همان طور که جغرافیای وسیع ایران در درازای تاریخ بهعنوان اصلیترین مسیر تلاقی فرهنگها و تمدنهای جهانی مطرح بوده است و بواسطه چنین جایگاهی به فرش هزار نقش و طرح میماند و ترکیب دلنشینی از اقوام مختلف است، سرزمین آذربایجان نیز در جغرافیای پهناور ایران نقش یک شاهراه را ایفا کرده و به همین دلیل بافت جمعیتی این دیار نیز آمیزهای از گروهها و اجتماعات مختلف است، به طوری که میتوان سرزمین آذربایجان را نمونه کوچک شدهای ازایران بزرگ دانست و حتی آن را «ایران کوچک» نامید.
آذربایجان دروازه میان آسیا و اروپا و همچنین خاورمیانه به روسیه است و در طول تاریخ حدفاصل سکونتگاههای اقوام مختلف بوده است. این موقعیت ویژه جغرافیایی و تاریخی عامل مهمی در توضیح حضور اقوام مختلف در آذربایجان است. چنانچه سیاح و جغرافیدان نامدار محمد بن احمد مقدسی (متوفی قرن چهارم هجری) در اثر ارزشمند خود به نام «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» ذیل نام آذربایجان آورده است: «کوهی در آنجا است که یکصد و چهل فرسنگ، همگی دیه و کشتزار است. گویند هفتاد زبان در آنست و خیرات اردبیل از آنجاست.» از این متن این گونه بر میآید که در قرون نخست اسلامی تنها در یک منطقه کوچک در آذربایجان تعداد زیادی از زبانها و گویشها و لهجههای مختلف رایج بوده است. با این اوصاف و با توجه به اینکه زبان یکی از مهمترین مؤلفههای شناسایی اقوام است چگونه میتوان تصور کرد که سرزمین آذربایجان از نظر تاریخی صرفاً متعلق به یک قوم خاص بوده باشد؟
آنچه از شواهد باستان شناسی و اسناد تاریخی در دست داریم، حاکی از سکونت گروههای مختلف مانند گویشوران زبان پهلوی، کرد، ارمنی، آشوری، تالشی، گیلک، یهودی، ترک و… در جغرافیای موسوم به آذربایجان است که پرداختن به سرگذشت هر یک از این گروهها یک کتاب مستقل طلب میکند، اما در ادامه به بررسی اجمالی تاریخچه حضور برخی از مهمترین این گروهها و جوامع ساکن در آذربایجان میپردازیم.
ارامنه از کهنترین جوامع و تمدنهای منطقه
ارامنه از کهنترین جوامع و تمدنهای منطقه بودهاند و در کتیبههای مربوط به تمدنهای باستانی بارها به آنان اشاره شده است. هرچند که سرزمین ارمنستان به نواحی غربی قفقاز و نواحی شرقی آناتولی اطلاق میشده است اما حضور ارامنه در آذربایجان قدمتی به درازای تاریخ دارد. با استناد به شواهد تاریخی میتوان اطمینان پیدا کرد که بخش بزرگی از آذربایجان شامل نوار غربی و نواحی شمالی و حتی نواحی مرکزی این سرزمین سکونتگاه تاریخی ارامنه بوده است. در اثبات این واقعیت، سنگ نگاره خان تختی در نزدیکی سلماس (در غرب دریاچه ارومیه) که در قرن سوم میلادی حکاکی شده است، اردشیر بابکان و شاهپور اول را نشان می دهد که پس از بازگشت از نبرد با رومیان توسط حاکمان محلی ارمنی مورد تکریم قرار گرفته و نشان قدرت توسط حاکمان ارمنی منطقه به آنان واگذار میگردد. وجود مهمترین کلیساهای تاریخ ارامنه از جمله «کلیسای سنت استپانوس» و «کلیسای تادئوس مقدس» در کنار صدها کلیسای دیگر گواه حضور تاریخی ارامنه در آذربایجان است. تعدد کلیساهای تاریخی در گوشه و کنار آذربایجان از اهمیت این منطقه در میان مسیحیان حکایت دارد، چنانچه به گزارش حمدالله مستوفی در کتاب نزهت القلوب در قرن هشتم هجری «بزرگ کشیشان» درشهر ماکو اقامت داشته است؛ کنار ارامنه، آشوریان نیز از دیگر گروههای مسیحی هستند که از دیرباز در غرب آذربایجان سکونت داشتهاند. مسیحیان آذربایجان با وجود اینکه جمعیت قابل توجهی از شهرهای بزرگ آذربایجان از جمله ارومیه و تبریز را تشکیل داده بودند اما غالباً در روستاهای آبا و اجدادی خود زندگی میکردند، بهطوری که هراتیو ساوت گیت (1894-1812م) مبلغ و پژوهشگر امریکایی در بازدید از جلگه سلماس در سال 1836میلادی از وجود 62 دهکده مسیحی نشین تنها در این منطقه کوچک سخن به میان آورده است. بواسطه حضور دیرینه ارامنه و آشوریها در آذربایجان، علاوه بر کلیساهای پرشمار باقی مانده در منطقه، بسیاری از اسامی جغرافیایی در غرب و شمال غرب آذربایجان نیز برگرفته از زبان ارمنی و آشوری است و این اسامی تا امروز هم در میان اهالی منطقه رواج دارند.
مسیحیان در نواحی غرب و شمال غرب آذربایجان
همزمان با حضور مسیحیان در نواحی غرب و شمال غرب آذربایجان، در دیگر نواحی آذربایجان بیشتر پیروان ادیان ایرانی ساکن بودهاند. آذربایجان در طول تاریخ بهعنوان کانون دین زرتشتی و یکی از اصلیترین گزینهها در ارتباط با محل تولد و زندگی حضرت زرتشت مطرح است. آتشکده شیز در نزدیکی تکاب یکی از سه آتشکده اصلی ایرانیان بوده است که این نشان از اهمیت مذهبی آذربایجان نزد زرتشتیان دارد. در مناطق مختلف آذربایجان نیز آثار پرشماری از پیروان ادیان ایرانی مانند زرتشتی و مهرپرستی وجود دارد که از مهمترین آنان میتوان به معبد مهر در مراغه، تپههای پرشمار تاریخی با کاربری مذهبی از جمله تپه آناهیتا در سرعین، آتشکدههای متعدد از جمله آتشکده آغمیون در سراب و آثار پرشمار دیگر اشاره کرد. تا پیش از ورود اسلام به ایران علاوه بر مسیحیت و ادیان ایرانی، یهودیان نیز حضور پررنگی در آذربایجان داشتهاند.
اصلیترین و پرجمعیتترین گروه ساکن در آذربایجان
گویشوران زبان پهلوی اصلیترین و پرجمعیتترین گروه ساکن در آذربایجان بودهاند و بدنه اصلی جامعه آذربایجان را تشکیل میدادهاند. زبان این دسته از ساکنان آذربایجان در طول تاریخ با اسامی همچون پهلوی، فارسی، آذری، تاتی و… نامیده شده است، اما با بررسی آثار تاریخی و نمونههای زنده از این زبانها درمییابیم حالت صحیح این است که همه اینان مردمان آذربایجانی با زبان پهلوی بودهاند و این نامگذاریهای متنوع و متعدد بیشتر به علت رواج لهجهها و گونههای مختلف از زبان پهلوی در آذربایجان و نیز عدم شناخت کامل مورخان، جغرافیدانان و سیاحان از زبان مردم آذربایجان بوده است. در قرون اخیر و همزمان با محدود شدن گستره زبان پهلوی در آذربایجان واژه تات بهعنوان شناسه گویشوران زبان پهلوی مورد استفاده قرار گرفته است و اکنون در آذربایجان گویشوران زبان پهلوی و زبانشان با عناوین تات و تاتی شناخته میشوند. تاتها در دهههای اخیر بیشتر در نواحی شرقی، شمالی و تا حدودی نواحی مرکزی آذربایجان سکونت داشتهاند ولی آثاری از زبان آنان را به وضوح در همه نقاط آذربایجان میتوان یافت که علت آن فراگیر بودن زبان پهلوی در سرتاسر آذربایجان در گذشتههای نه چندان دور است. در گذر قرنها آثار و اسناد تاریخی پرشماری از مورخان و جهانگردان و جغرافیدانان ایرانی و غیر ایرانی در مورد زبان پهلوی مردم آذربایجان باقی مانده است که در این میان آثار مربوط به تاریخ نگاران و نویسندگان بومی آذربایجان مانند ابوالمجد تبریزی (قرن هشتم هجری)، ابن بزاز اردبیلی (قرن هشتم هجری) و روحی انارجانی (قرن دهم هجری) از اهمیت ویژهای برخوردار است. براساس اطلاعاتی که از کتاب نزهت القلوب اثر حمدالله مستوفی (قرن هشتم هجری) به دست میآوریم، گویشوران زبان پهلوی حتی در دوران تسلط ترکان مغول بر آذربایجان بهعنوان جمعیت غالب آذربایجان شناخته میشدند و در آن دوران زبان پهلوی زبان نخست آذربایجان بوده است. لازم به ذکر است، زبان ترکی آذربایجانی که امروزه بهعنوان زبان غالب آذربایجان شناخته میشود در گذر زمان بیشتر در میان همین گروه از آذربایجانیها گسترش یافته است.
کردها از تأثیرگذارترین ساکنان آذربایجان
کردها از تأثیرگذارترین ساکنان آذربایجان هستند که زبانشان شاخهای دورتر از زبان پهلوی است. در مورد قدمت واژه «کرد» و تاریخ اکراد، نظرات گوناگونی وجود دارد اما آنچه واضح است اجتماعاتی تحت عنوان «کرد» همواره در قالب روستاهای پراکنده در سرتاسر پهنه جغرافیایی آذربایجان سکونت داشتهاند و گروههایی از آنان در قالب عشایر کوچرو در نوار غربی آذربایجان در رفت و آمد بودهاند. با نگاهی به تاریخ آذربایجان در همه نواحی مرکزی، شمالی، جنوبی، شرقی و خصوصاً غرب و جنوب غربی آذربایجان به نشانههایی از حضور کردها برمیخوریم. حضور کردها در آذربایجان چنان پر رنگ و تأثیرگذار بوده است که در ادوار مختلف تاریخی شاهد حکومت خاندانهای کرد بر سرتاسر آذربایجان یا بخشهایی از آن هستیم. تنها در یک مورد تاریخ نگار و جغرافیدان برجسته اسلامی احمد بن یحیی بلاذری (قرن سوم هجری) در کتاب «فتوح البلدان» ذیل شرح فتح اردبیل توسط اعراب آورده است: «…مرزبان با حذیفه از سوی همه مردم آذربایجان صلح کرد، بر این قرار که هشتصد هزار درهم به وزن هشت ادا کند و کسی کشته نشود و به بردگی برده نشود و آتشکدهای ویران نگردد و متعرض کردان بلاسجان و سبلان و ساترودان نشوند و بویژه مردم شیز از رقصیدن در عیدهای خود و انجام مراسمی که بجا می آورند ممنوع نگردند.» همانطور که از متن مشخص است سرنوشت کردها منطقه و همچنین حفظ آتشکدهها و نیز آزادی عمل زرتشتیان شیز در انجام مناسک مذهبی در آذرگشنسب از مهمترین شروط مرزبان آذربایجان برای تسلیم شدن به سردار عرب است. این متن آشکارا حاکی از وجود برخی مناطق کردنشین در شرقیترین نقطه آذربایجان در حاشیه کوه سبلان است و احتمالاً با توجه به تعصب قومی و دینی مرزبان آذربایجان وی نیز از همین کردها و زرتشتی بوده است.
این حضور پررنگ اکراد در آذربایجان تا قرنهای اخیر و در عصر حاضر نیز ادامه دارد. اوژن فلاندن (1889-1809م) سیاستمدار، نقاش و خاورشناس پرآوازه فرانسوی که بین سالهای 1840 تا 1842 میلادی در ایران به سر برده است درسفرنامه خود ذیل شرح حضورش در آذربایجان و دیدار از شهر صوفیان این شهر را «کرد نشین» معرفی میکند. همچنین در عصر صفوی شاهد ظهور شخصیت اسطورهای و قهرمان ملی ایرانیان به نام «حسین کرد شبستری» هستیم که نام وی آشکارا نشان از حضور اکراد در شهر شبستر است. این دو مسأله با فاصله زمانی نه چندان زیاد و با در نظر داشتن همجواری شبستر و صوفیان (در شمال غرب تبریز)، اثباتکننده حضور اکراد در آن نواحی است. نگاهی گذرا به جغرافیای آذربایجان نیز از تعدد نواحی مختلف کرد نشین در سرتاسر آذربایجان حکایت دارد که وجود روستاهای پرشمار با پیشوند یا پسوند «کرد» یا «کورد» گواه این امر است.
البته بار معنایی عبارت «کرد» و کاربرد تاریخی آن در مورد اقوام کوچنشین دراقصی نقاط ایران با خصوصیات قومی و فرهنگی متنوع، تحقیقات گستردهتری را در مورد مفهوم این عبارت طلب میکند.
ترکها و آذربایجان
ترکها از آخرین جوامعی بودند که آذربایجان را برای سکونت انتخاب کردند. این دسته برخلاف گروههایی که پیشتر به آنان اشاره شد نه ساکنان بومی آذربایجان، بلکه مهاجران آسیای میانه و آسیای شرقی بودهاند. موج اول این مهاجران در قرن 5 هجری با عبور از آذربایجان به آناتولی رفتند و بعدها حکومت سلاجقه روم را پایهگذاری نمودند. آنان از آذربایجان بیشتر بهعنوان گذرگاهی برای رسیدن به آناتولی استفاده کردند. موج دوم ترکان با حضور مغولان در ایران، وارد آذربایجان شدند و سرزمین آذربایجان توسط آنان بهعنوان پایتخت برگزیده شد، به این ترتیب آذربایجان به کانون تجمع ترکان مغول تبدیل گشت. آذربایجان تا حدود 3 قرن بعد از آن محل سکونت و حکومت ترکان مغول و جانشینان آنان بود. سومین و تأثیرگذارترین گروه از ترکان مهاجر به آذربایجان، ترکان عثمانی و ترکان ساکن در قلمرو عثمانی بودند که یا در قالب سیاستهای اشغالگری و تجاوزگرانه عثمانی به منطقه کوچ داده شده بودند یا کسانی بودند که بواسطه گرایشهای مذهبی و تعلق خاطر به ایران و آیین تشیع، ایران را بهعنوان محل سکونت خود انتخاب کردند و در آذربایجان مستقر شدند. تاریخ ترکان از یک منظر بسیار قابل توجه است و آن وجود فرهنگ کوچ و مهاجرت در ساختار قبیلهای آنان است، به همین دلیل بسیاری از ترکان وارد شده به آذربایجان مدت طولانی در آذربایجان دوام نیاورده و سرانجام از آذربایجان به سمت نواحی دیگر مهاجرت کردند و ترکان باقی مانده نیز به مرور زمان در جامعه یکجانشین آذربایجان ترکیب شدند.
براساس آنچه به طور اجمالی در مورد مهمترین و بزرگترین گروهها و اقوام ساکن در آذربایجان ذکر شد، بدیهی است که طی قرون متمادی وجود گروهها و اجتماعات مختلف در جغرافیای موسوم به آذربایجان، مهمترین عامل در شکلگیری ساختار فرهنگی و هویتی مردم آذربایجان بوده است. باید توجه داشت که هرگز در میان مناطق تحت سکونت اقوام ساکن در آذربایجان هیچگونه مرزبندی وجود نداشته است و این اقوام در طول تاریخ به صورت در هم آمیخته به حیات خود ادامه دادهاند. تاریخ گواه است که تمام گروههای مذکور در یک زمان و در یک مکان به صورت مسالمتآمیز با یکدیگر زیستهاند، در این مورد شهر ارومیه که هماکنون نیز با عنوان «رنگین کمان اقوام و ادیان» شناخته میشود، سرآمد دیگر شهرهای آذربایجان است. طبیعتاً ساکنان کنونی آذربایجان حاصل ترکیب همه این گروهها با یکدیگر هستند بهطوری که یک آذربایجانی چیزی جز تات، کرد، تالش یا آمیزهای از اینها نیست و این واقعیت تعلق آذربایجان به یک قومیت خاص را به کل نفی میکند. با توجه به مطالب فوق، مطرح نبودن آذربایجان بهعنوان یک جغرافیای قومی از طریق بررسی مشخصههای فرهنگی و هویتی حال حاضر آذربایجان نیز قابل اثبات است.
نخستین لازمه این بحث آشنایی با مفهوم قوم است. قوم در قالب جامعهای به هم پیوسته با مجموعهای از ویژگیهای خاص هویتی شامل آداب و رسوم، پوشش محلی، خوراکی، موسیقی، رقص و دیگر مشخصههای فرهنگی مختص همان جامعه، که در بستر تاریخ مورد بررسی قرار میگیرند، تعریف میشود و بر اساس این تعریف نیز وجود قومیتی خاص به نام آذربایجانی به طور کامل مردود است.
یکی از مهمترین مؤلفههای فرهنگی متعلق به هر قوم پوشش محلی و خاص آن قوم است. با نگاهی گذرا به انبوه تصاویر و عکسها و نقاشیهای مربوط به اهالی آذربایجان (پیش از یک دست شدن پوشش در عصر رضا شاه) درمییابیم که مردم آذربایجان به طور عمومی هرگز دارای لباس محلی و پوشش خاص نبودهاند که آنان را از دیگر اقوام ایرانی متمایز کند و لباس آنها هرگز تفاوتی با لباس عموم مردم در اقصی نقاط ایران نداشته است، در حالی که برای مثال مردم لر یا کرد یا بلوچ یا ترکمن در کنار لباسهای رایج در میان همه ایرانیان پوشش سنتی خود را نیز داشته و دارند. موسیقی نیز در کنار پوشش محلی از مهمترین مشخصههای قومی به حساب میآید که در این مورد نیز آذربایجان هرگز دارای موسیقی و رقص خاص و متفاوت با دیگر ایرانیان نبوده است. همین واقعیتها در مورد دیگر مشخصههای فرهنگی و هویتی آذربایجان نیز صدق میکند، به این ترتیب که مردم آذربایجان از نظر مؤلفههای قومی هرگز تفاوتی با مردمان شیراز و اصفهان و کرمان و دیگر نقاط ایران نداشته و ندارند، با این اوصاف چگونه میتوان تصور کرد که مردم آذربایجان یک قوم خاص با مؤلفههای فرهنگی و هویتی خاص خودشان هستند؟ همه مشخصههای فرهنگی و قومی آذربایجان یا با دیگر ایرانیان مشترک است یا نهایتاً ترکیبی از مؤلفههای هویتی گروههای مختلف ایرانی ساکن در آذربایجان مانند تات، کرد، تالش و… است.
براساس آنچه در این نوشتار آورده شد نتیجه میگیریم که آذربایجان صرفاً یک سرزمین ایرانی مانند خراسان یا فارس است که اهالی آن اقوام و گروههای مختلف ایرانی بودهاند و در طول تاریخ هیچ تفاوتی با دیگر ایرانیان نداشتهاند. اما آذربایجان بهعنوان نمونهای کوچک شده از ایرانِ بزرگ همواره محل سکونت اقوام پرشماری بوده است که بواسطه سکونت در آذربایجان با عنوان آذربایجانی (یا به اختصار آذری) نامیده شدهاند. آنچه آذربایجان را از دیگر نواحی ایران متمایز میکند تنوع تیرههای ایرانی ساکن در آن بوده است و این نه دلیلی بر تمایز فرهنگی آذربایجان با دیگر نواحی ایران بلکه صرفاً عاملی در تقویت فرهنگ، علم، هنر و اندیشه در آذربایجان است؛ عاملی که در کنار توسعه آذربایجان، این سرزمین را به نمونه کوچک شدهای از ایران بزرگ تبدیل کرده است.
منابع:
احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران، کومش 1385، ص 555
حمدالله مستوفی، نزهت القلوب، تصحیح گای لیترانج، تهران، اساطیر 1389
فیروز منصوری، مطالعاتی درباره تاریخ و زبان و فرهنگ آذربایجان، تهران، 1390، ص 354
ابوالمجد تبریزی، سفینه تبریز، تهران، مرکز نشر دانشگاهی 1381
احمد کسروی، آذری یا زبان باستان آذربایجان، تهران، شرق، صفحات 35 ال 41
سعید نفیسی، رساله روحی انارجانی، مجله فرهنگ ایران زمین، سال 3، شماره 2، 1333، صفحات 329 الی 372
احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، تهران، نقره 1337، صفحات 458 و 459
اوژن فلاندن، سفرنامه اوژن فلاندن به ایران، ترجمه حسین نورصادقی، تهران، اشراقی 2536، ص 59