جی در سال 1885 تحت عنوان «مادیگان شطرنج» با ترجمه انگلیسی و گجراتی و آوانویسی اوستاتی مورد ویرایش قرار گرفت.
متن به صورت بسیار دلنشین ، داستان پیدایش شطرنج و تخته نرد را بیان می دارد.
پژوهش های انجام شده:
1- بهار محمد تقی، گزارش شطرنگ و نهادن ونیردشیر ، ترجمه چند متن پهلوی، تهران 1347: صص10-17
TRAPORE J.C
Vijarishn texts. transliteration or the explanaation of chatrang and other text. transliteration and translations into English and Gujarati if the orginal pahlavii text. with an introduction Bombay, 1932
***
به نام یزدان
1- ایدون گویند که اندر پادشاهی خسرو انوشه روان، از (سوی) سچیدرم، بزرگ شهریار هندوان شاه، برای بر آزمودن خرد و دانایی ایرانشهریان و نیز سود خویش نگریدن (= به ملاحظه منافع خویش)، شطرنج، این چنین جفت(= بصورت دو طرفه قرینه)، شانزده تای از زمرد و شانزده تای از یاقوت سرخ ساخته و فرستاده شد.
2- با آن شطرنج، هزارو دویست اشتر بار زر و سیم و گوهر و مروارید و جامه و نودپیل(که) با آن چیز(های) پر بها همراه کرد، فرستاد؛ و چون تترگدوس در (میان) هنوان بگزین(= برگزیده) بود(اورا نیز) همراه فرستاد.
3- به طور آنگونه نوشته شده بود که(هم) چنان(که) بایسته است نام شما به شاهنشاهی بر ما همه شاهنشاه باشد، باید که دانایان شما نیز از آنِ ما (= دانایان ما) داناتر یاشند. یاچَم این شطرنج را تشزیح کنید(و یا) در غیر این صورت ساو(= خراج) و باج به فرستید.
4- شاهنشاه سه روز زمان خواست و هیچ کس از دانایان ایرانشهر نبود که(برای) تشریح کردن چم آن شطرنج شایسته باشد.
5- سدیگر روز بزرگمهر بختگان بر پای ایستاد.
6- او گفت که انوشه باشید، من چَم این شطرنج را تا امروز از آن سبب تشریح نکردم تا شما و هر که در ایرانشهر باشد بداند که اندر ایرانشهر من مرد دانا تر هستم.
7- من چَم این شطرنج را به آسانی تشریع می کنم و ساو( =خراج) و باج از سچیدرم می ستانم و نیز چیزی دیگر کنم (و) سوی سچیدرم می فرستیم که آنرا تشریع کردن نتوان، من از او دوباره ساو( =خراج) می گیرم وبه این (امر) بی گمان باشید که شما به شاهنشاهی ارزیابی( =ارزنده) هستید و دانایان ما از آن سچیدرم داناتر هستید.
8- شاهنشاه سه بار گفت که زهی بزرگمهر، تترگدوس ما، وی فرمود دوازده هزار درهم به بزرگمهر دادن(= بدهند)
9- روز دیگر بزرگمهر، تترگدوس را به پیش خواست و گفت که: سچیدرم این شطرنج را به چَم کارزا همانند کرد.
10-او همانا دو سرخدای ساخت، شاه بعنوان(مهره) اصلی( = مادیان)، همانا رخ بر چپ و راست، فرزین همانند ارتشتاران سالار، پیل همانند پشتیبان سالار و اسب همانند سواران سالار، پیاده، آن هم مانند پیاده پیش رزم.
11-سپس تترگدوس شطرنج را (در میان) نهاد، با بزرگمهر بازی کرد، بزرگمهر سه دست تترگدوس برد و به(سبب) آن(برد) رامش بزرگ به همه کشور آمد.
12-سپس تترگدوس بر پای ایستاد.
13-و گفت که انوشه باشید، ایزداین ورج(= قدرت غیر قابل تصور) و فره و هماوندی و پیروز گری را به شما داد (از این رو شایسته است که) ایران و انیران خدای باشید.
14-پس از چندی دانایان هند، با خرج و رنج بسیار، این شطرنج را چنین جفت به این جا آوردند، هیچ کس را توان تشریح کردن(آن) نبود.
15-بزرگمهر شما از آسن خرد( = خرد فطری) خویش این چنین به آسانی و سهولت (آن را) تشریح کرد.
16-پس وی(تترگدوس) آن مقدار خواسته (= ثروت) را به گنج شاهنشاه گسیل کرد(= ثروتی را که همراه داشت به خزانه شاهنشاهی ایران تحویل داد).
17-شاهنشاه دیگر روز بزرگمهر را به پیش خواست.
18-پس او به بزرگمهر گفت که: ای بزرگمهر ما، چیست آن چیزی را که گفتی((می کنم(و) بسوی سچیدرم می فرستم))
19-بزرگمهر گفت که از دهبدان اندر این هزاره، اردشیر فعال تر و داناتر بود و نیواردشیر را چنین جفت(= بصورت دو طرفه قرینه) به نام اردشیر (نام) می نهم.
20- تختۀ نیواردشیر را به زمین سپندارمذ شبیه کنم.
21-و سی مهره را به سی روز و شب شبیه کنم، پانزده (مهره) سفید را به روز شبیه کنم و پانزده(مهره) سیاه را به شب شبیه کنم.
22-یک جفت گردانه(= طاس) را به گردش اختران و گردش سپهر شبیه کنم.
23-(عدد) یک را بر گردانه ای آنگونه همانند کنم که هر مزد یکی است و هر نیکی را او داد.
24-دو را به مینو و گیتی همانند کنم.
25-سه را به هومت و هوخت و هوورشت (یعنی) اندیشه (نیک) و گفتار(نیک) و کنش(نیک) همانند کنم.
26-چهار را به چهار آمیزش که انسان از آن(بوجود آمد و سپس) چهار سوی گیتی (یعنی) خراسان و خاوران، نیمروز و باختر از آن(پدید آمد) شبیه کنم.
27-پنج را به پنج روشنی چون خورشید و ماه و ستاره و آتش و رعدی که در آسمان آید شبیه کنم.
28-شش را به آفرینش آفرید(گان) در شش گاهنبار شبیه می کنم.
29-نهادن نیواردشیر را برتخته به هرمزد خدا هنگامی که آفرید ( گان) را در گیتی آفرید شبیه می کنم.
30-گردش و چرخش مهره ها بر اساس (هر) گردانه ای را به مردمان (_ی) شبیه می کنم که بند(آنان) در گیتی به مینو پیوسته است(و) به هفت (سیاره) و دوازده (برج) همه می گردند و به پیش می روند و گاهی می شود که یکی بر دیگری زنند و برچینند، چنان مردمان(که) اندر گیتی یکی بر دیگری می زنند.
31-و گاهی بنابر گردش گردانه ای همه(مهرها) را برچینند، مردم که همه از گیتی(درحال) گردش(= گذر) باشند و گاهی بار دیگر نیز بنهند. همانند مردمان که به رستاخیز همه باز زنده شوند.
32-شاهنشاه چون آن سخن از او شنید آسوده شد و فرمود دوازده هزار اسب تازی هم موی(= دارای موی یک رنگ) دارای افسار(- ی از) زر و مروارید و دوازده هزار مرد جوان که از ایرانشهر برگزیده (شده باشند)، دوازده هزار زره هفت کرد و دوازده هزار شمشیر پولادین هندو ویراسته (= مزین شده در هند)، دوازده هزار کمر هفت چشمه و دیگر هر چیز در خور دوازده هزار مرد و اسب، هر چه نابرناتر(= هرچه شتابان تر) پیرائیدن.
33-(سپس) بزرگمهر بختگان را بر آنها سالار کرد و(در) روزگاری گزیده به جهش نیک(= زمانی میمون و مسعود) و یاری یزدان به سوی هندوان فرستاد.
34-سچیدرم، بزرگ شهریار هندوان شا، چون آنان را به آن آئین دید از بزرگمهر بختگان چهل روز زمان خواست.
35-هیچکس از دانایان هندوان نبود که چم آن نیواردشیر را بداند.
36-بزرگمهر بار دیگر، هم چند(= برابر) آن ساو و باج را از سچیدرم ستاند و به جهش نیک و شکوهی بزرگ به ایرانشهر باز آمد.
37-گزارش چم شطرنج این بود که (آن بازی) به نیرنگ است(= نیاز به اندیشه دارد)، از آن روی دانایان نیز گفته اند که: پیروز آن که به خرد (بازی را ببرد، (و) از آن سبب(همه) خردی(= اندیشمند بودن و) مایه وری دانستن را گواهی می کنند(= خبر می دهند).
38-بازی کردن شطرنج این که: نگرش(= توجه) و کوشش در نگاه داشتن ابزار خود بیش از کوشش در بردن ابزار آن دیگری و به امید بردن ابزار آن دیگری دست بد بازی نکردن(= دست به بازی اشتباه نبردن) و همواره ابزار یکی به کار (= در حمله) و (آن) دیگر در پرهیز (= دفاع) داشتن و نگرش (بصورت)کامل اندیشی و دیگر آن چنان که در آئین نامه نوشته شده است.
فرجام یافت به درود و شادی
منبع:متون پهلوی، گرد آورنده، جاماسب جی دستور جی جاماسب
گزارش: سعید عریان
ناشر: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
1371