مطالعه مقالات این نشریه و همچنین نشریه آژیر برای پی بردن به افکار و فعالیت های جعفر پیشه وری پیش از 1324 اهمیت زیادی دارد. ذهنیتی که امروزه از پیشه وری به وجود آمده است در چارچوب اقدامات وی در فرقه دموکرات آذربایجان در سال های 1324- 1325 بود. اما باید در نظر داشت که برای مطالعه علمی یک فرد یا جنبش ، نمی توان صرفا به مطالعه یک سال از کل فعالیت ها یا نوشته های او اکتفاء کرد. شناخت پیشه وری قبل از فرقه نیز در همین راستا حایز اهمیت است.
پیشه وری قبل از فرقه دموکرات، مبارزی کمونیست است که در عین حال چهره ای ایرانخواه از خود به تصویر می کشد. در این مقاله و بسیاری دیگر از مقالات در آژیر و حقیقت میتوان ردپای این حس را مشاهده کرد.
در مقاله اخیر پیشه وری بر چند نکته مهم تاکید دارد:
نخست: اطلاق کلمه تُرک به آذربایجانی ها در حقیقت اشتباه است
دوم:فدرالیسم و عدم تمرکز فعلا نسخه ای نیست که دردی از دردهای کشور را درمان سازد.
سوم : تاکید چندباره بر «ایرانیت» به عنوان مولفه قوام بخش که همبستگی کشور را تضمین می کند. برای مثال: «ایرانیت مافوق همه نوع اختلافات است. یک نفر آذربایجانی خود را بهتر از شرازی ایرانپرست میداند»
چهارم: نکوهش «پان ترکیسم» و تقبیح «قتل عام ارامنه» توسط عثمانی ها
آن مقاله به صورت مبسوط در ادامه منتشر می شود:
***
حکومت مرکزی و اختیارات محلی
میر جعفر پیشه وری،
روزنامه حقیقت ،١٩٢٢/١٣۰١
تجدید چاپ در آخرین سنگر آزادی، به کوشش رحیم رئیس نیا
برای آنکه ملت بتواند کاملاً از حقوق خود استفاده نماید، حکومت ملی و اصول دموکراسی کاملاً اجرا شود، لازم است که یک مملکت به جمهوریتهای کوچک تبدیل یابد.
تجربه ثابت میکند که در حوزههای کوچک انتخابات بهتر به منفعت ملت انجام میگیرد. مملکت سوییس یک نمونه از این موضوع است. برای همین است که آمریکا و آلمان نیز اصول فدراسیون را قبول کردهاند و روسیهی شوروی نیز همان اصول را اختیار نموده است.
اصول فدراسیون هر چند در ممالک متفاوت است، لیکن اساس و فلسفهی آنها اختلافی ندارد. اصول فدراسیون و اختیار اهل محل تنها برای اجرای انتخابات نیست، بلکه برای جلوگیری از هرج و مرج داخلی و حفظ و ترقی ملت فایدهی زیاد دارد. زیرا ساکنین یک نقطه در حیات و معیشت خود یک نوع احتیاجات خصوصی دارند که آنها را خود اهل محل بهتر از دیگران مسبوق اند. مثلاً اهالی کنار دریا به چیزهایی که ساکن دشت و کوهستان احتیاج دارند، محتاج نیستند. احتیاجات اهالی گرمسیر غیر از احتیاجات اهالی سردسیر است. از این نقطهنظر است که اصول مختاریت محلی در اکثر ممالک اروپا و آمریکا قائم شده است.
فرانسه گرچه اصول فدراسیون را قبول نکرده است، معهذا در آنجا نیز اهالی ولایات و شهرها یک نوع اداره و اختیارات خصوصی دارند و مسائل راجع به محل را خودشان حل میکنند و در تاریخ انقلاب فرانسه انجمنهای محلی دخالت بزرگ داشته است.
در سابق گمان میکردند که با زور سرنیز ممکن است اهالی یک مملکت را در اطراف یک حکومت مرکزیت داد. اما بعد از توسعهی تمدن معلوم شد که زور سرنیزه لازم نیست. به وسیلهی اختیارات محلی و قوانین میتوان به آسانی از تمام قوای اهالی مملکت استفاده نمود. بنابراین امروز میبینیم که حقوق و امتیازات اهالی مملکت استفاده نمود. بنابراین امروز میبینیم که حقوق و امتیازات اهالی محل یا به واسطهی اصول فدراسیون یا انجمن و شوراهای محلی تأمین شده و حاکمیت یک شهر یا یک طایفه یا ایل از میان رفته و تمام اهالی مملکت دارای یک حق بالسویه شدهاند و ممکن هم نیست حقیقتاً یک ایالت یا اکثریت اهالی را از حقوق خود محروم کرد.
در مملکت یک حقوق عمومی و قوانین اساسی است که همه به آنها علاقه دارند و البته آن را باید تمام نمایندگان ملت در یک جا مشترکاً حل کنند. اما بعضی مسائل مختص به اهالی یک محل است. مانند مسأله ماهیگیری در گیلان که اهالی خراسان ابداً از آن اطلاعی ندارند. یا موضوع زراعت تریاک خراسان که ربطی به گیلانیها ندارد. در همچو مسائل البته باید اهل محل خودشان فکر کنند و قوانین مطابق احتیاجات خود وضع کنند. منتهی این قوانین نباید مخالف اساس قوانین عمومی باشد.
در ایران اجرای اصول فدراسیون ممکن است یا نه؟
این موضوع هر چند به طور وضوح در مراکز سیاسی موضوع مباحثه نبوده، فقط در مرامنامهی دسته [های] اتفاق و ترقی و سوسیالیست ایران که در سالهای قبل منتشر شده، از این اصول مختصری بحث شده است. هر چند بعضیها قیام شیخ محمد خیابانی و کلنل محمدتقی خان را حمل به تجزیهی آذربایجان و خراسان کردهاند، اما اساساً در خود اهالی محل احساسات مختاریت نبوده است.
شرارت ایلات و کُردها به این مقاله مربوط نیست و اینها آثار ملوکالطوایفی قدیم است. این را نمیتوان انکار کرد که حکومت مرکزی تاکنون توجه تامی به ولایات معطوف نداشته و آنها را از خود راضی نکرده و اینکه آنها تاکنون به فکر تجزیه نیفتادهاند، همان احساسات ایرانیت بوده است والا با این اصول اداره ممکن نبوده از مردم جلوگیری شود.
ما کار نداریم که در ابتدا چگونه بوده. شاید آذربایجانیها از جنس مغول هستند، یا خراسانیها از نسل عرب یا گیلانیها از ملت دیگر یا کُردها از نسل مدی بودهاند. اینها را امروز مدرک قرار دادن دیوانگی است. احساسات و عادات امروز تمام سکنهی ایران، ایرانیت همه را ثابت میکند. ولی در عین حال حکومت مرکزی نمیتواند آنها را قانع سازد.
پس به طور خلاصه میتوان گفت اهالی ایران همگی دارای یک احساسات بوده، فقط شرایط محلی هر ولایت متفاوت است. ایرانیت مافوق همه نوع اختلافات است. یک نفر آذربایجانی خود را بهتر از شرازی ایرانپرست میداند.
شاید شیرازی بهتر از خراسانی و اصفهانی بهتر از همه باشد. لیکن با وجود این باز هم شورشها را [ناشی] از فکر تجزیه نمیتوان گفت. حتی اگر دست خارجی در بین نبود، اسمعیل آقای سمیتکو نیز مسألهی استقلال کردستان را پیش نمیکشید.
ما ابداً از این پیشآمدها تعجب نداریم. برای اینکه در فوق گفتیم و در مقالهی «ایلات» نیز اشاره کردیم که اهالی محل دارای احتیاجات مخصوصی هستند و حکومت مرکز نیز امروز یک سیاست مخصوصی و معینی برای رفع آنها تعقیب نکرده است و بنابراین، اهالی راضی از حکومت مرکزی میباشند و نه حاضر برای تجزیه. این است که عقیدهی فدراسیون در ایران اساسی ندارد. زیرا اکثریت این مملکت بیعلم و جاهل است و ما حالا آدمهایی را که بتوانند طهران را اداره کنند، نداریم و به طریق اولی اداره کردن ممالک کوچک امکان ندارد. پس فقط چاره در تشکیل انجمنهای ولایتی است. با تشکیل این انجمنها به خوبی میتوان از فکر تجزیه و استقلال جلوگیری کرد و ایرانیت را فوق تمام منافع خصوصی قرار داد.
ایران حالا احتیاج به فدراسیون ندارد. امروز باید به واسطهی توسعهی اختیارات اهالی محل به مرکزیت دادن حکومت کوشید والا روز به روز عدم رضایت اهالی توسعه یافته، فکر تجزیه تولید خواهد شد.
آنها که تصور میکنند چند نفر مخبرالسلطنه و فرمانفرما میتوانند ایران را اداره کنند، وزیر و والی شده، بزرگان محل را در عوض دزدها بکشند، یا به زور سرنیزه و پول وکیل شده، قوهی مقننه را به دست بگیرند، البته با این فکر مخالف هستند. ما با آنها کاری نداریم. زیرا عملیات آنها در مقابل پشم تمام ایرانیان است و همین اعمال زشت و سوءادارهی این کهنههاست که مملکت دچار فلاکت شده و ولایات مجبور میشوند خود مستقیماً به ادارهی امور خود بپردازند. چون که نتیجهی استبداد و فشار ردالعمل است. سیاست منحوس امروز، فکر فدراسیون سهل است، فکر استقلال کامل را هم در کلهی اهالی جای میدهد.
این مسائل را مخبرالسلطنه و سایر اشراف احساس نمیکنند. آنها میروند و خیابانیها و آزادیخواهان را میکشند و دزدها مسلح قراجهداغی و بجنوردی را به شهرت دعوت میکنند. آنها اصلاحطلبان را میکشند و افتخار میکنند، اما اسلحهی شاهسون را نمیگیرند و به سمیتکو اهمیت نمیدهند.
این حقایق ما را مجبور میکند که با اصول ادارهی امروز، ضدیت کنیم و لجاجت هم نداریم. زیرا هر چه را که به عقیدهی خودمان مفید و لازم میدانیم، میگوییم.
انجمنهای محلی برای خاتمه دادن به ملوکالطوایفی، صحت انتخابات، ترقی تجارت و صنایع محلی وسیلهی بزرگی است و ضروری هم برای دولت ندارد. بالعکس اگر دولت همیشه یک قوهی علیحده باشد و ملت نیز با نظر منفی همیشه به حکومت نگاه کند، حکومت ملت را گوسفند بداند و ملت حکومت را گرگ تصور کند، روز به روز بر خرابی و بدبختی افزوده خواهد شد.
ما چون میدانیم رجال امروزی این عقاید را تصورات باطل میدانند، به ایشان حمله و تعرض نمیکنیم ولی به آنها که خود را از ملت میدانند، میگوییم که در موضوع ایلات سهو بزرگی را مرتکب میشوند. مثلاً بعضیها که خود را هادی فکر دموکراسی، بلکه سوسیالیست میدانند، باز هم مصلحتبینی میکنند که باید رؤسای ایلات را تطمیع کرد که دست از شرارت یا فکر استقلال بردارند و برای صحت نظریهی خود، پانترکیستها را دلیل میآورند اما فراموش کردهاند که سهوهای همین حرب اتحاد و ترقی بود که سبب فنای امپراطوری بزرگ ترک شده، اعراب بینالنهرین را به آغوش انگلیسها، فلسطین را به بغل فرانسه، ارمنیها آناطولی را به طرف روسها یا یونانیها انداخت.
اهالی ایران از ترک تا لر و کُرد ایرانیت را فوق تمام احساسات میدانند ولی با وجود این باید یک نوع اختیارات محلی به آنها داد. اما عثمانیها به اسم ترک و استبداد ملی، اعراب را از خود دور نمودند و حال آنکه اگر اصول مختاریت محلی را قبول میکردند و عثمانی را یک دولت اسلامی یا یک دولت مختلفالنعاصر معرفی میکردند و عملاً احساسات سایر نژادها را به اسم پانترکیزم تحقیر نمیکردند، دچار این اشکالات نمیشد. ترکها این مسائل را نفهمیدند و خواستند شورش اعراب را با سرنیزه و ارامنه را با قتلعام بخوابانند. ایرانیهای ساکن اسلامبول را «عجم اشکی» گفتند و همه را بر ضد خود شورانیده، عثمانی را متلاشی کردند.
همچنین روسیهی تزاری در مقابل تقاضای اهالی ترکستان، لهستان، تاتارستان، قفقاز و غیره به سرنیزه متوسل شده، سیاست پاناسلاویزم را تعقیب نموده و سلطنت تزاری را قربانی این سیاست سوء نمودند. از کجا معلوم است که اگر انگلیسیها اعراب را به خود واگذارند و دست از گریبان هندیها و غیره برندارند، مانند روسیهی تزاری و عثمانی مضمحل نخواهند شد.
ما در ایران اینگونه اسارتهای ملی را قائل نیستیم ولی بعضی نویسندههای بیفکر، آذربایجان را تُرک [خوانده] یا فلان ایل را ایرانی ندانسته، درباره آنها سیاست علیحده تعقیب میکنند و این مسأله خطرناکتر از سیاست دولت میباشد. اگر بنا باشد نویسندهها این فکرها را تلقین و حکومت نیز سیاست سابق را تعقیب کند، قطعا از میان اهالی ولایات، ملتهای جدیدی به زور احداث میکنند و دست خارجی نیز آنها را تأیید کرده، یک دفعه ملتفت میشویم که هرج و مرج مملکت را احاطه کرده است و فلان قسمت ایران را انگلیسها مثل بینالنهرین به اسم استقلال فلان طایفه در تحت تسلط خود در آورده است.
در هر حال دولت باید بدون تأخیر، انجمنهای محلی را دعوتو به انعقاد کند و اختیاراتی به اهالی بدهد و با آمال ملت مقاومت نکرده، آنها را به کمک خود بطلبد.
ژوئن1922