بههمراه حوزه تمدنی ایران، حوزههای متمایزی را در منطقه شکل دادهاند. اما در حد فاصل این حوزهها، مناطقی با فرهنگها و هویتهای «ترکیبی» بهوجود آمدهاند که در حقیقت سنتزی از چند تمدن محسوب میشود.
کشورهایی چون پاکستان، عراق و جمهوری آذربایجان بهدلیل واقع شدن در حوزههای مابین تمدنی از هویتی چندرگه برخوردارند که هریک عناصری از فرهنگ ایران هم را در خود پذیرفتهاند. منطقه آران و شروان (جمهوری آذربایجان بعدی) از جمله مناطقی است که علاوه بر هویتهای روسی و ترکی که شمال و غرب آن را احاطه کردهاند از هویت ایرانی هم برخوردار است.
حوزههایی از این دست در عین حال که منبع تهدید برای امنیت کشور بهشمار میروند منبع «فرصت» هم هستند. چگونگی این رابطه به سیاستها و نظامهای سیاسی حاکم در این کشورها و البته سیاست منطقهای ایران باز میگردد. تهدیدزایی این مناطق در شرایطی است که گروههای بهشدت ایدئولوژیک، اقتدار سیاسی کسب کرده و با قبضه کردن قدرت در پی تصفیه فرهنگ منطقه خود از سایر ارکان هویتی از جمله ایرانیت برآیند. تجربهای جدی و خطرناک از این فرآیند در عراق دوران بعث قابل ردیابی است.
آنها در اولین گام سعی میکنند، سیاست محو و نابودی «رگ ایرانی» را در دستور کار قرار دهند و سپس برای ادغام نشدن در قدرت منطقهای ایران، اقداماتی پیشدستانه علیه ایرانیت در خاک ایران آغاز میکنند. این سیاست با این توجیه که حمله، بهترین دفاع است صورت میپذیرد. برخی گرایش ها در جمهوری باکو و عراق صدام حسین همواره این راهبرد را مدنظر داشتهاند. افغانستانی که تحت مدیریت کامل پشتونها قرار گیرد نیز چنین سیاستی اتخاذ خواهد کرد.
اما از آنجایی که دولتهای این حوزه نوعا نوپا و فاقد قدرت ملی یا سنت دولتمداری نیرومند هستند قادر به رویارویی یکتنه با ایران نبوده و لازم است یک قدرت منطقهای جهانی را بهعنوان متحد در کنار خود داشته باشند. در اینجاست که جنگهای نیابتی موضوعیت پیدا میکند.
• پیشینه دامن زدن به کشمکش قومی
چالشانگیزی قومی یکی از شیوههایی است که در رویاروییهای خصمانه کشورهای متخاصم از جمله برخی همسایههای ایران، مورد استفاده قرار میگیرد. این روند دقیقا حین جنگ جهانی دوم از طرف شوروی آغاز شد که مشابهت تامی به جدایی کریمه و شرق اوکراین دارد. روسها با اشغال شمال ایران قصد داشتند به صورت گامبهگام بخشی از این مناطق را به خاک خود ضمیمه کنند. پس از شوروی صدامحسین از این ظرفیت علیه ایران استفاده کرد و در دهه1380 ایالات متحده و اسرائیل به این نتیجه رسیدند که میتوانند از ظرفیتهای قومی علیه قدرتیابی جمهوری اسلامی بهرهبرداری کنند.
سیمور هرش در نشریاتی مانند اشپیگل[1] و نیویوکر[2] بارها به این سیاست اشاره کرده است. این سیاستها اغلب بهواسطه برخی گروهها در باکو و برنامهریزیهای دقیقی که زیرساخت آن از دوران اشغال ارتش سرخ باقی مانده بود، پیگیری شده است. این نهادها که بعضا در دولت نیز نفوذ دارند، با استفاده از نظریههای ضدایرانی که از دوران میرجعفر باقروف و میرزا ابراهیماف ساخته و پرداخته شده پروژههای جدید را سازمان دادهاند.
همچنین همکاری برخی از بقایای عناصر فرقه دموکرات با حزب بعث تجربهای منحصربهفرد را در اسکلتبندی گفتمان شونیسم قومی بهوجود آورده است. براساس اسناد ساواک محمدتقی زهتابی(نویسنده کتاب تاریخ دیرین ترکان ایران)در آغاز دهه1350 برای همکاری با حزب بعث از شوروی به بغداد رفت[3]. وی علاوه بر اینکه در رادیو خلق بغداد مشغول به کار شد، آثاری سفارشی و تحریفآمیز در راستای هیجان تاریخی قومی در بین آذریها تالیف کرد. حاصل همکاری وی با بعثیها، ترکیب ادبیات پانعربی و پانآذری بود. احتمالا از همین طریق بود که ادبیات ضدایرانی دوران صدامحسین از جمله تاکید بر مفاهیم کلیدی چون «شونیسم فارس»، «نژادپرستی فارسی»،«دشمنی با فردوسی» وارد ادبیات قومی در آذربایجان شد.
پس از فروپاشی شوروی، «ماهیت» حرکتهای قومی دگرگون نشد، اما آنچه تغییر کرد، حامیان مالی و سیاسی این جریانها بود. اینبار اسرائیل و آمریکا بودند که راه مسکو را در استفاده ابزاری از جریانهای قومی داخلی ادامه دادند. از سوی دیگر لابی و چهرههای ضدایرانی باکو مانند نصیب نصیبلی،و صابر رستمخانلی و به تازگی رامیز مهدیاف(دبیر شورای امنیت ملی آذربایجان) سنت فکری باقراف و ابراهیماف را تداوم بخشیدند. این لابی یکی از متغیرهای مزاحم در روابط تهران- باکو است.
دامن زدن به منازعه قومی
از اواسط دهه1990 آمریکا و اسرائیل به این نتیجه رسیدند که یکی از شیوههای فشار به ایران دامن زدن به مساله قومیت و فروپاشی از درون است. این روند در سالهای بعد از 1384 که مصادف با رویارویی بیشتر با اسرائیل و شتاب در پیگیری برنامههای هستهای ایران بود، نمود بیشتری پیدا کرد. هدف نهایی این برنامه تبدیل ایران به یک «کشور فرومانده»[4] از طریق ناامنسازی مرزها و کاهش اقتدار دولت در نواحی پیرامونی بود. تجربهای که پیش از این در روند هستهای شدن هند و پاکستان تکرار شده بود. بهطوری که تبدیل شدن ایران به قدرت هستهای زیر سایه کاهش ضریب انسجام ملی باقی بماند. با مطالعه کرونولوژیک روندهای قومی در ایران خواهیم دید که بیشترین چالشهای قومی در سالهای بین 92-84 ایجاد شده که با اوج برنامه اتمی ایران مصادف است.
براساس مقاله روزنامه استار چاپ ترکیه، شیمون پرز نیز در سال1999 در دیدار با یک خبرنگار باکویی بر حمایت اسرائیل از جنبش جداییطلبی در آذربایجان ایران تاکید کرده بود. شیمون پرز در دیدار با یک خبرنگار باکویی بدون هیچ مقدمهای به او یادآور می شود که ما آذربایجان ایران را فراموش نکردهایم و در این خصوص در جبهه شما هستیم.[5]
بهنظر سیمون ولان، حکومت باکو با دادن اجازه پرواز بر فراز خاک آذربایجان به نیروهای آمریکایی در دوره جورج بوش، عملاً از محاصره نظامی ایران حمایت کرده است. همچنین مقامات آذربایجان با همکاری آمریکا به نوسازی پایگاه هوایی شوروی سابق در این کشور پرداخته که میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. اسکات رتیر در مقالهای دیگر برای الجزیره در تابستان 2006 مجددا اعلام کرد: «نیروهای ویژه آمریکا و نیروهی سیا، نیروهای آذربایجان را در قالب واحدهای ویژه آموزش میدهند که توانایی انجام عملیات درون خاک ایران و شوراندن بخش عظیم اقلیت قومی آذریها را داشته باشند».[6]
یکی از مراکز تحقیقاتی اسرائیل به نام گلوریا سنتر[7] ضمن روندشناسی تحولات ایران و رویارویی با اسرائیل به حمایت پنهان سرویسهای مخفی این دولت از جریانهای قومی در شمالغرب ایران اشاره کرده و نقش ویژهای برای باکو در تقابل ایران- اسرائیل قائل شده که عمدتا ماهیت قومی دارد. در این گزارش آمده است:
«رقابت بین سرویسهای مخفی ایران و اسرائیل ممکن است از خاک جمهوری آذربایجان به داخل خاک آذربایجان ایران کشیده شود و این یک تهدید امنیتی بزرگ برای امنیت جمهوری اسلامی خواهد بود. یکی از اهداف بلندمدت اسرائیل بیثبات کردن ایران است. این هدف برای آمریکا هم اهمیت دارد. یک احتمال دیگر، حمایت اقلیت آذربایجانی از عملیات نظامی اسرائیل علیه ایران است. براساس برخی گزارشها ژنرال اسرائیلی اود تیرا در سخنانی در مورد کمک آذربایجان به حمله نظامی اسرائیل به ایران گفته است: «با کمک جمهوری آذربایجان، اسرائیل میتواند روی حمایت آذربایجانیهای ایران حساب کند».[8]
روزنامه هاآرتز در سال2012 ضمن گزارشی، به نقل از مقامات رسمی وزارت دفاع این کشور، از افزایش حجم مبادات نظامی تل آویو- باکو در 2012 خبر داده و حجم آن را بیش از 5/1میلیارد دلار ارزیابی کرده بود. این روزنامه در گزارش خود به اهمیت استراتژیک باکو برای اسرائیل پس از تیرگی روابط با ترکیه در پی بحران کشتی مرمره اشاره کرده بود:
«از زمانی که روابط استراتژیک اسرائیل با دیگر همسایگان ایران از جمله ترکیه، عمدتا بهدلیل بحران غزه تیره شده، روابط اسرائیل با آذربایجان افزایش یافته است. برای سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل، یک مزیت اضافی هم از طریق رابطه با جمهوری آذربایجان قابل تصور است و آن اهمیت ارتباطات میان-مرزی و تجارت با جامعه قومی بزرگ آذریهای ایران است». [9]
همانطور که پیشبینی میشد،گرم شدن روابط باکو- تلآویو در کوتاهمدت به تهدیدی جدی علیه ایران تبدیل شد. مقامات امنیتی ایران نقش مهمی برای باکو در روند خرابکاری در تاسیسات اتمی و ترور دانشمندان هستهای قائل شدند. مقامات رسمی کشور اعلام کردند که ورود پهبادهای جاسوسی اسرائیل به خاک ایران از طریق جمهوری باکو صورت گرفته است.
علاوه بر اسرائیل، آمریکا هم روی کمکهای باکو جهت اعمال فشار به ایران از طریق نظامی و قومی حساب عمدهای باز کرده است. این مناسبات در دوران جمهوریخواهان افزایش چشمگیری پیدا کرد. مرکز تحقیقاتی گلوریا در اسرائیل درخصوص حمایتهای ایالات متحده از حرکت جداییطلبی در آذربایجان مینویسد:
«درخصوص ارتباط آمریکا با اقلیت آذربایجانی، بنابر دادههای قابل دسترس، در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ آمریکا سعی کرده جداییطلبی آذربایجانی را در ایران تحریک کند. ولی به دلیل سطح پایین خود آگاهی و ماهیت غیرسیاسی این حرکت آمریکا در عمل موفقیتی کسب نکرده است. در آن سالها چهرههای در سطح بالایی در واشنگتن مورد استقبال قرار گرفت. در آینده قابل پیشبینی امکان تقویت جداییطلبی آذربایجانی و تضعیف کنترل حکومت مرکزی وجود دارد». [10]
برآمد
در عصری که جنگهای نیابتی رونق گرفته، استفاده از ظرفیتهای داخلی بهویژه در زمینه قومیت (مذهب و زبان) جهت زمینگیر کردن طرف مقابل از درون اهمیت زیادی پیدا کرده است. بهویژه که امکان هدایت و فریب افکار عمومی از طریق شبکههای اجتماعی و اینترنت -که انحصاری رسانهای را شکسته است- فراهم شده است.
همانطور که گذشت عمده این تلاش بیش از آنکه جنبه حقوق بشری داشته باشد استفاده از رگههای قومی برای تبدیل یک کشور به دولت ورشکسته و فرومانده در پیرامون است که با کاهش قدرت ملی کشور در ارتباط است. این تلاشها در سطح داخلی در قالب مطالبهگری قومی گامبهگام ظهور و بروز پیدا میکند و گاه در ظاهر وجوه نمادین و سیاسی مانند مطالبه تدریس زبانهای محلی در مدارس دولتی،کشمکشهای میان-قومی (پیرامون- پیرامون) و نفرتپراکنی قومی مشاهده میشود.
در حقیقت باید دخالت قدرتهای خارجی از حرکتهای قومی در شمالغرب ایران را نیابت در نیابت دانست. هم اسرائیل و هم ایالات متحده عملیاتی کردن تحریک قومی در این منطقه را به برخی از احزاب و دسته ها در باکو واگذار کردهاند.
البته کارکردهای وارونهای برای حمایت کشورهایی چون آمریکا از حرکتهای قومی ایران قابل تصور است. بهطور طبیعی افزایش موج قومگرایی در داخل به همان میزان به امواج ملیگرایانهای که حیات کشور را در خطر میبینند دامن میزند بهویژه اگر دخالت قدرتهای خارجی در این زمینه آشکار شود وضعیت برای آمریکا پیچیدهتر میشود. مایکل فول، لری دیاموند و عباس میلانی در مقاله «استراتژی برد- برد در رویارویی با ایران» معتقدند که حمایت آمریکا از قومیتگرایی در ایران به تنفر شدید مردم از آمریکا خواهد افزود. [11]
متغیر مهم دیگر خود مردم آذربایجان هستند که نهتنها براساس تجربه تاریخی بلکه براساس ارزیابی آمریکاییها دارای میزان بالایی از همبستگی ملی را با کشور هستند. شرکت هیکس و شرکاء در پروژه مطالعاتی2004 خود که برای نیروی دریایی آمریکا در مورد اقلیتهای ایران و عراق انجام داده بود به این نتیجه رسیده بود که:
«از میان اقوام ایرانی آذریها بیشترین حس همبستگی با کشور را دارند اما تعداد کمی از آنها از وضعیت موجود ناراضی بوده و گرایشهای تجزیهطلبانه دارند».[12]
در سفر اخیر روحانی و برخی از مقامات امنیتی به جمهوری آذربایجان بسیای از مشکلات امنیتی فی مابین به بحث گذاشته شد و دو طرف موافقیت نامه های مفیدی را در این خصوص امضاء کردند. متعاقب آن مجلس این کشور قانونی را به تصویب رساند که ضمن آن هرگونه فعالیت ضد امنیت و حاکمیت ایران ممنوع تلقی می شد. هم اکنون برخلاف سالهای گذشته بخش مهمی از فعالیت های سازماندهی شده علیه ایران در باکو متوقف و یکبار دیگر اصل حسن نیت بر روابط دو کشور حاکم است. در این بین اسرائیل و گروههای مرتبط با آن در باکو مهم ترین متغییر مزاحم در بهبود و ارتقای روابط دو طرف محسوب میشوند.
گزارش ساواک از همکاری محمدتقی زهتابی با عراق در دهه 1350، منبع حزب توده در آلمان شرقی
ص: 373 مجموعه اسناد چپ در ایران، مرکز بررسی های تاریخی
[1] – http://www.spiegel.de/international/world/interview-with-investigative-journalist-seymour-hersh-the-president-has-accepted-ethnic-cleansing-a-508394.html
[2] – http://www.newyorker.com/magazine/2008/07/07/preparing-the-battlefield
[3] – ن ک: سند شماره 1314، مورخ 30/09/1355 ، نامه شماره 698، از پرونده حزب توده در آلمان شرقی مرکز بررسی اسناد تاریخی، رونوشت سند به پیوست.
[4] – Failed State
[5] – Sevil Nurieva, 2013: http://haber.star.com.tr/yazar/iranin-endisesi/yazi-734748
[6] -بررسی سیاست خارجی امریکا و گشترش تجزیه طلبی قومی در ایران، صادق جوکار، مرکر تحقیقات استراتژیک
[7] — GLORIA Center
[8] – Meria Journal, Vol:17, No:1 Spring 2013: The Rise of Nationalism Among Iranian Azerbaijanis: A Step Toward Iran’s Disintegration?
[9] -http://www.haaretz.com/news/diplomacy-defense/israel-signs-1-6-billion-arms-deal-with-azerbaijan-1.414916#!
[10] – www.rubincenter.org
[11] – A Win-Win U.S. Strategy for Dealing with Iran, Michael McFaul, Abbas Milani, and Larry Diamond , 2006
-[12]بررسی سیاست خارجی امریکا و گشترش تجزیه طلبی قومی در ایران، صادق جوکار، مرکر تحقیقات استراتژیک
* منبع: همشهری ماه، شماره تیر 1394