احمد اشرف را میتوان بهعنوان یکی از مهمترین محققان و نظریهپردازان هویت ایرانی دانست؛ جامعهشناسی که در طول حیات خود با انتشار مقالات متعدد، به نقد تاریخی و هویتی ایران و ایرانیان پرداخته است و در مجموعه آثار خود با تاثیر از مارکس و تکیه بر رویکرد وِبر، تئوریها و تشریحات خود را به انجام رسانده است. دکتر اشرف بهعنوان یک جامعهشناس مهم در دانشگاههایی چون پنسیلوانیا، کلمبیا، پرینستون و تهران به تدریس پرداخته است. از موضوعات مطرحشده در آثار او میتوان به سلسلهمراتب اجتماعی در ایران، سنت و مدرنیته، هویت ملی ایرانیان، روابط زراعی در ایران، رهبری کاریزماتیک و حکومت تئوکراتیک اشاره کرد. در کنار این موضوعات آنچه اشرف را از سایر جامعهشناسان متمایز میکند، فعالیت گسترده او بر موضوع هویت ایرانی و تشریح وجوه تفارق آن با هویت ملی است. به همین مناسبت نخستین سلسلهنشستهای تاریخ نظریهای-مفهومی و جامعهشناسی تاریخی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به بررسی آرای احمد اشرف در حوزه هویت ایرانی اختصاص یافت که «قانون» به اختصار از آن نشست گزارش میدهد. در این نشست استادانی چون حمیداحمدی، حمید عبداللهیان، سهیلا ترابی فارسانی، مصطفی عبدی و داریوش رحمانیان حضور داشتند که سخنان ایشان را در ادامه میخوانیم.
روششناسی و طبقهشناسی در آثار اشرف
دکتر سهیلا ترابی فارسانی بهعنوان نخستین سخنران ایننشست، بخش عمده سخنان خود را به بازخوانی روششناسی و طبقهشناسی پژوهشهای احمد اشرف اختصاص داد. او در این خصوص اظهار کرد: «کتابهای تاریخی ، روایی-نقلی نگاشته میشوند اما بهطور مثال کتاب موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران نوشته دکتر احمداشرف فرای اینهاست. اشرف مفاهیم بهکار بردهشده مانند مردم، بازرگانها، درباریان و… را بهطور کلی مطرح نمیکند بلکه آنها را بهصورت لایهبهلایه واکاوی و تقسیمبندی میکند. به اینمعنا که یک واژه را با تقسیمبندی دقیق به مردم میشناساند. او هنگامی که از روحانیت سخن میگوید، این جامعه را به فقهای برجسته، قضات بانفوذ، ائمه جمعه، مدرسان، وعاظ، ائمه جماعات و روحانیهای روستاها تقسیمبندی میکند یا آنکه هنگامی که از عوام مینویسد، عوام را به خاص و عام در هر دوره تقسیم میکند. روش تحقیق اشرف بسیار عالی است. او مبانی علم تاریخ را بهدرستی رعایت کرده و نیز روششناسی او بر پایه علم جامعهشناسی است. از دید دکتر احمد اشرف، معنای ثابتی برای مفاهیم مطرحشده وجود ندارد. به طور مثال هنگامی که از واژه طبقه متوسط استفاده میکند، معنای آن را تمام تاریخ تعمیم نمیدهد. زمان در آثار اشرف نقش تعیین کنندهای دارد، چنانچه به باور او، هویت ایرانی در طول تاریخ دستخوش تحولات مهمی شده است. یکی دیگر از وجوه فکری احمد اشرف اعتنا به مفاهیمی چون عدالت و نابرابری است. او جامعه را به فرادستان و فرودستان تقسیم میکند. وی سهمعیار را برای نابرابری بیان کرده است؛ نخست، شأن اجتماعی. دوم، مواهب مالی و سوم، قدرت. این سهمولفه نشان میدهند که او بیشتر به نظریه ماکس وبر نزدیک بوده است. نکته دیگر در خصوص آثار اشرف توجه به آمار است. تاریخ کمی و ارائه آمار یکی از بارزترین روشهای کاری اشرف بوده است که برای مخاطب میتوان یقینآور باشد».
تناقضهای موجود در آرای اشرف
در ادامه بحث دکتر حمید عبداللهیان، جامعهشناس با اشاره به نقش روشنفکران معاصر در تبیین هویت ایرانی، گفت: «نکتهای که در علوم اجتماعی باید به آن توجه شود، این است که هرآنچه گفته شود بر آیندگان اثر میگذارد. روشنفکران قرن بیستم در ایران خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته سخنانی را بر زبان یا ورق آوردند که تاثیرات مخربی بر آیندگان بهجای گذاشت. به یاد بیاوریم که روشنفکران وابسته به جریان چپ چه بلایی بر سر دکتر محمد مصدق آوردند. آنها با هنر و به خصوص موسیقیهای خاص خود جامعه را به سمت نادرستی هدایت کردند؛ به همین دلیل ما به آنها میگوییم که بهعنوان روشنفکران عصر خود باید هشدارهای درستی به جامعه میدادید. احمد اشرف درگیر تناقض فکری بود. در دهه40 و 50 شمسی دو جریان توسعهگرا و مارکسیستی به صورت افراطی بر یکدیگر میتاختند تا جایی که شاهد بسیاری از ترورها بودیم. افرادی که خود را روشنفکران دهههای40 و50 معرفی میکردند، موضوعاتی را از خارج از ایران آوردند که برای ما و جزو هویت ما نبود. اشرف نیز در آن گیرودار در تناقض چپ و راست گرفتار شده بود. او مفهوم پاتریمونیالیسم را مطرح کرد و در عین حال که نگاهی به شرق داشت، تمرکزش بر غرب بود. اشرف در تشریح پاتریمونیالیسم، خودکامگی و موروثیبودن را در کنار دیوانسالاری و نظامیگری مطرح میکند و سپس میگوید که نظام پادشاهی از پاتریمونیالیسم منفک است. او بعضی از ویژگیهای ایران را قدرت کاریزمایی و تمرکزگرایی پاتریمونیالیستمی میداند. باید دانست که امکان حاکمیت پاتریمونیالیسم در شرق به میزان غرب وجود نداشته است اما اشرف از این موضوع فرار میکند. او باید تکلیف خود را معلوم کند یا به شیوه مارکسیستی سخن بگوید یا با اندیشه وبری پیش برود و اینکه باید دانست که تاریخ ایران یکپارچه نیست و حدود 16قرن را نمیتوان با نگاه ارزیابی کرد؛ مضاف بر آن اینکه حدود 800سال، نظام سیاسی در ایران مستقر نبوده است».
مقابله با اندیشه قومگرایی
دکتر حمید احمدی، استاد علوم سیاسی نیز در خصوص جایگاه اشرف در تبیین هویت ایرانی اظهار کرد: «ما احمد اشرف را بهعنوان یک جامعهشناس میشناسیم. او نظریات خود را با فکتهای دقیق تبیین میکرد. در عین حال که وجه کلی او را بهعنوان یک جامعهشناس برجسته میشناسیم اما در برههای از زمان از جامعهشناسی اقتصادی به فرهنگ و تاریخ تغییر مسیر داد و شاید علت این موضوع کار کردن او با افرادی متخصص در حوزه فرهنگی و تاریخ در خارج از ایران بوده است. وقتی به تاریخ نگاه میکنیم، درمییابیم که حتی چهرههای مذهبی و ایدئولوژیک نیز به این نتیجه رسیدند که باید به ایران و هویت ایرانی پرداخته شود. علل مختلفی در تاریخ معاصر بهوجود آمد که همگان را به این نتیجه رساند که باید به هویت ایرانی پرداخته شود. نخستین دلیل به وجود آمدن انقلاب اسلامی بود. با روی کار آمدن نیروهای مذهبی، اندیشه فراملی و حفظ کیان اسلامی مدنظر قرار گرفت و تاحدی اندیشه ملیگرایی به حاشیه رانده شد؛ بنابراین بعد از سالها واکنش اجتماعی نوعی بازگشت به هویت بود. دومین دلیل، پایان جنگ سرد و سقوط کشورهای تحت سلطه شوروی بود و سومین علت از این مجموعه پیدایش اندیشه مقابله با قومگرایی بود. کتاب هویت ایرانی احمد اشرف، کنکاشی برای این است که ایران به عنوان یک پدیده شناسایی شود».
دوری از نظریهزدگی
دکتر مصطفی عبدی نیز دقت در جامعهشناسی را از خصایص آثار احمد اشرف دانست و گفت: «اشرف، هستیشناسی و روششناسی را بسیار مورد توجه قرار داده است. همچنین انسان و جامعه را باهم میتوان در آثار احمد اشرف دید. بهنظر میرسد که دیدگاه او بیشتر به وبر نزدیک است؛ هرچند نمیتوان انکار کرد که از مارکس نیز تاثیر پذیرفته است. او یک جامعهشناس تفسیرگرای انتقادی است. یکی دیگر از ویژگیهای بسیار مهم، دوری از نظریهزدگی است؛ به این معنا که اشرف تمام نظریهها را خوانده و فهمیده است اما اسیر آن نظریات نشده است».
تفاوت احمد اشرف در مقاطع مختلف زمانی
سخنران پایانی این جلسه دکتر داریوش رحمانیان بود. او با تبیین مقاطع مختلف زمانی حیات اشرف گفت:«دهه40 را میتوان آغاز جنگ ایدئولوژیک نیروهای سیاسی ایران دانست. در آن سالها حزب توده روایت استالینی از تاریخ ایران را ارائه میکردکه قایل به یکتاریخ واحد در ایران بود. یکی از کسانی که کوشید تا چنین اندیشهای شکسته شود، محمدعلی خنجی بود. او با مقالهای توانست تاثیر بسیاری بر جامعه ایران بگذارد. خنجی، عمر کوتاهی داشت و نتوانست اندیشههای خود را تکمیل کند. در آن سالها احمد اشرف با فضل تقدم به خنجی، دست به نقد ترجمه پطروشفسکی زد. در آنجا از چنین دیدگاهی که تاریخ ایران واحد است، بهشدت انتقاد کرد و خوشبختانه برخلاف خنجی که عمر کوتاهی داشت، در طول حیات طولانی خود توانست این اندیشه را کامل کند. این است که ما با چند احمد اشرف سروکار داریم. او در مقاطع مختلف زمانی تفاوت دارد. اشرفِ اولیه دغدغههای تئوریک داشت اما اشرفِ متاخر بیشتر به وجوه تاریخ نظر دارد. او نظریه را واقعیت تاریخی نمیداند، بلکه نظریه را ابزاری برای شناخت واقعیتهای تاریخی معرفی میکند».