
ستاره صبح: بیتردید بیش از 500 سال است که «آذربایجان» و شهر «تبریز» یکی از حساسترین و بااهمیتترین مناطق ایران و دروازه ورود ایران به مدنیت جدید، بوده است.اما چندی است تلاشهایی از سوی طیفهای با ماهیت و منشأهای متضاد و متفاوت -ولی با یک وجه اشتراک- در آذربایجان دیده میشود. این تلاشها پیام خشونت، جدایی، برتریطلبی و ..را مخابره میکنند. در ورزشگاه اختصاصی تراکتورسازی، عدهای مرگ بر هموطنان خود را فریاد میزنند. چیزی که باعث توجه بیشتر به این خشونتها و فحاشیها شده است، ابعاد ضد ملی، ضدانسانی و دیگرستیزانه این ماجراست. =سنگ میزنند، فحش میدهند و با واژگان رکیک ، تیم مقابل و داور را مورد حمله قرار میدهند و در مقابل، گزارشگر بازی از ادب تماشاگران سخن میگوید و انگار که اتفاق خاصی رخ نداده است، درحالیکه در همان زمان اصوات فحاشی و نفرتپراکنی قومی شنیده میشود، گزارشگر از ابراز احساسات پرشور سپاسگزاری میکند. پس از پایان هر رخداد، توپخانه تبلیغاتی تجزیهطلبان مورد استفاده کشورهای رقیب قرار میگیرد و از آن به مثابه بیداری و آگاهی ملی تجلیل مینمایند. پس میتوان دریافت که موضوع صرفاً ابراز احساسات تماشاگران خشمگین یا کریخوانیهای معمول ورزشی نیست، بلکه با حرکتی روبهرو هستیم که درصدد ایجاد جریانی خشونتطلب، دیگرستیز و ضد وحدت ایرانی است.
آذربایجان
این همان آذربایجان است که بار مقاومت در برابر عثمانی و روسیه را به دوش کشید، این همان زادگاه صفویه و سرزمین عباسمیرزا و خاستگاه جنبش ترقیخواهی و مشروطه ایرانی است، همان آزادیستان خیابانی و همان مدفونکننده آرزوهای استالین است، سرزمین باکریها و جدیها با دههاهزار شهید و جانباز بهیادگارمانده از دفاع مقدس است. اما مسئله این است که چشم طمع به این خاک زیاد است.
عوامگرایی و استفاده از احساسات قومی
خواستههای مردم آذربایجان جز همان مطالبات همگانی نیست؟ اموری چون، توسعه، ترقی، آزادی، امنیت و کرامت میخواهند.زبان ترکی آذربایجانی زبان مادری این مردم است و برای آنان عزیز است ولی مگر شهریار کلام، حجت را تمام نکرد که «ترکی ما بس عزیز است و زبان مادری/ لیک اگر« ایران» نگوید لال باد این زبان». عدهای که خاستگاه و نیروی سیاسی و اجتماعی طبیعی و واقعی در آذربایجان ندارند، به دلیل فقدان پایگاه اجتماعی به دوپینگی به نام «زبان مادری» متوسل میشوند. دکان آموزش زبان مادری هم دکانی پررونق است.چون هر انسانی به بوم، زبان و فرهنگش تعصب دارد، پس سادهترین راه برای جلب هر فرد، میتواند شعارهای قومی و تحریک احساسات قومی و زبانی باشد. چه کاری سادهتر و بیهزینهتر از شعار بیسروته اصل پانزده و ربطدادن بیربط این اصل به زبان مادری؟ درواقع کسانی که نیرو، قدرت طبیعی و واقعی برای عرض اندام سیاسی ندارند، با تکیه بر موج احساسات، قصد جلب موقعیتی بالاتر از وزن طبیعی خود را دارند.
تندخویی قومی
نگاهی گذرا به ادبیات نشریافته از سوی این جریان در سایتهای اینترنتی، شبکههای اجتماعی و حتی رسانههای مکتوب که در عمل «تریبون فاشیسم قومی» شدهاند، میتواند ابعاد تکاندهنده این جریان را به روشنی به تصویر بکشد. طرد و تحقیر و ابراز نفرت شدید به هرکس که غیر از آنان میاندیشد، تخریب و ناسزاگویی به هرچه برای ملت ایران ارزش دارد و مهم است و برچسبزنیهای متعدد به هرکس که مانند آنان نیست، ابزار متداول این جریان است. در این میان تلاش میشود تا در وجهه بیرونی، نوعی پنهانکاری جهت ایجاد همدردی و همدلی نیز صورت بگیرد، پس مظلومنمایی نیز یکی از ابزارهای رایج نفرتپراکنی قومی است. تحمل و مدارا در مقابل تبلیغ خشونت و دیگرستیزی در هیچ مکتب و مرامی مجاز نیست. حفظ دموکراسی و حقوق بشر در گرو طرد هر نیروی فاشیست و تمامیتخواه است.