
شرق: ما مردم بیفرهنگی هستیم! قبول کنیم که ایرانیان فرهنگ ندارند! ایرانی بی فرهنگ است! شما ادعای تمدن 2500 ساله هم دارید ولی فرهنگ ندارید! و … اینها نمونههایی از تعابیری هستند که در سالهای اخیر، از سوی شمار زیادی از ایرانیان در توصیف خویشتن به کار برده میشود و همانطور که تلاش شد در نمونهها هم نمایانده شود، این خودکمبینی ملی ابتدا به صورت خودزنی و با ضمیر ما به کار میرود، اما سپس بسیاری از مدعیان ارزیابی فرهنگ ایرانی، به پشتوانه لابد آنچه نقادی خود پنداشتهاند، از موضع دانای کل، خود را تافتهای جدا بافته فرض کرده و با نگاهی از بالا به شماتت و تحقیر هممیهنان خود میپردازند.
پیش از هر سخنی باید ابتدا تعریفی مشخص از مفهوم چندوجهی فرهنگ را که مورد پذیرش درعلوم اجتماعی باشد، برای این مختصر در نظر بگیریم. به این ترتیب است که میتوانیم فرهنگ را به مفهوم مجموعهای از باورها، آداب، عادات و نگرشهایی که پیوند دهنده اعضای یک جامعه با یکدیگر است، بدانیم. با در نظر داشتن این تعریف است که درمییابیم اساسا جامعه بیفرهنگ، خواه ایران باشد و خواه هرجای دیگر، تعبیری نادرست و بیمعنی است. فرهنگ جوامع بشری هم پدیده ایستا و ساکنی نیست و کل یا بخشی از اجزای تشکیلدهنده آن، به فراخور تحولات جامعه دگرگون میشوند. به این ترتیب است که میتوان به ارزیابی میزان توسعهیافتگی و پیشرفت فرهنگ جوامع پی برد. اینجاست که میتوان اجزایی از فرهنگ ایرانی را برشمرد که شاید متناسب با تحولات جهان معاصر، پیش نرفته باشد، اما در همین جا هم نباید از نظر دور داشت که این عدم تناسب نه فقط محدود به جامعه ایران، که در واقع دامنگیر اغلب جوامع در حال توسعه است. علاوه بر این هم باید تاکیدی دوباره داشت بر اینکه بیفرهنگ قلمداد کردن جامعه ایران یا هرکجای دیگر، با ارجاع به عدم تناسب در برخی از اجزای فرهنگی، سخنی غیرعلمی و گزاف است.
اما اینکه چرا تعبیری چنین بیپایه، در میان شمار روزافزونی از ایرانیان، گسترش یافته است، جای بررسیهای کارشناسانه آندسته از جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی را دارد که در مواجهه با پدیدههای اجتماعی، رویکردی تحلیلی و مسئولانه را دنبال میکنند. روشن است که در این مختصر نمیتوان به بررسی دقیق و همهجانبه این موضوع پرداخت. لذا ناگزیر هستیم که در اینجا مروری کوتاه بر آنچه که پیرامون این خودزنی جمعی، قابل مشاهده و تامل است، بسنده کنیم.
شاید بشود گفت که در فضای مجازی پارسیزبان، می توان شاهد بیشترین حجم از این خودزنی جمعی معطوف به بیفرهنگ شمردن ایرانیان بود. نه اینکه در فضای حقیقی سخنانی از این دست میان بخشی از مردم نباشد، بلکه از این جهت که فضای مجازی فرصتی برای مخاطب قراردادن گستره وسیعتری از دایره محدود آشنایان را فراهم میآورد، و طبیعتا این قبیل مواضع نیز در آنجا مجال حضور چشمگیرتری پیدا میکنند. به ویژه آنکه اغلب هم از سوی کسانی ارائه میشود که نه دانش کافی برای سنجیده سخن گفتن دارند، و نه در قبال گفتار خود احساس مسئولیتی به خرج میدهند. لذا تعبیر نادرست بیفرهنگی ایرانیان، مانند دهها گزافه دیگر، به راحتی در فضای مجازی تولید و تکثیر میشوند. به این ترتیب است که هر رویداد تلخ و ناخوشایندی که روی میدهد، شمار زیادی را در فضای مجازی به اظهارنظر درباره بیفرهنگی ایرانیان ترغیب میکند. به ویژه در شبکههای اجتماعی، این کار به نوعی مناسک تبریجویی از هر رویداد ناخوشایندی تبدیل شده است و بسیاری از کاربران بلافاصله با متهم کردن ایرانیان به بیفرهنگی، گویی خود را از هرآنچه در پیرامونشان رخ میدهد منفک کرده و دیگران را هم دعوت میکنند تا با تائید گفتارشان، به افتخار این دگرباشی فرضی نائل آیند!
این دقیقا همانجایی است که بیمایگی این مدعیان برملا میشود. به این ترتیب که ناتوانی و درماندگی حاملان این تفکر یا در واقع تصور نادرست را در مواجهه با مشکلات و معضلات اجتماعی بازتاب میدهد. هیچگاه کسانی که در حوزهای، در جهت رفع مشکلات و اصلاح و بهبود امور میکوشند، به همنوایی با این هیستیری خودزنی جمعی نمیپردازند و تعابیری از قبیل بیفرهنگی ایرانیان اغلب از جانب کسانی وضع میشود که هم مشخصا فاقد دانش کافی حتی در اندازه تعابیری که به کار میبرند هستند و هم خود احتمالا به طریقی، مروج و یا بازتولیدکننده آنچه ناپسند قلمداد کردهاند هم میباشند!
این نکته هم ناگفته نماند که عدم توازن فرهنگی و منزلتی و گسلهای ااجتماعی میان بخشهایی از جامعه ایران هم زمینهساز مناسبی برای رواج این جریان میشود.به این ترتیب که برای بسیاری از مروجان و تائیدکنندگان این قبیل تعابیر، نه دشمنی با کشور یا همه مردم ایران، بلکه تبری جستن از آن بخشی از جامعه که آن را به درست یا نادرست، همطراز خود یا گروه اجتماعی خود قلمداد نمیکنند، تعینکننده میباشد.
به هر روی تردیدی نباید داشت که این گفتمانسازی نادرست و خطرناک ایرانی ستیزی، محدود به شبکههای اجتماعی و فضای مجازی نخواهد ماند و اگر متولیان امر، به ویژه نخبگان فکری و ابزاری جامعه، تمهیدی برای مواجهه با آن نیندیشند، اثرات نامطلوبی را بر روحیه و شخصیت ملی ایرانیان به دنبال خواهد داشت. دیگر کار به جایی رسیده است که مثلا یک کمدین آماتور، که برنامه سرشار از توهین و غرضورزیاش در یک شوی تلوزیونی مورد پسند و انتخاب بینندگان آن برنامه قرار نگرفته است، آنقدر به خود جسارت میدهد که گستاخانه ملت ایران را به دلیل آنکه در آن برنامه انتخاب نشده است، بیفرهنگ بنامد! جدای از ویژگیهای شخصیتی که موقعیت چنین وقاحتی را برای شخصی فراهم میآورد که به یک ملت برای چنان دلیل پوچی توهین کند، بیگمان همین قبحزدایی از توهین به ملت ایران که دستاورد گفتمان نادرست مورد بررسی میباشد، در جسورتر کردن آن خانم آماتور و امثال او موثر بوده است. لذا بایسته است که پیش از آنکه این قبیل یاوهبافیها بیش از این مجال گسترش و غالب شدن را بیابد، از سوی همه ایرانیانی که با هر اندیشه ای دل در گرو پیشرفت و بهبود اوضاع کشور دارند، با این گفتمان ایرانستیزانه که بذر نفرت و جدایی را در میان ایرانیان میپاشد، به جد مقابله کنند.