آتاترک و ترک گرایی

۲۷ اسفند, ۱۳۹۴
آتاترک و ترک گرایی

حسن حضرتی:  دولت جدیدی که در سال 1923م. به عنوان ترکیه جدید در جغرافیای سیاسی جهان خود را معرفی کرد، حامل ایدئولوژی سیاسی نوی بود که نسبتی با ایدئولوژی سیاسی مسلط در دولت سلفش یعنی عثمانی نداشت: ترکیت. اندیشه ترک گرایی در میان اندیشه های موجود در سپهر سیاسی دولت عثمانی، حداقل تا پایان قرن نوزدهم، با کمترین اقبال در نزد نخبگان سیاسی روبرو بود. در مقابل، اندیشه اسلامیت، اندیشه عثمانیت و اندیشه مدرنیت بیشتر مورد توجه بود و نمایندگان برجسته و شاخصی را در میان نخبگان و دولتمردان عثمانی داشت. پیش از آنکه در باره سرشت و سرنوشت اندیشه ترکیت در دولت عثمانی و ترکیه جدید سخن بگوییم، لازم می دانم در باره دیگر اندیشه هایی که در دولت پهناور عثمانی حیات داشته و در تحولات آن تاثیرگذار بودند، به اجمال توضیحاتی ارائه کنیم تا برسیم به اندیشه ترکیت.
دولت عثمانی از ابتدای تاسیس به سال 1280م./679ه. تعریفی دینی از خود ارائه کرد و مهم ترین رسالت خود را مرزبانی دارالاسلام و غزا با دارالحرب نامید. امیرنشین عثمانی که نزدیکترین امیرنشین به قلمرو امپراتوری نیمه جان بیزانس از حیث جغرافیایی بود، از این موقعیت ژئوپلیتیک خود به نحو احسن برای مشروعیت بخشی به قدرت سیاسی تازه تاسیس خود استفاده کرد. این سیاست حقانی سازی موجب شد دیگر امیرنشین های رقیب و یا خصم نتوانند مزاحمت جدی برای عثمانی های غازی ایجاد کنند و حتا در مواردی زمینه ساز برخی از موفقیت های نظامی عثمانی ها در مقابل دولت های مسیحی حاکم در بالکان شدند. بنابراین طبیعی بود در چنین شرایطی ایدئولوژی رسمی امیرنشین عثمانی، اسلامیت تعریف گردد و آنان قلمرو خود را نیز “داراسلام”، بنامند.
از همان ابتدا در تاریخ نگاری رسمی عثمانی تاکید بر وجه اسلامی بودن این حکومت مورد تاکید قرار گرفته است. از نخستین نگارش ها که یخشی فقیه، شکرالله افندی و بقیه انجام دادند تا عبدالرحمن شرف، آخرین تاریخ نگار رسمی عثمانی، چنین رویکردی را در پیش داشتند و اسلامیت را به عنوان ایدئولوژی رسمی دولت آل عثمان تبیین می کردند. حتا در قرن 19 که نخستین قانون اساسی در جهان اسلام در دولت عثمانی رسما اعلان شد، از این دولت با عنوان “خلافت کبرای اسلامیه” یاد گردید. در نیمه دوم این سده نیز نظریه “اتحاد اسلام”، شعار اصلی و رسمی عبدالحمید دوم بود. بنابراین می توان گفت اندیشه اسلامیت به مدت 643 سال ایدئولوژی رسمی دولت عثمانی باقی مانده بود. اگرچه در کنار این اندیشه، گفتمان های دیگری نیز فرصت ظهور و عرض اندام پیدا کردند؛ اما نه به قدرت و قوت اسلامیگری.
یکی از این گفتمان ها، “اندیشه عثمانیت” بود. این تفکر به ویژه در دوره تنظیمات (1839-1871) یکی از مبانی فکری نخبگان دیوانسالار عثمانی بود که به دنبال کم کردن فشار سیاسی و نظامی دولت های اروپایی از روی “مرد بیمار” اروپا بودند. مهم ترین شعار عثمانیگری تساوی اتباع مسلمان و غیرمسلمان و ترک و غیرترک عثمانی بود. برای عملی کردن این اندیشه در نظم دیوانی و سیاسی عثمانی دو فرمان 1839 و 1856 صادر گردید. معماران اصلی این تفکر مصطفی رشیدپاشا و فرزندان معنوی اش عالی پاشا و فواد پاشا بودند. این اندیشه در سپهر سیاسی دولت عثمانی نه دوام زیادی داشت و نه عمق عمیق. چرا که بلافاصله مواجه شد با شورش های استقلال طلبانه به ویژه در بالکان. معلوم بود نه دولتمردان عثمانی و نه اقلیت های قومی و دینی تابع دولت عثمانی چندان این موضوع را جدی نگرفته بودند و آن را تنها تاکتیکی از سوی تنظیمات چی ها قلمداد می کردند که به منظور کاهش فشار دولت های اروپایی اتخاذ شده بود. به ویژه که تصور می شد حداقل فرمان 1856 تحت فشار شدید دولت های اروپایی صادر شده و بابعالی خود هیچ رغبتی بدان نداشت. به همین سبب خود مصطفی رشید پاشا از مخالفان سرسخت آن شد و اعلان کرد که با پذیرش صدور این فرمان توسط بابعالی به استقلال سیاسی دولت عثمانی لطمه وارد شده است.
تفکر دیگری که پیشتر از این و از عصر لاله در دولت عثمانی ریشه دوانده و موافقان سفت و سختی پیدا کرده بود، اندیشه مدرنیت بود که در قالب برنامه اصلاحات و طرفداری از استقرار قانون اساسی و برقراری نظام مشروطه و پارلمان خودنمایی می کرد. این تفکر تحولات بزرگی را در تاریخ دولت عثمانی رقم زد که مهم ترین آنها اعلان نظام مشروطه در دو مرحله به سال های 1876 و 1908 بود. ضمن این که هزینه های زیادی را هم به جان خرید. چند سلطان و صدراعظم و دولتمرد عثمانی برای به ثمر نشستن پروژه عثمانی جانشان را از دست دادند. برخی دیگر تبعید و زندانی و یا خانه نشین شدند. اما این قطار از حرکت باز نایستاد چرا که نیاز حیاتی کالبد نیمه جان عثمانی بود. اوج قدرت اندیشه مدرنیت در دوره مشروطه دوم عثمانی به سال 1908 بود که ترکان جوان و حزب اتحاد و ترقی رهبری آن را برعهده داشتند. در دوره جمهوری این تفکر غربگرایانه که در مواقعی وجه غربزدگی هم پیدا می کرد، در کنار ترک گرایی به ایدئولوژی رسمی دولت ترکیه جدید تبدیل گردید.
اما آخرین تفکری که به طور جدی از اوایل قرن بیستم در دولت عثمانی ظهور کرد و طرفداران جدی هم پیدا نمود، ترک گرایی و یا همان اندیشه ترکیت بود. تا اواخر قرن نوزدهم می توان گفت عثمانی ها حساسیت و علقه ای نسبت به هویت ترکی خود بروز نداده بودند. مفهوم “ترک” هم چندان جایگاه مثبت و مطلوبی در ادبیات واژگانی ترکان نداشت و بیشتر با بار معنایی منفی مورد استفاده قرار می گرفت. ترکان بیشتر خود را به عنوان “عثمانی” معرفی می کردند تا ترک. اما از دوره تنظیمات (1839-1871) اتفاقاتی در قلمرو عثمانی رخ داد که آنها را نسبت به هویت قومی شان متوجه و حساستر کرد. دو اتفاق مهم در این زمینه، یکی شورش هایی بود که در بالکان اسلاوها به راه انداخته بودند تا بتوانند به استقلال سیاسی دست یازند. دولتهای مسیحی اروپایی هم به شدت از این موضوع حمایت می کردند. به ویژه روسیه که می خواست ازین طریق ضربات جدی به پیکره مرد بیمار اورپا وارد کند تا با فروپاشی آن بخش بیشترین جغرافیای عثمانی را به قلمرو خود ملحق سازد. ارامنه داخل آناتولی هم در دوره تنظیمات و پس از آن تلاش های استقلال طلبانه را به شدت دنبال می کردند و با تحریک دولت های خارجی می خواستند به عنوان “ملت”ی مستقل اظهار وجود کنند. اتفاق مهم دیگری که موجب تقویت احساسات قوم گرایانه در عثمانی گردید، وضعیت ترکان مسلمان در خانات آسیای مرکزی بود که از شروع نیمه دوم قرن نوزدهم با تصرف این خانات به دست روسیه تزاری و اجرای سیاست روسی سازی در این منطقه، ترکان به شدت احساس خطر کردند و در تلاش بودند با اقداماتی پیشگیرانه از تحلیل رفتن در سیاست های روسی سازی ممانعت به عمل بیاورند. تحت فشار قرار گرفتن ترکان آسیای مرکزی و درخواست کمک آنان از دولت عثمانی احساسات قومی را در استانبول تکان داد.
می بینیم که زمینه های ظهور تفکر ترک گرایی بیشتر در بیرون از قلمرو عثمانی شکل گرفته و یا در اتباع عثمانی غیر ترک که با عنوان “ملت” از آنها یاد می شد تبلور یافته است. خود ترک ها بیشتر متاثر از این “ملت” های عثمانی بودند که به پرسش از هویت قومی خویش برخاستند. این که ما به عنوان یک قوم کیستیم؟ گویی ازین زمان جریانی خودجوش و یا خودکوش دست به کار می شوند تا احساسات و هیجانات قومی را در نزد ترکان زنده کنند. تولید متن و ایده پردازی در این زمینه در سطح گسترده ای از نیمه قرن نوزدهم به طور جدی شروع می شود که به معرفی برخی از این ها می پردازیم:
آرمینوس وامبری از نخستین کسانی است که به در باب ترکیت سخن گفته است. این سیاح مجاری الاصل یهودی تبار با تالیف آثاری مانند “مطالعات زبان های جغتایی”، “منشا مجارها” و “سیاحت درویشی دروغین در آسیای مرکزی”، به دنبال اتحاد همه ترکان زیر لوای یک دولت بود. او همیشه از اینکه ترکان آشنا به فرهنگ و تمدن تاریخی خودشان نیستند، گله می کرد. سفرهایش به آسیای مرکزی برای شناخت هرچه بیشتر آداب و رسوم ترکان و تشویق آنها به اتحاد و پیوستگی با ترکان سرزمین های دیگر بود. او در راستای سیاست های انگلیس به منظور جلوگیری از نزدیک شدن روسیه به تصرفات آسیایی اش گام برمی داشت. ایجاد حائلی به عنوان جامعه متحد ترکی در مقابل روسیه قصدی بود که وامبری دنبال می کرد اما در اصل خواسته انگلیس به شمار می رفت. ضمن اینکه وامبری از طرفداران سرسخت جنبش صهیونیسم در مجارستان بود و ارتباطات نزدیکی با هرتزل داشت. آرتور دیوید از دیگر کسانی است که در باب احیای هویت ترکی به تولید متن پرداخته است. صاحب کتاب “دستور زبان ترکی” سعی کرده در این متن ترکان را دارای اصالت قفقازی معرفی کند و از جنس مغولها نداند. پژوهشگر دیگر لئون کائون است با اثر معروفش “درآمدی بر تاریخ آسیا”. کائون یهودی فرانسوی تبار با تالیف این کتاب تاثیر زیادی روی نخبگان ترک در قرن نوزدهم مانند نجیب عاصم و نامق کمال بجا گذاشت. او سرچشمه تمدن اروپا و تمدن روم باستان را از ترکان می دانست. کائون در این اثر تمام تمدن و زبان های دنیا را برخاسته از هوش و ذکاوت ترکان می شمرد. سیدحسن تقی زاده که در آن زمان ها با روشنفکران عثمانی مراوده داشت، نوشته ها و گفتارهای کائون را در باره تاریخ ترکان به هذیان گویی و به شیوع امراضی مانند وبا تشبیه می کرد. نوشته های کائون در اصل فراخوانی آشکار و فریبنده از ترکان به تلاش برای تاسیس یک امپراتوری تورانی/ترک در سرزمین های جنوبی قلمروی امپراتوری روسیه از اقیانوس آرام تا دریای سیاه است. نویسنده دیگر کنستانتین بورژکی (مصطفی جلال الدین) است که با تالیف کتاب “ترکان قدیم و جدید” از نظریه نژادی تورانی-آریایی سخن به میان آورد و مدعی بود که ساکنان اروپا همگی خاستگاه تورانی-آریایی دارند. در همین راستا، اواخر قرن نوزدهم ویلهلم تومسن دانمارکی مبادرت به خوانش کتیبه اورخون (قدیمی ترین متن نوشته مربوط به تاریخ ترکان) نمود ولی آن را به گونه ای خواند که خوشایند ترکان باشد و فرهنگ و تمدن آنها را برترین فرهنگ ها و تمدن های تاریخی به شمار آورد. بعدها بارتولد، مورخ برجسته روسی این خوانش را جانبدارانه و مشحون از اغلاط تاریخی و زبان شناختی خواند و در نوشته هایش به شدن به تومسن تاخت. حتا زکی ولیدی طوغان نیز ازین نوع خوانش برآشفت و زبان به اعتراض گشود. همین اعتراض موجبات تبعید خودخواسته او را به اروپا فراهم کرد تا اندکی از فشار نخبگان ترک گرا رها شود.
زیست نامه این نویسندگان به ظاهر تاریخ دان و زبان شناس را وقتی مطالعه می کنیم دو نکته خیلی به چشم می خورد: نخست اینکه خیلی از این نویسندگان یهودی تبار هستند. به نظریه توطئه هیچ وقت اعتقاد نداشتم ولی عجیب است که این دسته از نویسندگان اروپایی عموما به یهودی ها و صهیونیزم خیلی نزدیک اند. شاید این گرایش ربطی به نوع رویکردهایعلمی آنان نداشته باشد ولی بالاخره قابل تامل است. دیگر این که هیچ کدام از این نویسندگان چندان مشهور نیستند و در نزد وجدان جمعی مورخان نیز چندان مقبول نیستند و بیشتر متهم اند به شارلاتانیسم علمی.
نخبگان ترک در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به شدت تحت تاثیر این نوشته ها قرار گرفتند و شروع به آب و تاب دادن به این ایده های متوهانه و خیال پردازانه شدند. ماحصل تلاش نخبگان ترک در 1904م. در رساله “سه طرز سیاست” یوسف آقچورا نمود و بروز یافت. لب کلام آقچورا در این رساله این است که دیگر نمی توان دولت عثمانی را با اندیشه اسلامیت و یا اندیشه عثمانیت اداره کرد و باید اندیشه ترکیت را به عنوان ایدئولوژی رسمی دولت عثمانی بپذیریم. بعدها این تفکر را ضیاء گوک آلپ در نوشته هایش بال و پر بیشتری داد و سعی کرد اندیشه پان تورانیسم را به صورت ایدئولوژی رسمی عثمانی جا بیندازد. اما جنگ جهانی اول نشان داد که این ایده که به دنبال تشکیل دولتی واحد برای همه ترکان در جهان بود، عملی نیست. ایده جدید متاثر از تحولات زمانه به وسیله مصطفی کمال آتاتورک مطرح شد:ترک گرایی آناتولی و نفی پان تورانیسم. او با طرح آناتولی گرایی اولا می خواست ایده ترک گرایی را از سطح آرمان گرایی اندکی به واقع بینی نزدیک کند. دیگر اینکه به دنبال آن بود تا ملت های جدایی طلبی مانند ارامنه را که در مقابل پان تورانیسم مدعی شده بودند که خاستگاه ترکان، به ادعای خودشان، آسیای مرکزی است و ریشه آناتولیایی ندارند و در اینجا غریبه اند و این ما ارامنه هستیم که قدمت دیرینی در این سرزمین داریم، خلع ید کند و ترکان را صاحبان اصلی آناتولی معرفی نماید.
جدا از این، آتاتورک واضع اصلی سیاست ترک گرایی در جمهوری جدید التاسیس ترکیه است. او در ادامه تلاش نویسندگان اروپایی که می خواستند ترکان را از هر حیث برترین بنامند و بدین گونه هویتی جدید برای آنان بتراشند، حمایت جدی و همه جانبه از افراد و انجمن های ترک گرا را سرلوحه سیاست فرهنگی خود قرار داد و رهبری این جریان را نیز سعی کرد خود به دست بگیرد. نخستین و دومین کنگره تاریخ ترک در زمان حیات آتاتورک تشکیل گردید و در کنار برتری شمردن به تاریخ و فرهنگ ترکی، زبان ترکی نیز به عنوان زبان برتر مطرح شد. آتاتورک با تاسیس “بنیاد تاریخ ترک” و بنیاد زبان ترک” و اختصاص بخشی از اموال و دارایی های خود به این دو بنیاد، نشان داد که چقدر به این موضوع علاقه و اهتمام دارد. در همین زمان نظریه زبان خورشید توسط اطرافیان آتاتورک مانند ژان پیتارد و عایشه آفت اینان (دخترخوانده آتاتورک) مطرح شد. این نظریه ریشه همه زبان ها را ترکی می دانست و ازین رو سعی می کرد برای همه واژگان در همه زبان ها به طور مسخره آمیزی ریشه ترکی پیدا کند. به قول مانگو در کتاب حجیم اش “آتاتورک”، اینها وقتی به واژه آمازون رسیدند فکر کردندکه خب ریشه ترکی آن چه می تواند باشد و آما+ اوزون را ریشه آن دانستند به این اعتبار که انسان های اولیه وقتی این رود بزرگ را دیدند گفتند: آما اوزون: چقدر دراز!!!. با این نمونه نظریه زبان خورشید به وسیله دانشمندان زبان شناس و تاریخ دان به سخره گرفته می شد. عایشه آفت اینان که رساله دکترای خود را به توصیه آتاتورک با عنوان “آناتولی، کشور نژاد ترک”، در مطالعه خاستگاه آناتولیایی ترکان و شکل گیری تاریخ اروپا به واسطه مهاجرت ترکان به این قاره نگاشته بود، از مدافعان سرسخت این نظریه بود.
مطالعه این روند به خوبی نشان می دهد که چقدر اندیشه ترک گرایی افراطی بر بستر توهم و خیالبافی شکل گرفت تا از عهده ضرورتی بنام ایجاد هویتی نو برای دولتی جدید برآید.
ترک گرایی افراطی خود را در تقابل با اندیشه اسلامیت و عثمانیت تعریف می کرد و تنها با اندیشه غربیت قرابت نشان می داد. اگر ظهور جریانی به نام چپ در ترکیه در نیمه قرن بیستم نبود شاید اسلام زدایی از تاریخ و هویت ترکی درجاتی به مراتب شدیدتر پیدا می کرد. ترس ترک گرایان از نفوذ و گسترش چپ گرایی آنها را به اسلام گرایان نزدیک کرد تا به جای ضدیت با تمدن اسلامی حالا دیگر آن را جزئی از هویت تاریخی ترکان معرفی کنند. آثار مورخانی مانند عثمان توران و ابراهیم قفس اوغلو و به طور کلی تلاشی که در باشگاه روشنفکران در دهه 70 میلادی صورت گرفت، در همین راستا بود که تالیف دایره المعارف اسلام و بسیاری از آثار دیگر با رویکرد پذیرش هویت ترکی/اسلامی در دستور کار قرار قرار گرفت.
ترک گرایی افراطی همان گونه که نشان داده شد بیش از آنکه اندیشه ای علمی باشد یک ایدئولوژی سیاسی بود که در فضایی هیجانی و پر احساس پس از تاسیس ترکیه جدید شکل گرفت. در شرایطی که اندیشه های ناسیونالیستی در جهان طرفداران زیادی یافته بود و در قلمروی عثمانی نیز این اندیشه ها به دنبال جدایی طلبی بودند. پان اسلاویسم، پان عربیسم، پان ژرمنیسم و… . ترک گرایی هم نمی خواست از این قافله عقب بماند.