. گرچه بیشتر این طرحها به نوعی به مسأله کشمکش عربی – اسرائیل و یافتن راه حل برای فلسطین مربوط میشده است، اما برخی از آنها نیز جنبه کلانتر داشته و تمامی خاورمیانه را در برمیگرفته است . در این میان دو طرح آشکار از سوی این دولتها در رابطه با خاورمیانه ارائه شد که به طرحهای “خاورمیانه جدید” و “خاورمیانه بزرگ” مشهور شدند.
طرح نخست از سوی شیمونپرز رهبر پیشین حزب کارگر اسرائیل که نخست وزیر و وزیر خارجه این دولت نیز بود در اوایل دهه 1990 ارائه شد، و طرح دوم از سوی جرج بوش در سالهای نخست دهه اول قرن بیست و یکم، یعنی سال سرنگونی رژیم بعث در عراق . بدیهی است که هدف نخستین این طرحها پیشنهاد شرایط جدیدی برای خاورمیانه بود که در درجه اول منافع آنها را در منطقه تامین کند و بیش از هر چیز دغدغههای امنیتی آنها را از میان بردارد. اسرائیلیها در پی این بودند که در یک خاورمیانه جدید، در کنار استقرار رژیمهای نوین و فراهم شدن زمینه توسعه اقتصادی ، بیش از هر چیز همه کشورهای منطقه موجودیت دولت یهود را به رسمیت بشناسند و با برقراری صلح میان اعراب و یهودیان، دولت اسرائیل به عنوان عضوی از خانواده خاورمیانه پذیرفته شود. در واقع میتوان گفت هدف اصلی شیمون پرز و دولت اسرائیل از طرح “خاورمیانه جدید” تامین امنیت اسرائیل بود تاایجاد جوامع دمکراتیک و توسعه یافته .
هدف اساسی طرح “خاورمیانه بزرگ” نیز دردرجه نخست ، تامین امنیت آمریکا و غرب بود. هر چند در این طرح به مسائلی همچون گسترش رژیمهای دمکراتیک و توسعه اقتصادی و انسانی اشاره میشد ، اما روشن بود که هدف اساسی این طرح مقابله با چالشهای امنیتی و در درجه نخست سازمان القاعده و رادیکالیسم اسلامی بود. آمریکا نیز در سالهای گذشته بیش از هر چیز بر این محور تکیه کرد، و از راههای نظامی و فرهنگی نظیر ارائه نظریه قدرت نرم و نظایر آن در پی رویارویی با چالش امنیتی از راه همکاری با رژیم های اقتدارگرای عرب بوده است. آنچه که تحلیل گران خاورمیانه ای و از جمله دولتهای غرب را با شگفتی روبرو ساخت ، انقلابهای سراسری و ناگهانی عرب در منطقه و سرنگونی دولتهای متحد غرب در مصر ، تونس، یمن و دیگر کشورهای محافظه کار عرب در منطقه بود. در واقع بر خلاف برخی نظریههای توطئه محور که قیامهای اخیر کشورهای عرب را پیامد طرحهای آمریکا برای تحقق طرح “خاورمیانه بزرگ” یا “خاورمیانه جدید” میدانند ، باید تاکید کرد که این انقلابها هیچ یک نتیجه مهندسی سیاسی و فرهنگی غرب نبوده است. تمامی این قیامها ماهیت عمیق مردمی داشته و تودههای مردم عرب رهبری آن را بدست داشته اند.
گرچه استقرار دمکراسی و جامعه مدنی یکی از عمدهترین پیامدهای قیامهای عربی در خاورمیانه میباشد اما آنچه که این قیامها را در برابر طرح “خاورمیانه جدید” و “خاورمیانه بزرگ” قرار می دهد ،لاینحل ماندن چالش امنیتی در منطقه برای آمریکا و اسرائیل است. به عبارت دیگر قیامهای اخیر در خاورمیانه عربی هیچ یک در راستای تحقق تمامی اهداف مورد نظر آمریکا یا اسرائیل صورت نگرفته است. اعتراضات مردمی در مصر بخوبی نشانه این واقعیت است که مساله فلسطین و اعتراض به سیاست های سرکوبگرانه اسرائیل در مناطق اشغالی همچنان در محور سیاستهای مردمی در خاورمیانه قرار دارد. به همین خاطر است که دولت آمریکا بر خلاف دولتهای اروپایی ،چندان نسبت به رویدادهای خاورمیانه و پیامدهای آن خوشبین نبوده است.
ایالات متحده آمریکا نیز همانند اسرائیل، نگران مشکلات امنیتی خود در منطقه پس از سرنگونی رژیمهای استبدادی است. این نگرانی بویژه، به مساله رادیکالیسم اسلامی و اسلام سیاسی رادیکال مربوط میشود که میتوانند درشرایط نوین ، همچنان منافع اسرائیل و آمریکا را به چالش طلبند. نکته مهم در چشم انداز وسیع تر خاورمیانه آن است که موضوع محوری خاورمیانه یعنی مساله فلسطین همچنان باقی است و هیچگونه راه حل اساسی برای آن یافت نشده است . در واقع مساله فلسطین گره اصلی حل بسیاری از مشکلات خاورمیانه ، بویژه مشکلاتی است که امنیت مورد نظر غرب و متحدان آن را به چالش میکشد.