رایج در جهان از روستایی و محلی گرفته تا زبانهای ولایتی و ملی دارای منشا و اصلی هستند و برای متکلمانشان زبان مادری به شمار میآیند، بنابراین چیزی به نام زبان غیرمادری وجود ندارد.
این اصطلاح معمولا برای زبانهایی به کار میرود که در کشورهای بزرگ در زمره زبانهای محلی جای دارند که به آنها اصطلاحا گویش یا نیمزبان گفته میشود، البته همه آنها به معنای دقیق کلمه زبان محسوب میشوند ولی زبان مادر یعنی زبان فراگیر به حساب نمیآیند، وگرنه آنها نیز مانند زبان فراگیر یا ملی دارای قواعد و ساختار خاص خود هستند. بر این اساس اصطلاح مذکور معنایی محدود ندارد، شامل هر زبانی میشود، خواه زبان اقلیتی انگشتشمار باشد یا اکثریت مردم یک کشور که به زبان ملی گفتوگو میکنند، یعنی زبان مادر که ریشه در دیگر زبانهای مرتبط با خود دارد و ضمن آنکه از آنها غنا مییابد، قوت نیز میبخشد و عاملی است برای حراست آنها. از این رو تقویت و صیانت از زبانهای بومی و محلی – یا به عبارتی زبان مادری- در هر مجموعه زبانی موجب تقویت زبان اصلی یا ملی میشود که برای مثال مردم کشوری مانند هند را با بیش از 80 زبان به هم پیوند میدهد و مهمترین عامل در حفظ وحدت ملی و تمامیت ارضی یک کشور است. وقتی در سرزمینهای پهناور سخن از زبان مادری و تحکیم و تقویت آن به میان میآید، به منزله نادیدهگرفتن اقتدار و حاکمیت زبان مادر نیست زیرا تضعیف زبان مادر موجب از دست رفتن زبانهایی میشود که حیات و دوامشان بسته به اقتدار آن است.
در چند دهه اخیر به سبب تنشها و رقابتهای سیاسی برخی کشورهای مصنوعی و به معنای واقعی کلمه جعلی که در آن سوی جنوب و
بهار، 5 اسفند 1391
شمال ایران شکل گرفتهاند و به هر طریق ممکن حتی با مصادره چهرهها و دستاوردهای فرهنگی و مدنی برآمده از اندیشه ایرانی در پی سندسازی برای کسب هویت هستند چشم به خاک ایران دوختهاند و از این رو با تاکید بر تشابههای زبانی به قومگرایی دامن میزنند و به مدد شبکههای ماهوارهای سعی در تحریک برخی از اذهان مستعد فرقهگرایی و ناراضیان اجتماعی برای تضعیف وحدت ملی به بهانه زبان مادری دارند. آنان زبان ملی کشور را به دلیل عنادشان با فرهنگ ایرانی برای بخشهایی از کشور تا حد زبان درجه دوم تقلیل میدهند و زبان فارسی را که حامل فرهنگ و عناصر هویتساز ایرانی است و به همین سبب زبان ملی خوانده میشود، رندانه زبان رسمی میخوانند تا از بار عاطفی و فرهنگی آن بکاهند، زیرا برخلاف اذهان عطوفتزده به خوبی میدانند که آنچه رسمی است ملی نیست و دوام و بقای هر چیز رسمی بسته به میزان نفوذ حاکمیت موجود است.
هر چیز رسمی عاریتی و بیدوام است و ممکن است پس از چندی نباشد. مثل آیینهای رسمی که با هر حاکمیت نورسیدهای ملغی میشوند، ولی آیینهای ملی همیشه ماندگارند. از اصطلاح «رسمی» مفهومی اداری، حکومتی و بیگمان آمرانه القا میشود که به هیچ روی مبین بار عظیم فرهنگی زبانی نیست که دومین زبان بزرگ دنیای اسلام به شمار میآید و به لطف شاعران و نویسندگانی بزرگ از جایجای ایران نه تنها پیوندی قلبی و معنوی با هر ایرانی و مسلمان دارد، بلکه به مقامی دست یافته که در جهان زبانزد است. تردیدی نیست که تقویت زبانهای بومی یا به عبارتی زبانهای مادری به لحاظ فرهنگی، تاریخی و زبانشناسی از اهمیت بسیار برخوردار است ولی این بهآن معنا نیست که بدل به ابزاری شود برای بیمهری به اساسیترین عنصر هویت ملی یعنی زبان مادر.
شبکههای ماهوارهای معاند زبان فارسی و تمامیت ارضی کشور که تلقیناتشان از ناخودآگاه کسانی که گوش به آنها دارند سر برمیآورد، یا نمیدانند یا میدانند و نفی حقیقت میکنند که کلمه «پارس» از واژه «پارسواش» یا «پارسوآ» مشتق شده که قومی بودند در شمال دریاچه اورمیه. اینان به سبب فشار آشوریها ناگزیر به جنوبیترین نقطه ایران در کنار خلیجفارس که «انزان» یا «انشان» نامیده میشد کوچ کردند. این مردم همان پارسیانی بودند که هخامنشیان از میانشان سر برآوردند، اینان اصلا در آذربایجان کنونی ساکن بودند و بعد هم در خوزستان، ولی زمانی که حکومت هخامنشی رو به گسترش نهاد، در جایی که اکنون فارس خوانده میشود استقرار یافتند. بنابراین مردم این استان هم نباید فارس خوانده شوند، ولی حقیقت این است که پارسها برای مدتی در همه ایران از آذربایجان گرفته تا خوزستان ساکن بودند و همه این ملک را درنوردیدند. سپس امپراتوری بزرگی بنیاد نهادند که طبق قاعده «تعمیم جزء به کل» پارس خوانده شد. داریوش در سنگنوشته نقش رستم میگوید:
«… منم داریوش… پسر یک پارسی، یک ایرانی، از تخمه ایرانی.»
این تعمیم از آن روست که دولت هخامنشی بیش از دو قرن بر نزدیک به هشتمیلیون کیلومتر مربع فرمانروا بوده و نام خود را به عنوان پایهریز یک امپراتوری عظیم بر آن گذاشت. نامگذاریهای از این نوع در تاریخ جهان نیز وجود دارد مثل امپراتوری روم که از سویی تا افریقا و از دیگر سو تا مرز ایران گسترش داشت. اینکه چرا پارس مترادف ایران شده به کاربرد یونانی آن بازمیگردد که به زبان و فرهنگ کشورهای جهان راه یافت. همه فیلسوفان یونان باستان، ایران را پارس نامیدهاند. دموکریتوس برای اینکه ارزش اندیشیدن را نشان دهد، گفته است: «یک لحظه تفکر را با اقلیم پارس برابر نمیکنم.» هرودوت در تواریخ خود فقط از کلمه «پرسیا» یا «پرسا» استفاده میکند.
ابنخلدون در مقدمه میگوید: «به جز ایرانیان کسی
به حفظ و تدوین علم قیام نکرد
امروز هم بسیاری از مردم دنیا جایی به نام ایران را نمیشناسند، مگر اینکه بدانند ایران همان پرشیا است. مقصود آنان به خلاف معاندان وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور فقط بخشی از این خاک نیست بلکه همه ایران است. در ادب فارسی هم تمامی نویسندگان و شاعران، فارس یا پارس را برابر ایران به کار بردهاند، از جمله در کلیله و دمنه و تذکرهالاولیای عطار. میرزا تقیخان انصاری، معلم دارالفنون که در سال تحصیلی 1287 قمری بخشی از کتاب اصل انواع داروین را به فارسی ترجمه کرد و نام آن را جانورنامه نهاد، در مقدمه رسالهاش کلمه «پارسیان» را معادل ایرانیان به کار میبرد و ایران را «مملکت پارسیان» میخواند.
ابنخلدون در مقدمه میگوید: «به جز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد و از این روی مصداق گفتار پیامبر پدید آمد که فرمود: «اگر دانش بر گردن آسمان درآویزد، قومی از مردم فارس بهآن نایل میآیند و آن را به دست میآورند.» که البته مقصود پیامبر محدود به زبان مادری نبوده بلکه منظورشان به همه ایرانیان بوده.
بنابراین با نگاهی تفصیلی هر آن کس که در محدوده ایران زندگی میکند نخست منتسب به پارس یا ایران است و بعد به زادگاه خود. زبان ملی چنین کسی طبیعتا زبان مادر است و قلمرو مادر هم تمامی زوایای خانه اوست که قلمرو او محسوب میشود. اگر این نفوذ کمرنگ یا ضعیف شود، موجب ضعف عناصر وابسته به آن میشود. این حکمی است که مصداقش در رابطه میان زبان مادر و زبان مادری است، درست مانند بخشی از خاک یک سرزمین که در صورت جدایی از سرزمین اصلی یا مادر ارزشهای پیشین خود را از دست میدهد.
اگر معیار نامگذاری زبانی به نام فارسی به لحاظ جغرافیایی باشد، در واقع باید آن را زبان خراسانی نامید، زیرا برآمده از آن ولایت است. هر اسمی فقط برای تشخیص مسماست، وگرنه زبان فارسی در اصل زبان خراسانی است و همانطور که خراسان از آن هر ایرانی است، زبان برآمده از آن هم متعلق به هر ایرانی است و از این رو ملی. نیازی به گفتن نیست که پیدایی مسائلی از این دست ریشه در بازیهای سیاسی و معضلات دهههای اخیر دارد و برای آنان که اعتقاد به همبستگی ملی دارند، خندهآور و توضیح واضحات است.