امید جوان: راز ماندگاری این دیار، همدلی اقوام ایرانی است. آنان از دیرباز، همزیستی مسالمتآمیزی داشتهاند. همبستگیشان فراتر از عوامل جغرافیای سیاسی یا اقتصادی بوده است. مسبب وحدت آنها جنبه فرهنگی دارد. خاستگاه این فرهنگ مبتنی بر معرفتی است که تار و پودش با عشق بافته شده است. این ویژگی مهمترین وجه تمایز تمدن ایرانی است. دیگر تمدنها متکی بر اقتدار فردی هستند. تاکید بر هوشیاری ذهنی میکنند. فردیت محورند. پر و بال دادن به منویات نفسانی را شرط بقا میدانند. در نظر آنها جاهطلبی فرد موجب پیشرفت جمع میشود. حال آن که در مدنیت ایرانی عرصه برای یکهتازی فردی محدود است. اصل بر هوشیاری عشقی است. اسباب نیکبختی در لوای خرد زندگی از راه فهم دیگری فراچنگ میآید. در این دیدگاه، برتریجویی بیمعناست. اقبال هر کس وابسته به دیگری است. امکان بهروزی از طریق مشارکت مهرآمیز جمعی میسر میشود. این جهانبینی، رهآورد عرفان ایرانی است. این میراث را مدیون بزرگان ادب و هنر ایران زمین هستیم. آنان گنجینهای از خود بر جای گذاشتهاند که هیچ خصمی را یارای تاراج آن نیست.
اندر دلِ هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر دروکِش، که به جز خصم قمر نیست
ای خشک، درختی که در آن باغ نرستهست
وی خوار، عزیزی که در این ظلِ شجر نیست
در صورتِ هر کس، که از آن رنگ بدیدی
میدان تو به تحقیق، که از جنس بشر نیست
(غزل 333 دیوان شمس)
اندیشمندان مدنیت ایرانی مروج معرفتی هستند که ملهم از متن زندگی است. آنها بر تعامل و همنوایی با چرخه روزگار تاکید کردهاند. بذر نوعدوستی را در دل و جان ایرانیان افشاندهاند. ما را از خشونتورزی بر حذر داشته، به صبوری در تنگناها و رواداری مهرآمیز فرا خواندهاند. چنین است که اوباشیگری تروریستی در میان اقوام ایرانی هواخواه ندارد. ممکن است به صورت موردی چون حملات 17/3/96 تهران بروز کند. ولی نمیتواند به یک جریان عقبهدار فرقهای چون القاعده و داعش تبدیل شود. مطامع تروریستی عمده خریداری ندارد. از این رو در فجایع تروریستی که سالهای اخیر در گوشه و کنار جهان روی داده نشان چندانی از ایرانیان نبوده است. دلیل دیگر این اکراه، رویکرد مردمی به صندوق رای است. پیام انتخابات اخیر (29 خرداد 96) همین نظر را تایید میکند. جا دارد فارغ از وابستگیهای جناحی به آن توجه کنیم. این پیغام حکایت از بلوغ فرهنگی دارد. خبر از شعوری کمنظیر اگر نگوییم بینظیر میدهد. نشان میدهد اقوام ایرانی، مردمانی معتدل، اهل سازش و سازندگی هستند. آشتیجویی را بر افراطیگری ترجیح میدهند. گواه این ادعا، تمایل رای اکثریت به نرمخویی است. مردم علیرغم تنگدستی رای به تنگخویی ندادند. فریفته وعدههای فریبنده اقتصادی نشدند. آنها با گشادهرویی خواهان سر و سامان یافتن مشکلات اجتماعی شدند. این مفاهمه را میتوان در میزان بالای مشارکت حتی در نواحی محروم چون بلوچستان و کردستان دید. بنابراین جایی برای واهمه از بابت رشد گرایشهای تجزیهطلبانه یا پا گرفتن گروههای وهابی و سلفی نیست. برعکس به یُمن رویکردی که در انتخابات اخیر شاهدش بودیم میتوان تهدیدهای اخیر را به یک فرصت تبدیل کرد. برای این کار نباید به دام واکنش خشن افتاد. آموزههای معرفت نیاکان را پاس بداریم. بدانیم خشونت از ضعف و استیصال است. ممکن است گفته شود بردباری ره به جایی نمیبرد.
تو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آید
تو یکی نهای، هزاری، تو چراغِ خود برافروز
که یکی چراغ روشن، زهزار مرده بهتر
که بِه است یک قدِ خوش، ز هزار قامتِ کوز
(غزل 1198 دیوان شمس)
فرهنگ ایرانی خشونتپذیر نیست. اغلب حکایتها، اندرزنامهها و اشعار عرفا دعوت به شکیبایی کردهاند. نیاکان ما نه تنها با این تمهید هجمه مرگآفرین اسکندریان، مغولان و تیموریان را تاب آوردند؛ بلکه خصم آنان را در فرهنگ زندگیزای خود متحیل کردهاند. تمدن فرهنگساز ایرانی به کلی با گفتمان تجدد غربی که بر پایه منافع اقتصادی شکل گرفته، مغایرت دارد. مدرنیته، انسان را به صورت منفرد در نهادهای اجتماعی سازماندهی میکند. میکوشد کنشگری عقلانی را از طریق قانونمداری میان اقشار جامعه ترویج کند. ولی از آنجا که تکیه بر فردیت دارد، زمینه برای انفعال یا تعارض گروهها فراهم میشود. حال آن که مدنیت ایرانی از آنجا که کنشگری فرد را با خِرد چرخه روزگار هماهنگ میکند، این چالش وجود ندارد.
تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق
بلکه گردونی و دریای عمیق
(مثنوی معنوی، دفتر سوم- 1302)
تمدن غربی بر پایه تفکر یونانی و اقتدار روم باستان شکل گرفته است. این نگرش متکی به الگوی قیصر است. در این رویکرد همه انتظارات متوجه راس هرم قدرت است. اگر قیصر رهبری شایسته باشد موجبات بهروزی همگانی فراهم میشود. در تمدن ایران باستان اما این رابطه معکوس است. این بدنه اجتماعی است که پویایی ساختار قدرت را رقم میزند. در این رهیافت، روند تغییر نه به صورت ناگهانی و از بالا به پایین که تدریجی و از پایین به بالاست. مردم جوش و خروش خرد جمعی خود را بر بازیگران عرصه قدرت تحمیل میکنند. در این دیدگاه، خودسازی مبنای اصلاح امور است. هر فرد پیش از آن که از دیگری توقع داشته باشد، از خود مایه میگذارد. روی خود کار میکند. نورافکن روشنگری را بر خود میتاباند. حرص و آز نَفْس سرکش را رام میکند. در این خودکاوی، دلهایمان از قهر و غضب خالی؛ به مهر و محبت پر میشود. در جواب آنان که میپرسند چه فایده اگر ما فروتنی کنیم و دیگران این کار را نکنند، باید گفت ما در این کارزار تنها نیستیم.
همه ذرات چو ذاالنون همه رقاص چو گردون
همه خاموش چو مریم همه در بانگ چو قاری
همه اجزای وجودت به تو گویند چه بودت
که همه گفت و شنودت نه ز مهر است و ز یاری
(غزل 2822 دیوان شمس)
اگر قرار است در آرمان شهر موعود اثری از خشونت نباشد، میبایست از هم اکنون به وسایل و ابزار خشونتآمیز متوسل نشویم. وانگهی منطق سپهر هستی بر این است که در جهان کنشی محو نمیشود؛ بلکه بازتاب دارد. انعکاس فعل ما به ما برمیگردد. هر اجحافی در نهایت گریبان عاملانش را میگیرد. آنهایی که بر طبل جنگ میکوبند، در امور دیگران مداخله میکنند، گرفتار تبعات تعدی خود میشوند. هر که او بنهاد ناخوش سنتی/ سوی او نفرین رود هر ساعتی
نیکوان رفتند و سنتها بماند/ وز لئیمان، ظلم و لعنتها بماند
(مثنوی معنوی دفتر اول-4-443)
در الگوی تمدن ایرانی، همدلی پویای انسانهای خودساخته، بنیان نظام اجتماعی را شکل میدهد. هر کس دولت اقبال خود را میسازد. بی آن که درگیر قیاس موقعیت خود با دیگری شود، ضوابط هم زیستی را مراعات میکند. شعور او چون با خرد زندگی همسو است، فاصلهای میان خود و دیگری نمیبیند. در این جوشش همدلانه، زمینه برای تعامل مهرآمیز فراهم میشود.
بجوشید، بجوشید که ما اهل شعاریم
بجز عشق، بجز عشق دگر کار نداریم
درین خاک، درین خاک، در این مزرعه پاک
بجز مهر، بجز عشق، دگر تخم نکاریم
(غزل 1475 دیوان شمس)
توضیح واژگان:
ابُر دروکِش: ابرو بر او در هم کشیدن، به نشان ناخرسندی گره بر ابرو انداختن
خصم مهر: دشمن ماه، دشمنی با مهتاب
نرُسته: نروییده، از فعل رستن به معنی روییدن و سبز شدن
ظل شجر: سایه و پناه درخت
کوز: همان کوژ به معنی غوز و خمیده است
شعار: در این جا معنی شعر و شعور میدهد.