نرگس پاشایوا (خواهر زن الهام علی اف) در راس این دست از کوششها برای تحریف و جعل تاریخ قرار داده شده است (اینجا و اینجا) و هر از چندی ضمن سفر به انگلستان به برگزاری نشست به اصطلاح علمی در تاریخ و فرهنگ می پردازد. البته به نظر می رسد آکادمیسین های آکسفورد از نیات کودکانه و جاعلانه ای که در پس پشت مرکز نظامی قرار دارد آگاه اند و تا امروز غیر از ترجمه و برگزاری چند اثر کار خاصی که نشان از تسلیم آنها در برابر اهداف «سیاسی» این مرکز قرار دارد، نشده اند.
ماجرا از این قرار است که اعتبار علمی متون تحریف آمیز تاریخ در جمهوری آذربایجان منحصر به همین کشور است و بیرون از آن و در مجامع دانشگاهی بین المللی فاقد ارزش است. بنابراین افرادی مانند پاشایوا، آکیف علیزاده، میکائیل جبارف ماموریت یافته اند تا با پخش پول در آکسفورد بخش از تحریفات ضدعلمی خود را به صورت بین المللی در آورند.
امروزه تاکید بر «تُرک نامیدن و آذربایجانی تلقی کردن» نظامی گنجوی جایگاه مهمی در هویتسازی در جمهوری آذربایجان پیدا کرده است. گفته می شود که این پافشاری از زمان استالین (1939) آغاز شده است. اما نیازی به گفتن نیست که کسانی مانند میرزا ابراهیم اف و جعفر باقرواف در این پروسه چه نقشی میتوانستند داشته باشند.
این استالین بود که در سوم آوریل 1939 در مصاحبه ای، نظامی را آذربایجانی خواند و مدعی شد که قسمتی از آثار او نیز به «ترکی» است. پراودا نوشت:
« رفیق استالین ضمن مصاحبه با نویسندگان، درباره شاعر آذربایجان نظامی، سخن می گفت و قطعاتی از آثار او را درمیان می گذاشتند تا به این وسیله این نظریه ایرانی بودن نظامی را فقط به این دلیل که اشعار وی به زبان فارسی است رد کند. » – پراودا، 3 آوریل 1936
پس از اعلام این مطلب از سوی استالین بود که کسانی چون میرزا ابراهیم اف، و دکتر رفیعلی به استناد کشف استالین در مراسم هشتصدمین سال تولد نظامی در اتحاد جماهیر شوروی، نظامی را تُرک و آذربایجانی خواندند و البته هیچ یک از آنان، آن بخش از اشعار ترکی او را به کسی معرفی نکردند!
سپس یکی از همین محققین «فرمایشی» به سندی بی نظیر دست یافت که در آن نظامی، خود به صراحت اقرار کرده که تُرک است و پدرانش نیز همه تُرک بوده اند.سندی که تا امروز همه دانشمندان و عالمان زبان فارسی در واکنش به آن فقط خندیده اند.
شعری که نه قافیه درستی دارد (گرگ با ترک هم قافیه شده است) و نه به سبک شعری زمانه نظامی (سبک عراقی) می خورد.
این شعر مضحک در کتاب «نظامی و ادبیات ترکی» تالیف ارسلی نوشایی (نشریات علم، باکو،1980) بدین شرح آمده است:
علی گنجعلی، از محققان سرشناس جمهوری آذربایجان شوروی در مقدمه بر کتاب لیلی و مجنون نظامی(ترجمه شاعر ترک م.ک کورتون جان) نوشته است که «به یاد ندارد» این بیت نظامی را در کدام یک از نسخه های خطی محفوظ در کتابخانه ایاصوفیه استانبول دیده است که نظامی در آن به ترک بودن خود و پدرانش صریحا اقرار کرده. بیت این است:
پدر بر پدر مر مرا ترک بود
به فرزانگی هر یکی گرگ بود
مشکل اینجاست که گنجعلی به یاد ندارد این بیت را در کدام یک از دستنویس های قدیمی محفوظ در آن کتابخانه دیده است!(ص 5)
از سوی دیگر این بیت نظامی در هیچ یک از کتابهای وی (لیلی و مجنون، هفت پیکر، شیرین و فرهاد و…) دیده نمی شود. اما در همین آثار اشعار زیادی در نکوهش ترکان و زبان و نژاد ترکی از نظامی وجود دارد!
حال کمی به عقب باز گردیم. به دوره تزارها. در این دوره مطبوعات باکو، دغدغه ای به نام آذربایجانی نامیدن شاعران ایرانی ندارند. تنها دغدغه آنها این است که فرهنگ ایران بساط خودش را از شمال ارس جمع کند به جنوب عقب نشینی کند. در کاریکاتوری که روزنامه ملانصرالدین کشیده است، جنبه هایی از این گرایش به خوبی نمایان است.
این کاریکاتور اخراج اجزای مختلف ایرانیّت از شمال ارس را تصویر میکند: از حاکمیت سیاسی گرفته تا مذهب و حتی ادبیات کلاسیک از جمله نظامی گنجه ای(لیلی و مجنونی که پشت ملای بر خر نشسته دیده میشود).
کاریکاتور ملانصرالدین به ما میگوید، میراث تان را بردارید و بروید.
چند سال بعد، محمدامین رسولزاده در مقاله «ایران و ما» یکبار دیگر به ایرانی و فارس بودن نظامی گنجوی اشاره میکند و می نویسد:
« آشنایان به ادبیات فارسی و دوستداران آن میانه ما کم نیستند و ما می توانیم به شعرای نامدار دوره اخیر ایران از قبیل نظامی گنجوی، خاقانی و مهستی افتخار کنیم.»
اما سوال این است که چه شد که سالها پس از اخراج جنبه های ایرانیت و زبان فارسی از شمال ارس توسط روشنفکران غربگرا و ملیگرا، یکبار دیگر همان غربگراها و ملیگرا نیاز مبرمی به مظاهر ایرانی مفاخر چون نظامی گنجوی، مهستی و… پیدا کردند؟
پاسخ روشن است، فرهنگ، تاریخ و مدنیت در جمهوری آذربایجان بدون ایران هیچ معنایی ندارد و صرفا به اپرایی که به تقلید از روسها باب شده است تقلیل پیدا میکند.
همین که نرگس پاشایوا به عنوان مجری تحریف و مصادره تاریخ ناچار است، «مرکز نظامی گنجوی» را درون موسسه ایران شناسی دانشگاه آکسفورد تاسیس کند، بیانگر پیامی مهم با مضمون ناچاری دستگاه تاریخ نگاری وارونه در باکو است.
آن پیام این است: شما بدون فرهنگ ایران هیچ اید!