مساوات را برپا داشتم و دولتی هم به همین نام تشکیل دادیم که من وزیر خارجهء آن شدم. چون گمان کردیم اگر به ایران که وطن گذشتهمان بود ملحق شویم می توانیم از شرّ روسها رهایی یابیم،به مقامات ایرانی مراجعه کردیم و درخواست کردیم که ما مردم آران را از نو به وطنمان بپذیرد.بدبختانه نه اینکه از سوی آنان اقدامی نشد،پاسخی هم به ما ندادند. ازاینرو حزب مساوات به حزب جوانان ترک مراجعه کرد که آن همسودی نداد.ما در این زمان نام سرزمین خود را آذربایجان نهادیم و گمان میکردیم به این دستاویز میتوانیم خود را ایرانی معرفی کنیم و از دوباره الحاق به روسیه مصون مانیم که آن همسودی نداد و دولت سوویت از نو ما را جزو اتحاد شوری به حساب آورد و حزب مساوات ما را سرکوب کرد.من که در آن زمان نسبت به دیگر رهبران حزب جوان بودم از معرکه گریختم و خود را به فرانسه رساندم و چند سالی در آنجا دنبالهء مطالعات حقوق را گرفتم و اکنون خوشبختانه در وطنم ایران هستم.گمان نمیکنم سندی گویاتر از این باشد که نخستین بار آران را مساواتیها آذربایجان نامیدند،آن هم برای الحاق به وطنشان ایران.
در آلمان،از آنمیان در برلن،چند تن از این گروه[طرفداران تجزیهء آذربایجان] هستند که در میان ایرانیان بهویژه آذربایجان آبرویی ندارند به جوری که آشکارا جرأت گفتن نظریات خود را هم ندارند.به نظر بنده سرنخ این خیمهشب بازی در دست سردمداران امریکاست که به یاری ترکهای ترکیه و باکو انجام میگیرد و از ناشایستگی و نادانی گردانندگان حکومت اسلامی بهرهبرداری میکنند.