شرق: استان سیستانوبلوچستان بزرگترین استان کشور و در عین حال محرومترین و مغفولترین آنها نیز هست. یکی از عجایب ما این است که این استان «عزیز» را همواره در زمان انتخابات به یاد میآوریم و پس از آن، تا انتخاباتی دیگر یا حادثهای تروریستی آن را به فراموشی میسپاریم. مردم محروم این استان به وعده انتخاباتی یارانهای نه گفتند. رفتاری که پیش از این در رفراندوم خرداد ١٣٩۵ سوئیس شاهد آن بودیم. ٧٨ درصد مردم این کشور به یارانه بیقیدوشرط دوهزارو ٢٠٠ یورویی در ماه نه گفته بودند. این رخداد نشان از سطح دانش سیاسی و شعور مردم محروم استان دارد. صحبتهای اخیر مولوی عبدالحمید در یک همایش پس از انتخابات یک بار دیگر سطح آگاهی ملی و سیاسی یکی از مهمترین نخبگان سیاسی آن دیار را به نمایش گذاشت و توجهات زیادی را جلب کرد.سال گذشته به دعوت وزارت علوم و دانشگاههای زاهدان و زابل به همراه عدهای از استادان علوم سیاسی و تاریخ سفرهایی به زابل و زاهدان داشتیم. یکی از برکات مهم این سفر، آشنایی با فعالان سیاسی و نویسندگان آن منطقه بود که با تصورات قالبی ما متفاوت بود.زابل و به طور کلی شمال استان درگیر مبارزه با «دیو» خشکسالی است و بخش بزرگی از پروژههای توسعه و آمایشی را متوقف کرده است.
سدسازیهای پیدرپی افغانستان بر رود هیرمند و قطع کامل حقابه ایران به یک منازعه ژئوپلیتیک تبدیل شده است. منازعهای که کابل قصد دارد تجربه آن را در خراسان نیز پیاده کند. متأسفانه «مذاکره و دیپلماسی» بر سر حقابه ایران در هیرمند (که پیشینهای صدساله دارد) در دستور کار سفر چند هفته پیش وزیر خارجه کشورمان به کابل قرار نداشت. این در حالی است که سیستان در عطش و بیآبی میسوزد. پیامدهای این بیآبی دامنگیر تمام شرق کشور خواهد شد. جا دارد وزارت خارجه و وزارت کشور برای اینکه یادی از «مردم همیشه در صحنه» سیستان کرده باشند، در ایام غیرانتخاباتی هم قدری به فکر بیآبی، توسعهنیافتگی، بیکاری و مشکلات ناشی از دیوارکشی مرزی در شمال استان بکنند. منظره هولانگیز تعطیلی بازار زابل، به راستی غمانگیز است.
مردم سیستان در عین شایستگی، محروماند. دوگانهای که شایسته ایران امروز نیست. چهره فقیر زابل از فرودگاه تا مرکز شهر شایسته هیچ نظام سیاسی نیست و صدالبته موجب شرمساری ماست.
نیمه جنوبی استان اما علاوه بر مشکلات مذکور، مصائب دیگری نیز دارد. مشاهده نگارنده در بلوچستان این بود که فعالان سیاسی، مولویها، فعالان دانشگاهی و جوانان آن دیار در شور وطنخواهی و دولتخواهی یکی از بینظیرترین شهروندان ایرانزمیناند.
شاید از معجزات ایرانیبودن باشد که مردم دورترین ناحیه از مرکز همچون و شاید بیش از خود مردم مرکز بر ایرانیت و تمدن کهن کشور میبالند. برخلاف تبلیغات دشمنان کشور، کوچکترین واگرایی در این مردم وجود ندارد و عشق به جوهره ایران در قلب و روح بلوچستانیها موج میزند.
اما در برابر این میزان از وفاداری، بیکاری و برخی تبعیضات اجتماعی باعث رنجش خاطر هر مسافری است تا چه رسد به شهروندان آن دیار.
هرچند مردم بلوچستان تا امروز با بزرگواری با این موضوعات برخورد کردهاند اما همه قوای کشور از جمله قوه مجریه باید درخصوص احترام به باورها و ارزشهای مردمی و همچنین حل مسئله بیکاری بهجد بیندیشند وگرنه این «سرمایه» بزرگ اجتماعی آسیب خواهد دید و به طور کل در پای صندوق رأی و سراب و سرخوردگی هزینه خواهد شد.
در جنوب استان درست در کرانه مکران و سواحل اقیانوسی-دریایی فرصت بینظیر برای آبادی، ایجاد صنعت و شهرسازی وجود دارد. اما تمام ظرفیت این سواحل به پروژه ترانزیتی چابهار تقلیل داده شده است. چابهار در عین اهمیت، فقط نقطهای کوچک از ظرفیت استان است. از مبدأ پهنه اقیانوسی تا استان هرمزگان تقریبا خالی از سکنه و آبادی است درحالیکه این پهنه میتواند چند میلیون جمعیت کارآمد را در خود جا دهد و تأمین کند.
شاید تنها کشوری باشیم که استفاده از چنین کرانه ساحلی را تعطیل و خود را از عواید اقتصادی و زیستی دریای آزاد محروم و صرفا به مسائل نظامی آن توجه کردهایم و عملا هیچ برنامهای برای بهترشدن وضعیت نداریم. البته این مسئله شامل تمام خط ساحلی ایران در جنوب میشود. یعنی جایی که میتوانست صنایع پرآبی مثل فولاد را به جای مرکز کشور در خود جای دهد.
ایران بر سراسر پهنه شمالی خلیج فارس از اروندرود تا تنگه هرمز به فاصله ۶١۵ مایل دریایی مسلط است. خط ساحلی ایران در خلیج فارس تقریبا هزارو ٣۶۵ مایل دریایی است. بعد از آن طولانیترین خط ساحلی مربوط به امارات است که کمی بیش از یکسوم ایران است. ایران دارای ٣٠٠ مایل حریم دریای مکران از جمله بندر استراتژیک چابهار است که استان سیستانوبلوچستان را به «کلید» دسترسی کشورهای محصور در خشکی آسیای میانه، افغانستان و قفقاز جنوبی به آبهای آزاد بدل کرده است.
آری، محرومترین استان ایران در حقیقت برخوردارترین نیز هست. شاید در ظاهر طبیعت با مردم این ناحیه نامهربان است اما یکی از نقاط ثقل ژئوپلیتیک ایران درست همینجا واقع شده است. اینجاست که باید گفت محرومیت واقعی در فکر و ذهن سیاستگذاران ماست که به جای بهرهبرداری از این استان استراتژیک با وجود آن مردم فهیم، کل مسئله این استان را به باورهای سطحی و حاشیهای تقلیل دادهاند.
مردم ناحیه نیاز به گاز، آب، توسعه و تکمیل هرچهسریعتر خط آهن دارند تا بتوان آسیای میانه را به اقیانوس هند وصل کرد. هزینه اتصال خط آهن این استان به شبکه ریلی کشور برای کشوری مانند ایران چندان زیاد نیست. نهادهای برخوردار و ثروتمند غیردولتی هم میتوانند بخشی از این هزینه را تأمین کنند که آستان قدس رضوی فقط یکی از آنهاست. استان سیستانوبلوچستان را دریابیم، پیش از اینکه دیر شود.