فراکسیون‌های قومی مجلس و دام هابزی؛تاملی در رابطه پارلمان و ملت/حبیب فاضلی

۲۱ بهمن, ۱۳۹۵
فراکسیون‌های قومی مجلس و دام هابزی؛تاملی در رابطه پارلمان و ملت/حبیب فاضلی

بعد از این خبر موجی از یادداشت‌ها، مصاحبه‌ها و مقالات از جانب همه کسانی که از نگاهی ناوک انداز برخوردارند و به قول شهریار تبریزی «غم ایران» داشته‌اند منتشر شده که این اقدام را کژ راهه و سرمنشأ مصایب بزرگ دانسته‌اند و بدرستی که باید خندید بر آن دیده که از این اقدام نمایندگان ملت نشود گریان»

چه می‌توان نوشت! در شرایطی که مشکلات دولت‌ و بحران‌های اجتماعی- اقتصادی آن از زمین خواری تا نزول خواری بانکی همگی صفت نجومی یافته‌اند. چگونه می‌توان چنین اقداماتی را فهم کرد و توضیح داد؟ با ذکر مقدماتی کلی پیرامون نظم سیاسی و کنش سیاستمداران نکاتی را درباره فراکسیون‌های قومی یادآور می‌شوم.

1– «بخت»، «هنر» و «تبه­کاری» سه راه اصلی رسیدن به میدان سیاستمداری مدرن است و کنش همه بازیگران سیاسی را می‌توان با غلبه یکی از این شاخص‌ها ارزیابی کرد. زنگ خطر برای سیاست عمومی یک کشور هنگامی به صدا درمی‌آید که هنر در سایه دو عنصر دیگر قرار گیرد. سیاستمداران هنرمند خودآگاه و مقال اندیشند، در مقابل سیاستمداران بخت­یار و بی‌هنر محال­اندیش‌اند و به خاطر یک دستمال قیصریه‌ای را به آتش می‌کشند. نمی‌خواهم با بدبینی بگویم که رذیلت و سیاستمداری قرین هم‌اند اما به جرأت می‌توانم بیان کنم که هیچ پیوستگی گوهرینی بین کنش اخلاقی و کنش سیاسی در سیاست مدرن وجود ندارد و برای اکثر سیاستمداران دیگر مسأله این نیست که یک کاری (امری) چقدر شرافتمندانه و درست است بلکه مسأله این است که چه کاری زرنگی است، چرا که به قول روسو سیاستمداران می‌دانند که «برای گفتارهای تفننی هزار جایزه هست و هیچ جایزه‌ای (پاداشی) برای رفتار درست کارانه نیست». اگر بین هنر و سیاست‌مداری پیوندی ضروری نیست پس بین تصمیم سیاسی و درستی آن هم رابطه ضروری وجود ندارد و همواره به آن باید با دیده تردید نگریست چرا که سیاستمداران اگر چه در هم‌نشینی با آرمان‌های اخلاقی پایشان لنگ است اما در «اخلاقی نمایی» تصمیمات خود استادان بی‌همتایی­اند.

2- گرچه نمی‌توانم پیرامون کیفیت نظم سیاسی و بازیگران سیاسی کنونی در ایران داوری دقیقی داشته باشم اما این نشانه آشکار شده است که سطح آگاهی و بصیرت‌های ملی و بین‌المللی نمایندگان مجلس و بازیگران سیاسی فعال ایران تنزل محسوس و قابل اعتنایی پیدا کرده به گونه‌ای که بخش قابل توجهی از طنزها و مطایبه‌های عمومی و مجازی به گفتار و رفتار برخی نمایندگان مجلس یا برخی سیاستمداران معطوف شده است که برخی از جامعه‌شناسان از مفاهیمی چون «میان مایگی» برای تحلیل این وضعیت استفاده کرده‌اند و به قول قیصر امین‌پور گریز از این میان مایگی به آرزویی بزرگ برای همه ما تبدیل شده است. نگارنده یکی از نشانگان قوی افت شدید کیفیت نمایندگان مجلس را اتخاذ این رویکرد می‌دانم که برخی از آنها مجلس را با حرم اشتباه گرفته‌اند و بر آن‌اند که ساکن حرم‌­اند و از قبله‌نما آزاد؛ و بر این اساس و بدون توجه به مبانی تاریخی، فرهنگی و قانونی اقداماتی را انجام می‌دهند که با هیچ معیار و شاخص پذیرفته شده‌ای قابل توجیه نیست. به جرأت می‌توان گفت که هویت ملی و تمامیت سرزمینی در ایران در عمل متولی خاصی در عرصه سیاسی ندارد و برخی سیاستمداران و نمایندگان مجلس کنش­هایی انجام می‌دهند که آرمان جریانات تجزیه‌طلب و دشمنان ایران طی سال‌های گذشته بوده و اکنون با بانگی رسا از حلقوم برخی نمایندگان شنیده می‌شود. خط قرمز‌ها کجاست؟ چطور می‌توان بین رویکردی که تاکنون بیش از هزار شهید را برای دفاع از ایران درعراق و  سوریه تقدیم کرده و رویکردی که با استفاده ابزاری از مفاهیم شریفی چون آزادی، حق توسعه، حقوق بشر و … در پی تمهید مقدمات قطبی‌سازی جامعه و جنگ قومی در کشور است سازواری ایجاد کرد و آن را توضیح داد؟

دلمشغولی به این مسأله انگیزه اصلی در نوشتن این یادداشت بوده است. فرض مسلم بر نگارنده این است که نباید به چنین رخدادهای خطیری پاسخی ساده داد، زیرا تجربه قرن بیستم و فجایع آن نشان می‌دهد که «ساده سازی» اسم رمز جنبش‌ها و حرکت‌های فاشیستی و نازیستی و نفرت‌افکن بوده است. گزاره‌های ساده‌ای چون «نیت ما چیز دیگری است» یا «نیت ما خیر است» در مدیریت سیاست عمومی گزاره‌های کاملی نیستند و هیچ سیاستمدار و قانونگذاری نمی‌تواند به پیامدها و نتایج رفتار و نیاتش بی‌توجه باشد. به عبارت دیگر ساده‌سازی یعنی گریز از استدلال یا نداشتن حوصله برای بررسی پیچیدگی‌ها. ساده‌سازی!  شاید هم یک بیماری است.

3- دام هابزی؛ به نام مردم و قطبی‌سازی جامعه: یادآوری برخی نمونه‌های تاریخی

واقعیت آن است که بازیگران سیاسی و از همه مهم‌تر بازیگرانی که در نظام نمایندگی هستی‌شان بسته به جایگاهشان در رقابت‌های فردی و گروهی و جلب آراء خاص دارد نقش اصلی را در جعل و تدارک اسطوره‌های قومی و قبیله‌ای ایفا می­کنند و از آن جایی که به مناصب سیاسی- اقتصادی هم دسترسی دارند امکان همراه نمودن رسانه‌ها و طیفی از نویسندگان و قلم‌ به مزدها را دارا هستند و این البته ریشه در برخی آسیب‌های نظام نمایندگی و فعالیت پارلمان‌ها دارد. مایکل‌مان در اثر مشهورش «رویه سیاه دموکراسی» در پی تأمل بر این وجه نظام‌های مبتنی بر نمایندگی برآمده و بر آن است که بازیگران سیاسی با تعریفی اسطوره‌ای از اصالت قومی و ضرورت بقا در پی قطبی‌سازی جامعه برمی‌آیند و با شعار «به نام مردم» قساوت‌های هول‌انگیزی را رقم زده‌اند و به همین دلیل پس از مروری تاریخی و نظری بر آن شده که کشورهایی که ساختار حکومتی‌شان از خصلت نمایندگی بیشتری برخوردار است خشونت‌های قومی عظیم‌تری را پشت سر گذاشته‌اند.

یکی از مشهورتین پارلمان‌هایی که به موتور نزاع ملی و در نهایت تجزیه کشور تبدیل شد پارلمان یوگسلاوی پس از مرگ مارشال تیتو است. ساکنان یوگسلاوی سالها در صلح و سازگاری زندگی می‌کردند و آنگونه که آمارها نشان می‌دهند بیش از 40 درصد خانواده‌ها ترکیبی و از امتزاج قومیت‌های مختلف تشکیل شده بودند، اما چگونه شد که ظرف چند سال فرزندان یکدیگر را کشتند؟ مرور تحولات سیاسی پس از تیتو نشان می‌دهد که نمایندگان پارلمان نقش اصلی را در قطبی‌سازی جامعه و برجسته کردن عنصر قومیت داشته‌اند و شاخص‌ترین چهره این عرصه اسلوبودان میلوسویچ بود؛ نماینده‌ای شرمسار و کم حرف در مجلس که پس از چند سخنرانی با عنوان «این سرزمین شماست» از نماینده‌ای میان مایه در عرصه ملی به قهرمان قومی تبدیل شد. واقعیت آن است که بسیاری از رهبران قومی و نمایندگان صرب، بوسیناک، کروات، آلبانیایی و … پیش از شروع موج قوم‌گرایی نه باوری به قوم‌گرایی داشتند و نه چنین سوابقی را در کارنامه خود دارا بودند. وارن زیمرمن که در سالهای جنگ قومی و فروپاشی به عنوان سفیر ایالات متحده در یوگسلاوی (1989- 1992) حضور داشته و گفت­وگوهای زیادی را با میلوسویچ انجام داده بر آن است که میلوسویچ اصلاً فردی ملی‌گرا نبود، انگیزه‌اش فقط قدرت بود و با سر دادن شعارهای نژادپرستانه و صرب‌گرا از یک نماینده فدرال به یک فهرمان قومی صرب‌ها تبدیل شد. اظهارات زیمرمن خواننده ایرانی را به یاد کنش­های بسیاری از نخبگان ابزارگرای قومی چون سیدجعفر پیشه­وری می­اندازد.حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی معروف که یکی از دلایل رد اعتبارنامه­اش در مجلس پانزدهم رفاقت دیرینش با پیشه­وری اعلام شد پس از شنیدن اخبار فرقه دمکرات و تاکید رفیق و هم­فکر قدیمی­اش برقوم­گرایی شگفت­زده شده بود و باورش نمی­شد کسی که خواندن و نوشتن فارسی را بهتر از آذری می­دانست و پیش­تر نیز هیچ­گاه چنین علایقی نداشته اکنون پرچم جنگ قومی را برداشته باشد. البته ارسنجانی سوسیالیست­مآب و صاحب مطبوعه «داریا» آنروز بهتر از هرکسی می­دانست که پیشه­وری به چوبی در «کارگاه نجاری» حزب کمونیست تبدیل شده است وگرنه تا چندی پیش در روزنامه­اش(آژیر) نه تنها سودای قوم­گرایی نداشته بلکه در تسلیت گفتن مرگ رضاشاه به شاه جوان بر سایر مطبوعات نیز سبقت گرفته بود. جاناتان گلاور در کتابش گزارشی از یکی از سردبیران مجلات را ذکر می‌کند که در آن میلوسویچ راهبردی را برای تحریک درگیری‌های قومی در کرواسی به وی ارایه کرده است و اینکه میلوسویچ دایماً تأکید می‌داشت که باید با مبارزه تبلیغاتی سنگین صرب‌های کرواسی متقاعد شوند که با خطر «نسل‌کشی» روبرو هستند. خلاصه اینکه قطبی‌سازی، قومی‌سازی و قبیله‌گرایی که با شعار «در خطر هستید» به رمز پیروزی در تبلیغات و راه یافتن به پارلمان و گرفتن مناصب سیاسی تبدیل شد. به عبارتی دیگر مردمی که سالهای متمادی با آرامش کنار یکدیگر زندگی کرده بودند اینک در «دام» سیاستمداران گرفتار شده بودند و بایستی از رشد و قدرت‌گیری یکدیگر می‌ترسیدند و خود را در مقابل یکدیگر تصور می‌کردند. علمای علوم سیاسی برای فهم این رویکرد سیاستمداران و وضعیت متعاقب آن از مفهوم «دام هابزی» بهره گرفته‌اند. دام هابزی رویکردی است که برخی نمایندگان جهت کسب یا محفوظ ماندن سهم و جایگاهشان در قدرت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برمی­گزینند و تلاش دارند تا خود را ناجی و برگزیده قومی خاص و محترم‌تر معرفی کنند که البته در خطر هم هست. در این راهبرد آزمندانه تصویری گرگ­آسا،  فانتزی و شعاری از قدرت گرفتن قوم یا زبانی علیه قوم‌ یا زبان دیگری بازنمایی می‌شود که هویت قوم و قبیله خاصی را تهدید می‌کند و البته نسخه رهایی این است که راهی جز انتخاب میلوسویچ یا پذیرفتن «فرمان‌های ده‌گانه هوتوها» باقی نمی‌ماند.

هوتوها و توستی‌ها نیز دو قوم قدیمی یا گروه هویتی رواندا، قرن‌ها در کنار یکدیگر با سازگاری زندگی می‌کردند اما به یکباره و با هدایت سیاستمداران هوتویی و «رادیو تلویزیون هزار تپه» توتستی‌ها به مثابه تهدیدکننده موجودیت هوتوها معرفی شدند، ترس از توتسی‌ها بالا گرفت سیاستمداران و رهبران هوتویی روح خود را همچون فاوست به شیطان فروختند، به تجربه و تاریخ خود پشت کردند و با قوم‌گرایی هم‌پیمان شدند و ظرف کمتر از چندماه در 1994 بیش از یک میلیون توتستی کشته شد و باقی نیز به کشورهای اطراف پناهنده شدند. رهبران سیاسی هوتو برای راندن رقیبان توتسی خود توانستند این شعار را به باوری عمومی تبدیل کنند که: «تا 5 می کشور باید کاملاً از توتسی‌ها پاکسازی شود».

مرور تجربه قرن بیستم نشان می‌دهد که نفرت قومی و برادرکشی به بهانه‌های قومی- نژادی فقط برای همسایه نیست و به یکباره هم آغاز نمی‌شود اما دائماً باید این پرسش را تکرار کرد که چه کسی از مواهب چنین دام‌هایی بهره‌مند می‌شود؟ آیا می‌توان از تکرار چنین الگوهایی جلوگیری کرد؟ با توجه به عمق فجایع قوم‌گرایی در سیاست برای تحلیل اخبار مربوط به قوم‌گرایی در ایران خوش‌بینی و اتکاء صرف به تجربه، تاریخ و سنت کافیست؟

4- در سه گفتار بالا تلاش گردید تا به مقدمات نظری و تاریخی‌ای که می‌تواند به تحلیل و فهم فرایند رادیکال شدن قوم‌گرایی در ایران نیز یاری برساند اشاره‌ای شود. نکته دیگر آنکه مفروض نگارنده این است که واکنش انتقادی به فرایندهای درونی قومی‌سازی قوه مقننه حق و وظیفه همگان است چرا که آینده در حال مستتر است و فارغ از اینکه نیت درونی نمایندگان چیست، نتیجه نهایی این رویکرد دامن همه ایرانیان را خواهد گرفت. بدیهی است که از نگاه این نوشتار تشکیل و حضور نمایندگان در فراکسیون‌های قومی خروج از وظایف نمایندگی و تلاش برای قطبی‌سازی جامعه است و باید در مقابل این جریان ایستادگی کرد و من این ایستادگی را به مثابه «دفاع از جامعه در مقابل پارلمان» تصور می‌کنم و معتقدم نمایندگان حامی چنین فراکسیون‌هایی با عبور از خط قرمز‌های «قانونی»، «شرعی»، «اخلاقی» و از همه مهم‌تر «احترام‌زدایی از هویت ملی» گام در مسیری گذاشته‌اند که شعله‌های جنگ قومی و برادرکشی بر تارک آن تابناک است.

 

4-1- فراکسیون‌های قومی و احترام زدایی از هویت ملی

در اینجا درصدد شرحی از هویت ملی ایرانی و جایگاه تیره‌ها و اقوام ایرانی در آن نیستیم اما پیداست که هر نهاد و کنش سیاسی‌ای بر بستر معنایی و تفسیری خاصی سامان می‌یابد. مجلس در ایران از مشروطه تاکنون مبتنی بر روایت ملی و برابری و تمامی ایرانیان بوده است و حتی در مجلس اول و دوم مشروطه که به راحتی و بدون هیچ محدودیتی امکان تشکیل هرگونه تشکل زبانی- دینی وجود داشت اما هیچ فراکسیون یا جریان هویت‌خواه غیرصنفی‌ای بوجود نیامد. اکنون چه اتفاقی افتاده است که برخی نمایندگان تمام تلاش خود را به کار بسته‌اند تا جامه نماینده ملی پارلمان را زیر خلعت رهبر قومی بپوشند و به مثابه رهبر و نماینده یک قوم شناخته شوند و در نطق‌هایشان بیش از «هم‌وطن» از واژه «همشهری» و «هم­زبان» یا واژگان قوم­گرایانه دیگر استفاده می‌کنند.

طی سالهای گذشته برخی نمایندگان بدون توجه به نتایج سخنان خود اقوام ایرانی را با عناوینی چون ملت آذربایجان، ملت کرد، ملت لر، و … خطاب می‌کنند که یا معنای ملت و تمایز آن با قوم و گروه فرهنگی را نمی‌دانند که با این وصف فاقد صلاحیت­اند و یا آگاهانه «عروسک روسی» را بغل گرفته‌اند و دایماً در حال ساختن اجتماعات تصوری، ملت‌سازی و خلق روایت‌های جعلی در مقابل هویت ملی هستند.

شوربختی برخی سیاستمداران و روشنفکران ایرانی این است که درکشان از هویت و تقدیر ملی ایرانی مبتنی بر نتایج جامعه‌شناختی حاصل از رویارویی صرب‌ها با کروات‌ها، انگلیسی‌ها با ایرلندی‌ها، آلزاسی‌ها با آلمانیایی‌های رایش، روس‌های سفید با روس‌های بزرگ، لهستانیهای سیلیزیای علیا با لهستانیهای مرکز است و در آینه اینگونه تجارب به تعریفی از هویت و قومیت در ایران می‌پردازند و از این مجراست که به یک باره ایران از جامعه‌ای همبسته و دار مدارا به جامعه‌ای دگرسان و همراه با ستیزه قومی- مذهبی تغییر ماهیت می‌دهد. درست به همین دلیل است که علمای دانش سیاست، مورخان، جامعه‌شناسان تاریخی و دلسوزان کشور بیشترین مخالفت‌ها را نسبت به تشکیل چنین فراکسیون‌ها و دست‌بندی‌هایی انجام داده‌اند و در مقابل رسانه‌ها و گروههای تجزیه‌طلب بیشترین حمایت را از این اقدام به عمل آورده‌اند.

گرچه نشریات و شعارهایی چون کنفدرالیسم برای همه ملیت‌ها به همراه دفتر اجرایی احزاب کمونیستی پس از هزینه‌های بسیاری بر ایران جمع شده‌اند یا به قول استاد شهریار «شر آن کوبنده چکش از سر ما کنده شد» اما نگارنده بر آن است که هنوز بسیاری نخوانده و ندانسته خرده ریگ میراث مارکسیسم روسی در کلام و رفتارشان موج می‌زند وگرنه بعید است اگر کسی که صفحه‌ای از تاریخ ایران را بداند یا پیام اسلام و موضع آن به مسأله قومیت و زبان را شنیده باشد تا این حد در تلاش باشد که سیاست عمومی ایران را به حوزه قومیت و نژاد بکشاند. با این وصف حتی از زاویه گفتار مارکس در «رساله درباره مسأله یهود» این پرسش از شما هم قابل طرح است که دقیقاً چه می‌خواهید؟ چرا چنین اخبار و اقداماتی را به عرصه اجتماعی ایران مخابره می‌کنید و با ساده‌سازی از بیان شفاف و بدون ابهام ماهیت، هدف و نسبت چنین اقدماتی با هویت ملی ایرانی واهمه دارید؟ دنبال چه هدفی هستید که در بستر هویت ملی قابل تحقق نیست و لاجرم به قوم‌گرایی، قطبی‌سازی جامعه و تحریک‌ تجزیه‌طلبی می‌پردازید. چگونه حسن نیت شما مبنی بر احترام به اقوام، حقوق بشر و … را بپذیریم در حالی که خود بر تعصب قومی- زبانی تأکید دارید و زمینه‌های تنفر قومی و شکاف «ما- آنها» را فراهم آورده‌اید که زمینه‌ساز فاشیسم و برادرکشی است.

در پایان این گفتار می‌توان گفت که تشکیل فراکسیون قومی مهم‌ترین نتیجه‌اش احترام‌زدایی از هویت ملی و بر زمینه‌ای از روایت‌های جعلی تاریخی و هویتی معنا پیدا می‌کند و از جهت جامعه‌شناختی صرفا از زاویه دام هابزی قابل تحلیل است چرا که مطابق تجربه جهانی کانون سیاسی اینگونه تمایلات دگرساز نهادهای مبتنی بر اصل نمایندگی (ریاست جمهوری، مجلس، شوراها) و اوج‌گیری زمانی آن در آستانه انتخابات و جمع‌اوری آراء می‌باشد.

 

4-2- فراکسیون قومی و احترام‌زدایی از اخلاق نمایندگی

در گفتار پیشین گفتیم که هر حرکت قوم‌گرایانه و تجزیه‌طلبانه‌ای در هر مرحله‌ای مستلزم احترام‌زدایی از هویت ملی است و مهم‌ترین ایراد نمایندگان طرفدار فراکسیون‌های قومی نیز این است که موضع خود نسبت به هویت ملی ایرانی را به صورت شفاف بیان نمی‌کنند و با ارجاع به نیت خیرخواهانه یا آزادی اقوام و … از پاسخ طفره می‌روند و بدیهی است که این عدم ابراز صادقانه نیت خود بدان جهت است تا هم از تعرض و نقد رسانه‌های تجزیه‌طلب مصون باشند و آنها را همراه خود نگه دارند و دیگر اینکه ابراز هر موضع واگرایانه صریحی ممکن است آنها را در شمار تجزیه‌طلبان و مخالفان قانون اساسی قرار دهد و در نهایت خارج از حاکمیت و محروم از فعالیت سیاسی معرفی شوند و بدیهی است که از راه‌یابی به مجالس و مناصب آینده محروم خواهند شد، سرنوشتی که عاید برخی نمایندگان فراکسیون کرد مجلس ششم شد. به عبارت دیگر نمایندگان عضو فراکسیون آذری هم می‌خواهند ایده قوم‌گرایی را در انبان خود داشته باشند و هم به سرنوشت اعضای فراکسیون کردی دچار نشود که البته امر دشواری است و به ناچار باید یکی را برگزینند.

موضوع دیگری که اقدام نمایندگان را در ایجاد فراکسیون قومی دچار بن‌بست اخلاقی می‌کند این است که در تمامی شهرهای ایران گروه‌های زبانی مختلفی پراکنده‌اند و به جرأت می‌توان گفت که شهری با صددرصد یکسانی گویشی (آذری، کردی، لری و …) در کشور وجود ندارد. با این وصف هر نماینده‌ای در حوزه محلی نماینده تمامی گویشوران و ساکنان حوزه انتخابیه خود است و این معضل در مورد شهرهای دورگه مشهوری چون ارومیه آشکارتر است. به عنوان مثال نمایندگان کنونی ارومیه از آراء آذری‌ها، کردها، [ارمنی‌ها]، و … برخوردار شده‌اند که توانسته‌اند به مجلس راه یابند، اکنون از جهت اخلاقی چگونه این مسأله را توجیه کرده‌اند که خود را مدافع و معرف آذری زبانان معرفی ‌کنند؟ مگر شما نماینده همه ساکنان حوزه انتخابیه خود نیستید، پس بقیه چه می‌شوند؟ اگر فراکسیون کردی و ارمنی هم در مجلس شکل بگیرد آیا در آنجا نیز حضور خواهید یافت؟ از همه مهم‌تر اینکه در صورت تعارض منافع گویشوران مختلف حوزه انتخابیه با چه توجیه اخلاقی‌ای یکی را اولویت می‌بخشید؟ چرا چنین هدف و برنامه‌ای را پیش از ورود به مجلس در برنامه‌های خود اعلام نکردید؟

پرسش‌های بالا و دهها پرسش دیگر مسائلی هستند که هر نماینده و قانونگذار حکیمی باید موضع خود را نسبت به آنها مشخص کند وگرنه دایماً دچار تعارض اخلاقی و ریای خلوت و جلوت خواهد بود که برخلاف اخلاق نمایندگی است که شاخصه مهم آن بی‌طرفی و یکسان دیدن همه افراد و گروههای حوزه انتخابیه است.

نکته آخر در این بخش اینکه مجلس دهم تنها و آخرین مجلسی نیست که دشواری مسایل ملی، سخت شدن گره‌گشایی از بحران‌های اقتصادی و اجتماعی و در نهایت غلبه منافع شخصی باعث شده است تا به قول مولانا «آب و سرکه‌ای» فراهم کند و از ابزار قوم‌گرایی و تبلیغات پیرامون آن بر برخی‌ کاستی‌هایش سرپوش بگذارد. تجربه نشان داده که شکم‌های گرسنه و مغزهای خسته و شاید ناراضی بهترین حامیان چنین دام‌هایی‌اند، اما واقعیت آن است که از چنین اقداماتی نه دردی از جوانان خسته و شکم‌های گرسنه دوا می‌شود نه برای شما که آواز شیب بربناگوشتان بلند است ره‌آوردی در دنیا و آخرت خواهد داشت. تلنگر اخلاقی و فرجام اندیشانه اخیر را از آن روی آوردم که میدانم در خوش­بینانه­ترین وضعیت فرصتی برای خواندن «کتاب تاریخ» ندارید و یکی از مهم‌ترین راههای کنترل آزمندی و خام‌اندیشی، «خویشتن‌نگری» است، چرا که به قول کافکا آن‌کس که به خود می‌اندیشد به ضرورت «به دیگری» نیز می‌اندیشد.

 

4-3- فراکسیون قومی و احترام زدایی از قانون اساسی

پیش‌فرض هر تحلیلی از اقدامات و کنش‌های وکلای مجلس این است که قانونگذار عادی خود تابع قانون اساسی است و انتظار می‌رود از ارزش‌ها و ظرفیت‌های آن پاسداری نماید. مجلس کافه روشنفکری یا محفل اورانوس نیست که نماینده در مقام روشنفکر درآید و در پی آرمان‌های خود باشد، بلکه فلسفه وجودی آن تأمین «خیر عام» از مجرای قانونگذاری است و البته این نکته نیز نیاز به یادآوری ندارد که بعد از وستفالیا مزاج روشنفکران غربی هم در نهایت اولویت‌بخشی به منافع ملی در برابر آرمان‌های ذهنی بوده است. جان استوارت میل که در ایران بسیاری وی را پدر لیبرالیسم دانسته‌اند و نئولیبرال‌های وطنی با اتکا به وی برخی میراث ملی را به سخره می‌گیرند در کتاب «درباره آزادی» (1860) پس از لفاظی‌های بسیار در نهایت به این مطلب پای می‌فشارد که باید از قانونی شدن تریاک و آزادی استفاده از آن در چین حمایت کرد؛ دلیل چنین موضع‌گیری‌هایی از جانب چنین فیلسوف روشنفکری غیر از این نبود که وی نمی‌توانست منافع ملی انگلستان که در حال فروش تریاک به دو چهارم مردم چین بود را فدای انسان‌شناسی لیبرالیسم کند.

بدین ترتیب سوال این است که نمایندگان براساس کدام اصل قانون اساسی سودای قطبی‌سازی قومی مجلس و جامعه را دارند؟ پاسخ به این پرسش آنگاه دشوار و غیرممکن می‌شود که قانون اساسی در مقدمه‌اش به صراحت «هم‌کیشی» را بنیاد جامعه اسلامی و آن را مقدم بر هر سلیقه و منزلتی معرفی کرده و در اصل 19 نیز همه ایرانیان را از حیث صفات طبیعی (رنگ، نژاد و زبان) دارای حقوق مساوی دانسته است. بر این اساس هیچ‌کس و به طریق اولی هیچ نماینده‌ای نمی‌تواند چنین صفاتی را امتیاز یا به­عنوان منبع حق بیشتر برشمارد و بر آن باشد تا براساس آن مدعی حقوق و امتیازات مضاعف باشد. گوهر نهایی هر دسته و فراکسیون قومی- نژادی باور به محترم بودن یک قوم و تلاش برای برتری بخشی به آن در قیاس با گروهها و اقوام دیگر است که این رویکرد جدای از غیراخلاقی بودن به صراحت در اصل 19 نیز رد شده است.

وجهی دیگر از غیرقانونی بودن ایجاد هرگونه فراکسیون قومی و اقدام مخالف با همبستگی ملی به اصل شصت و هفتم یعنی قسم‌نامه نمایندگان برمی‌گردد که در آنجا نمایندگان به تعهد و پاسداری از مصالح ملی و دفاع از قانون اساسی قسم یاد کرده‌اند و بدیهی است که چنین اقداماتی که تیشه به ریشه وحدت ملی است نماد آشکار «حنث قسم» و تخطی از حدود امانت و وظایف نمایندگی (اصل 86) است. یکی از وجوه بارز اینکه چرا فراکسیون قومی خروج از وظایف نمایندگی و حنث قسم است این است که این اقدام تنها حمایت دشمنان ایران و رسانه‌ها و رهبران تجزیه‌طلب را در برداشته و حامیان و دلسوزان هویت و مردم ایران که اکثر آنها نخبگان آذری زبان بوده‌اند بیشترین انزار و انتقاد را ارایه کرده‌اند؛ بعلاوه اینکه هر نماینده مجلس مطابق اصل 84 در برابر تمام ملت مسئول است و تعهدات محلی‌اش در مرتبه دوم قرار دارد و این یکی از موارد مهمی است که نمایندگان «مجلس بررسی نهایی قانون اساسی» (1358) بعنوان وجه تمایز نمایندگان مجلس از نمایندگان شوراهای محلی شهر و روستا ذکر کرده‌اند.

نگارنده بر آن نیست تا نمایندگان مجلس ایران را آگاهانه مجری سیاست‌های بیرونی و پیرو برخی از نظریه‌پردازان تجزیه ایران معرفی کند و این یادداشت نیز هدفی جز انزار و روشن نمودن ابعاد پیچیده موضوع که مطابق اصل هشتم قانون اساسی وظیفه هر ایرانی است ندارد، اما این نکته را نمی‌توانم بیان نکنم که بعد از شنیدن خبر تشکیل فراکسیون نمایندگان آذری در مجلس به یاد کتاب «مرزها و برادری» نوشته خانم برنداشفر مشاور سرویس امنیتی اسرائیل افتادم که در آنجا با تحلیلی از تحولات گفتمان نخبگان آذری بر آن است که تا پس از انقلاب مشروطه و سالهای منتهی به انقلاب اسلامی آذری‌ها حامیان و بانیان اصلی ناسیونالیسم ایرانی بوده‌اند، با وقوع انقلاب اسلامی ناسیونالیسم اسلامی در میان آذری‌ها اوج گرفته و اکنون نوبت آن است تا با پوست‌اندازی ایدئولوژیک پاشنه هویت آذری‌ها بر مدار ناسیونالیسم تجزیه‌طلبانه آذری- ترکی بچرخد، طرفه آنکه یکی از نهادهای مورد توجه خانم شفر مجلس شورای اسلامی و مذاکرات نمایندگان است به گونه‌ای که کوچکترین نطق نمایندگان مناطق آذری‌نشین در دفاع از حوزه انتخابیه خود را به مثابه دالی بر تجزیه‌طلبی دانسته است.

 

 

(متن کامل این نوشتار را در ماهنامه دیپلماتیک شماره 96 بخوانید)