بیشتر یک مقوله فرهنگی و اجتماعی است تا یک موضوع زیستشناختی. به همین دلیل توجه چندانی به مباحث فیزیولوژی صورت نمیگیرد، بلکه آنچه مهم است آگاهی جمعی و احساس مشترک یک ملت از ریشه نژادی واحدی است که از ارکان یک هویت ملی قلمداد میشود؛ خواه این باور از نظر علمی قابل اثبات باشد، خواه برگرفته از خیال و اسطوره باشد.
ایرانیان که نام ملت و کشور خود را از ریشه آریایی، به معنای سرزمین آریاییان اخذ کردهاند، در دوره باستان و دوره اسلامی به وجود ریشه و منشأ مشترک نژادی با نام ”آریایی“ باور داشتند و همواره آن را از جمله عناصر هویت ملی و قومی خود میدانستند. آنها براساس یک ”ما“ی مشترک جمعی به تمایز با دیگر اقوام و ملل رسیدند و تکیه بر ریشه نژاد مشترک آریایی و گاه با تسامح ”ایرانی“ را در همه ادوار پیش و پس از اسلام در حافظه جمعی خود حفظ کردند و نسبت به آن آگاهی جمعی و احساس تعلق خاطر داشتند.
مجموعه عناصر بازآفرینی شده که در صفحات اخیر مرور کردیم و شرح هر یک از خلال بررسی منابع عهد صفوی در فصول بخش دوم گذشت، از سوی دیدگاههای نظری به عنوان ملاکهای تکوین هویت ملی قلمداد شدهاند. بنابراین آنچه در خلال این فصول گذشت نشان میدهد که ملت تاریخی ایران در یک فرصت تاریخی مناسب، بار دیگر خود را به عنوان یک هویت جامعهای در قالب بازآفرینی عناصر هویت ملی در دوره صفویه ساماندهی کرده است. کوتاه سخن آنکه آنان سرزمین تاریخی خود را به تصرف درآوردند؛ نام باستانی ایران را به عنوان یک مفهوم سیاسی و اجتماعی و ناظر بر ملت و کشور باستانی خود بازآفرینی کردند؛ حکومت مستقل، متمرکز، فراگیر و ایرانی را به عنوان بعد سیاسی هویت ملی و نظام سیاسی مشروع تأسیس نمودند؛ شیعه را به عنوان مذهب فقهی و کلامی خود و به عنوان یک مذهب از دین اسلامی پذیرفتند و آن را بخشی از هویت ملی خود قرار دادند؛ عناصر فرهنگی خود را وحدت بخشیدند و به یک فرهنگ عمومی مشترک در همه بلاد و سرزمینهای ایرانی تبدیل کردند.
به پیشینه تاریخی مشترک خود و اصالت نژادی خاص خود به عنوان یک کالای فرهنگی و اجتماعی وقوف کامل پیدا کردند؛ زبان فارسی را به عنوان زبان اسناد و مکاتبات رسمی، زبان رسمی نظام آموزشی، زبان ادبی و در کنار سایر زبانها و گویشهای ایرانی، به عنوان زبان عمومی و معیار محاوره خود در سراسر ایران زمین قرار دادند؛ اقتصاد ملی را در سایه امنیت پایدار و رونق و رفاه معیشتی در سه بخش اقتصاد شهری، روستایی و شبانکاره بازآفرینی نموده و باب تجارت با دول اروپایی و مناطق دور و نزدیک را فراهم آوردند. در واقع چنانکه مشاهده میشود مجموعه این عناصر که از سوی مکاتب نظری مؤلفهها و شاخصهای هویت ملی شناخته میشوند، در دوره صفویه در ایران پا گرفته و تکوین یافتند.
بنابراین ملت تاریخی ایران بر پایه حافظه تاریخی خود از میراث باستان و تحولات نوین، دوباره احیاء شده، عناصر هویت ملی خود را شناخته و نسبت به آنها احساس تعلق و وفاداری نموده است. آنچنان که با بررسی منابع مکتوب دوره صفویه آشکارا آگاهی جمعی و احساس تعلق خاطر قشرهای مردم ایران نسبت به هر یک از این عناصر هویت ملی به شکل فراگیر قابل مشاهده و تأیید است و فصول بخش دوم این پژوهش هر یک به اثبات این مدعا پرداخته است.
با این وصف منطق علمی حکم میکند به جای آنکه ملاک قضاوت علمی را یک دیدگاه نظری ـ پارادایم مدرنیستی هویت ملی ـ قرار دهیم و از این منظر به ردّ و اثبات منشأ تکوین هویت ملی در ایران بپردازیم، بهتر است با ملاک قراردادن عناصر ـ جهانی و همهپذیر ـ هویت ملی به بررسی سیر تکوین هویت ملی در ایران بنشینیم و سپس چنانچه منابع دست اول دوره صفویه به شکل فراگیر وجود آگاهی جمعی و احساس تعلق خاطر و وفاداری اکثریت اعضای جامعه را به این مؤلفهها نشان داد، آن را به عنوان منشأ شکلگیری هویت ملی در ایران بپذیریم. همچنین همواره باید این واقعیت تاریخی را در ارزیابی خود درباره ایران مدنظر قرار دهیم که ملت ایران، ملتی باسابقه شناخته شده از سوی صاحبنظران و دیدگاههای نظری در دوره باستان است که در برههای از زمان به یک گسست و شکاف هویتی دچار شده است.
بنابراین باید میان چنین ملتی که یک واحد فرهنگی مستقل در طول تاریخ هزارههای متوالی بوده، نه یک بخش از یک واحد هویتی کلانتر، و میان ملتهای برآمده از ناسیونالیسم مدرن که اغلب بر مدار هویتهای سیاسی خود را سامان هویتی میدهند تفاوت ماهوی قایل شویم؛ چنانکه اغلب صاحبنظران ملت ایران در دوره باستان را در زمره ملتهای تاریخی جای دادهاند. بنابراین فارغ از نظریهپردازیهای مربوط به مدرنیته باید در پی دورهای بود که عناصر گسسته شده چون فرهنگ عمومی مشترک، حکومت واحد و مذهب رسمی دوباره احیاء شدهاند و بررسیهای تاریخی نشان میدهد که این عناصر درعصر صفویان دوباره بازآفرینی شدهاند.
با این حال اثبات این فرضیه تنها درآمدی بر نظریه تکوین هویت ملی در ایران، براساس دیدگاهی جامعه شناختی است و جای آن دارد که صاحبنظران و اساتید بزرگ براساس اهمیت و ضرورت این مقوله در جامعه متغیر و در حال گذار ایران زمینههای تقویت این دیدگاه را تا مرز رسیدن به یک نظریه علمی دنبال نمایند.
این گفتار گزیده ای است از کتاب تکوین جامعه شناختی هویت ملی در ایران با تاکید بر دوره صفویه، نوشته دکتر حسین گودرزی