فلسفه او -اعم از نوشته و ترجمه از زبان اروپایی- کمابیش میتوان گفت که هنوز در زبان فارسی هیچ اثر معتبری در این باره وجود ندارد. تا زمانی که حمید عنایت (استاد پیشین دانشگاه تهران، ۱۳۴۹) ترجمهی فارسی کتاب استیس انگلیس را منتشر کرد، کتابی دربارهی فلسفهی هگل وجود نداشت. ۱ البته اندکی پیش از آن، حمید حمید رسالهی کوتاهی را بهعنوان هگل و فلسفهی جدید منتشر کرده بود که اهمیتی جز اینکه نخستین نوشتهی به زبان فارسی بود، نداشت. ۲ اصل انگلیسی کتاب فلسفهی هگلِ استیس در سال ۱۹۲۳ در ایالات متحده آمریکا منتشر شده بود و شرح و تفسیری کموبیش کماهمیت از فلسفهی هگل بر پایهی بخشهای سهگانهی دانشنامهی علوم فلسفی او بود. کتاب استیس حتی اگر در اصل اعتباری میداشت، در زمانی که به فارسی برگردانده شد، کموبیش اهمیت خود را از دست داده بود و جز برای مبتدیان در فلسفه سودمند نبود.
والتر ترنس استیس اهل انگلستان بود، در انگلستان و اسکاتلند درس خوانده بود و استاد فلسفه در دانشگاه پرینستون بود؛ اما آشنایی او با فلسفهی هگل مانند اکثر مفسران انگلیسیزبان امریکایی و انگلیسی، از حد نهچندان بالای پژوهشهای فلسفهی قارهای -بهویژه ایدئالیسم آلمانی- در کشورهای انگلیسیزبان فراتر نمیرفت. بااینهمه، ترجمهی فارسی عنایت از این اثر بهعنوان تحقیقی با این تفصیل دربارهی فیلسوفی اروپایی در نوع خود کاری مهم به شمار میآمد و زبانی که عنایت برای ترجمه انتخاب کرده بود در مقایسه با بسیاری از ترجمههای آن زمان، گامی به پیش بود. چند سال پس از آن عنایت بخشی کوتاهی از پدیدارشناسی روح هگل را نیز با شرح الکساندر کوژو بر همان بخش به فارسی ترجمه کرد، ۳ اما آن جزوه بهصورتیکه عرضه شد معلوم نبود برای خوانندهای که دربارهی پدیدارشناسی و تفسیر کوژو از آن هیچ نمیدانست چه سودی میتواند داشته باشد. به احتمال بسیار، عنایت با توجه به شهرت درسهای کوژو در میان اهلفلسفه (بهویژه در فرانسه) به سراغ بازنویسی آنها رفته بود و بخش خدایگان و بنده را نیز ازاینحیث برای ترجمه انتخاب کرده بود که رگههای مارکسیستی-اگزیستانسیالیستی در آن بیشتر به چشم میخورد و میتوانست با حالوهوای پیکار سیاسی «رد تئوری بقا» در دههی ۴۰ خورشیدی سازگارتر باشد.
اینکه در فاصلهی انتشار ترجمهی کتاب استیس تا انتشار خدایگان و بنده بر عنایت چه گذشته بود، من نمیتوانم بدانم. من در سالهای ۴۹ تا ۵۰ در فاصلهی فراغت از تحصیل تا عزیمت برای ادامهی تحصیل به فرانسه ۳-۲ باری عنایت را در دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی برای صحبت دربارهی کتاب استیس دیدم، اما با شگفتی متوجه شدم که او جز چند کتاب نامعتبر که به انگلیسی وجود داشت، نمیشناسد. عنایت فرانسه میدانست و من که از زمان فراغت از تحصیل در سال ۴۷ بیشتر متنهایی را که در کتابخانههای تهران در اختیار بود و نیز از طریق نمایندگی شرکت فرانسوی لاروس به دستم میرسید، خوانده بودم، از او پرسیدم چرا متنی معتبرتر را برای ترجمه انتخاب نکرده و وقتی سخنی از همین عنوانهای معتبر به میان آمد متوجه شدم که او هیچیک از آنها را نمیشناسد.
باری، میتوان با تورق متن تفسیر کوژو و آوازهی مارکسیستمآب او حدس زد که عنایت بهعنوان استادی «مترقی» نمیتوانست در جریان شکلگیری گروههای چریکی نباشد، او گمان کرده بود که آن ترجمه میتواند برای پیکارهای سیاسی در حال تکوین سودمند باشد. این بخش از تفسیر کوژو سرنوشت شگفتانگیزی در تاریخ فلسفهی معاصر داشته است. هگل از زمان حیات خود در محافل دانشگاهی فرانسه شناخته شده بود. ویکتور کوزن، استاد کرسی فلسفه در سوربن -که در واقع همان جایگاهی را در پاریس داشت که هگل در برلین- با هگل دوستی داشت و آن دو در پاریس و برلین یکدیگر را دیده و گفتوگو کرده بودند. از همان زمان نیز فرانسویان برخی از رسالههای هگل را ترجمه کرده و گاهی شرحهایی مهم بر آنها نوشته بودند، اما تا دههی ۳۰ سدهی بیستم، سوربن و کرسیهای فلسفه بیشتر در تصرف کانتیهای فرانسوی باقی ماند. در فاصلهی میان دو جنگ، محفل کوژو در بیرون سوربن در مدرسهی تتبعات عالیه به کانونی برای گرد آمدن جمعی از فرانسویان (بهعنوان مثال، ژرژ بتای نویسنده، آوردن جامعهشناس، کربن دانشآموختهی فلسفهی قرونوسطی و آلمانی جدید و مترجم بعدی نخستین اثر هایدگر به فرانسه ۴ و…) تبدیل شد و با پایان آن درسها نیز که ۶ سال تحصیلی به طول انجامید، شرحی از آنچه نویسندهی فرانسوی ژان گئنو تهیه کرده بود، با عنوان درآمدی بر قرائت هگل انتشار پیدا کرد و از آن پس نیز شهرتی به هم رساند و به زبانهای اروپایی ترجمه شد. برخی از تاریخنویسان فلسفهی جدید بر آن هستند فلسفهی معاصر فرانسوی با این درسها و متن بازنویسیشدهی آنها آغاز شده است.
اما اثر مهم حمید عنایت در پژوهشهای هگلی، ترجمهی مقدمهی درسهای هگل بر فلسفهی تاریخ بود که ویراستار آلمانی آن درسها را با عنوان «عقل در تاریخ» منتشر کرده بود. ۵ ترجمهی فارسی این کتاب که اثری مهم در فلسفهی جدید به شمار میآمد، اهمیت بسیاری داشت، زیرا افزون بر اینکه خود عنایت در یک دههی میان انتشار فلسفهی هگلِ استیس و عقل در تاریخ، آشنایی بیشتری با فلسفه و زبان هگل پیدا کرده بود، رسالهی اخیر را با نگاهی به متن آلمانی و نیز به ترجمهی کمابیش دقیق فرانسه به فارسی برگردانده بود که موجب میشد ترجمهای دقیق و خوشخوان در اختیار خواننده قرار گیرد. عنایت با ترجمهی این اثر آشنایی بیشتری با فضای فلسفهی هگلی پیدا کرد و اگر اجل مهلت میداد، ترجمههای دقیقتر دیگری نیز به خوانندگان عرضه میکرد. بااینهمه، اگر از خلاصهای از فلسفهی هگل که محمدعلی فروغی در سیر حکمت در اروپا عرضه کرده بود صرفنظر کنیم، ترجمهی فارسی همین اثر اخیر برای نخستین بار این امکان را به خوانندهی فارسیزبان میداد که بهدقت با برخی از مباحث عمدهی فلسفهی هگل و اصطلاحات خاص این فلسفه آشنایی به هم رساند، اما شگفت اینکه این اثر تا دهههای اخیر مغفول ماند و توجهی به آن نشد. انتشار این اثر اندکی پیش از اوجگیری حوادث انقلاب ۵۷ صورت گرفته بود و از آنجا که ناشر آن دانشگاهی دولتی بود و نسخههای آن نیز بهدرستی پخش نشد بود، توجه چندانی را جلب نکرد و تا سالها پس از انقلاب نسخههایی از آن در کتابفروشیها به ثمن بخس روی جلد دههی پیش قابل دسترسی بود. ۶
تا نیمهی نخست دههی ۶۰ خورشیدی از گروه فلسفهی دانشگاه مادر (و فرزندان خلف آن در دانشگاههای شهرستانهایی که گروه فلسفهای داشتند و بیشتر کارمند ثبت احوال تولید میکردند) هیچ نوشتهای دربارهی هگل صادر نشد و از چند مقالهای نیز که استادان آن گروه نوشته بودند هیچیک اعتبار علمی نداشت. از نیمهی دوم همان دهه به بعد، ناگهان نظرها به هگل جلب و نوشتههایی از او و دربارهی فلسفهی او انتشار پیدا کرد که ارزیابی آنها فرصت فراخ دیگری میطلبد. بهاجمال میتوان گفت که اگر از چند رسالهای از هگل و دربارهی او که از زبان فرانسه ترجمه شده است صرفنظر کنیم، عمدهی تولید دربارهی فلسفهی هگلی در زبان فارسی از طریق زبان انگلیسی صورت گرفته است. احمد آرام نیز دربارهی فلسفهی هگل نمیدانست، متن فرانسهی ترجمهی احمد آرام انباشته از بدفهمیهایی است که من در جای دیگری به برخی از آنها اشاره کردهام. ۷
ترجمهی باقر پرهام از رسالهی روژه گارودی نیز نه ترجمهی خوبی بود و نه اصل کتاب اهمیتی داشت. گارودی زمانی آن کتاب را نوشته بود که از رهبران فکری و نظریهپردازان حزب کمونیست فرانسه به شمار میآمد و فلسفهی هگل را دیباچهای بر دیالکتیک مارکس میدانست. پرهام نیز گویا به این اعتبار این کتاب بیاهمیت را ترجمه کرده بود وگرنه در همان زمان تفسیرهای بسیار معتبری در زبان فرانسه از فلسفهی هگل وجود داشت. ۸
بدینسان، کوشش برای نخستین آشناییها با فلسفهی هگل آغاز شد. اگرچه در میان آنچه تا این زمان دربارهی هگل منتشر شده بود (بهاستثنای ترجمهی عقل در تاریخ هگل که به آن اشاره کردم) هیچ اثر مهمی به چشم نمیخورد، اما بااینهمه زمان اقبال گستردهتر به هگل فرا رسیده بود. شمار نوشتههایی از هگل و دربارهی فلسفهی او که در ۳ دههی گذشته به فارسی ترجمه شده یا در موارد نادری نوشته شده، بیشتر از آن است که بتوان در اینجا از همهی آنها نام برد، اما بههرحال مجموعهی جالب توجهی را تشکیل میدهد. یک نکته در این مورد جلب نظر میکند که من بیآنکه بخواهم دربارهی آن بحث کنم به آن اشاره میکنم: تا مدتی -حتی تا حدی امروزه- گمان میرفت که دیالکتیک هگل شالودهی دیالکتیک مارکس بوده و فلسفهی هگل همچون دیباچهای بر نظریهی ماتریالیستی مارکس است، اینک که طشت مارکسیسم از بام رسوایی افتاده است (درحالیکه هگل همچنان فیلسوف بزرگی مانده است) شبح قرائتهای دیگری نیز در آستانهی در ظاهر شده است که از همهی آنها جز اخلال در فهم هگل نتیجهای به دست نخواهد آمد.
افزون بر این ایراد، عمدهی آنچه در این سالها دربارهی فلسفهی هگل نوشته یا از رسالههای او به فارسی ترجمه شدهاند یک اشکال اساسی دیگر نیز دارند، اینکه نویسندگان آنها -بهاستثنای یکی، دو مترجم که ادعا کردهاند از آلمانی ترجمه کردهاند- جز انگلیسی زبان دیگری نمیدانستهاند. باقر پرهام پدیدارشناسی جان را از فرانسه ترجمه کرده و گفته است که نظری به متن آلمانی داشته: العهده علی الراوی! دیگران نیز ادعا کردهاند که متن آلمانی را به فارسی برگرداندهاند. من با مراجعههایی به این متنها تردیدی جدی در درستی این ادعاها دارم، اما اینجا در این باره بحثی نمیکنم، آنچه اینجا میتوانم بگویم این است که ترجمه و نوشتههایی که بر پایهی منابع انگلیسی به فارسی منتشر شدهاند، در مجموع اعتبار چندانی ندارند. تا دو دههی اخیر در دانشگاههای انگلیسیزبان، مطالعات هگلی و ایدئالیسم آلمانی از دقت کافی برخوردار نبود؛ در این دانشگاهها (اگر از کانت صرفنظر کنیم) مطالعات مربوط به فیشته و شلینگ امری عدمی بود و آنچه از هگل و دربارهی فلسفهی هگل انتشار پیدا کرده بود چنان فاصلهای با هگل داشت که در همین دههی اخیر که هگلیهای جدید در برخی دانشگاهها ظاهر شدهاند، انگلیسیزبانان مجبور شدهاند همهی رسالههای ترجمهشده را بار دیگر به انگلیسی ترجمه کنند.
خلاصهی سخن این است که تا زمانی که نتوان فلسفهی هگل را بر پایهی متنهای خود فیلسوف و مفسران مهم او که بیشتر آلمانی و نیز فرانسوی و در مقیاس محدودتری ایتالیایی هستند و در پیش استادانی که با مشکلات آشنایی دارند مطالعه کرد و به درس خواند، نمیتوان به فهم درستی از این فلسفه رسید.
در دههی ۵۰ سدهی بیستم میلادی که اختلاف میان دو گروه مارکسیست و لیبرال انجمن جهانی مطالعات هگل شدت پیدا کرد، فیلسوف آلمانی، گادامر در سال ۱۹۵۸ در خطابهای در نشست هگلیهای لیبرال که در فرانکفورت تشکیل شده بود اعلام کرد که برای فهم درست هگل باید نوشتههای او «را هجی کرد». رسالهای که از علیرضا سیداحمدیان اینک در دسترس خوانندگان قرار گرفته کوششی برای هجی کردن آن بخش از پدیدارشناسی روح هگل است که پیشتر حمید عنایت از ترجمه و شرح الکساندر کوژو به فارسی برگردانده بود. اهمیت کار سیداحمدیان در این است که افزون بر ترجمهی بخشی که عنایت نیز به فارسی برگردانده بود، مقدمهای برای ورود در فلسفهی هگل و پدیدارشناسی او در آغاز کتاب آورده و فقرات ترجمهشده را به تفصیل شرح داده است. آنچه رسالهی سیداحمدیان را از دیگر نوشتههایی که پیشتر منتشر شده بود متمایز میکند نخست این است که او متن را از اصل آلمانی به فارسی برگردانده و بدفهمیهای حمید عنایت و اشکالات ترجمهی او را توضیح داده است. در بخش نخست کتاب، سید احمدیان شرحی از «تاریخ تفسیر یک متن» آورده و بهویژه تفسیر مهم ژان وال از بخش «وجدان نگونبخت» و تفسیر کوژو از «خدایگان و بنده» را تحلیل کرده است.
افزون بر این، سیداحمدیان در پایان این بخش نیز اشارههایی به دو تفسیر متفاوت فوکو و دریدا از هگل در ادامهی تفسیر کوژو کرده است که از نمونههای بحثهایی است که در فرانسه به دنبال مفسر روستبار هگل درگرفته بود؛ البته در این مورد جای اشارهای به مقالهای از ژرژ بتای نیز خالی است که یکی از شرکتکنندگان در درسگفتارهای کوژو و یکی از بزرگترین نویسندگان فرانسوی میان دو جنگ و بعد از جنگ دوم جهانی بود. در صفحات آغازین همین نخستین بخش، صفحاتی نیز به تحریر محل نزاع در فلسفهی هگل اختصاص یافته که برای آشنایی با هگل سودمند است؛ عمدهی منابعی که در نوشتن این بخش به کار گرفته شده منابع دستاول و تفسیرهای معتبر به زبانهای اصلی است.
در بخش دوم، سیداحمدیان ترجمهی حمید عنایت را مورد بررسی قرار داده و توضیحی دربارهی اصطلاحاتی که او به کار گرفته، آورده است. در این مجموعه، متن آلمانی بخش ترجمهشده نیز به برگردان فارسی افزوده شده است تا خوانندهای که زبان میداند ترجمه را با متن مقایسه کند. مترجم، بخش خدایگان و بنده را به ۱۹ بند تقسیم کرده و آنگاه شرح عالمانهای نیز بر آن نوشته است که بیش از ۱۰۰ صفحهی کتاب را شامل میشود. این بخش از مجموعهی سیداحمدیان که شرح همهی بندهای بخش ترجمهشده است، به لحاظ دقت توضیحات و منابعی که برای تفسیر و فهم نوشتهی هگل به آنها استناد شده، اثری بیهمتا در زبان فارسی است. در واقع در این بخش، سیداحمدیان برای نخستین بار در زبان فارسی توصیهی گادامر مبنی بر هجی کردن هگل برای فهم فلسفهی او را به کار بسته و با تفسیر خود چراغی فراراه خواننده قرار داده است تا او را در گذر از پیچوخمهای بیان و اندیشهی هگل هدایت کند.
با توجه به ملاحظاتی که اینجا به اختصار آوردم، میتوانم بگویم که انتشار رسالهی سیداحمدیان آغازی نو در مطالعات هگلی در ایران است و هرکسی که بخواهد ازاینپس قدم در این راه بگذارد باید سرمشق کار او را دنبال کند. بدیهی است که منتقدان میتوانند اشکالاتی بر این مجموعه بگیرند، اما تردیدی نیست که با انتشار این اثر نمیتوان مانند گذشته ترجمههایی از سنخ «پدیدارشناسی جان» یا «پدیدارشناسی ذهن» و انبانی از اطلاعات نادرست از سنخ «افکار هگل» را بهعنوان مطالعات هگلی به خوانندگان تحویل داد.
پینوشتها:
والتر ترنس استیس، فلسفهی هگل، ترجمهی حمید عنایت، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی ۱۳۴۷، قطع وزیری، ۷۸۳ صفحه.
حمید حمید، هگل و فلسفهی جدید، تهران امیرکبیر ۱۳۴۵، قطع جیبی،۱۴۸.
هگل، خدایگان و بنده، ترجمهی حمید عنایت، تهران، خوارزمی ۱۳۵۲، قطع وزیری، ۷۷ صفحه.
نسخهی دستنوشتهی کربن از این درسها نیز باقی است اما هنوز به چاپ نرسیده است. حدود ۱۰ سال پیش خانم استلا کربن آن مجموعه را در اتاق کار کربن در میان مجموعه دستنوشتههای شوهر فقید خود به من نشان داد. گمان میکنم آنچه پدیدارشناسی روح هگل گفته مبتنی بر این درسها بوده است. نظریهی کربن دربارهی پدیدارشناسی روحالقدس نیز تحت تأثیر همین درسگفتارهای کوژو تدوین شده است که موضوع بحث من نیست.
هگل، عقل در تاریخ، ترجمهی حمید عنایت، تهران، انتشارات دانشگاه صنعتی ۱۳۵۶، قطع وزیری ۳۱۵ صفحه.
در سال ۶۵، یعنی ۱۰ سال پس از انتشار، طی یک ترم تحصیلی، من عقل در تاریخ را در انجمن فلسفهی ایران درس میدادم و در همان زمان نسخههایی از آن قابل ابتیاع بود.
امیرمهدی بدیع، مبادی فلسفهی هگل، ترجمهی احمد آرام، تهران، خوارزمی ۱۳۶۴.
روژه گارودی، فلسفهی هگل، ترجمهی باقر پرهام، تهران، آگاه ۱۳۶۲.
منبع: مهرنامه