در نهمین جشنواره فارابی از دو تن از اساتید برجسته و مطرح علوم سیاسی – حمید عنایت و سیدجواد طباطبایی – قدردانی شد. این اقدام نه تنها برای جامعه علوم انسانی بسیار ارزشمند بود، بلکه مشحون از عبرتها و درسها است. شاید درنگی در این رخداد تلقی ما را نسبت به این علم و راه آینده روشنتر سازد. هر دوی این اساتید در حوزه فلسفه سیاسی اسلام و ایران صاحب نظر بودند و هستند. این نشان از این دارد که علوم انسانی کشور نسبت به باورهای بومی و اسلامی و ایرانی بیتوجه نبوده و نیست. علت اهمیت این دو متفکر نیز در یافتن راه مناسب علوم انسانی برای کشور است. راقم این نوشتار پیش از این کتابی در پاسداشت حمید عنایت منتشر کرده و نام «پدر علم سیاست» را برای وی به کار برد و هنوز هم این باور برای نگارنده جدی است. این انتساب البته به این معنی نیست که عنایت نخستین فردی است که در علم سیاست نقش داشته و نه به این منظور است که نظرات وی کامل و بینقد است. منظور، باور به این مسئله است که حمید عنایت راه بومی علم سیاست و نگاه پیوستاری به این علم برای درک گذشته، حال و آینده را بهتر از دیگران نشان ایرانیان داد. برجستگی جایگاه سیدجواد طباطبایی نیز ناشی از این است که در همین راه گام برداشته است. سیدجواد طباطبایی در عین اینکه در این مسیر گام برداشته است، اما منتقد حمید عنایت هم بوده است. در همین مسیر همچنان استادان دیگری هم هستند که مطالعه میکنند، پژوهش میکنند، دانشجو تربیت میکنند و… که باید قدر و ارزش همه آنها را شناخت. پس سرمایهگذاری در علوم انسانی در کشور، مخاطب دارد و همین مخاطب داشتن نشانه زنده بودن آن است.
این دو استاد گرانقدر هر دو به شکلی از دانشگاه تهران خارج شدند یا به تعبیر کنایهای مرحوم جمالزاده «ما از مدرسه بیرون رفتیم!». شاید عدهای بر این باور باشند که خروج حمید عنایت از دانشگاه تهران دلیل سیاسی نداشته و فقط برای معالجه به خارج از کشور رفته بود و با تمدید مرخصی ایشان موافقت نشد و ایشان در نهایت خارج شدند و به جای آلبرت حورانی متفکر برجسته عربی در کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد قرار گرفتند. نکته آموزنده در اینجا این است که اعتبار دانشگاه، وابسته به اساتید و دانشجویان آن است. خالی شدن انسانهای برجسته بیش از همه به خود آن دانشگاه لطمه میزند.
این موضوع در مورد سیدجواد طباطبایی بیشتر صدق میکند. او به دلایل غیراداری از دانشگاه تهران خارج شد و در عین حال در دانشگاه دیگری به طور دایمی مشغول نشد، اما کمتر کسی در ایران هست که از متون و کتابهای ایشان بهره نبرده باشد. من هیچگاه این دو استاد را از نزدیک ندیدم و قدردانی از آنها به این واسطه است که هرچند دانشگاه مکان مهمی برای علمآموزی است، اما راهی که ایشان با ممارست پیمودند برای ما دانشگاهیان آموزنده است؛ اینکه ممکن است در دانشگاه باشیم و از آن خارج یا بازنشسته شویم، اما به چنین جایگاهی دست نیابیم. این نکته برای بازاندیشی در مورد مقام دانشگاه نیز بسیار عبرتآموز است.
توجه به مقام این دو استاد تنها به واسطه بیرونشدگی آنها از دانشگاه نبوده که نامی برای آنها آورده، بلکه ممارست آنها در تداوم راه فکری علیرغم قطع درآمد مالی بوده است. در عین حال، این نکته لزوما به این معنی نیست که در دانشگاه انسانهای برجسته حضور ندارند، بلکه تنها اشاره به این نکته است که ممارست علمی، فارغ از در دانشگاه بودن یا نبودن اولویت دارد. همچنین این بشارتی برای بخشی از جامعه علوم انسانی است که از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند اما علیرغم شایستگی جذب دانشگاه نشدند.
آنچه اقدام این دوره از جشنواره را با اهمیت میسازد فقط جبران مافات گذشته نیست، بلکه درسهایی است که برای ما داشته و دارد. آنچه بر این دو استاد گذشت، در دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای مهم کشور در چند سال قبل هم رخ داد و افرادی به طور غیرمتعارف جذب دانشگاهها شدند و اندیشمندانی از جذب بازماندند. این جشنواره نشان داد که در آینده باید در قبال اتفاقات چند سال قبل دانشگاهها پاسخگو بود؛ اینکه چرا دانشگاه آن جایگاهی را که باید کسب کند بهدست نیاورده است. پاسخ شاید این باشد: چون انسانهای کوشا و دلبسته به کشور، دانشگاه و علمِکمی در آن جذب نشده است. هیچ راهی برای پیشرفت کشور نیست مگر این که دانشگاه جای ممارست نقادانه و سنجشگرانه و پرسشگرانه باشد.
سرمقاله روزنامه همدلی. سهشنبه 3 بهمن 1396