– پس از فروپاشی شوروی بحران هایی در حوزه مشترک المنافع ظاهر شد، مناقشه قراباغ یکی از مهم ترین این بحرانها بود. ریشه های سیاسی و تاریخی این مناقشه چه بود؟
تاریخچه مناقشه در قراباغ به اوایل قرن بیستم باز میگردد. در 1905 و 1908 اولین جرقه های بحران در باکو زده شد که عبارت بود از یک رشته درگیریها. از ششم تا نهم فوریه 1905 برخوردهایی میان تاتارها و ارمنیها در باکو رخ داد که به کشتار وسیع ارمنیهای باکو به دست تاتارها منجر شد. ماموران دولت مرکزی روسیه در این چهار روز چشم خود را به وقایع بستند و فقط نظاره گر بودند. این کشمکش ها به ایروان و سپس نخجوان کشیده شد و در اواخر اوت چندین چاه نفت متعلق به ارامنه باکو به آتش کشیده شد. بلافاصله پس از فروپاشی امپراطوری تزاری یکبار دیگر این کشمکش ها شروع شد. این بار با دخالت نیروهای بریتانیایی و عثمانی و عمدتا به نفع تاتارهای مسلمان.
– منظور از تاتارها چه کسانی هستند؟
تاتارها اسم مرسومی است که در آن سالها به ترکزبان های ناحیه آران که بعدها در 1918 جمهوری آذربایجان نامیده میشود اطلاق میشد. در تمام اسناد روسی و انگلیسی به آنها تاتار گفته میشد. از آنجایی که پیش از 1918 باکو و گنجه و به طور کلی شمال رود ارس «آذربایجان» نامیده نمیشود، اطلاق آذری هم برای آنها به کار نمی رفت.
– این مساله در زمان شوروی و تحت مدیریت روسها چگونه کنترل شد؟
حوزه جغرافیایی که جماهیر شوروی را شامل میشد، گسترده ترین فضای سیاسی تاریخ بود و از تنوع ملی،نژادی، زبانی، مذهبی و قومی پیچیده ای برخوردار بود. تزارها این پیچیدگی را بیشتر کردند و بلشویکها برای مهار و کنترل جماهیر به آن دامن زدند. مدیریت قومی در شوروی چنان بود که سعی میشد، آتش اختلافها همیشه باقی بماند و از شکل گیری بلوکهای محلی قدرتمند جلوگیری شود. به این ترتیب همیشه به میانجی گری مسکو احساس نیاز میشد.
قراباغ منطقه ای ارمنی نشین بود که نزدیک به هفتاد درصد جمعیت آن مسیحی و ارمنی بودند. البته آذریها، تاتارها، کردهای ایزدی جزو اقلیت بودند. در 1921 استالین دستور الحاق قراباغ به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی را صادر کرد. قراباغ در این دوره ناحیه خودمختاری بود که دارای قانون اساسی جداگانه و همراستا با قانون اساسی کل اتحاد شوروی و قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی بود.
همین اقدام باعث نارضایتی ارامنه شد. اما برای نگه داشتن آتش اختلاف خوب بود. الگوی مدیریت قومی در شوروی که استالین مبتکر اصلی آن بود بسیار جالب است و حداقل شامل سه محور میشد. یعنی: جابجایی قومیت ها از یک جغرافیا به جغرافیای دیگر؛ ایجاد هویت های تجزیه شده به ویژه در بین مسلمانها ؛ مهم تر از همه تعیین مرزهای جمهوری ها به نحوی که اختلافهای ارضی – تاریخی باقی بماند و یا تشدید شود و یا ترکیب ناهمگن زبانی- قومی- نژادی در واحدهای سیاسی ایجاد شود .
نمونه اش را در دادن بخارا و سمرقند به ازبکستان می توان دید. دو شهری که کانون زبان فارسی بودند و به جای تاجیکستان در قلمرو ازبکستان قرار گرفتند.
مسکو از این اختلافات برای موازنه بین جماهیر و واحد کوچکتر استفاده میکرد. ولی تا زمانیکه مرکز دارای اقتدار و قدرت بود این شیوه امکان پذیر بود. پس از گلاسنوست در اواسط دهه هشتاد قراباغ برای مدتی به ارمنستان ملحق شد. در 1988 یکبار دیگر آتش اختلافات درگرفت و در 1991 با فروپاشی شوروی، قراباغ مانند سایر جماهیر اعلام استقلال کرد. درست به همان دلایلی که بقیه جماهیر می توانستند مستقل شوند ارمنی های قراباغ نیز خواهان حق تعیین سرنوشت بودند.
– آیا ارمنستان و ارمنیها از حمایت روسها و سایر کشورهای مسیحی در این زمینه برخوردار بودند؟
سوال مهمی است. یک اشتباه رایج وجود دارد و آن اینکه تصور می رود روسها به دلیل هم کیشی و اشتراک مذهبی از ارمنی ها حمایت میکنند و غربی ها هم به همین دلیل پشت ارمنستان هستند.
در حالی که چنین نیست. جهان سیاست و روابط بینالملل عرصه اوهام نیست و هر دولت به دنبال منافع ملی خود می گردد نه خویشاوندی و … مسائلی زبانی و مذهبی در نهایت به عنوان مکمل عمل میکنند اما حرف اول را منافع مادی می زند. روسها هم به دلیل هم کیشی از کسی حمایت نمی کنند. روسیه هیچگاه بدون قید و شرط در کنار ارامنه نبوده است و اصولا در مقاطعی از تاریخ اصلا از ارامنه حمایت نکرد. در درگیری های 1905 همانطور که گفته شد، روسها نظارهگر کشتار ارامنه باکو بودند و با اینکه امکانات انتظامی داشتند، اقدام خاصی نکردند. در 1918 روسیه تقریبا در کنار تاتارها ایستاد. البته پس از انقلاب بلشویکی تا مدتها اوضاع از کنترل روسها خارج شد.در 1921 استالین قراباغ را به جمهوری جدید آذربایجان منضم کرد، در 1991 روسیه هنوز به طور شفاف در حمایت از ارمنستان تردید داشت. تنها پس از کنار گذاشته شدن روسیه از معادلات نفت و گاز خزر و باز شدن پای بریتش پترولیوم به این منطقه و همین طور حذف روسیه از مسیر ترانزیتی و جایگزینی ترکیه بود که روسیه تصمیم نهایی اش را بر اساس منافع خود گرفت. در اوایل روسها سعی کردند، از باکو حمایت کنند که دلیل عمده اش نفت بود. حتی ایلچی بیک به خاطر امضای قرارداد با BP که بر خلاف میل روسها بود کنار گذاشته شد. نخستین اقدام حیدر علی اف هم پس از به قدرت رسیدن، الغای این قرارداد بود.
از 2010 تا 2015 روسیه حدود 6 میلیارد تسلیحات نظامی به باکو فروخته است. روسیه تا پایان 1993 یک و نیم برابر بیشتر از ارمنستان به باکو تسلیحات فروخت. در درگیری های آوریل 2015 نیز حمایت روسها با باکو بود. و در ایروان چندین تظاهرات علیه روسیه برگزار شد. بنابراین اینکه بگوییم روسیه حامی بی قید و شرط ارمنستان است، ارتباطی با واقعیت ندارد. روسها تنها خدمتگذار منافع خودش است.همانطور که سرشت سیاست این را میگوید.
دقت داشته باشید که موضع انگلستان هم به طور سنتی حمایت از باکو بوده است. در 1918 که نیروهای متفقین در شرق قفقاز به فرماندهی ژنرال «تامسون» به طور آشکار از نیروهای حزب مساوات حمایت میکردند. بریتانیایی ها با انضمام قراباغ به جمهوری تازه تاسیسی که نامش را آذربایجان (!) گذاشتند، موافقت کردند و با انتصاب سلطان اف از اعضای تندرو حزب مساوات برای فرمانداری این ناحیه هم موافقت داشتند از اعضای شورای ارمنی قراباغ تعهد گرفتند که هر اقدامی بر علیه حکومت مساواتی ها به منزله اقدام علیه امپراطوری بریتانیا است. در اینجا اصلا ملاحظه هم کیشی و هم دینی با ارامنه مسیحی برای بریتانیا مطرح نبود.
– وضعیت قراباغ پس از برقراری آتش بس چه بود و چه مناطقی تغییر کرد؟
از 1988 درگیری های پراکنده ای آغاز شد. از 1991 تا 1993 جنگ و درگیری گسترده در قراباغ را شاهد بودیم. اما نیروهای نظامی جمهوری قراباغ کوهستانی توانستند که علاوه بر حفظ قراباغ مناطق اطراف آن را هم به عنوان یک کمربند امنیتی و منطقه حایل در کنترل بگیرند. باکو نیروهای نظامی خود را برای مبارزه با ارامنه قراباغ گسیل کرد اما به دلایل سیاسی و خیانت هایی که از داخل قوای نظامی و سطوح سیاسی صورت گرفت نه تنها قراباغ تصرف نشد بلکه نواحی اطراف آن نیز به تصرف ارامنه در آمد. فقط نزدیک به شش استان (رایون) در دوران حیدرعلیاف به تصرف ارامنه در آمد بقیه رایونها در دوران مطلب اف،ایلچی بیک و سرپرستی یعقوب محمد اف تصرف شده بود.
در خصوص سقوط شوشا و لاچین، امروز می دانیم که در اثر عقب نشینی یا فرار ، نیروهای باکو این مناطق به دست نیروهای ارمنی افتاد. یعقوب محمد کفیل وقت ریاست جمهوری در همان دوره 1992، چندذ ماه پیش به این مساله اشاره کرد. رحیم قاضی اف وزیر وقت دفاع همین ادعا را در مورد شوشی و لاچین تکرار کرده است.
به طور کلی یک جنگ ژئوپولیتیک در قراباغ در جریان است. ارمنستان قراباغ را مکمل ژئوپولیتیک خود میداند و از طرف دیگر به عنوان یک ناحیه حایل که از گسترش نفوذ ترکیه جلوگیری میکند تلقی میکند. منابع معدنی و آبی قراباغ بسیار مهم است و مباحث ژئوپولیتیکی پیچیده در این زمینه مطرح است. قراباغ برای هر دو طرف اهمیت استراتژیک دارد. زیر مرز طبیعی (کوهستانی) است که در کنترل هر یک از طرفین قرار بگیرد برتری ژئوپولیتیکی می آورد و طرف مقابل را آسیب پذیر می کند.
باکو در وضعیت کنترل شده قادر است چند تپه و روستا را بگیرد. با توجه به حجم خریدهای تسلیحانی اعم از موشکی و… به ویژه در حوزه پهبادهایی نظامی که از اسرائیل خریداری کرده است و انواع مختلف پهبادهای «هاروپ» و «اوربیتر» (اگر تحویل گرفته باشد) میتواند به اهدافی دست پیدا کند.
اما برگ برنده ارمنستان هدف قراردادن سکوهای نفتی باکو است. اگر کشمش نظامی از یک حد مشخص فراتر برود، ارمنستان گزینه های جدی در اختیار دارد. به ویژه که باکو هنوز نتوانسته است سپر دفاع موشکی خود را به طور جدی تامین کند. حتی در مورد اینکه سامانه دفاع موشکی اسرائیل معروف به گنبد آهنین، بتواند در برابر موشک های اسکندری که در اختیار ارمنستان است، مقاومت کند، اما و اگرهای زیادی بین کارشناسان نظامی وجود دارد.
– موضع ایران در مناقشه قراباغ چیست و چه جهت گیری دارد؟ آیا مناقشه قراباغ یک کشمکش مذهبی است؟
موضع ایران این است که مناقشه قراباغ یک اختلاف سرزمینی است نه مذهبی و راه حل نظامی هم ندارد. موضع رسمی باکو هم همین است و بارها تکرار کرده اند که مناقشه قراباغ ماهیت مذهبی ندارد. ولی مساله اینجا است که در باکو مواضع متناقض وجود دارد. از نظر ایدئولوژیک حکومت باکو معتقد است که حتی خود ایروان هم به لحاظ تاریخی متعلق به جمهوری آذربایجان است اما در عرصه عمل به آزادی شهرهای اطراف در شرق قراباغ رضایت دارد.
اینکه موضع مطلوب ایران چه می تواند باشد به نظر من ریشه در سنت صدساله دارد. ایران از همان دوره قاجار علاقه ای به دخالت در منازعه کسانی که تا چند سال پیش اتباع خودش بودند و حالا در اثر دستکاری روسها به جان هم افتاده اند نداشت. ایران علاقه مند بود بی طرف بماند و طرفین را به صلح و آشتی دعوت کند. زیرا هم ارمنی ها و هم مردم باکو،گنجه و… را به مثابه فرزندان خود میدیدید و نگاه مشفقانه به این منازعه کودکانه داشت. امروز هم ایران باید، بی طرفی خودش را حفظ کند و موضع یکسانینسبت به هر یک از طرفین داشته باشد. گذشته از آن آشوب در یک بخش جدید از مرزها به نفع ایران نیست و تمرکز ایران را به هم می زند.
مساله اصلی در آتش افروزی جدید این است که انتخابات ریاست جمهوری در باکو نزدیک است و الهام علی اف باید در این انتخابات با دست پر حضور پیدا کند. هر چند مانند همیشه اسم او از صندوق بیرون خواهد آمد اما اقناع افکار عمومی در جهانی که رسانه های اجتماعی و مردمی حرف اول را می زنند اهمیت دارد و باعث مشروعیت و مقبولیت است.
هیات حاکمه باکو با آتش افروزی در قراباغ قصد دارد که احتمالا مناطق محدودی را به تصرف خود در آورد و در نهایت به تبلیغات هیجان بر انگیز در ایام انتخابات در برابر رقبا دست بزند. البته این دلیل عمده ای نیست اما موفقیت محدود و انحراف افکار عمومی از مشکلات کلی اجتماعی – اقتصادی به درد هیات حاکمه می خورد.
از طرف دیگر حجم تسلیحات خریداری شده توسط باکو و هزینه هایی که صرف آن میشود به نام قراباغ سر به فلک زده و مردم می پرسند اگر قرار نیست اقدامی صورت بگیرد این همه خرید نظامی برای چیست؟
البته این بعد درون کشوری است. در بعد منطقه ای و جهانی اراده های دیگری وجود دارند که روسیه مهم ترین آنها است. همانطور که اشاره کردم موضع روسیه بر اساس منافع ملی آن کشور است و از پویایی و سیالیت خاصی برخوردار است. در جنگ چهار روزه آوریل/ فروردین 95 هم نقش روسیه بارز بود. روسها قصد دارند یک «منازعه خفته» را بیدار کنند و سپس مانند مدل غازان یا کریمه طرحی صلح را ارائه بدهند که خودشان در آن ذینفع اند.
در این طرح صلح که به طرح صلح پوتین معروف شده است، نیروهای نظامی روس به نام نیروهای حافظ صلح تک ملیتی در خطوط تماس مستقر میشوند که این مناطق شامل بخشی از مرزهای ایران هم میشود. همچون رایون فضولی، زنگیلان و قبادلی و شهرهای گورادیز و برگشاد هم مرز با ایران است و نزدیک به 130 کیلومتر از مرز مشترک ایران و جمهوری باکو در عمل تحت کنترل ارامنه است. بر اساس این طرح صلح در مرحله اول دو رایون و در مرحله دوم دو رایون دیگر به باکو واگذار میشود.
البته اینکه امریکا چقدر زیر بار این طرح برود محل تردید است مگر اینکه بتواند یک امتیاز مهم در حوزه نفت وگاز کسب کند.
ترکیه هم تمایل دارد حوزه نفوذ خودش را گسترش دهد. برای مثال چیزی شبیه طرح گوبل که در 2001 از طرف امریکا مطرح شد منافع ترکیه را تامین میکند. در این طرح علاوه بر رایون های شرقی و جنوبی خارج از قراباغ منطقه مگری که دالان 35 کیلومتری مشتمل بر مرز ایران و ارمنستان است به باکو واگذار میشد و در عوض دالان لاچین به ارمنستان تحویل داده میشد تا ارتباط ارضی بین ارمنستان و قراباغ تامین شود. به این ترتیب یک خط اتصال بین ترکیه- نخجوان – مگری- جمهوری باکو تامین میشد که نوار تورانیسم تلقی میشد. امریکا در آن دوره قصد عبور دادن خط لوله نفت و گاز از خزر به غرب را داشت. البته این طرح صلح هیچگاه اجرایی نشد اما چنین پروژه های مدنظر ترکیه است و برای ترکها جذاب است.
اینکه منافع ایران چیست، پیچیده است. ایران همسایه قفقاز جنوبی است و بزرگ ترین کشور بعد از روسیه از است که در این ناحیه به واسطه مرز مشترک ذینفع است. ایران در درجه اول درگیری و جنگ نمیخواهد و به درستی معتقد است که این مساله راه حل نظامی ندارد. چون ارمنی ها گزینه های زیادی دارند و اگر در فشار قرار بگیرند از آن استفاده میکنند.
در مرحله دوم به نفع ایران نیست که متحد استراتژیک اسرائیل که خود را ملزم به منافع آن رژیم میداند در خطوط مرزی مستقر شود. حضور نیروهای نظامی روسیه هم در چند کیلومتری مرزهای هم به نفع ایران نیست. اما اگر ناچار از انتخاب باشیم، روسیه به اسرائیل ترجیح دارد. از نظر راهبردی جمهوری آذربایجان کارگزار اسرائیل در منطقه است. مصاحبه «یوسی آلفر» تحلیلگر موساد در امور ایران، با بی بی سی فارسی ، در سال گذشته تا حدودی روشن کرد که تلاویو چه بهره برداری هایی از باکو و خاک این کشور بر علیه ایران میکند. بنابراین گسترش ارضی باکو ، گسترش ارضی اسرائیل است.
استمرار وضع موجود تا پیدا شدن یک راه حل پایدار و بینابین بهترین گزینه برای همه به ویژه ایران است. رژیم اسرائیل از موضع باکو کاملا دفاع میکند و مشخص است که در این وضعیت منافعی دارد.
– اما دستگاه دیپلماسی باکو از ایران میخواهد به دلایل مختلف از جمله به نام حمایت از دولتهای اسلامی از موضع این حکومت حمایت کند!
باکو سیاست چند جانبه برای جذب حمایت های دیپلماتیک از بین کشورهای اسلامی را مد نظر دارد. اما مساله اینجا است که آیا واقعا باکو یک حکومتی است که به علایق مذهبی مردم احترام میگذارد؟ پاسخ منفی است.
اولا خود آنها همواره گفته اند که مناقشه قراباغ ماهیت دینی ندارد. دوما در داخل نیز تمام گروههای شیعی، مساجد شیعه و مظاهر شیعه تحت فشار،تخریب و ستم قرار دارند. نمونه اش تخریب مساجد،سرکوب نارداران، ممنوعیت برگزاری مراسم عزاداری امام حسین ع و… است. هفته ای نیست که یک نشست فرهنگی در سطوح رسمی و عالی بین باکو و تلاویو برگزار نشود. مساجد وهابی عربستان و حنفی ترکیه در باکو و گنجه فعال هستند. دشمنان تمامیت ارضی ایران در باکو فعال اند و از بنیادهای دولتی و نیمه دولتی این کشور تغذیه فکری میشوند.
حقیقت است که خود منطقه قراباغ هیچگاه به باکو بازنخواهد گشت. مناطق اطراف هم بلافاصله پس از بازگشت به حیات خلوت اسرائیل تبدیل خواهد شد تا به دسیسه چینی علیه ایران بپردازند. اسراییل نام این پروژه را «دکترین پیرامون جدید» گذاشته است که از دکترین بن گورین در دهه 1950 الهام گرفته است. یعنی نزدیک شدن به محیط امنیتی ایران در شمال عراق و جمهوری آذربایجان.
حجم تجارت این کشور با رژیم اسرائیل بسیار بالا است و بدون احتساب خریدهای نظامی، اسراییل چهارمین شریک تجاری باکو است. در برابر آن حجم تجارت سالیانه ایران و باکو هیچگاه از 500 میلیون دلار فراتر نرفته است و شامل کالاهای استراتژیک هم نمیشود.
از سوی دیگر، اصولا باکو در سیاست های اعمالی خود موجودیت و تمامیت ارضی ایران را به رسمیت نمی شناسند. تمام آن چه در مدارس به نسل جدید این کشور آموزش داده میشود، نفرت از ایران و ایرانی است. یک یک شهروندی نمونه در جمهوری باکو کسی است طبق کتابهای درسی از ایران طلبکار باشد، اگر نگوییم متنفر.
اینکه چرا از ایران انتظار کمک دارند، ناشی از زیاده خواهی و زیرکی آنها است. فکر میکنم کمک کردن به آنها کار اشتباهی است.
– ولی ظاهرا ایران در گذشته کمکهایی به باکو داشته است؟
ایران کمک هایی را در اوایل دهه هفتاد داشته است. کمک هایی که بیش از هر چیز به موازنه کمک میکرد. برای مثال هرگاه نیروهای نظامی ارمنی در حال پیشروی غیرمعمولی بودند ایران به ارمنستان هشدار میداد و در مقاطعی هم که روسیه در کنار ارمنستان بود، باعث تیرگی روابط تهران- مسکو میشد.مثلا پس از سقوط گورادیز در اوت 1993 در چند کیلومتری مرز ایران، نیروهای نظامی ایران در کنار مرز مستقر شدند و هشدار دادند. ایران کمک های راهبردی بلاعوضی به باکو کرد. مانند بنزین رایگان و اسکان پناهندگان توسط هلال احمر و کمیته امداد. سردار حقیقت پور به عنوان مستشار نظامی در آنجا خدمت کرد و تسلیحات نظامی به ارزش میلیون ها دلار به نیروهای روشن جوادف تحویل داد. باکو هنوز بدهی اش را از بابت این کمک های پرداخت نکرده است. اگر سپاه و ارتش ایران دخالت نمیکردند، نیروهای ارمنی قادر بودند تا خود نزدیکی باکو پیشروی کنند. بسیاری از مسائل گفته نمیشود و ملاحظاتی در این خصوص وجود دارد. اما نقش ارتش ایران در موازنه بخشی به مساله معادلات نظامی منطقه کم اهمیت نیست.
اما پس از 1994 دستگاههای تبلیغی و رسانه ای در باکو ایران را مقصر شکست جلو دادند و به افکار عمومی چنین تلقین کردند که اگر ایران از ارمنستان حمایت نظامی و لجستیکی نمیکرد، نیروهای ارمنی قادر به اشغال یا تصرف مناطق قراباغ نبودند. در حالیکه این دروغ محض بود. تنها کالای مهمی که از ایران به ارمنستان صادر میشد، گندم بود. به اضافه اینکه تجار ایرانی و عمدتا تبریزی به ایروان رفتند و حجم بازرگانی دو طرف را افزایش دادند.
به هر حال ایران دستمزد حسن نیت و کمکهای انسان دوستانه را این گونه از باکو گرفت. کمیته امداد هم که هزنیه های زیادی برای اسکان و پذیرایی از آوارگان جنگ قراباغ داده بود، پس از مدتی از باکو اخراج شد.
گفتید انتخابات در جمهوری آذربایجان نزدیک است و الهام علی اف سعی دارد از طریق پیشبرد آرمان هایی مربوط به حوزه قراباغ کارت برنده ای در دست داشته باشد. اگر در این انتخابات علیاف رای نیاورد و یا نتیجه انتخابات در اثر بحران سیاسی و یا شورش و… منجر به سقوط حکومت فعلی شود، چه اتفاقی خواهد افتاد آیا برای منافع ایران بهتر است یا بدتر؟
این احتمال که انتخابات آزاد برگزار شود چندان جدی نیست. تغییرات قانون اساسی اخیر هم این احتمال را نشان نمی دهد. اما واقعیت این است که اپوزیسیون هیات حاکمه فعلی از خود آن لااقل نسبت به ایران بدتر هستند. به هر حال «شیطانی که می شناسیم بهتر از شیطانی است که نمی شناسیم».