از هزینههای جنگ و ستیز در خاورمیانه دور و شرق را جایگزین این منطقه از جهان کنند. درست که اوباما دلنگران ظهور چین است و این درستتر که اقتصاد آمریکا قرار است در دوره رکود دوباره در اقتصاد جهانی موتور محرکه نظام بینالملل باشد تا جهان از طراوت و تازگی نیفتد اما همه این خواستهها با داشتههای ایالات متحده همخوانی و همسازی ندارد.
توازن میان ایران، عربستان و اسرائیل امری غیرممکن است و استفاده نیمبند از الگوی رئالیستی در روابط بینالملل ناتوان از ایجاد بالانس در برآیند نیروهای متضاد و چالشگر. اوباما و مشاوراناش موازنه میخواهند اما هر تقلایی در این راه پرخطر تنها این رویای خفته را به خواب ابدی فرو میبرد و بر آشفتگی میان بازیگران خاورمیانه میافزاید. برجام در جولای 2015 نهایی شد تا اقتصاد ایران جان بگیرد و در برابر دو نیروی رقیب قد علم کند.
قرار بود برجام به فرجام زخمهای خاورمیانه بینجامد؛ اما در دل توافقنامه هستهای بحرانی نهان شد که زخماش در جای دیگری باز میشود. تولید ناخالص داخلی ایران به قیمت ثابت از رقم 216 هزار میلیارد تومان در سال 90 به 197 هزار میلیارد تومان در سال 92 رسید تا آمریکا به این مهم برسد که در صورت تداوم تحریمها، بحرانی بزرگتر و عمیقتر منطقه را به آتش میکشد. تحریمهای 12ساله آمریکا و غرب علیه ایران حدود 100 میلیارد دلار خسارت به بار آورد تا ایالات متحده در بزنگاهی به این علم برسد که بدون برجام فاجعه آفریده میشود. پس برجام امضا شد تا 32 میلیارد دلار از پولهای بلوکه شده ایران آزاد شود و رفع تحریمها در هفت حوزه مالی – بانکی، بیمه، انرژی و پتروشیمی، کشتیرانی و کشتیسازی، طلا و فلزات گرانبها، نرمافزار و فلزات و خودرو قدری به ایران مجال دهد که به خود برسد و توانمندی نظامیاش را افزون کند تا بدینگونه تراژدی عدم توازن مرده متولد شود.
اما برجام حسادت استراتژیک دو رقیب دیگر را برانگیخت. اسرائیل از هول برجام به گود رقابت با متحد قدیمی رسید و مذاکرات مربوط به تمدید کمکهای تسلیحاتی آمریکا را به تعویق انداخت. قرار بود با پایان مهلت 10ساله این قرارداد در سال 2017، اوباما با رقم 7/3 میلیارد دلار پای قرارداد کمک نظامی را امضا کند اما اسرائیل مذاکرات را معلق کرد تا با بزرگنمایی تهدید برجام، رقم قرارداد را حداقل چند صد میلیون دلار دیگر افزایش دهد. بزرگنمایی در قدرت نظامی ایران پس از برجام باعث شد که کاخ سفید و کنگره با تحویل جنگندههای اف35 یکصد و ده میلیون دلاری به تلآویو موافقت کنند. قرار است هواپیماهای عمودپرواز وی22 نیز در اختیار اسرائیل قرار گیرد تا آب از آب تکان نخورد. هماکنون ایالات متحده به طور متوسط روزانه حدود 8 میلیون و 500 هزار دلار به اسرائیل تسلیحات میفروشد تا متحدش از هر گزندی مصون بماند. در این میان عربستان هم به نان و نوایی رسیده است. در اکتبر 2015 یعنی فقط چند ماه پس از نهایی شدن برجام، آمریکا با فروش 5/1 میلیارد دلاری تسلیحات به ریاض موافقت کرد. قرار است عربستان کشتیهای جنگی به ارزش 11 میلیارد دلار هم از آمریکا خریداری کند و در عین حال امتیاز خرید هلیکوپترهای اماچ60 را هم به ارزش 9/1 میلیارد دلار از واشنگتن بگیرد.
در همان ماه امضای برجام نیز آمریکا حدود 4/5 میلیارد دلار موشک پاتریوت در اختیار آلسعود قرار داد تا خیال آنها نیز از پیامدهای برجام آشفته نشود. اگرچه این همه بذل و بخشش آمریکایی در قبال 30 میلیارد دلار اموال آزاد شده و رفع تحریم از هفت حوزه اقتصادی به ظاهر متناسب است اما این تناسب تنها به رفع عقبماندگیهای تهران در طول سالهای گذشته کمک میکند و نه به برقراری توازن استراتژیک؛ آن هم در شرایطی که میان ریاض و تلآویو با تهران روابط دیپلماتیک وجود ندارد. روابط خصمانه است؛ آن هم در زمانهای که منطقه پر از جغرافیای نفوذ ناشی از خلأ قدرت است. پس هم برجام از کارایی میافتد و هم توافقات دوجانبه واشنگتن با ریاض و تلآویو. همه اینها اسبابی میشود برای آشفتگی بیشتر و فزونتر در خاورمیانه. در چنین هنگامهای تهران حق دارد به آمریکا بیاعتماد باشد و آمریکا هم برای دلجویی از متحدانش خود را سزاوار ببیند تا به بذل و بخششهایش ادامه دهد و حتی در گامی فراتر برای بازسازی روابط خود با اعراب و اسرائیل به تحریمهای جدید علیه تهران روی آورد. اعمال تحریمهای موشکی علیه تهران آن هم یک روز پس از اجرای برجام یک نشانه خطرناک است از اینکه سیستم موازنه آمریکایی کار نمیکند و نشانهای خطرناکتر برای امنیت و صلح در خاورمیانه.