روزنامههای ما سبکی از نوشتن بی دقت را باب کردهاند؛ سبکی از نوشتن که در آن هم زبان فارسی و هممعنا و مفهوم کلمات قربانی نوشتنی که مذهبش هرهری نوشتن است، شده است. این بیدقتی تنها در حوزه روزنامهها محدود نمانده بلکه به رسانههای جمعی دیگر نیز رسوخ کرده است. امروزه غلط سخن گفتن، به نام علمی سخن گفتن، را همه جا میشود دید.
اصطلاحات با مقداری توهم و خیال نویسندگان آمیخته میشود و گاه از آن بدتر در خم ایدئولوژیهایی فرو میرود که چون برمی آید؛ هم برای زندگی جمعی ما خطرناک است و با تاریخ و واقعیات زندگی ما سازگار نیست و هم میتواند سوءتفاهم هایی به وجود آورد؛ زندگی دیگران را که نمیشود بجای زندگی خود زیست!
یکی از اصطلاحات که برخی مواقع به غلط در مورد گروههای انسانی در ایران بکار میرود، اصطلاح اقلیت است. اقلیت تا جایی که مربوط به مجموعههای متنوع انسانی باشد که مربوط به اعداد و علم ریاضی و مجموعههاست ایرادی ندارد؛ اما مشکل آنجاست که این اصطلاح سابقه و تاریخ و ارجاع معینی در خارج از مرزهای کشورمان دارد. در این نوشتار اشاره کوتاهی خواهم داشت به سابقه این اصطلاح در کشورمان، ایران.
مسئله اقلیتها و گفتگو از تنوع قومی امری مسبوق به سابقه در کشور ما به شمار نمیرود. پیش از جنگ جهانی دوم بنا به گزارش فریدون زند فرد در خصوص مسائل مطروحه در خصوص اقلیتها در جامعه ملل که یکی از اساسیترین مسائل آن به حساب میآمد، مسئله اقلیتها هیچ موضوعیتی در کشور ما نداشت و در جامعه ملل نیز شکایتی از ایران در این خصوص مطرح نشده بود.
زندفرد مینویسد:
«ایران معتقد بود که یگانه دولت مشرق زمین است که دشواری مربوط به اقلیتها را از میان برداشته است و همواره خاطرنشان میکرد که گروههای اقلیت در ایران ـ یهودیان، ارمنیان، زرتشتیان و آسوریان ـ قرنهاست که بر پایه حقوقی برابر زیستهاند و با اکثریت اهالی مملکت همزیستی مسالمتآمیز و سازندهای داشتهاند»
نماینده ایران در تشریح کیفیت مساوات حقوقی گروهها اقلیت، مطلب را به آنجا رساند که ادعا نماید وضع ایران به گونهای است که آن اهمیت سیاسی که معمولاً به واژه اقلیت نسبت داده میشود، درباره اقلیتهای ایران صدق ندارد. نماینده ایران، ابوالحسن فروغی، در اجلاس ۱۹۳۳ مجمع ضمن بیاناتی به دفاع از تز خود برآمد که، عمدتاً، تحلیلی فلسفی بر پایه جنبههای علمی ـ اجتماعی مسئله اقلیتها بود.
بخشی از آن را میآوریم:
«… ژن ایرانی همیشه در خصلت ترکیبی جلوه داشته، و… درواقع تاریخ طبیعی ما را یک سلسله مجموعههای ترکیبی میسازد. ترکیب به کلی متمایز از جذب و مستحیل گشتن است. گرایش به مستحیل شدن، به یکی کردن و یکسان ساختن عناصر واحد کُلّ میانجامد و آنچه را که اصالت دارد نابود میکند … چنین ادغامی زیانبار است. اگر به زور انجام گیرد، ستمگرانه است، زیرا شخصیت عناصر متشکلهاش را از بین میبرد. به عکس، ترکیب با احترام به آنچه قابل احترام است متمایز از جذب و ادغام است؛ یعنی احترام به آنچه که بیانگر یک اصالت ذاتی است … تنها اثر آن یکی کردن هویتها، از طریق ایجاد علقه ظریفانه وِداد، در یک کل هماهنگ است و از آنها هویتی میسازد والاتر از آنچه دربرگیرنده هویتهای کوچکتر است… براثر قریحه ذاتی که زاده ژنی ترکیبی است، ریشه اصلی آریایی که قوم ایرانی را در سرزمین ایران تشکیل داد توانست ملت ایران را به وجود آورد؛ تار و پود این قوم، آنقدر نیرومند و سخت و به حد کافی مقاوم است که قدرت ایستادگی برابر فراز و نشیب ده قرن را داشته باشد؛ در وحدت ساختاری این قوم، غنای از نرمش مشاهده میشود که امکان میدهد عواملی کاملاً متفاوت جایی برای خود پیدا نمایند بدون آنکه وحدت آن از هم گسیخته شود. این عوامل که در شرایطی غیر از این، اقلیتها را با اکثریت ملت در حالت خصومت قرار میدهد، درواقع فقط تأکیدی است بر ویژگی کمکهای اصلی به غنای زندگی ملی ما ـ چنین است. فیالمثل، در مورد یهودیان ما، ارامنه ما، که با شوق وافر قسمتی از مدنیت ما را تشکیل میدهند و در ادبیات و هنر ما مشارکت دارند، اما با وجه متمایز ذاتی که مدیون حفظ اصالت شخصیت آنهاست. هر کس قدم به ایران بگذارد درمییابد که اکثریت و گروههای اقلیت ما به چه نحو رضایتبخشی یکدیگر را تکمیل میکنند و یک واحد کلی به وجود میآورند که قدرت آن معلول علقهای است که ما را متحد میکند. حقیقت آنکه، مردم ایران هرگز کسی را در خود مستحیل نکرده است، همانطور که اجازه نداد خود مستحیل دیگران گردد. همیشه توانسته است ترکیبی به دست دهد و ترکیب، تحقق وجود واحدی راضی است که در منبع اصلی ثروت مشارکت میجوید. این سرمشقی است که زندگی در ایران ممکن است در ترکیبی عاری از تعصب عرضه بدارد؛ ترکیبی که ما عملاً در محدوده قریب سی قرن پایدار ماندهایم … ما از تجربه کهن سی قرن خویش همان درسی را میآموزیم که در اعلامیههای والای متفکران جدید مندرج است؛ یعنی پلیدیهایی که بشر را رنج میدهد، باید با تحقق بدون شرط و اجرای بدون تبعیض حقوق انسان در نظام سیاسی و اجتماعی تسکین یابد» (زندفرد، فریدون ۱۳۷۷: ۱۳۴–۱۳۵–۱۳۶).
از آغاز شکل گیری تاریخ معاصر تا پایان جنگ جهانی دوم در ایران مسئلهای بنام اقلیتها یا منازعه قومی مطرح نبود. حتی در قانون اساسی مشروطه نامی از زبان رسمی کشور برده نشده بود. به نظر میرسد رسمیت و ملی بودن زبان فارسی بهقدری برای جامعه ایرانی بدیهی بود که نویسندگان قانون اساسی، نیازی به گنجاندن چنین اصلی احساس نمیکردند.
مسئله شورش شیخ خزعل در خوزستان نیز ماهیت قومی چندانی نداشت و بیشتر مسئله کسب قدرت و نفوذ بیشتر از سوی امرا و نخبگان محلی مطرح بود. چنانچه برخی از قبایل عرب زبان مانند قبیله بنیطرف به شدت با وی مخالفت و برخی دیگری از قبایل ایرانی و غیر عرب منطقه از وی حمایت میکردند. تنها بعد از حضور نظامی ارتش سرخ در ایران بود که برخی از نخبگان محلی مانند پیشهوری و قاضی محمد به سوی دخالت دادن وفاداریهای قومی در سیاست کشیده شدند.
اظهارات و جنس جملات بالا نشان میدهد تا پیش از جنگ جهانی دوم اصولاً مفهوم اقلیت در ایران بر اقلیتهای دینی دلالت داشت.
نتیجهگیری دومی که ممکن است از این استخراج کرد اینکه، ادبیات سیاسی بالا که مشخصاً یک ادبیات ملی و عظمتطلبانه است به سالها پیش از روی کار آمدن رضاشاه و شکلگیری ناسیونالیسم، بهعنوان ایدئولوژی دولتی باز میگردد. بنابراین ادعای آن دسته از روشنفکران یا نویسندگانی که مدعی شدهاند، ناسیونالیسم با تأسیس دولت مدرن در ساحت اندیشه و سیاستورزی ایران ظاهر شده است، به شدت جای تردید دارد.