌های ایشان سر در نیاوردند.