تذکرات تاریخی پیرامون رشته «ترکی آذری»/برهان حشمتی

۳ شهریور, ۱۳۹۵
تذکرات تاریخی پیرامون رشته «ترکی آذری»/برهان حشمتی

  کارشناسان مسایل شوروی متفق القول اند که یکی از عوامل فروپاشی سریع اتحاد جماهیر شوروی و تبدیل شدن آن به پانزده دولت کوچک تر ، سیاست اشتباهی بود که نظام کمونیستی شوروی در خصوص اقوام دنبال می کرد.

 

 رهبران شوروی به این منظور که تحقق شعارهای انترناسیونالیستی خود را در داخل شوروی به نمایش بگذارند، برای بسیاری از اقوام درون امپراطوری شوروی، یک جمهوری به شکل دولت و با زبان و خط و پرچم و سایر نمادهای آن تاسیس کردند و در درون این جمهوری ها، زبان های قومی را رسمیت بخشیدند و با تحریف تاریخ و فرهنگ مردمان ساکن در این جمهوری ها، هویت های جعلی برای آنها تراشیدند و در همین راستا کتاب های مختلفی منتشر شد و مجلات و نشریات و روزنامه ها در خدمت این سیاست درآمد. اتحادیه های نویسندگان و دانشگاه های علوم انسانی و ادبیات در جمهوری های شوروی سابق  در چارچوب ماموریتی که از مرکز دریافت می کردند، هویت سازی برای این جمهوری ها را  هر روز ابعاد جدیدتری می بخشیدند.

شوروی نیز که به قدرت و اقتدار و بزرگی خود غره بود و روزی را که این نظام با واگرایی قومی از سوی همین جمهوری ها مواجه خواهد شد، حتی تصور هم نمی کرد، به منظور جلوگیری از بازگشت  مردمان اقوام واقع در جمهوری های شوروی به گذشته و ریشه تاریخی خود، هویت سازی در راستای جدایی از ریشه های تاریخی این اقوام را  سرعت می بخشید. کتب و مواد درسی تاریخ و زبان این اقوام سال به سال  در  زمینه «غنی سازی با هویت قومی» حجیم تر می شد.

نهایتا در زمانی که شوروی اندک اصلاحاتی را در سیستم اداری – سیاسی و نظام اقتصادی خود آغاز کرد، واگرایی هویتی در این جمهوری ها به سرعت و همچون سرطان بدخیم رشد کرد. یکی از خطرناک ترین و سریع ترین رشد سرطانی واگرایی هویتی در قفقاز میان آذری ها و ارمنی ها بروز کرد که به علت تعالیمی که در هویت سازی و هویت طلبی زمان شوروی آموخته بودند، هر یک خود را و زبان و فرهنگ و تاریخ خود را  برتر و غنی تر از همگان می دانستند و نیازی به همزیستی با سایرین نمی دیدند. نتیجه آن شد که اهالی آذری و ارمنی قفقاز ضمن اعلام جدایی از مسکو و حتی قبل از این جدایی، به جان هم افتادند و در این دعوای هویتی، صدها هزار نفر بی خانمان و آواره و ده ها هزار نفر کشته و معلول شدند و هنوز هم این زخم التیام نیافته است.

زیرا، بذری که سیاست اشتباه شوروی در امور اقوام کاشت، نتیجه ای جز این نیز نمی توانست داشته باشد. انترناسیونالیست های کمونیست برای اینکه بافته های ذهنی خود را  به منصه ظهور برسانند، تظاهر می کردند که به مطالبات فرهنگی و قومی و زبانی در گوشه گوشه اتحاد جماهیر شوروی، بیش از هر نقطه دیگر از جهان پاسخ مثبت و توده پسند، داده می شود.

در حالی که نیازهای اصلی توده های بدبخت به فراموشی سپرده می شد، نیازهای غیرواقعی برای آنها تعریف می شد و احساس وجود و هویت جعلی برایشان تراشیده می شد. شوروی بخصوص  بخاطر ملاحظاتش  با  ایران، این سیاست را بطور جدی تری  در جمهوری آذربایجان دنبال می کرد.

باکو تلاش کرد که مطالبه دایر شدن آموزش زبان آذری در مدارس و دانشگاه های ایران را که به هیچ وجه نیاز و مطالبه ای درونی و اجتماعی در ایران نیست، در راس محورهای تبلیغاتی خود نگه دارد.

با رونق گرفتن شبکه جهانی و شکل گیری رسانه های اینترنتی از سایت ها گرفته تا وبلاگ ها و صفحات شبکه های اجتماعی، تولید محتوای پرحجم در این زمینه، امکان فضاسازی در چارچوب خواسته باکو را  بطور غیرقابل انکاری تقویت کرد و بدون اینکه نیازی از بطن جامعه وجود داشته باشد، فضاسازی رسانه ای و سیاسی موجب شد که برخی از سیاستمداران در ایران تصور کنند که نیاز به دایر شدن رشته زبان و ادبیات آذری در جامعه وجود واقعی دارد و باید به آن پاسخ مثبت گفت.

 

 مواد درسی که برای زبان و ادبیات و تاریخ در مدارس و دانشگاه های جمهوری آذربایجان و ارمنستان که مجاور ایران بودند و بسیاری از مردمان آنها همواره در حسرت گذشته پرافتخار خود در درون حوزه تمدنی ایران به سر می بردند، به گونه ای تدوین و طراحی شده بود که گویی این دو جمهوری، منشأ و مرکز اصلی زبان و ادبیات و تاریخ اقوام آذری و ارمنی ایران هستند.

 این سیاست مزورانه شوروی، خواه ناخواه بر برخی کسانی که کتابت به زبان قومی خود را نیز در کنار زبان رسمی و ملی کشور دنبال می کرد، تاثیر می گذاشت. به نحوی که در مدت کوتاهی پس از برگزاری نخستین گردهمایی سراسری «ترکولوژی» در باکو در سال 1926 ( که جالب است گردهمایی سراسری ترکولوژی برای نخستین بار توسط روس های کمونیست طراحی شده بود)، و پس از آغاز نظام مند جعل تاریخ آذربایجان از زمان استالین و جعل نام «آذربایجان جنوبی»، شوروی توانسته بود پیاده نظام قابل توجهی را برای غائله تجزیه طلبی فرقه دموکرات پیشه وری در سال های 1324 و 1325 / 1945 و 1946 تدارک کند و هویت طلبی جعلی و هدایت شده از خارج، تکمیل کننده طرح نظامی شوروی برای جدایی طلبی در آذربایجان و بخصوص تبریز  شده بود. با آنکه وحدت ملی ایرانی ها و بخصوص پایبندی آذربایجان به این وحدت ملی این دسیسه را خنثی کرد و تجزیه طلبان ناگزیر به فرار از آذربایجان و پناه بردن به شوروی و استقرار در باکو شدند، اما نظام شوروی پیگیری این دسیسه را رها نکرد و آن را در چارچوب سیاست فرهنگی که در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی اجرا می کرد، دنبال کرد تا  به واگرایی آذربایجان از ایران منجر شود.

  لیکن ، این سیاست به واگرایی جمهوری آذربایجان از شوروی منجر شد و این جمهوری یکی از نخستین جاهایی بود که علم جدایی از شوروی را  برافراشت. دولت جمهوری آذربایجان بعدها همان سیاستی را که شوروی در حوزه زبان و ادبیات و استفاده از آن به عنوان عامل تحریکات قومی علیه ایران پایه گذاری کرده بود، پی گرفت و ضرورت ایجاد مدارس و رشته زبان آذری در ایران ، به هدف اصلی تبلیغات رسانه ای جمهوری آذربایجان تبدیل شد. باکو  با پذیرش خط لاتین بجای خط کریل و به تبعیت از ترکیه  و با بهره گیری از شبکه رسانه ای ترکیه وغرب و با هدایت فکری که از جریان صهیونیسم دریافت می کرد، این خط مشی تبلیغی خود را  سال به سال تقویت کرد و در سفر هر مقام و هیات ایرانی به باکو و حتی در تعاملات شخصی در کوچه و بازار در مسافرت های ایرانی ها به جمهوری آذربایجان، موضوع آموزش زبان آذری، موضوعی دائمی شد که به هر نحوی مطرح می شود.

 به این ترتیب،  باکو تلاش کرد که مطالبه دایر شدن آموزش زبان آذری در مدارس و دانشگاه های ایران را که به هیچ وجه نیاز و مطالبه ای درونی و اجتماعی در ایران نیست، در راس محورهای تبلیغاتی خود نگه دارد. با رونق گرفتن شبکه جهانی و شکل گیری رسانه های اینترنتی از سایت ها گرفته تا وبلاگ ها و صفحات شبکه های اجتماعی، تولید محتوای پرحجم در این زمینه، امکان فضاسازی در چارچوب خواسته باکو را  بطور غیرقابل انکاری تقویت کرد و بدون اینکه نیازی از بطن جامعه وجود داشته باشد، فضاسازی رسانه ای و سیاسی موجب شد که برخی از سیاستمداران در ایران تصور کنند که نیاز به دایر شدن رشته زبان و ادبیات آذری در جامعه وجود واقعی دارد و باید به آن پاسخ مثبت گفت.

این احساس کاذب در دوره اصلاحات در ایران مطرح شد و بعدها در دوره «پسااصلاحات» با تداوم برداشت های اشتباه تلقین شده از جانب باکو، حتی رشته ای تحت نام رشته زبان و ادبیات آذری در سطح کاردانی در دانشگاه آزاد تبریز دایر شد. اما  به علت اینکه این عطش و احساس نیاز ،کاذب بود و از درون جامعه برنیامده بود، رشته کاردانی زبان و ادبیات دانشگاه آزاد تبریز با عدم اقبال عمومی مردم تبریز مواجه شد. 

گرچه در همان موقع نیز مواد درسی که برای آن رشته در نظر گرفته بودند، در واقع زبان و ادبیات آذری ایران نبود و بیشتر انعکاسی  بود از  مواد درسی و موضوعات تحقیقی و تدریسی زبان و ادبیات در جمهوری آذربایجان و بخصوص انعکاسی از دستور کار شعبه به اصطلاح «آذربایجان جنوبی» انیستیتوی شرق شناسی آکادمی ملی علوم جمهوری آذربایجان بود.

 اکنون نیز از شنیده ها حاکیست مواد درسی که برای رشته زبان و ادبیات آذری که قرار است در دانشگاه های منطقه سه کشور دایر شود، تصویب شده است، انعکاسی از دستور کار شعبه «آذربایجان جنوبی» انیستیتوی شرق شناسی آکادمی ملی علوم جمهوری آذربایجان است و اندک ارتباطی با زبان و ادبیات آذری ایرانی دارد و در واقع ، مشابه همان اشتباهی است که شوروی در زمینه تدریس و ترویج زبان اقوام دنبال کرد و تخم واگرایی از مرکز را کاشت.

شنیده ها حاکیست مواد درسی که برای رشته زبان و ادبیات آذری که قرار است در دانشگاه های منطقه سه کشور دایر شود، تصویب شده است، انعکاسی از دستور کار شعبه «آذربایجان جنوبی» انیستیتوی شرق شناسی آکادمی ملی علوم جمهوری آذربایجان است و اندک ارتباطی با زبان و ادبیات آذری ایرانی دارد و در واقع ، مشابه همان اشتباهی است که شوروی در زمینه تدریس و ترویج زبان اقوام دنبال کرد و تخم واگرایی از مرکز را کاشت.

 

 گرچه شوروی خود یک نظام جعلی بود و وحدت ملی طبیعی مشابه آنچه ایران دارد، نداشت و همین هم بهانه ای شده است برای طرفداران سیاست ترویج و تدریس دانشگاهی زبان های قومی در ایران که «نباید از واگرایی قومی در ایران ترسید ، وحدت ملی ایران مانع از هر گونه واگرایی می شود و مقایسه ایران و شوروی قیاسی مع الفارق است» و از این قبیل توجیهات، اما نباید از نظر دور داشت که سیاست خزنده ترویج قومیت‌گرایی که جمهوری آذربایجان در مناطق آذری نشین ایران دنبال می کند، دستکم این دستاورد را برای باکو داشته است که مطالبه ای را که  25 سال پیش صرفا مطالبه خبرنگاران رسانه های جمهوری آذربایجان بود، امروز از  برخی رسانه های درون ایران مطرح و پیگیری می شود وحتی تلاش می شود که همین مطالبه به نیاز عمومی در آذربایجان تبدیل شود و برخی سیاستمداران منفعت طلب و اهل تساهل و تسامح بی مبنا نیز با آلت دست قرار دادن مراکز علمی و دانشگاهی به جاده صاف کن این سیاست تبدیل شده اند و راهی را آغاز کرده اند که چشم انداز آن به هیچ وجه روشن نیست. حال آنکه منطق حکم می کند انسان وارد مسیری نشود که چشم انداز روشنی ندارد و معلوم نیست به کجا خواهد انجامید. اجرای طرح هایی که ممکن است کشور و جامعه را به تنگنا بکشاند و صرفا براساس اصل تجربه و خطا انجام می شود، بخصوص در حوزه های هویتی، با اصل عقل مقداری کاملا بیگانه است.