میل لنگ، دلکو، شاتون، فلایوبل، کارتر، پیستون، پمپ روغن، رینگ پیستون، واشر سر سیلندر، میل بادامک، شاسی، فنرها و هزاران قطعه ی دیگر، اجزایی از خودرو را تشکیل می دهند، ولی هیچکدام به «تنهایی» خودرو نمی شوند. چرا که مجزای از یکدیگر، فقط قطعه هستند. ولی هنگامی که همگی آنان در طرحی هدفمند، یکپارچه شوند، به ابزاری به نام خودرو تبدیل می شود. ایران یکپارچه نیز بی شباهت به این مثال نیست. چرا که ایران در یکپارچگی همه ی اجزایش که در بر گیرنده ی : تات، ترکمن، ترک و آذری، خلج، گرایلی، قشقایی، افشار، مازنی، تپور، قزلباش، قزاق، کتولی، گرگانی، گیلک رشتی و لاهیجانی، تالشی و گالشی، آسوری، ارمنی، کرد های سورانی، کرمانجی،اردلانی، گورانی(هورامی)، کلهر، زنگنه،سنجابی و جافی، لک، راجی، لر فیلی(پشتکوه و پیشکوه)، بختیاری، بویر احمد، کهگیلویه، بهمئی، چرام و ممسنی، شوشتری و دزفولی، بهبهانی، بندری و سر بندری، لارکی، لاری، بوشهری، بردستانی، دشتی، تنگستانی، کازرونی، اچمی، شبانکار ه ای، بلوچی سرحدی، بلوچی مکرانی، سیستانی(زرگری، ادبی، سیدی و عربی)، کرمانی(جبال بارزی، بحر آسمانی، سلیمانی، بچاقی، افشار و…)، یزذی، اصفهانی، کاشی، گرجی، کولی، سنگسری، سمنانی، اسیری، مرودشتی، خنجی، باصری، سیوندی، دوانی، اردکانی، کهمره ای(بککی)، شیرازی، تات الموتی، قزوینی، مراغی، رمانلویی و دهها زبان و گویش و گروه دیگر است، که تبدیل به ایران یکپارچه شده است.
این یکپارچگی در فرگشتی تاریخی و در یک قلمرو پیوسته و وابسته سرزمینی و با تجربه ی با هم زیستن، فراهم آمده و حاصل آن در کلیتی یکپارچه به نام «ایران» تجلی یافته است.
پس روشن است که ایران تنها «قطعه ای» خاک نیست که ایرانیان بخواهند یکپارچگی اش را پاسداری کنند. ایران کلیت و روحی فرهنگی است، که بر فراز هر کدام از این قطعات سایه انداخته و از همه ی آن ها، هستی یگانه و یکپارچه ای زاییده شده است. درست همانند خودروی پیش گفته، که قطعاتش هنگامی کارایی دارند، که در یک سیستم کنار هم ، هویت آن را بسازند.
این گستره سرزمینی، تنها از مادها تا ج.ا. ایران، 232 حمله بزرگ را تجربه کرده است. بارها اندامش را اقوام مهاجم پاره پاره کرده اند، شهروندانش را به چارمیخ کشانده و خیل خیل به اسارت برده اند؛ ولی باز هم تا جایی که به خودشان بر می گردد، هنوز همچنان پایدارمانده است. بارها و بارها زمین خورده و به ویرانی اش کشانده اند، ولی بازهم روز از نو، دوباره و چند باره از جا برخاسته و خود را تجدید ساختار کرده است.
به راستی چرا این قلمرو فرهنگی و چرا ایران یکپارچه ی فرهنگی، چونان مردم عراق، سوریه،لبنان، مصر، فلسطین، لیبی، تونس، الجزایر و مراکش، که عرب زبان شدند، تاریخشان قمری شد و از گذشته تقریبا به کلی دست کشیدند،هم چنان فرهنگ و زبان و تاریخش را پاسداشت؟! تا جایی که به خودشان بر می گشت یکپارچه باقی ماندند؟! در حالی که صد ها بار فرصت جدا شدگی برای هر کدام از قطعاتش پیش آمد، هرگز «درونزاد» آن را نپذیرفتند و در کلیتش به آن «نه» گفتند؟!
آخرین بار نیز که ارتش شوروی(روسیه)، (این بزرگترین دشمن تاریخی ایران) به پشتیبانی تجزیه خواهان برخاست، تا بلکه سر ایران را جدا نماید، چنان چه مردم آذربایجان خود به مخالفت با حکومت پیشه وری بر نمی خواستند، هر گز ارتش شاهنشاهی توانایی آن را نداشت که این سر نیمه بریده شده را به میهن بچسباند. مگر بارها و بارها، ترکیه(عثمانی) و روسیه برای جدا کردن این سر بر آن نتاختند؟ کدام تاریخ خوانی است که نداند و نخوانده باسد که تنها تبریز 23 بار از سوی عثمانی و 2 بار از سوی روس اشغال شد، ولی هر بار، این مقاومترین کانون شهری در همه ی کره ی زمین(هرگز گزاف نمی گویم. یادداشت های آتی را ببینید) قیام کرد و دشمن را فراری داد.
تبریزی ها و آذری های ترک زبان ،در اوج قدرت و توانمندی نه تنها ایران را رها نکردند، که پایه و بنیاد دمکراسی مشروطه ای را که خود پیشگامش بودند برای ایران ریخته و نگاهداشتند؛به همین جهت است که نسیم شمال تبریز را به تنهایی یک ملت خواند و سرود:
ملت تبریز خدا یارتان
دست خدایی کمک کارتان
ریشه ی ظالم ز شما کنده شد
نام شما باقی و پاینده شد
خلعت مشروطه به پا کرده اید
به به از این خلعت زرتارتان
یدالله کریمی پور استاد دانشگاه خوارزمی