“نامآوران آذربایجان در سدهی ١۴” نام کتابی است که به قلم نویسندهی تبریزی، غلامرضا طباطباییمجد تألیف و در سال ١٣٩۰ توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به چاپ رسیده است. این کتاب شرح احوال ٣٣٣ تن از آذربایجانیان سدهی اخیر بوده که در زمینههای مختلف علمی، دینی، ادبی و سیاسی نامشان بلند آوازه گشته است. غلامرضا طباطبایی مجد که خود از نویسندگان توانای آذربایجان است، نقلقولها و سخنان مشاهیر زمان را پیرامون افراد نام برده شده در این کتاب یادآور شده و با ذکر وقایع مهم دورهی حیات هر کدام از ایشان، در نهایت ظرافت به شرح و بسط مسیر زندگانی و آثار این نامآوران پرداخته، به نحوی که اگر حضور ذهن نویسنده در نقل گفتهها و گسترهی مطالعاتی وی را در یادآوری وقایع تاریخی کمنظیر بدانیم، بیهوده نگفتهایم.
بخش مربوط به احمد کسروی در کتاب “نامآوران آذربایجان” یکی از منصفانهترین مطالبی است که در چند دههی اخیر پیرامون احمد کسروی، این زبانشناس و اندیشمند بزرگ آذربایجانی نوشته شده و مجال انتشار یافته است. نویسنده از نظرات زبانشناسان و اندیشمندان ایرانی و اروپایی برای نمایاندن ارزش پژوهشهای کسروی یاری جسته و تسلط کسروی به تاریخ و زبانشناسی را به خوبی بیان کرده است. بخش مربوط به شادروانان یحیی ذکاء، مهندس ناصح ناطق و عباس زریابخویی نیز با ظرافت نوشته و گردآوری شده است.
اما به رغم این تسلط بر رویدادهای تاریخی، در بخشهایی از کتاب، پریشانیهایی به چشم میخورد. نویسنده، خود در مقدمهی کتاب عنوان میکند که نظرش “تنها ناظر بر تأثیر رفتار و گفتار افراد نام برده شده در کتاب بر محیط اطرافشان است؛ بدون در نظر گرفتن نقش مثبت یا منفی”. اما در بخشهایی از کتاب با روایتها و نقلقولهایی روبرو میشویم که نه تنها به نوعی داوری نویسنده را به خواننده القا میکند، بلکه این روایتها، بعضاً شخصی بوده و دارای منابع موثق و سندیت تاریخی نیستند. قضاوتهای نویسنده نیز در بخشهایی از کتاب از زاویهی گفتمان چپ بوده که و حقایق تاریخی همخوانی ندارد.
یک نمونه از این روایتهای شخصی و غیر موثق، ذیل شرححال شادروان سرتیپ هاشمی (داماد سالار ملی، باقرخان؛ و فرمانده ستون مرکزی ارتش ایران در عملیات نجات آذربایجان) است، طباطباییمجد در پایان توصیف احوال سرتیپ هاشمی، مینویسد: «گفتهاند نیروی تحت تسلط وی [سرتیپ هاشمی]، فردای ورود به شهر [تبریز]، دست به قتل و غارت مردم مظلوم و بیدفاع زد»!
ادعای قتل و غارت مردم توسط ارتش، در جریان عملیات آزادسازی آذربایجان با توجه به خاطرات و اسناد به جامانده از آذر 1325 نمیتواند سندیت تاریخی داشته باشد. البته نباید کتمان کرد که پیش از ورود ارتش به تبریز، مردم خشمگین و به تنگ آمده از جنایات و کشتارهای یکسالهی فرقهی دموکرات، دست به اقدامات تلافی جویانهای علیه عوامل فرقه زدند که آنهم بعد از ورود ارتش و برقراری نظم در شهر، پایان یافت. گزارش کلنل پایبوس (وابستهی نظامی سفارت بریتانیا) در جریان سفر به آذربایجان در بحبوحه وقایع آزادسازی آذربایجان مؤید این موضوع است؛ پایبوس صراحتاً کشتار توسط ارتش را رد کرده و گزارش میدهد که “پیش از ورود ارتش”، بیش از 400 تن از فرقویها -که بخش قابل توجهی از آنها قفقازی بودند- در تبریز، رضاییه و خوی به دست مردم خشمگین کشته شدند[1]. نصرتالله جهانشاهلو (معاون پیشهوری) نیز در کتاب خاطرات خود، “ما و بیگانگان” به خشم مردم تبریز و هجوم آنان علیه عوامل فرقه دموکرات پیش از ورود ارتش به تبریز تصریح میکند[2]. از سوی دیگر روایتهایی موجودند که نشان میدهد ارتش، حافظ امنیت عوامل فرقه از خشم مردم منطقه بوده است. آیتالله طالقانی در یادداشتی تحت عنوان “مشاهدات من در زنجان” به حفاظت نیروهای ارتش از عوامل فرقه در برابر مردم عصبانی زنجان اشاره کرده است[3]. حسن نظری (از افسران فرقه) نیز در خاطرات خود عنوان میکند که زمان ورود به تبریز در جریان عقب نشینی از قافلانکوه، وطنخواهان آذربایجانی شهر را از اشغال عوامل فرقه آزاد کرده و در سطح شهر ایستهای بازرسی دایر کرده بودند [4].
طباطباییمجد ذیل شرح حال جعفر پیشهوری نیز در قضاوتی تعجب برانگیز پیشهوری را نماد و سخنگوی یک ملت [!] معرفی میکند. ورای استفاده از واژهی ملت که اشتباهی سهوی به نظر میرسد، تعمیم یک گروه و فرقهی دستنشانده بیگانه در آذربایجان به کل مردم آذربایجان با توجه به اسناد و روایتهای به جامانده از فرقهی دموکرات که نشاندهنده میزان انزجار مردم آذربایجان از این فرقهی استالین ساخته است، قضاوتی غیر تاریخی و غیر مستند است. (پیشتر به برخی از این اسناد و خاطرات اشاره شد)
از بخشهای دیگری که با حقایق تاریخی ناسازگار است، توضیحاتی است که در وصف حال محمدتقی زهتابی ارائه شده است. طباطباییمجد از عنوان پروفسور برای محمدتقی زهتابی استفاده کرده و کتاب وی با نام “ایران تورکلرینین اسکی تاریخی” را شاهکاری مینامد که تاریخ و ادبیات آذربایجان را متحول کرده است! باید گفت که هیچ مدرکی از میزان تحصیلات محمدتقی زهتابی در دست نیست.
تنها در برخی منابع بدون ذکر جزییات مقاطع پایینتر دانشگاهی، اشاره شده که در زمان خدمتش به رژیم بعث عراق، دانشگاه بغداد به او رتبهی استادی اعطا کرده است. زهتابی در جوانی از اعضای فرقه دموکرات بوده که مدتی پس از فروپاشی فرقه استالینساخته دموکرات به شوروی فرار میکند. به نوشتهی دکتر حمید احمدی (با استناد به خاطرات سرگرد نوروزاف، افسر اطلاعاتی ارتش سرخ)، در دههی 50 شمسی، محمود پناهیان (از عوامل فراری فرقه دموکرات) از باکو به بغداد رفته و در بغداد اقدام به تأسیس یک گروه سیاسی به نام “جبههی خلقهای ایران!” زیر چتر حمایتی حزب بعث میکند که پس از مدتی زهتابی نیز به این گروه تجزیهطلب میپیوندد و در رادیو بغداد و دانشگاه بغداد مشغول به کار میشود [5]. اما دربارهی کتاب وی (ایران تورکلرینین اسکی تاریخی) باید اظهار داشت که این کتاب فاقد ارزش علمی و تاریخی است، به نحوی که برخی از ادعاهای مطرح شده در این اثر زهتابی، نظیر همتبار دانستن مردم آذربایجان با سومریان، یا ترکنژاد دانستن مادها و آذربایجانیها، نزد مورخین و آکادمیسینها بیشتر به طنز شبیه است. اما حتی در مقدمه همین کتاب نیز، زهتابی توضیحی از مدرک تحصیلی و سوابق علمی خود نداده است!
جدا از موارد یاد شده و چند مورد جزیی دیگر که بررسی آنها در این مجال نمیگنجد، کتاب “نامآوران آذربایجان در سدهی 14” را میتوان کتابی سودمند دانست که برای پژوهشگران تاریخ معاصر آذربایجان حاوی اطلاعات و نکات ارزشمندی است.
1. «کردها و فرقهی دموکرات آذربایجان»، کاوه بیات، ص130
2. «ما و بیگانگان»، نصرتالله جهانشاهلو، ص 190
3. «مشاهدات من در زنجان»، آیتالله سید محمود طالقانی
4. «اعتراف، سند دست اول از بحران آذربایجان به قلم حسن نظری»، روزنامهی اطلاعات، 20 آبان 1394
5. «در آذربایجان چه گذشت؟»، حمید احمدی، ماهنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادی، مهر و آبان 1381، شماره 181-182، ص 48