فهم سیاستاندیشان و سیاستمداران ایرانی از توسعه براساس الگوهای سهگانه متجددان، سوسیال و پستمدرن بوده است و به خصوص از دهه ۳۰ خورشیدی به بعد اشتباهاتی مرتکب شدند که نتیجه آن فراموشی مبانی توسعه بوده است. متجددها با تاکید بر جهان وطنی و تربیت شهروند غربی قصد داشتند مردم را تربیت و کشور را مدرن سازند. سوسیالیستها نیز در نقد متجددها، همه نهادها و شیوههای سیاستگذاری را تحول اساسی دادند؛ اما جالب آنجا بود که هر دو گروه حاضر نبودند فرزندانشان در مدینه فاضلهای که خلق کرده بودند، پرورش یابند و مهاجرت و آوارگی خود و خلق را رقم زدند. جریان سومی نیز بهعنوان پستمدرنها و انتقادیها در دهههای اخیر ظهور کرده است که اصلا توسعه را قبول ندارد و با واژگان رهایی، نقادی رادیکال و هجوم به قدرت در همه سطوح تماما سلبی جلو میرود و هیچ پیشنهادی برای بهبود وضع دولت- کشور ندارد؛ چرا که از منظر آنها هرگونه دانش با قدرت آمیخته است و تا حد ممکن نباید «چه باید کرد» صادر کرد.
آنچه به فراموشی سپرده شده است توسعه از منظر اندیشه ایران است که تنها در ابتدای مشروطه جوانههای آن زده شد، اما افکار چپ و راست و سیاستزدگیهای شتابزده امکان خوانش ریشههای ایران همچون فارابی، فردوسی، خواجه نظام الملک، خواجه نصیرالدین طوسی و… را فراهم نساخت. توسعه از منظر اندیشه ایران ویژگیهایی دارد که به برخی از مولفههای آن میپردازم.
۱-دال مرکزی ایده ایران: بدون فهم ایده ایران امکان سیاستگذاری برای رسیدن به توسعه بیمعنا است. برای قانونگذاری باید سنت ایران را دانست و برای دفاع از تمامیت ارضی و منافع ملی ایران باید تاریخ و جغرافیای ایران را فهمید. پوشش دادن همه شهروندان بر اساس آنچه در متغیرهای دموکراتیک توسعه معنا دارد تنها در روایت ایران قابل تصور است. ملیت، مشروعیت، مصلحت و امنیت ملی کشور بدون قرار دادن دال مرکزی ایران قابل حصول نیست.
۲-همزادی دین و دولت: ایران از عهد باستان تا کنون کشوری بوده است که دین و دولت در آن همزاد و همراه بودهاند. سنت و فرهنگ ایران دارای اندیشهای است که در آن جغرافیا، تاریخ و انسان آرمانی و قدسی معنادار است و هر گونه سیاستگذاری ماتریالیستی و تک خطی به نتیجه نخواهد رسید. دین منبع قدرت است و اندیشههای مختلفی که در ایران بزرگ فرهنگی جذب و حل شدهاند، اکنون میتوانند در داخل و خارج مورد استفاده قرار گیرند. حلقههای محافظتی که باید ابعاد فرهنگی، امنیتی و اقتصادی آن فعال شود و هر گونه تفکر سکولار و تقلیدی که قصد حذف دین را دارد، جز نابودی قدرت مرکزی نتیجهای نخواهد داشت.
۳-خویشکاری و نخبهگرایی: توسعه جز از منظر نخبهگرایانه قابل حصول نیست. انسانها در ذات و از جهت برخورداری از فرصتها و امکانها تحت پوشش برابر قانون قرار دارند؛ اما به علت تلاش، خلاقیت و موقعیتهای مختلف نابرابر هستند. هرگونه اندیشهای که با شعارهای آزادی و برابری و گاهی برادری قصد به هم زدن مکانیسم طبیعی جامعه را داشته باشد نتیجه آن کنار زدن نخبگان و مراجع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است و طبیعی است در چنین شرایطی سلسله مراتب اجتماعی به هم خواهد خورد و میانمایگی کشور را فراخواهد گرفت. اندیشه ایرانی همیشه بر خویشکاری و قرار گرفتن هر فرد در جایگاه خود و حفظ سلسله مراتب تاکید دارد؛ به نحوی که برای سیاستگذاری، امور وزارت و دبیری، رستههای نظامی و طبقات تجار و صنعتگر و شهروندان عادی باید آموزش و تربیت وجود داشته باشد تا کشور سامان یابد.
۴-محافظهکاری در سیاست داخلی: اغلب اندیشمندان ایرانی مثل سعدی، فردوسی، نظامالملک و… محافظهکار بودهاند. محافظهکاری به معنای داشتن اصول، اعتقاد به سنت، دستکاری نکردن ناگهانی امور طبیعی و اعتقاد به نظمی است که از گذشته وجود داشته و اینکه جامعه دارای خردی استوار است و نمیتوان برای آن ناگهانی برنامهریزی کرد. توسعه با جابهجایی جمعیت و به هم زدن نظمهای قدیمی حاصل نمیشود. امروز اغلب کشورهای توسعهیافته سنت، هنر، معماری و نظامهای فرهنگی خود را حفظ کردهاند. ویران کردن تکنولوژیک محیط و بر هم زدن ناگهانی و تند فرهنگ نه تنها توسعه ایجاد نمیکند، بلکه چهرهای خشن و افسرده از شهرها و مردمان ایجاد میکند. آرامش، احتیاط، به هم نزدن بازار، دخالت نکردن و اعتقاد به خرد جمعی و نظمهای خودجوش، گونهای کم حکومتی را رقم میزند که آرامش خلق و کشور را به همراه دارد.
۵-واقعگرایی در سیاست خارجی: بر خلاف محیط داخل که دارای نظم، عرف و قواعد ضمانت شده از سوی دولت مرکزی است در محیط بینالملل هر کشوری به دنبال منافع خویش است. جریانهای توسعه چپ، راست و پستمدرن محیط بینالملل را یا نمیشناسند یا اینکه بهصورت آرمانگرایانه تفسیر میکنند. در حالی که در عرصه بینالملل تنها بازیگری هوشمندانه برای حفظ منافع ملی به هر شیوه ممکن معنا دارد، گفتمانهای توسعه در ایران به قصد گفتوگو، زندگی مسالمتآمیز، اعتماد، صداقت، جوانمردی، ائتلاف دائمی و… صورت میگیرند. محیط بینالملل هیچ قاعدهای جز دیپلماسی هوشمندانه و داشتن تجهیزات و استراتژیهای نظامی ندارد. هرگونه آرمانگرایی، به اسم اتحاد کارگران جهان، دفاع از انسانیت یا حمایت از جهانی شدن مسیر توسعه را به بیراهه میکشاند. واقعگرایی تنها رویکرد منجر به توسعه در سیاست خارجی برای هر کشور محسوب میشود.
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی
منبع: دنیای اقتصاد