در ۲۵/۸/۹۷ چند تشکل سیاسی (و بعضا مسلح) در بیرون از مرزهای کشور (شامل دو حزب دموکرات و کومله کردستان، بیریک از پانترکها، تضامن از عربهای خوزستان و دیگران) در نقد وضع موجود و چشم انداز آینده ایران یک بیانه مشترک صادر کردهاند و راه نجات کشور را مالا تحقق «فدرالیسم قومی» در ایران دانستهاند. در این بیانیه گفته اند، کشور ایران سرزمینی یک ملیتی نیست و چند ملیتی (متشکل از ملیتهای فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن و دیگران) است. لذا راه نجات این کشور را پذیرش حق تعیین سرنوشت ملتها در یک «سیستم فدرالی قومی» دانستهاند (۱). به نظر من این بیانیه سندی برای براندازی جمهوری اسلامی نیست، بلکه بیشتر سندی در جهت تجزیه ایران است. از اینرو تلاش میکنم توضیح دهم که اولا چرا تاسی به فدرالیسم قومی یک راهبرد خطا است و چرا حاملان این راهبرد تجزیهطلبانه این راهبرد عقیم را دنبال میکنند؟
چهار خطای عمده
خطای اول اینکه نویسندگان بیانیه، کشور ایران را «یک» دولت-ملت نمیدانند. گویی در کشور ایران مثل امپراتوری روسیه تزاری با زور مردم ترک، کرد، عرب، بلوچ و بلوچ را زیر سلطه فارسزبانان قرار دادهاند. در حالیکه دولت و ملت در ایران به استناد شواهد روشن تاریخی و نظام بینالملل یک پدیدهای ریشهدار و یک بافت زنده و یکپارچه بوده و هست.
خطای دوم اینکه نویسندگان بیانیه از اصل «خودمختاری» سواستفاده کردهاند. بله انسان و جوامع مدرن «خودمختارند»، درست مانند اینکه انسان و جوامع مدرن «آزادند». ولی انسان و جوامع مدرن با این حق آزادی و حق خودمختاری نمیتوانند هر کاری انجام دهند. به بیان دیگر اصل خودمختاری مفهومی انسانی، جهانگستر ، فرا ملیتی، فرا قومی، فرا نژادی، فرا جنسیتی است و معنای جدایی نمیدهد درحالی که کاربرد جفرافیایی مفهوم خودمختاری بمعنی حق جدا شدن از یک سرزمین یکپارچه است.
اما ببینیم زمزه خودمختاری و حقتعیین سرنوشت از چه زمانی در ایران شنیده شد؟ در معاهده “وستفالیا” (۱۶۴۸) که “دولت-ملت”های اروپایی برپایه آن شکل گرفت هر یک از واحدهای سیاسی صاحب حق خودمختاری شدند. بعدها، یعنی دویستوپنجاه سال بعد و پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، این حق خودمحتاری به مردم مناطقی که به زور در زیر کنترل تزارها در مسکو بودند، داده شد. از آن زمان به بعد نیروهای قومی و چپ مارکسیست-لنینیست در ایران (در آذربایجان و کردستان در دهه ۱۳۲۰، پس از تبعید رضا شاه و اشغال نظامی شمال و جنوب ایران) در جهت اهداف شوروی به اصل خودمختاری و حقتعیین سرنوشت حتی برای مقاصد جدایی از ایران متوسل شدند. به هر حال هر نیرویی در هر کشوری (نه فقط در ایران) نمیتواند از پیش خود با تاکید بر اصل آزادی و حق تعیین سرنوشت شعار جدایی از یک بافت یکپارچه را سر بدهد. درست همانند اینکه هیچ فرد یا جمعی با تاکید بر اصل حقآزادی نمیتواند جان فرد را به این عنوان که آزاد است، بگیرد.
خطای سوم اینکه نویسندگان بیانیه مفهوم فدرالیسم را با کنفدرالیسم مخلوط کردهاند. در سیستمهای فدرالیستی واحدهای کوچک سیاسی هستند که تصمیم میگیرند برای مصالحی بالاتر باهم باشند، اصلن در سیستم فدرالیسم حق تعیین سرنوشت مطرح نیست و در سیستمهای کنفدرالیستی واحدهای تشکیل دهنده از حق خودمختاری برخوردارند. بعنوان نمونه در ایالات متّحده آمریکا که نمونه یک جمهوری فدرال غیر قومی در جهان است. با اینکه واحدهای سیاسی جدا از هم داوطلبانه در واحد جدید و بزرگتر ایالات متحده باهم شدند، باز در هر ایالت و واحد فدرال رای مردم در تعیین سمتها و نمایندگان نافذ است، ولی قوانین مصوب دولت مرکزی بر قوانین ایالتها مسلط است. هر کس که با رای دادگاه ایالتی مخالف است می تواند از دادگاه عالی آمریکا فرجام بخواهد. واحدهای کوچک نمیتوانند قانونی تصویب کنند که با قوانین دولت سراسری مغایرت داشته باشد.
جدا از خطاهای فوق خطای چهارم اینکه اجرای فدرالیسمقومی اصلن عملی و اجرا شدنی نیست بلکه ناامنکننده ایران و شخم زدن خونین آن است. بعنوان مثال چگونه میتوان میلیونها مردم ترکزبان را که در سراسر ایران زندگی میکنند مثلا از میلیونها فارس زبان تفکیک کرد؟ چگونه میتوان صدها هزار کردزبان را از صدها هزار ترکزبان در شهر ارومیه از هم تفکیک کرد؟ چگونه میتوان صدها روستای ترکزبان را در همسایگی صدها روستای کردزبان در منطقه شمال غرب ایران از هم جدا کرد؟ یا همه میدانیم همه منابع طبیعی و زیرزمینی ایران دارایی جمعی همه شهروندان ایرانی است. حال چگونه میتوان در یک وضع فدرالی قومی گفت: درآمد نفتی یا گازی را فقط به چند استان اختصاص میدهیم، و به دیگر استانها نمیدهیم. بنابراین فدرالیسم قومی در عمل بیشتر یک سخن غیر عملی و سراب است.
راه رفع نابرابری چیست؟
در جامعه ایران سیستم حکمرانی خیلی متمرکز است و نابرابریهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بین مردم در مرکز و مردم در پیرامون وجود دارد ولی راه درمان آن توسل به «سراب فدرالیسم قومی» نیست بلکه راه حل آن تلاش در راه «توسعه همهجانبه، پایدار ، عادلانه و دموکراتیک» است و تلاش در راه تمرکز زدایی اداری به نفع استانهای کشور است. کدام فرد و نیروی عاقلی برای درمان نابرابریها در یک کشور تکه تکه کردن کشور را راه حل نابرابری میداند!؟
چرا ابزار خونین فدرالیسمقومی؟
اگر فدرالیسم قومی یک سراب مخرب است چرا ده گروه مذکور به شعار «فدرالیسم قومی» متوسل شدهاند؟ زیرا برای این گروهها شعار فدرالیسم قومی به قیمت ضربه به ایران، «نان» دارد. این جریانهای تجزیهطلب در میان مردم پایگاه و ریشه ندارند و تعهدی به یکپارچگی کشور ایران ندارند. و چون در میان مردم ریشه ندارند فاقد قدرت اجتماعی و تاثیر هستند. لذا این جریانها برای تاثیر گذاری امیدشان فقط به قدرت «دشمنان تمامیت ایران» است و شعار فدرالیسمقومی شعاری مورد پسند سازمانهای امنیتی ائتلاف ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان (بعنوان ائتلاف دشمن ایران) است. این جریانهای تجزیه طلب میخواهند به ائتلاف ترامپ بگویند فقط روی قدرت تخریبی، عملیاتی و تروریستی سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) حساب نکنید و با این سازمان در فرانسه پالوده نخورید روی قدرت جدایی خواهی قومی ماهم حساب کنید! لذا این جریانهای بیریشه، جداییطلب شعار ویرانگر فدرالیسم قومی را در لای زرورق اصل خودمختاری و حقتعیین سرنوشت، پیچیدهاند و تبلیغ میکنند. به همین دلیل آگاهی ما ایرانیان باطلالسحر شعار جداییطلبانه این نیروهای مخرب و ضد ایران است.
/امتداد