جدید بود و همو راهی را هموار کرد که به سر زمین ناشناختهء اندیشهء سیاسی جدید منتهی میشد، سرزمینی که شالودهء استوار کاخ بلند اندیشهء سیاسی از هابز به بعد بر روی آن پی افکنده شد.نیکولوماکیا وللی در مقدمهء کتاب اول گفتارها2با اشارهای به سرشت نوین اندیشهء خود، آگاهانه به سختی و رنج راه نو هموار تأکید کرده و میگوید: «سر آن دارم راهی نو هموار سازم که بیهیچ تردیدی به سختی در آن راه خواهم سپرد».در نامه ای از ماکیا وللی به پیشگاه لورنتسو دی میدیچی که در آغاز شهریار آمده است،نویسنده اعتراف میکند که آنچه در این کتاب آورده شده«به سالیان دراز و با به سر بردن رنج و خطرهای بسیار3»آموخته شده است و اینک هدیهء شهریای میشود که بایستی کمر همت بر نجات ایتالیا از چنگال بربر هابر بندد که بوی گند آنان منخرین همهء وطن خواهان ایتالیایی را میآزارد.4
ماکیا وللی در همان نامه،خطاب به لورنتسو مینویسد: «این بنده نیز بر سر آن است که برای نمایاندن بندگی خویش چیزی به پیشگاه شهریار فراز آورد و در میان همهء دارایی خود ارجمندتر و گران بهاتر از توشهء معرفتی که دربارهء کردار مردان بزرگ اندوخته،نیافته است که دستاورد آشنایی دیرینهء وی با کار روزگار و پژوهش پیوسته در آثار روزگار باستان است، و فشردهء این همه را پس از باریک اندیشیها و مو شکافیهای بسیار در دفتری گرد آورده که اکنون به پیشگاه شهریار عرضه میدارد.5»ماکیا وللی در این سطور،به ترجمهء ما،تجربهء دیرینه از امور جدید و قرائت نوشتههای قدما»6 را برجسته میسازد.
دو سرچشمهای که نخستین اثر نامدار اندیشهء سیاسی بر مبنای آن نوشته شده است.ماکیا وللی افزون بر شناختی که از مجرای تجربهء امور جدید و قرائت آثار قدما کسب کرده است در همان مقدمه به نکتهء مهم دیگری در جهت بنیادگذاری اندیشهء سیاسی جدید اشاره میکند که دارای اهمیت ویژهای است:از نظر ماکیا وللی ممکن شدن بنیادگذاری اندیشهء سیاسی جدید و بحث در سرشت شهریاران در شرایطی است که اندیشمند سیاسی از جایگاه «مردم» یعنی از پایین به نظارهء شهریار میپردازد.«…امید است این را گستاخی نشمرند اگر که مردی ناچیز و فروپایه جسارت ورزد و در باب کار و نهاد شهریاری سخن آغازد،زیرا همچنان که برای طرحریزی چشمانداز کوهها و بلندیها میباید در پستیها و جلگهها جای داشت و برای نظر کردن در جلگهها بر بلندی کوهها،برای دریافت نهاد مردم نیز میباید شهریار بود و برای دریافت نهاد شهریاران از مردم.7»
تا اینجا تصویری را که ماکیا وللی از اقدام بیسابقهء خود در جهت بنیادگذاری اندیشهء سیاسی جدید ارائه میکند به اشاره و با تکیه بر مقدمهء رسالهء شهریار آوردیم.اینک برای درک معنای فقراتی که آورده شد بایستی آن فقرات را با توجه به مضمون رسالهء ماکیا وللی در نظری گذرا مورد تفسیر قرار دهیم.ماکیا وللی در اشارهای به نخستین سرچشمهء اندیشهء خود به قرائت نوشتههای قدما اشاره میکند و این امر در نخستین نگاه با قصد او در جهت بنیادگذاری اندیشهء سیاسی جدید سازگار به نظر نمیآید.این ناسازگاری میان قدیم و جدید و تأکید ماکیا وللی بر قدیم را چگونه باید فهمید؟نه تنها بیشترین اشارات رسالهء شهریار به تاریخ گذشته مربوط میشود بلکه مفصلترین و جالبترین نوشتهء ماکیا وللی همچنان که از عنوان آن،گفتار دربارهء نخستین دهگانهء تیتوس لیویوس بر میآید تأملاتی در باب نخستین ده کتاب تاریخ تیتوس لیویوس است که به طور عمده به بنیادگذاری رم مربوط میشود نخستین پاسخ برای حل این ناسازگاری را میتوان از دیدگاه انسان شناسی ماکیا وللی پیش کشید. ماکیا وللی انگیزه و عامل رویدادهای جهان را خواستها و شورهای انسانی میداند و از آنجایی که خواستها و شورهای انسان در گذر زمان دستخوش دگرگونی نیست رویدادهای زندگی انسان همواره یگانهاند.اما نظر ماکیا وللی در مطالعهءتاریخ و بازگشت به مأثورات،چنانکه از ظاهر گفتار او بر میآید،«تقلید»از رویدادهای گذشته نیست بلکه او میکوشد تا به تصریح خود در مقدمهء کتاب اول گفتارها با مقایسه و سنجش میان«رویدادهای قدیم و جدید»درک معنای تاریخ و رویدادهای آن را امکان پذیر سازد.
ماکیا وللی به تکرار از«تقلید»فرزانگان و بینادگذاران قدیم سخن میگوید و شهریارانی همچون موسای عبرانی، کورش پارسی،رومولوس رمی و تسئوس آتنی را که هر یک دولتی نوبنیاد ایجاد کردند نمونهء هر شهریاری میداند که آهنگ بنیادگذاری کرده باشد.ماکیا وللی در رسالهء شهریار ضمن تأکید بر تقلید از بنیادگذاران،پرتوی نیز بر درک ویژهء خود از«تقلید»می افکند:
«خردمند آن کسی است که به راه بزرگان رود و شیوهء مردان بزرگ را پی گیرد تا اگر به بزرگی نیزد نرسد همتش را بزرگ شمرند و یا همچون کماندار چیره دستی باشد که برد کمان خویش را میشناسد و آنگاه که آماج دور باشد هنگام نشانه رفتن تیر را بلندتر پرتاب کند اما نه برای پرتاب به بلندی بل برای آنکه بر آماج نشیند.9به مناسبتهای دیگری نیز ماکیا وللی«تقلید»بزرگان و سرمشق گرفتن از اعمال آنان را به شهریار نوخاسته پیشنهاد میکند: «شهریار برای پرورش ذهن خویش میباید تاریخ بخواند و کردار مردان بزرگ را بپژوهد تا ببیند به هنگام جنگ چه میکردهاند و دلیل شکستها و پیروزیهایشان چه بوده است تا از آن یک بپرهیزد و از این یک سرمشق گیرد،و بالاتر از همه، چنان کند که مردان نامدار پیشین میکردهاند یعنی یکی از مردان ستوده و نامدار پیشین را سرمشق قرار دهد و از کردار و رفتاری وی پیروی کند10».
میتوان این دو فقره را در کنار یکدیگر قرار داده و با هم سنجید.آنچه بر مبنای چنین سنجشی میتوان گفت این است که«تقلید»از بزرگان در نظر ماکیا وللی به معنای تکرار صرف اعمال آنان نیست بلکه:از آنجایی که ماکیا وللی جز از شهریاران بنیادگذار به عنوان نمونه و سرمشق یاد نمیکند،«تقلید»بایستی به معنای«تأسیس» و بنیادگذاری فهمیده شود.ماکیا وللی به شهریاران بنیادگذار نظر دارد و نه به مقلدان بیارج و مقام،و در واقع،تقلید از اعمال مردان بزرگ را تقلید از تأسیس آنان میداند و نه صرف بازگشت به گذشته و تکرار رویدادهای آن که از نظر ماکیا وللی ثمری جز شکست محتوم نمیتواند داشته باشد.به همین دلیل است که ماکیا وللی مینویسد:«…به گمان من، کامیاب آن کس است که کردار وی همساز با روح زمانه باشد و آن کس که کردارش جز این باشد کامیاب نخواهد شد.11»
از نظر وی دورهء سیاست آرمانی برای همیشه با آغاز دوران جدید به سر آمده است
همچنان که«تقلید» شهریار نوخاسته از بنیادگذاران بزرگ اقتدای به تأسیس آنان است قرائت نوشتهه ای قدما توسط ماکیا وللی نیز به معنای تقلید و تکرار سخنان آنان نیست بلکه درک معنای تاریخ و تأمل در رویدادهای آن توسط تاریخنگاران بزرگ مانند تیتوس لیویوس که ماکیا وللی به شرح اثر وی میپردازد به قصد سنجش با رویدادهای دورانی انجام میشود که ماکیا وللی نخستین اندیشمند و بینادگذار اندیشهء سیاسی آن است.ماکیا وللی با تأکید بر اصالت و استقلال دوران جدید که در زمان او آغاز میشود بازگشت به گذشته و تکرار رویدادهای آن را ناممکن میداند و همو با درک الزامات دوران جدید و روح زمانه،راهی نو فرا راه اندیشهء سیاسی میگشاید که اندیشهء تجدد و تجدید اندیشهء سیاسی است.بخش بزرگی از تاریخ ننگ دراز آهنگ نیکولوماکیا وللی را بر مبنای چنین توجهی به تجدد بایستی توضیح داد.
اما معنای تجدد چیست و اندیشهء سیاسی جدید که به توسط ماکیا وللی بنیادگذاری شد چه ویژگیهایی دارد؟در اینجا نمیتوان بحثی مفصل در این زمینه باز کرد اما اشارهای به برخی فقرات مهم رسالهء شهریار میتواند پرتوی بر سمتگیری اندیشهء سیاسی جدید بیفکند.در فصل پانزدهم رسالهء شهریار ماکیا وللی مینویسد:«مرا سر آن است که سخنی سودمند از بهر آن کس که گوش شنوا دارد،پیش کشم و بر آنم که به جای خیالپردازی میباید به واقعیت روی کرد.بسیاری کسان در باب جمهوریها و پادشاهیهایی خیالپردازی کردهاند که هرگز در کار نبودهاند.شکاف میان زندگی واقعی و زندگی آرمانی چنان است که هر گاه کسی واقعیت را به آرمان بفروشد به جای پایستن،راه نابودی خویش را در پیش میگیرد.هر کهبخواهد در همه حال پرهیزگار باشد در میان این همه ناپرهیزگاری سرنوشتی جز ناکامی نخواهد داشت.از این رو شهریاری که بخواهد شهریاری را از کف ندهد میباید شیوههای ناپرهیزکاری را بیاموزد و هر جا که نیاز باشد به کار بندد.12»
در این عبارت ماکیا وللی به یکی از مهمترین مباحث اندیشهء سیاسی جدید در نهایت اجمال اشاره کرده است: دوران بحث در سیاست آرمانی و فضیلت و سعادت مدنی که ماکیا وللی از آن به«خیالپردازی»تعبیر میکند به سر آمده است.14
از افلاطون و ارسطو تا مفسران مسیحی آنان،بحث سیاسی به استقرار مدینهء فاضله و هدایت انسان به فضیلت و سعادت توجه دارد.اما ماکیا وللی که نه به مدینههای فاضله اعتقاد دارد و نه«عصر زرینی»را در آغاز و انجام آفرینش میتواند تصور کند موضوع بحث سیاسی را -teffeatirev elaut قرار میدهد،اصطلاحی که در شرایط کنونی به زبان ما قابل ترجمه نیست زیرا که این اصطلاح بیشتر از آن که به «واقعیت»توجه داشته باشد به حقیقت رابطهء نیروهای سیاسی مربوط میشود که به طور موثری در جامعه وجود دارد،و این حقیقت بالفعل به ضرورت،«واقعیت»سیاسی موجود نیست.
عدم توجه به این نکتهء ظریف که به دیالکتیک ظاهر و باطن در نزد ماکیا وللی و دیالکتیک واقعیت سیاسی و حقیقت رابطهء نیروهای سیاسی مربوط میشود و ناشی از خلط میان واقع بینی سیاس kitiloplaeR ,) emsilaeR (است بیشتر اوقات باعث شده است که مفسران در تعیین سرشت اندیشهء سیاسی ماکیا وللی دچار اشتباه شوند.اندیشهء سیاسی ماکیا وللی kitiloplaeR نیست بلکه واقع بینی سیاسی به معنای تحلیل حقیقت رابطهء نیروهای سیاسی است.15در واقع معنای سخن ماکیا وللی جز از مجرای تحول بعدی اندیشهء سیاسی جدید قابل درک نیست.مفسر بزرگ ماکیا وللی در آغاز سدهء نوزدهم،هگل،با تکیه بر سخن ماکیا وللی بحث سیاسی را بحث در tiekhcilkriW سیاسی دانست که به همان اندازهء اصطلاح بالا غیر قابل ترجمه است و به هر حال قابل اشتباه با tatilaeR که واقعیت است نیست.16
هر جا سپاه نیکو در کار باشد قانون نیکو نیز از پی خواهد آمد،.
آنچه با توجه به این وجه از اندیشهء سیاسی ماکیا وللی میتوان گفت این است که از نظر وی دورهء سیاست آرمانی برای همیشه با آغاز دوران جدید به سر آمده است. توهم این که انسان دارای سرشتی قدسی است و بنابراین با طرح سیاستی آرمانی امکان اصلاح امور بشری وجود دارد در عالم نظر،خیالی بیش نیست در حالی که در واقعیت،تعبیر آن خواب آشفته میتواند فاجعهای در ابعاد جامعهء بزرگ بشری به دنبال داشته باشد.از نظر ماکیا وللی قلمرو سیاست به هر حال،هرگز،قلمرو فضیلت و سعادت نبوده است و این نکته جالب توجه است که هر بنیادگذاری به دنبال قتلی ممکن شده است.بنیان شهر و مدینه بر مسلخی استوار است که برادری خون برادر خود را ریخته است:بنیادگذاری رم به دست رومولوس انجام گرفت که با شیر گرگ بالیده و دست به خون برادر همزادش رموس آلوده بود.«در باب آدمیان،بر روی هم، میتوان گفت که آفریدگانی هستند ناسپاس و زبان باز و فریبکار و ترسو و سودجو و تا زمانی سرسپردهء شمایند که سودی از شما به ایشان رسد،و آنگاه که خطری در میان نباشد….به زبان آماده اند جان و مال و فرزند خود را فدای شما کنند،اما روزی که خطری در میان باشد از شما روی بر میتابند.شهریاری را که تنها به نویدهای ایشان دل خوش کرده و اندیشهای در کار خویش نکرده باشد،سرنوشتی جز نابودی نیست.زیرا دوستیی که بنیادش بر زر باشد نه بر بزرگواری و والایی روح،برای آن بهائی پرداخت میشود اما بدان پشتگرم نمیتوان بود.آدمیان از آزردن کسی که بخواهد در دل ایشان جایی داشته باشد باکی ندارند،اما از آزردن کسی که از وی هراسی به دل داشته باشند پروا میکنند،زیرا که پستی نهاد مردم سبب میشود پیوند مهر را هر زمان که به سودشان باشد بگسلند،اما هراس از کیفر آن چیزی است که همیشه ترس را پایدار نگاه میدارد.»17مهمترین نتیجهای را که ماکیا وللی از این ملاحظات میگیرد این است که میان جزیرهء ثبات و آرامش اخلاق و اقیانوس پر آشوب سیاست نسبتی وجود ندارد،یا بهتر بگوییم سیاست، اگر چه با اخلاق نسبتی ندارد اما اخلاق ویژهء خود را دارد. اخلاقی که ناشی از رابطهء نیروهای سیاسی و منبعث از سرشت دوران جدید است.رسالهء شهریار بر خلاف بسیاری از نوشتههای سیاسی دوران قدم با کوتاهترین فصل رساله،آغاز میشود که از بسیاری جهات بدعتی در تاریخ اندیشهء سیاسی است.
ماکیا وللی رسالهء شهریار را بیهیچ دیباچهای با بحث قدرت سیاسی و شیوهء اکتساب آن آغاز میکند:«پادشاهی ها بر چند گونه اند و شیوه های فرا چنگ آوردنشان.»18این بدعت،بیشتر از آن که بظاهر رسالهء شهریار ماکیا وللی مربوط باشد با ساختار درونی آن ارتباط دارد در فصل دوازدهم به اوج خود میرسد که ماکیا وللی نظام معمول رسالههای سیاسی،دربارهء نسبت میان جنگ افزار و قانون را به هم زده و دامن بحث در قانون را رها میسازد.ماکیا وللی مینویسد:«پایه های اصلی هر دولتی،خواه نو بنیاد یا کهن یا آمیخته،قانون نیکو و سپاه نیکو است و از آنجا که بی چنین سپاهی چنان قانونی نیز نمی توان داشت و هر جا سپاه نیکو در کار باشد قانون نیکو نیز از پی خواهد آمد،جستار قانون را رها کرده و به سپاه خواهم پرداخت.»19
بدین ترتیب الگوی تحلیل قدرت در اندیشهء سیاسی جدید نه اخلاق که جنگ است و بدیهی است که تحلیل رابطهء (به تصویر صفحه مراجعه شود) نیکولو ماکیا وللی
نیروهای متخاصم ارتباطی به تحلیل روابط و مناسبات انسانی بر مبنای اخلاق و فضیلت و سعادت ندارد.با چنین استنباطی از قدرت سیاسی،ماکیا وللی نه تنها رابطهء سنتی میان اخلاق و سیاست را به هم میزد بلکه در نهایت،اخلاق واقعی را ناشی از روابط و مناسبات سیاسی میداند و نه بر عکس.
اخلاق،که در نظر ماکیا وللی بر شالودهء نااستوار توهم فضیلت و سعادت برآمده است،هرگز در قلمرو سیاست کارساز نبوده است و درست به همین دلیل است که شهریاری که به زور تکیه نکند همواره ناکام میماند.ماکیا وللی با بازگشتن به تجربهء گذشته به تعمیم درسی میپردازد که تاریخ شهریاران همهء اعصار آموخته است:«از این رو است که از همهء پیامبران سلحشور پیروز بودهاند و پیامبران بیسلاح ناکام ماندهاند.»20از دیدگاه اندیشهء سیاسی جدید،آزادی نوین، جای فضیلت و سعادت اندیشهء قدیم را گرفته است و این آزادی جز در سایهء جنگ افزار به دست نمیآید:«رم و اسپارت،قرنها مسلح و آزاد بودند.سوئیسیها بخوبی مسلحاند و یکسره آازد.حال آنکه کارتاژیان،پس از نخستین جنگ با رم، لگد کوب مزدوران خود شدند،اگر چه فرماندهی به دست شهروندان ایشان بود.»21
با تکیه بر چنین ملاحظاتی است که ماکیا وللی یکسره و بنیاد با اندیشهء سیاسی قدیم و آرمانخواهی آن قطع رابطه کرده و اندیشهء سیاسی را از بحث در فضیلت و سعادت به تحلیل رابطهء نیروها سوق میدهد.اندیشهء سیاسی جدید بر خلاف اندیشهء سیاسی قدیم که به فضیلت و سعادت یک قوم به مثابهء یک امت توجه دارد به تحلیل تنش بنیادین جامعهای میپردازد که به گروههای متخاصم تقسیم شده است.بدین ترتیب تحلیل تجریهء امت واحد به گروههای متخاصم و آرایش نیروهای آنها در میدانی که قدرت سیاسی در مرکز آن قرار دارد راه را بر توضیح بسیاری از مشکلات تاریخ اندیشهء سیاسی هموار میکند.یگانه توضیحی که از تنش بنیادین و زوالناپذیر جامعهء انسانی میتوان ارائه کرد تأکید بر زوالناپذیری«دو خواستهء گوناگون»سالاران و مردم است و هر تحلیل سیاسی در نهایت جز تحلیل رابطهء میان این دو گروه نیست.«همه جا مردم در پی آنند که از سروری و زورگویی سالاران رها شوند و سالاران در پی سروری بر مردم و زورگویی به آناناند.»22
اندیشهء سیاسی جدید با تحلیل رابطهء میان گروه ها، «سالاران و مردم»و رأس هرم قدرت سیاسی«شهریار»و تنشی آغاز می شود که نیروی محرکهء آن،خواست ها و آزهای گوناگون آنان است.بدین ترتیب،اندیشهء سیاسی جدید از دیدگاه یگانهء فضیلت و سعادت به تحلیل امر سیاسی نمیپردازد بلکه از دیدگاههای گوناگون مردم،سالاران و شهریار به میدان پیکار سیاسی نظر کرده و استراتژی و تاکتیک هر یک از آنها را باز میکند.بر مبنای چنین استنباطی از سیاست میتوان گفت که با ماکیا وللی تحلیل سیاسی در گسست با اخلاق و در پیوند با جنگ و تحلیل استراتژیک آن تدوین میشود.ماکیا وللی نزدیک به سه سده پیش از سردار و نظریه پرداز آلمانی،کلاوزویتس،و رأی وی دربارهء جنگ به مثابهء ادامهء سیاست،سیاست را مرحلهای از جنگ میداند و بنابراین در رسالهء شهریار،بیشتر از آنکه به بحث در قانون بپردازد تحلیل جنگ افزارها و پیروزی پیامبران مسلح را در کانون بحث خود قرار میدهد.در یکی از مهمترین فقرات شهریار،ماکیا وللی تصویری از این تنش بنیادین جامعهء سیاسی و رابطهء نیروهای آن به دست می دهد که بسیار جالب توجه است و ما علی رغم طولانی بودن،تمامی آن را نقل میکنیم تا پیچیدگی تحلیل ماکیا وللی را نشان داده باشیم.در این فقره بویژه تلاقی استراتژیها و ترکیب دیدگاهها دارای اهمیت فراوانی است. «مردم و سالاران،هر یک که فرصت یابند،شهریارییی از آن خویش بنا میکنند. سالاران هر گاه ببینند با مردم بر نمیآیند یکی را از میان خود برمیکشند و به شهریاری میرسانند تا در پناه قدرت او به خواسته های خود برسند.مردم نیز هر گاه ببینند که با سالاران برنمیآیند،یکی را از میان خود برمیکشند و به شهریاری میرسانند تا در سایهء او بیاسایند.
نگاهداشت شهریاری برای آن کسی که به یاری سالاران به شهریاری رسد دشوارتر است تا آن کس که به یاری مردم به شهریاری میرسد.آن که به یاری سالاران به شهریاری رسد،خویشتن را در حلقهء کسانی مییابد که خود را همتایان وی میشمارند، و از این رو نمیتواند به دلخواه ایشان را فرمان دهد و سامان بخشد.اما آن که به یاری مردم به شهریاری رسد خود را بیهمتا میبیند و کسی نیست یا کمتر کسی هست که از وی فرمان نبرد.افزون بر این،سالاران را بیآزار رساندن به دیگران و زورگویی به ایشان،خرسند نمیتوان کرد.اما مردم را میتوان،زیرا خواستههای مردم نجیبانهتر است از سالاران، از آن رو که سالاران در پی زورگوییاند،حال آن که مردم جز این چیزی نمیخواهند که زور نشنوند.و نیز باید افزود که شهریار در میان مردمی که به وی کینهور باشند آسوده نمیتواند زیست،زیرا مردم بسیارند،ولی از دشمنی سالاران اندیشه نمیتوان کرد که اندک شمارند.شهریاری که دشمنی مردم را برانگیخته باشد بدترین چیزی که از ایشان چشم میتواند داشت آن است که مردم او را تنها گذارند.اما اگر سالاران دشمن شوند نه تنها وی را تنها خواهند نهاد که سر به نافرمانی برخواهند داشت.سالاران دوراندیشترند و زیرکتر و به هنگام برای نجات خود به پا میخیزند و همیشه به هواداری کسی برمیخیزند که بخت بیشتری برای برد داشته باشد.و نیز،شهریار ناگزیر است همیشه با همین مردم سر کند،اما سالاران را میتوان از سر باز کرد زیرا هر روز میتوان ایشان را افزود و کاست و به دلخواه برکشید یا فرو کشید.»23
در اینجا بایستی با استفاده از توضیحی که دربارهءگوناگونی دیدگاه و استراتژی مردم،سالاران و شهریار،در میدان پیکار سیاسی ارائه کردیم این مطلب را به اشاره بگوئیم که رسالهء شهریار،خلاصهای از اثر مفصلتر ماکیا وللی، گفتارها نیست24بلکه شهریار،رسالهای در آیین شهریاری است و بنابراین از دیدگاه شهریار و رأس هرم قدرت در رابطهء نیروهای سیاسی نظر میکند.اما کتاب گفتارها هدفی یکسره متفاوت را دنبال میکند:ماکیا وللی با ایجاد جا به جایی در جایگاه نخستین خود در گفتارها،از دیدگاه مردم و استراتژی آنان در رابطهء نیروها نظر میکند و به دلیل همین جا به جایی و دیدگاه متفاوت است که شهریار و گفتارها نوشتههایی متفاوت اند،نوشتهء اخیر بر خلاف شهریار،بیانیهء جمهوری خواهی و توضیح استراتژی آن است و ماکیا وللی در فصل دوم شهریار به این موضوع اشاره کرده است:«اکنون در باب جمهوری ها سخنی نخواهم گفت زیرا در جای دیگری به شرح،از آنها سخن گفتهام و اینجا تنها به پادشاهی خواهم پرداخت و همان گونه که گذشت دربارهء چگونگی فرمانروائی بر آنها و پاسداری از آنها سخن خواهم راند.»25
اشارات اجمالی بالا به برخی از وجوه اندیشهء سیاسی ماکیا وللی نشان میدهد که به چه دلیلی در بیش از چهار سدهای که از مرگ ماکیا وللی میگذرد ننگ او بر نامش چربیده است.اندیشهء سیاسی ماکیا وللی با تکیه بر سرشت دوران جدید به تدوین اندیشهء تجدد پرداخته است و طبیعی است که چنین اندیشهای سودازدگان سیاست آرمانی را خوش نمیآمده است.اما اندیشمندان بزرگ سیاسی هر یک در بسط کاخ بلند اندیشهء سیاسی جدید در راهی گام نهادند که در زیر گامهای استوار ماکیا وللی هموار شده بود.روسو، اسپینوزا،فیشته و هگل از نام پرآوازهء ماکیا وللی و اندیشهء ژرف او با احترام فراوان یاد کرده اند.تجلیل نظریهء پردازان بزرگ دموکراسی نوین،روسو و اسپینوزا،از ماکیا وللی نشان از همسویی اندیشههای آنان دارد.
خشونت تحلیل سیاسی ماکیا وللی و تدابیر وی ریشه در ژرفای تباهی میهن و زمانهء او دارد و همچنان که هگل به اشاره گفته است:«عضو مبتلای به سیاه زخم را با گلاب نمی شویند، قطع میکنند.»،«در شرایطی که زهر و قتل به جنگ افزارهای رایج گشتهاند،درمانهای ملایم کارگر نمیافتد.پس از گذشت زمان تباهی،زندگی جز با تکیه بر رفتاری همراه با زور و خشونت سامان دوباره نمییابد.»26
یادداشتها:
1. medibI
2. levaihcaM , setelpmoCservueO , eilbatenoitidE uocniraB.EraPeetonnate , dramillaG , siraP 2591 .P 773.
3.نیکولوماکیا وللی،شهریار ترجمهء داریوش آشوری،کتاب پرواز، تهران 1366 ص،27.
4.همان اثر،ص 119
5.همان اثر،ص 27.
6. illevaihcaMolocciN , epicnirplI , ybdetide druBruhtrA.L , sserPnodneralc ,. drofxO 8691
.P 171
متن ایتالیائی شهریار مطابق چاپ اول همراه با توضیحات به زبان انگلیسی.
7.شهریار،ص 28
8. levaihcaM , .P.setelpmoCservueO 873
9.شهریار،ص 44
10.همان اثر،ص 78
11. همان اثر،ص 113.«شهریارانی هستند که امروز ایشان را در اوج کامروائی میبینید و فردا به خاک سیاه نشستهاند بیآنکه در خوی و منش ایشان هیچ دگرگونی پدید آمده باشد. به گمانم نخستین علت همان است که پیش از این به شرح باز گفتیم،یعنی،شهریاری که بنای کار خویش را یکسره بر بخت نهد،روزی که بخت از وی روی بگرداند کارش زیر و زبر میشود و نیز به گمان من،کامیاب آن کس است که کردار وی همساز با روح زمانه باشد و آن کس که کردارش جز این باشد کامیاب نخواهد شد.زیرا مردمان برای دستیابی به هدفخویش،یعنی عظمت و ثروت،شیوههای گوناگون در پیش میگیرند.یکی با پروا پیش میرود و دیگری بیپروا…اینها همه پیامدهای طبع زمانه و سازگاری یا ناسازگاری روشها با آنست و از دوتن که به یک روش کار میکنند،یکی به هدف میرسد و دیگری نمیرسد.زیر و زبر شدن کار مردم نیز از اینجاست…»
12.همان اثر:صص 9-78.
31. .pepicnirplI 382
14.در این باره نمیتوان به تفصیل بحث کرد اما برای روشن شدن مطلب فقرهای از لویاتان هابز را میآوریم که به تصریح به این موضوع اشاره کرده است.
«از این حیث(یعنی تأمین امنیت در زندگی اجتماعی)باید توجه داشت که سعادت این زندگی( yticileF )در آسایشی نیست که شالودهء آن ارضای روح آدمی بوده باشد.در واقعیت به گونهای که در کتابهای فیلسوفان قدیم اخلاق از آن سخن گفته است نه sumitlusiniF (غایت قصوی)وجود دارد و نه munobmummuS آن کس که خواستهایش( erised )به پایان رسیده باشد دیگر توان زندگی نخواهد داشت همچون آن کسی که احساسها و خیالاتش از حرکت باز ایستاده باشد.خوشبختی yticileF فراتر رفتن پیوستهء خواست از چیزی به چیزی دیگر است و به دست آوردن چیز نخست، تنها،راه را برای به دست آوردن دومین هموار میسازد.
دلیل این امر آن است که موضوع خواست بشری نه بهرهمند شدن یک باره و در یک زمان بلکه هموار کردن راه خواستهای آینده برای همیشه است.
sebboH.ehT ‘ nosrehpcaM.B.Cyb.denahtaiveL ‘ xeselddiMskooBniugneP 4891. .P 061.
ملاحظه میشود که چگونه هابز با نفی خیر اعلی و غایت قصوی، سعادت اندیشهء سیاسی قدیم را نفی و خوشبختی را به مثابهء موضوع بحث اندیشهء سیاسی جدید طرح میکند.ترجمهء yticileF به سعادت و خوشبختی از سوی ما عمدی است.
15.داریوش آشوری در مقدمهء شهریار میگوید:«آلمایها از وی…در زمینهء سیاست خارجی،اصل«سیاست واقع بینانه»را آموختند(ص 230)لازم به تذکر است که«سیاست واقع بینانه» در برابر kitiloplaeR درست نیست که بیشتر سیاست ابن الوقتی است.اما به هر حال اصطلاح آلمانی kitiloplaeR دارای معنای ویژهای در متنهای سیاسی است که با واقع بینی سیاسی emsilaeR نبایستی اشتباه شود.
16.در این باره مراجعه شود به توضیحات هگل در مقدمهء اصول فلسفه حق.
legeH , .sthceRsedeihposolihPredneinildnurG retsiemffoH.YnoVnebegegsuareh , renieMxileF galreV , grubmaH 5591 .S 31 .gs
یادآور میشویم که در ترجمههای جدید فرانسوی آثار هگل در برابر tiekhcilkriW اصطلاح evitceffeetilaer آورده شده که با اصطلاح elautteffeatireV ماکیا وللی قابل مقایسه است.
17.شهریار،صص 4-83
18.همان اثر،ص 29
19.همان اثر،ص 67 و ر ک: epicnirplI , .P 352
20.همان اثر،ص 46
21.همان اثر،ص 69
22.همان اثر،ص 59
23.همان اثر،ص 60
24.داریوش آشوری مینویسد:«باید یادآور شد که کتاب اصلی [ماکیا وللی]گفتارها است و شهریار برکشیده و فشردهای است از دیدههای اصلی آن کتاب.»ص 150.او همین طور در ص 19 شهریار را حاشیهای بر گفتارها میداند(!؟)و سخنانی از یک پژوهندهء انگلیسی را نقل میکند که نسبت میان گفتارها و شهریار را با نسبت میان سرمایه و مانیفست حزب کمونیست مقایسه میکند.به نظر ما این مقایسه یکسره باطل و بیمعناست و نویسندهء انگلیسی نه نسبت میان دو اثر مارکس را به درستی فهمیده است و نه جایگاه دو اثر ماکیا وللی را.
25.همان اثر،صص 30-29.
62. netfirhcSehcsitiloPlegeH , noVnebegegsuareH ztilrrl.G , galreVeimedakA , nilreB 0791 .S 88
باید یادآوری کنیم که علی رغم گفتهء داریوش آشوری.فیشته«در فصلی از کتاب نامدار خطاب به ملت آلمان به تحلیل ماکیا وللی» نپرداخته است(ص 23)فیشته رسالهء کوچکی در باب ماکیا وللی دارد با مشخصات زیر که ربطی به کتاب خطاب….ندارد:
etheiF , nelletSdnurelletstfirheSslaillevaihcaMrebU nnoBekreWenessaleghcaNninetfirhcSneniessua 4381 III.dB , .S 304 gs
چنانکه از عنوان رساله برمیآید فیشته گزیدهای از آثار ماکیا وللی را فراهم آورده و مقدمهای بر آن افزوده است.
*در ضمن یادآور میشویم که کتاب شهریار پیش از این توسط شادروان محمود محمود نیز به فارسی برگردانده شده بود.