شرق: در بسیاری از نقشهها نام و نشانی از جمهوری قرهباغ کوهستانی نیست، اما این دولت خودخوانده بهعنوان یک واقعیت ژئوپلیتیک ازجمله بازیگران مهم قفقاز جنوبی است. از منظر ژئوپلیتیک «شناسایی دیپلماتیک» یک امر ثانوی است و دولت با تثبیت حکومت و اعمال حاکمیت بر یک قلمرو سرزمینی به منصهظهور میرسد. جمهوری قرهباغ کوهستانی تا به امروز توانسته بدون شناسایی ازسوی جهان خارج به حیات سیاسی خود ادامه دهد. همزمان با رویکارآمدن گورباچف و طرح اصلاحات سیاسی و اقتصادی در اتحاد شوروی، زمزمههایی از «جمهوری خودمختار قرهباغ کوهستانی» برای الحاق به ارمنستان شنیده شد. در سال ١٩٨٨ مجلس محلی این ناحیه که بخشی از جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی بود، طرح الحاق به ارمنستان را با اکثریت آرا تصویب کرد. براساس آخرین سرشماری رسمی در اتحاد شوروی نزدیک به ٨٠درصد مردم این ناحیه ارمنی بودند، بنابراین ترجیح میدادند تابع ایروان باشند که تنها چند ساعت با آنها فاصله داشت. همزمان با فروپاشی شوروی در ١٩٩١ و اعلام استقلال جماهیر آن که براساس قانون اساسی اتحاد شوروی بود، جمهوری خودمختار قرهباغ کوهستانی نیز اعلام استقلال کرد. این رخداد سرآغاز جنگی خونین میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان و درنتیجه مناقشهای چندساله شد. این جنگ سبب شد که جمهوریآذربایجان زمینهای بیشتری را علاوهبر قرهباغ از دست بدهد. آنچه در ادامه میآید، گفتوگو با ماسیس مایلیان، وزیر امورخارجه این کشور خودخوانده است که تنها ایروان آن را به رسمیت میشناسد و ازسوی مجامعجهانی بهطور کامل شناسایی نشده، اما بهعنوان یک واقعیت زمینی از جمله بازیگران قفقاز جنوبی بهشمار میرود. ایران با این منطقه ١٣٨کیلومتر مرز مشترک دارد؛ یعنی صدکیلومتر بیشتر از مرز با جمهوری ارمنستان و این مسئلهای است که باید به آن توجه کنیم.
قرهباغ کوهستانی یکی از همسایگان ایران است، با حدود ١٣٨ کیلومتر مرز مشترک. شاید بسیاری از ایرانیها ندانند که چنین همسایهای دارند، چون قلمرو شما روی نقشه دیده نمیشود. میخواهم بدانم که اصول حاکم بر دکترین سیاسی شما درباره ایران چیست؟
در مجموع ما نسبت به ایران رویکرد مثبتی داریم. ما سیاست ایران در قبال مناقشه قرهباغ را ارج مینهیم؛ چون این یک سیاست متعادل است و عمدتا سیاست بیطرفانه را در پیش گرفته است. ما به یاد داریم که در نیمه نخست سال ١٩٩٢، ایران بهعنوان کشور میانجی در این مناقشه شرکت داشت و این امر نشانگر این است که ایران تمایل دارد که در این منطقه صلح برقرار باشد. در سالهای اخیر همیشه شنیدهایم که تهران تمایل دارد نقش میانجی را ایفا کند. این نکته مهمی است؛ ایران با هر دو کشور درگیر مناقشه، مرز مشترک دارد.
جمهوری آرتساخ [قرهباغ کوهستانی] به نوبه خود با سه کشور مرز مشترک دارد؛ جمهوری ارمنستان که در شرق واقع است، جمهوری آذربایجان در غرب و ایران در جنوب. ما با ارمنستان روابطی بسیار عالی داریم. با جمهوری آذربایجان در وضعیت جنگ و درگیری هستیم و متأسفانه مرزمان با ایران فعال نیست. ما علاقهمندیم که با همه همسایگانمان، ازجمله جمهوری آذربایجان روابط خوبی داشته باشیم. نیازی به گفتن نیست که روابطمان با ایران بسیار طبیعی خواهد بود و ما تمایل داریم که مرزمان با ایران مرزی فعال باشد.
شما وزیر امور خارجه کشوری هستید که مورد شناسایی بینالمللی قرار نگرفته است. چگونه با دنیا روابط برقرار میکنید؟
من هیچچیز غیرمعمولی در این امر نمیبینم. کشور ما در سال ١٩٩١ تأسیس شد و طبیعی است که ما بهعنوان یک ملت و بهعنوان دولت در تلاشیم تا به رسمیت بینالمللی دست یابیم و روابط خارجی داشته باشیم. تمام اقدامات تعریفشده برای یک کشور شناختهشده برای ما نیز تعریف شده است. این امر که جمهوری آرتساخ از طرف کشورهای عضو سازمان ملل شناسایی نشده، دلیلی بر نبود ما نیست. در تاریخ تجربههای بسیاری از کشورهایی است که تأسیس شدهاند، ولی دههها بعد به رسمیت شناخته شدهاند. مثلا کشور سوئیس چندصد سال بعد به رسمیت شناخته شد؛ پس کمک به روند رسمیتیابی، یکی از اقدامات اساسی ماست. این رویکرد برای توسعه امن کشور و ایجاد شرایط مطلوب خارجی است. ما این کارها را انجام میدهیم. باوجوداین، یکسری اقدامات دیگر نیز هست؛ ازجمله شرکت در گفتوگوهای بینالمللی. در ضمن خاطرنشان کنم که نکاتی در کنوانسیون مونته ویدئو در سال ١٩٣٣ برای بهرسمیتشناختن کشورها وجود دارد. یکی از این نکات این است که هر کشوری که در پی رسمیتیابی است، باید بتواند روابط خارجی خود را اداره کند. دراینراستا، وضعیت ما با تمام معیارهای این کنوانسیون مطابقت دارد، ازجمله درزمینه برقراری روابط. ما از طرف نهادهای مختلفی شناخته شدهایم که عضو سازمان ملل نیستند؛ بهاینمعنا که آنها هم عضو نیستند ولی ما با آنها رابطه داریم. بهعنوانمثال بعد از این مصاحبه با هیئتی از نمایندگان مجلس محلی «ایالت کالیفرنیا» دیدار داریم. کالیفرنیا کشور مستقل شناختهشدهای نیست، ولی اقتصاد بسیار بزرگی دارد که حجم آن بیشتر از بسیاری از کشورهای مستقل دنیاست.
اگر به سمت قرارداد صلح دائم با باکو بروید، احتمالا باید بخشی از این مرزها و نواحی هفتگانه را که شامل مرز با ایران هم است واگذار کنید. منظورم منطقههایی است که خارج از قرهباغ کوهستانی قرار دارند. بنابراین ممکن است در صورت انعقاد قرارداد صلح همسایگی ایران و قرهباغ کوهستانی منتفی شود؟!
باید بگویم ما خارج از آرتساخ سرزمینی نداریم. هرچه داریم تماما آرتساخ است. البته خارج از آرتساخ سرزمینها/ استانهایی داریم که هماکنون تحت حاکمیت ما نیستند. مثلا استان شاهومیان که درحالحاضر تحت کنترل جمهوری آذربایجان است و بخشهایی از مارتاکرت و بخشهایی از استان مارتونی. یعنی ١۵ درصد از آن سرزمینی که جمهوری آرتساخ یا جمهوری قرهباغ کوهستانی اعلام شده است، هنوز تحت کنترل جمهوری آذربایجان است. طبق قانون اساسی ما صلاحیت آرتساخ بر تمام آن سرزمینهایی گسترده میشود که تحت کنترل مقامات آرتساخ است. این نظر و خواست مردم ماست. یعنی هم در پایتخت، استپاناکرت و هم مثلا در کرانه چپ رودخانه ارس، قانون یکسانی وجود دارد و همان حوزه قانونی وجود دارد؛ هیچ تفاوتی وجود ندارد.
آیا این رویکرد با مذاکراتی که در قالب گروه مینسک پیش میرود نیز همخوانی دارد؟
از ١٩٩٧ این مذاکرات از لحاظ شکلی تحریف شده است. از این دوره آرتساخ بهصورت محدود در مذاکرات شرکت میکند ولی قبلا بهطور کامل در مذاکرات شرکت میکرد. از سال ١٩٩٧ به این سو، در ٢٠ سال اخیر، میانجیها حضور دارند و در تلاشاند تا بستهای از اصول بهوجود بیاورند که براساس آن ادامه مذاکرات میسر شود. ما بهعنوان حکومت قرهباغ کوهستانی، از سوی سازمان امنیت و همکاری اروپا که سازمان میانجی است، بهعنوان طرف مناقشه شناخته شدهایم؛ یعنی در اسناد و مدارک بهصراحت عنوان شده است که قرهباغ کوهستانی یکی از طرفهای درگیر مناقشه است. یعنی در اسناد آنها بهوضوح عنوان شده است که این درگیری سه طرف دارد- دو کشور که عضو سازمان امنیت و همکاری اروپا هستند و طرف سوم که قرهباغ کوهستانی است. این نکته مهمی است که در اسناد سازمان امنیت و همکاری اروپا ذکر شده است. از سال ١٩٩٧ به این سو، تلاش میشود طرفین بر سر یک سری اصول توافق کنند که بر اساس آن ادامه مذاکرات میسر خواهد شد. هماکنون به مفهوم کلاسیک مذاکراتی انجام نمیشود. درحالیکه تا سال ١٩٩٧ اینچنین نبود. هماکنون مذاکرات بیشتر به دیپلماسی رفت و برگشت شباهت دارد. به این معنا که رؤسای همردیف [گروه مینسک] به پایتخت کشورها میروند و تلاش میکنند تا طرفهای درگیر مناقشه را بر سر یکسری اصول به توافق برسانند. الان اصول مادرید بر سر میز مذاکره است. وزرای خارجه ارمنستان و جمهوری آذربایجان هرچندوقت یکبار، سالی یک یا دو بار با هم ملاقات میکنند. شاید هم ملاقاتی صورت نگیرد. در بهترین شرایط شاید رؤسای جمهور دو کشور با هم ملاقات کنند. بهطور مثال رؤسای جمهور دو کشور دو دیدار داشتند که اساسا درباره جنگ آوریل بود. در هفته جاری رؤسای همردیف [گروه مینسک] در منطقه بودند. هماکنون در تلاش هستیم تا دیداری جدید در سطح رؤسای جمهور [دو کشور] برنامهریزی کنیم. یعنی بیش از یک سال است که رؤسای جمهور ارمنستان و جمهوری آذربایجان دیداری نداشتهاند. آخرین دیدار آنها در جولای ٢٠١۶ در سنپترزبورگ بود. به عبارتی یکسالو چند ماه است که هیچ دیداری بین رؤسای جمهور انجام نگرفته است. من اینها را توضیح میدهم تا شما متوجه شوید که هیچ روند مذاکرهای وجود ندارد. ما از حصول توافق یا امضای سند بسیار دور هستیم. هماکنون موضوع اصلی حفظ صلح و ثبات در منطقه است و تلاش میانجیها در این راستاست.
ولی با توضیحاتی که شما دادید باید فرض را بر این گذاشت که حتی این مناطق را هم ارضی قرهباغ کوهستانی حساب میکنید؟!
لابد! من باید اضافه کنم که ازآنجاییکه صحبت از جنگ آوریل شد، من توضیح دادم که روند صلح به چه صورت پیش میرود. باید بگویم که جنگ آوریل ٢٠١۶ ما را از امضای هرگونه پیمان سیاسی دورتر کرده است؛ یعنی جنگ آوریل که از سوی جمهوری آذربایجان شروع شد ضربه بزرگی بر روند صلح بود.
میخواهم درباره نقش روسیه در جنگ آوریل ٢٠١۶ سؤال کنم. فکر میکنید که چرخش محسوسی در سیاست روسیه به نفع باکو ایجاد شد و این باعث شد که جنگ آوریل شروع شود؟
فکر نمیکنم تغییری در موضع روسیه صورت گرفته باشد. روسیه، ایالات متحده آمریکا و فرانسه، ریاست مشترک گروه مینسک را بر عهده دارند و رویکرد توافقی درباره صلح را در این منطقه در پیش میگیرند. اگر بخواهیم درباره جنگ آوریل صحبت کنیم، باید بگویم، اتفاقا روسیه در اتمام جنگ فعالتر بود و این نقش را با توافق دو کشور دیگر بر عهده گرفت؛ چون از بین رؤسای همردیف گروه مینسک فقط روسیه ابزار مناسب تأثیرگذار بر طرفین را در زمان جنگ دارد. بهطورکلی در روند حلوفصل درگیری هر چند وقت یک بار شاهد این هستیم که یکی از سه کشور نقش ویولن اول را بر عهده میگیرد. به این معنا که ما مواردی را به یاد داریم که آمریکا فعالتر بود و خودش رؤسای جمهور را دعوت کرده است؛ یا رئیسجمهور فرانسه یا مثلا رئیسجمهور روسیه، ممکن است رؤسای جمهور دو طرف را دعوت کند.این امر با توافق کشورهای دیگر انجام میشود و هنگام چنین دیدارهایی سه رئیس همردیف گروه مینسک حتما حضور دارند. این امر نشاندهنده این است که این یک رویکرد توافقی است و هر کشوری که ابزار تأثیرگذاری بیشتری دارد، این مسئولیت به آن محول میشود. تصادفی نیست که از روز اول جنگ آوریل تا روز آخر جنگ، پنج آوریل، با میانجیگری روسیه، طرفین به توافق شفاهی آتشبس رسیدند تا به اجرای پیمان آتشبس ١٢ می ١٩٩۴ برگردند که در آن زمان هم روسیه بسیار فعال بود.
تا جایی که میدانم گروه مینسک کشورهای جهان را از فروش اسلحه و تسلیحات به هر دو کشور، هم جمهوری آذربایجان و هم ارمنستان، ممنوع کرده است، ولی روسیه در چهار سال اخیر نزدیک شش میلیارد دلار اسلحه به جمهوری آذربایجان فروخته، این هم خارج از ترتیبات گروه مینسک است. ممکن است که روسیه یک رویکرد در گروه مینسک و یک رویکرد جدا، خارج از آن داشته باشد؟
کشورهای «اروپای غربی» به توافق رسیدهاند که به کشورهای طرف درگیری اسلحه نفروشند؛ یعنی فروش اسحله به ارمنستان یا جمهوری آذربایجان از سوی روسیه از منظر حقوقی نقض قانون نیست و تخلف محسوب نمیشود. روسیه همپیمان جمهوری ارمنستان است و به قیمت «بازار داخلی» به ارمنستان اسلحه میفروشد؛ یعنی با قیمتی پایینتر نسبت به باکو. درباره روابط همپیمانی قراردادهای زیادی بین روسیه و ارمنستان وجود دارد.
در ضمن ارمنستان و روسیه در یک بلوک نظامی هستند، این امر به ارمنستان امکان میدهد تا امنیت خود را با هزینه کمتری تأمین کند. در اینجا هیچ مسئله حقوقیای وجود ندارد، بلکه مسئله اخلاقی وجود دارد (که روسیه به جمهوری آذربایجان اسلحه میفروشد). از نظر ما و البته بنا به افکار عمومی در آرتساخ و ارمنستان، روسیه بهعنوان همپیمان جمهوری ارمنستان نباید به جمهوری آذربایجان اسلحه بفروشد. البته روسیه این عمل را اینگونه توضیح میدهد که اگر خودش اسلحه نفروشد، کشورهای دیگر خواهند فروخت. روسها همچنین میگویند از طریق روابط تجاری با جمهوری آذربایجان تلاش میکنند تعادل نظامی را در منطقه حفظ کنند. روسیه تنها کشوری نیست که به جمهوری آذربایجان اسلحه میفروشد.
فکر میکنید در صورت حمله زمینی نیروهای جمهوری آذربایجان به شما، خط اول دفاعی شما کجاست؟ قبل از همه به کجا حمله میکند؟
این سؤال را باید از مرکز فرماندهی جمهوری آذربایجان بپرسید یا از سرویس اطلاعاتی ما، ولی بهعنوان وزیر امور خارجه و عضوی از دولت آرتساخ میتوانم بگویم حمله از تمام جهات ممکن است. ما فعالیتهایی داشته و داریم که امنیت پایدار و مستحکم داشته باشیم. جنگ آوریل ٢٠١۶ نشان داد ارتش ما توانایی آن را دارد که مقابل حملات قوای باکو بایستد. آن عملیات را ارتش دفاع آرتساخ انجام داد، البته داوطلبانی هم از جمهوری ارمنستان بودند که بدون اعلام بسیج عمومی آمدند. همه شاهد بودند که هم مردم آرتساخ و هم برادران ما از جمهوری ارمنستان یکباره به اینجا آمدند؛ یعنی هیچ نیازی به شرکت نیروهای مسلح جمهوری ارمنستان در این عملیات دفاعی نبود. فقط میتوانم بگویم که بعد از آوریل ما قویتر شدهایم. ما به استفاده سازوکارهای مختلف «مهار» ادامه میدهیم تا مبادا جمهوری آذربایجان دست به حمله دیگری بزند.
گزارشهایی درباره حضور نیروهای نظامی ترکیه در جنگ آوریل وجود دارد. آیا شما این موضوع را تأیید میکنید؟
در مطبوعات چنین گزارشهایی بود. من در ماه آوریل در دستگاه دولتی کار نمیکردم. من یک تحلیلگر بودم مثل شما. البته چنین اطلاعاتی منتشر شده است. حداقل چنین ظنی وجود دارد، ولی ازآنجاییکه من اطلاعاتی در دست ندارم تا بتوانم ثابت کنم، نمیتوان قطعی صحبت کرد. ولی این یک واقعیت است که ترکیه و آذربایجان همپیمان نزدیک هستند، از جمله همکاری نظامی بسیار نزدیکی دارند. پوشیده نیست که ارتش جمهوری آذربایجان چندین دهه است که تحت آموزش مستشاران ترکیه است.
سؤال آخر من این است که فارغ از اینکه مردم اینجا چه واکنشی نشان بدهند، اگر آوارههای غیرارمنی یعنی کسانی که قبلا در اینجا زندگی میکردند و خانه داشتند بخواهند بیایند اینجا و همین جا زیر یک سقف با شما زندگی کنند، آیا شما از آنها استقبال میکنید یا امنیت آنها را برقرار میکنید؟
در این درگیری قربانیهایی وجود دارند. طبق دادههای گوناگون، در دوران اتحاد جماهیر شوروی که در سال ١٩٨٩ انجام شد، در جمهوری آذربایجان ٣٩٠ هزار ارمنی زندگی میکردند. براساس دادههایی دیگر ۴٠٠ هزار یا ۵٠٠ هزار ارمنی در جمهوری آذربایجان زندگی میکردند. از سوی دیگر حدود ۴٠ هزار جمهوری آذربایجانی در آرتساخ زندگی میکردند. به این معنا که جمعیت ارمنیان در جمهوری آذربایجان ١٠ برابر بیشتر از جمعیت آذربایجانیها در آرتساخ بود و همه این جمعیت ارمنی ساکن در جمهوری آذربایجان به دلیل این درگیری آواره شدهاند.
ما باید با این مسئله بهگونهای برخورد کنیم که به حقوق همه آوارگان احترام بگذاریم. همچنین در مذاکرات گروه مینسک در سالهای ١٩٩٣ تا ١٩٩٧- تا زمانی که آرتساخ از مذاکرات بیرون گذاشته شد- من در هیئت آرتساخ بودم- آن زمان اسنادی بودند که طبق آنها مسئله آوارگان و پناهندگان باید بهطور جامع و متعادل حل شود. آنگونه که اگر قرار باشد این افراد برگردند، شأن و منزلت آنها باید رعایت شود. مهمترین نکته این است که طرفین [درگیری] باید بتوانند امنیت این افراد را در جاهایی که ممکن است آنها سکونت کنند، تأمین کنند. مسئله پناهندگان و آوارگان بهعنوان یک مسئله سیاسی یکی از پنج موضوع کلیدی در روند مذاکرات است. با درک وضعیت و رویکردهایی که من در مورد آن صحبت کردم، ما از بحث و بررسی چنین مسائلی بسیار دور هستیم. مسائلی هستند که ما مطالبه میکنیم که باید شامل شناسایی آرتساخ که در واقع وجود دارد باشد و همچنین خارجکردن آرتساخ از حالت بلوکه. در پی این درگیری ما هم تبادل ارضی داشتهایم و هم تبادل انسانی و دموگرافی، ولی این تبادل در پی جنگ بوده است و نه در پی توافق داوطلبانه طرفهای درگیر. بسیاری از مسائل «ماهیت متقارن» دارند. از آنجا که مسائل متقارن وجود دارند، این امر باعث میشود در آینده در نتیجه مذاکرات ما به توافقی برسیم. یعنی برای حل مشکلات مردم منافع مشترک وجود دارد. این یک مبناست برای اینکه به سمت قرارداد صلح دائم برویم. ما میخواهیم همهچیز در اسرع وقت انجام شود، با وجود این ما واقعبین هم هستیم و درک میکنیم که وضعیت بهویژه پس از جنگ آوریل به چه صورت است. همانطور که من ذکر کردم ما [از عقد پیمان صلح] دورتر شدهایم.